نوشته‌ها

مسیری به نام نقد فراوان علوم غربی که در انقلاب فرهنگی متوجه آن نبودیم

انقلاب فرهنگی به درستی تشخیص داد که مشکل اصلی دانشگاه علومی است که در آن تحصیل می‌شود، نه استاد، دانشجو یا تشکل‌های دانشجویی! اما مشکل این بود که فرایند تولید علوم اسلامی یک فرایند کوتاه مدت نبود که بتوان با تعطیل کردن کوتاه مدت دانشگاه این علوم را تولید کرد. لذا بعد از 2 سال تعطیلی دانشگاه‌ها، با کمی ویرایش جزئی به نحو حذف مواردی که صریحاً ضد دینی بود بیشتر در علوم انسانی، و اضافه کردن واحدهای دینی و انقلابی به کلیه‌ی رشته‌ها دوباره دانشگاه‌ها بازگشایی شد.

شاید همین میزان برای آن برهه قابل قبول باشد، یعنی هم مشکل درست تشخیص داده شد، و هم به درستی دیدیم که به این سرعت نمی‌توانیم این مشکل را حل کنیم و این یک مشکل تمدنی است که با از بین رفتن تمدن اسلامی و حاکم شدن تمدن شیطانی غرب، ایجاد شده است و حالا حالا کار داریم.

همین تشخیص و بازگشایی دانشگاه‌ها خود حاکی از یک عقلانیت بسیار مترقی در نخبگان درگیر با این مسئله و رهبری انقلاب بود.

از آن به بعد بیشتر تلاش‌ها به سمت ارائه ایده‌های اثباتی رفت، مخصوصاً تولید علوم انسانی اسلامی؛ اصل توجه درست بود اما با توجه به اینکه تولید علوم اسلامی یک پدیده زمان‌بر، و تمدن رقیب هم دائماً در حال بسط سلطه خود در عرصه آکادمیک بود؛ به نظر می‌رسد اگر بخش خوبی از نخبگان مخصوصاً نخبگان حوزوی وجهه همت خود را صرف نقد علوم غربی می‌کردند و به صورت تفصیلی نشان می‌دادند که پشت صحنه این علوم مخصوصاً علوم انسانی چه باورهای الحادی و ضد دینی و ضد انسانی وجود دارد، ما به این نحوه گسترده دچار حاکمیت علوم انسانی غربی بر همه ابعاد حیات انقلابی خود نمی‌شدیم.

خاصیت نقد این است که در وضعیتی که امر مطلوب حاصل نشده، از اینکه ناآگاهانه امر صددرصد نامطلوب را برداریم و تغذیه کنیم و کم‌کم نامطلوب بودن آن را هم به فراموشی بسپاریم؛ جلوگیری می‌کند.

اگر نقد پیش‌فرض‌های الحادی علوم انسانی ذاتاً مسموم غربی، مفصل انجام می‌شد، دیگر در این وضعیت گرفتار نمی‌شدیم که حتی حوزویان ما هم این دانش‌ها را به عنوان علوم انسانی تغذیه کنند، آن هم طلبه‌ای بی‌دفاع که هنوز سرمایه خودی به خوبی در مشت او نیست، و یا هنوز خودی سرمایه‌ای در این جهت تولید نکرده! نتیجه آن شد حجت‌الاسلام-دکترهایی که عمامه رسول خدا را بر سر دارند، و در کله‌ای که زیر عمامه‌ است پر از سمّ علوم انسانی است.

 

#یادداشت_373

عقیل رضانسب 14030222

 

لزوم انتخاب واژگان اسلامی

واژه آزادی از جمله واژگانی است که معنای غربی خودش را همراه خودش می کشد و به قلب جامعه اسلامی می آورد. مثل دموکراسی

لذا وقتی آزادی را مطرح می کنیم دائم باید بگوییم منظورمان این نیست و آن است. باید بگوییم آزادی مطلق وجود ندارد. باید بگوییم آزادی باید برای سعادت انسان و رسیدن به خدا باشد. باید بگوییم که آزادی واقعی در عبودیت خداست و آزادترین انسان عبد ترین انسان است و……
بعد از این همه گفتن هم باز درست نمی شود و هر دفعه آزادی مطرح میشود ذهن ها منصرف می شوند به سمت آزادی غربی، چون زور گفتمانی آنها بیشتر است.
لذا بهترین روش این است که گزینه این است اساسا این بازی را بهم بریزیم و سراغ تراث خودمان برویم تا دچار اشتراک لفظی نشویم.
وقتی لفظی از تراث ما گرفته شود تمام دارایی های علمی و عملی اسلامی ما به پشتیبانی از آن بر می خیزد. لذا اگر بتوانیم در مورد مفهومی از دل تراث اسلامی واژه ای بیابیم بسیار با اقتدار می توانیم صحنه شویم. حتی این انتخاب کمک می کنند که همان مفهوم را با تقریر فاخر تر و اسلامی تری اخذ کنیم.

لذا برای همه میفاهبم یکی از گام های اصلی می تواند این باشد که از دل تراث به دنبال معادل آن بگردیم.
در مورد آزادی نیز باید این کار را بکنیم.
در مورد آزاداندیشی نیز این کار لازم است.