نوشته‌ها

بررسی مدرن بودن مسئله آزاداندیشی از حیث غایت

بررسی مسئله آزاداندیشی از دو افق‌ قابل‌ طرح‌ است، افق‌ نخست‌ بر ساحت‌ حقیقت‌ و نظر گشوده‌ می‌شود و افق‌ دوم‌ به‌ واقعیت‌ و ابعاد عملی‌ آن‌ بازمی‌گردد. در نسبت‌ آزاداندیشی‌ با حقیقت، حقیقت‌ آزاداندیشی نمایان‌ می‌شود، و در نسبت‌ آن‌ با واقعیت، زمینه‌های‌ پیدایش، تحولات، آثار و توابع‌ اجتماعی‌ آن‌ مشخص‌ می‌گردد.

در یادداشت پیش رو آزاداندیشی از حیثیت فردی مطمح نظر قرار می گیرد.

انسان موحد خود را متعهد و مسئول در برابر حقیقت و کشف آن می بیند چرا که او خویشتن خویش را عبد حق و حقیقت میداند و به دنبال آنست که گوش جان خویش را جز به حق و حقیقت نسپارد چرا که من اصغی الی ناطق فقط عبده!

موحد در برابر حق و حقیقت تواضع دارد و تسلیم است. از این او آزاداندیشی را فضیلتی مقدس میداند چرا که مسیر و راهی است که او را به سمت حق و حقیقت رهنمود می سازد.

مسئله آزاداندیشی برای یک موحد از آن رو مطرح می گردد که موحد خود را متعهد و گرفتار حقیقت می یابد و بلکه سعادت خویش را در گرو این می یابد که همبودگی با حقیقت پیدا کند.

فلذا آزاداندیشی مبتنی بر غایت کشف حقیقت و تعهد به حقیقت و تسلیم در برابر حقیقت یک مسئله مدرن نیست چرا که این غایت ابدا در مدرنیته معنا ندارد.

آزاداندیشی در بستر مدرنیته امری برای آزادی مطلق. طلق و رها شدن از هر گونه بند و تعهدی حتی تعهد به حقیقت! و این نتیجه و حاصلی جز ولنگاری ندارد. ولنگاری ای که امروزه بسیار دهشتناک و افسارگسیخته جان و جهان انسان های غربی را در نوردیده است. آزاداندیشی جز به غایت توجیه غفلت از حق و انکار حقیقت در غرب معنای دیگری ندارد. بله آزاداندیشی بدین معنا مسئله ای کاملا مدرن است.

مناط مدرن بودن یک مسئله

اینکه یک مسئله ای را مدرن بدانیم یا ندانیم وابسته به این است که چه تلقی ای از مسئله و نیز مقوله مدرن بودن داشته باشیم.

مسئله را میتوان با حیثیت علمی مد نظر داشت میتوان با حیثیت اجتماعی مد نظر داشت میتوان با حیثیت تاریخی مد نظر قرار داد و یا ملفقا همه این حیثیتها را با همدیگر مورد توجه قرار داد.

اما مدرن بودن یک مسئله با تلقی هایی که میتوان در باب مدرن بودن داشت از حیثیتهای مختلف میتواند مطمح نظر قرار بگیرد:
1. خاستگاه مسئله

هر مسئله ای چه مسئله علمی یا اجتماعی یا تاریخی حتما خاستگاهی دارد و میتوان خاستگاه یک مسئله را مناط و معیار مدرن بودن یا مدرن نبودن آن مسئله قلمداد نمود. بدین معنا که اگر مسئله ای خاستگاه آن مدرنیته باشد آن مسئله را مسئله ای مدرن بدانیم و الا نه؟ مدرنیته در اینجا دوره تاریخی است که افکار روشنگری در اروپا رواج پیدا کرد.

 

2. غایت و غرض مسئله
اینکه یک مسئله ای مسئله شود همواره از سر غرض و غایتی بوده است. هر چند مقوله غرض و غایت را میتوان از همدیگر جدا نمود.

دغدغه و غرض شکل گیری مسئله را میتوان با این تعبیر بیان ساخت که ما لاجله هذه المسئلة؟

و غایت شکل گیری مسئله را نیز میتوان با این تعبیر بیان ساخت که ما ینتهی الیه هذه المسئله؟

با این تعبیر اگر غرض و غایت شکل گیری مسئله امری باشد که فرهنگ مدرنیته و مبتنی بر جهان بینی مدرنیته شکل گرفته باشد ان مسئله مسئله ای مدرن خواه بود و الا فلا!

3. ادبیات یک مسئله

یک معضل میتواند تا سالها در جامعه ای وجود داشته باشد اما زبان پیدا نکند و به همین واسطه تبدیل به یک امر فراگیر مشترک بین الاذهانی نشود. اگر یک معضل به واسطه مدرنیسم سوژه ذهنی شده و ادبیات پیدا کرده و به همین واسطه تبدیل به یک امر فراگیر مشترک بین الاذهانی شود آن مسئله مسئله ای مدرن خواهد بود.

 

4.مسبوقیت تاریخی

اگر مسئله ای در سنت مسبوقیتی داشته باشد آن مسئله را نمیتوان مسئله ای مدرن قلمداد کرد لکن اگر مسبوق به سابقه تاریخی چنانچه نباشد ان مسئله مدرن خواهد بود. طبعا اینجا منظور از مدرن بودن نو بودن می باشد.

البته حیثیت ها و مناط و معیارهای دیگر هم یحتمل بتوان برای مدرن بودن یا نبودن یک مسئله ذکر کرد.