نوشته‌ها

نقش و وظیفه نخبگان در هدایت فکری جامعه

حضرت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) می فرمایند:
«لا تصلح عوامّ امّتی إلّا بخواصّها.» قيل:«ما خواصّ امّتك يا رسول اللّه؟» فقال:«خواصّ امّتی أربعة: الملوك، و العلماء، و العبّاد، و التجّار.»
عوام امت مرا جز خواص اصلاح نكند، پرسيدند: خواص چه كسانى هستند؟ فرمود: چهار دسته: سلاطين، علما، عبادت كنندگان، و تجار. (تحریر المواعظ العددیه ، على مشكينى‏ ۳۳۶)
همانگونه که در روایت فوق حضرت ۴ داشته از اقشار جامعه را به عنوان خواص ذکر می کنند و می فرمایند عوام امت به اصلاح این ۴ گروه اصلاح می شوند. این ۴ گروه، دارای ۴ عنصر قدرت، علم، معنویت و ثروت هستند و از طریق جایگاهی که به وسیله این ۴ دارایی کسب کرده اند، در جامعه تأثیر می گذارند.
«نخبگان یک ملّت تأثیر خودشان را در سرنوشت کشورشان آن وقتی میتوانند نشان دهند که آزمایشهای دشوار پیش بیاید.» ۱۳۸۵/۰۸/۱۸
«در آن شرایطی که مردم تحلیل ندارند و به سردرگمی مبتلا می شوند، نخبگان و خواص جامعه هستند، که مردم را از آن شرایط سخت عبور می دهند.»
همچنین «ایجاد یك فكر، یك گفتمان، یك جریان فكری در جامعه، به دست خواص جوامع است؛ به دست اندیشمندان جامعه است؛ آنها هستند كه میتوانند فكر ملتها را به یك سمتی هدایت كنند كه مایه ی نجات ملتها شود؛ همچنان كه خدای نخواسته میتوانند به سمتی ببرند كه مایه ی بدبختی و اسارت و تیره روزی ملتها شود. این دومی متأسفانه در طول هفتاد هشتاد سال اخیر در برخی از كشورها، از جمله در كشور خود ما اتفاق افتاد.» ۱۳۹۱/۰۹/۲۱
اما «بر طبق فرمایش مولای متقیان، آن جایی که بین خواست نخبگان و خواست مردم – عامهی مردم – تعارض وجود دارد، خواست عامه ی مردم مقدم است؛ این همانی است که در نامه ی معروف حضرت و فرمان معروف حضرت به مالک اشتر، به این معنا تصریح شده؛ اما همیشه از این قبیل نیست. گاهی نخبگان نظرات اصلاحیای دارند که بایستی از اینها استفاده کرد.» ۱۳۸۷/۰۶/۰۲
به دلیل این نقش بی بدیل خواص، «هدف و آماج توطئه های دشمن، خواص است.» ۱۳۸۸/۰۷/۰۲
چرا که «شک خواص، پایه ی حرکت صحیح جامعه ی اسلامی را مثل موریانه از بین می برد.» ۱۳۸۸/۰۹/۲۲

اما آخرین نکته ای که در این یادداشت به آن می پردازیم، این است که نخبه باید نخبگی خود را، در خدمت تاریخ، آینده و ملّت خود قرار دهد. «وقتى فهمیدیم که این استعداد نخبگی یا این همّت مطالعه و تحقیق از کجا آمده است، میفهمیم که کجا باید خرج شود، در کجا باید هزینه شود. خداى متعال معیّن فرموده است: هُدًى لِلمُتَّقین. اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ وَ یُقیمونَ الصَّلوةَ وَ مِمّا رَزَقنهُم یُنفِقون؛ باید انفاق کنید؛ این رزق الهى است به شما، این رزق را باید انفاق کنید. انفاق رزق فقط این نیست که انسان پولى از جیبش در بیاورد و به یک مستمندى بدهد. این رزق بالاترى است، رزق باارزشترى است، انفاق آن هم باارزشتر است، باید این را انفاق کنید. انفاق رزقِ دانش این است که آن را در خدمت جامعه قرار بدهید؛ در خدمت تاریختان، در خدمت آیندهتان، در خدمت ملّتتان قرار بدهید. اینها تکلیف نخبگى را روشن میکند. انفاق این رزق به این است که آن را در راه خدا خرج کنید؛ براى خیر بندگان خدا مصرف کنید. منّتى هم نباید داشت – این را هم به شما عرض بکنیم – درست است که شما این رزقى را که خداى متعال به شما داده، صرف کسانى میکنید که عامّهى مردمند امّا خود شما هم از محصول کار و خدمت عامّه ى مردم به طور دائم برخوردارید دیگر؛ این بده بستان است. همین نانى که شما می خورید، این لباسى که شما می پوشید، این وسیله اى که از آن استفاده می کنید و با آن رفت و آمد می کنید، اینها محصول دست کیست؟ محصول دست همین کسانى است که اسم نخبه روى آنها نیست؛ آنها دارند به شما خدمت می کنند به نوعى؛ شما هم باید به آنها خدمت کنید به نوعى؛ نخبه این است. اگر چنانچه این انفاق انجام گرفت، آنوقت هدایت الهى و کمک الهى هم دنبال آن است. ببینید، در همین آیهى شریفه: هُدًى لِلمُتَّقین؛ این کتاب، به متّقین هدایت اهدا میکند. متّقین چه کسانى هستند؟ همان الَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ وَ یُقیمونَ الصَّلوةَ وَ مِمّا رَزَقنهُم یُنفِقون. وقتى شما این انفاق را انجام دادید، جزو کسانى هستید که مشمول هدایت الهى خواهید شد؛ این هدایت، هم در زمینهى افزایش نخبگى است، هم در زمینه ى توفیق در نوع هزینه کردن این نخبگى است؛ هدایت می کند خداى متعال. هدایت موجب می شود در هرجایى که خلأیى وجود دارد که شما می توانید آن خلأ را پر کنید، آنجا حضور پیدا خواهید کرد؛ میدان فرق نمی کند.» ۱۳۹۳/۰۷/۳۰

جهت مطالعه بیانات رهبری در مورد نخبگان به این لینک مراجعه کنید :
https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1429

نخبه کیست ؟ نخبگی چیست ؟ (3 )

بعد از اینکه تعریف نخبه و نخبگی را منوط به قدرت دانستیم و ادعا نمودیم که نخبه در هر جامعه، کسی است که به راهبر آن جامعه خدمت شایانی ارائه دهد.
لازم است ابتدا به این نکته اشاره کنیم که ممکن است در یک جامعه خارجی، چند خرده جامعه به نحو متداخل حضور داشته باشند و هر کدام از این خرده جوامع متداخل، یک نقطه راهبری فرهنگی مختص خود را داشته باشند که نخبگی متناسب آن برای این جمع تعریف شود. البته ممکن است یک نخبه خدماتی را به دو یا چند جامعه خرد ارائه کند و از دید همه آنها نخبه نخبه شناخته شود.

با توجه به مقدمات ذکر شده، قبل از اینکه بپرسیم تعریف درست از نخبه چیست ؟ باید این سوال را بپرسیم که قدرت باید کجا متمرکز شود ؟
حاکم کیست تا راهبر فرهنگی ، خدمات به او را محور تعریف نخبگی و القاء آن به جامعه بداند ؟
مگر نخبه بمعنای انتخاب شده نبود ؟ چه کسی نخبه را انتخاب کند ؟

اگر عرفی خداوند متعال را حاکم بداند، آنگاه فردی که نبوغ فوق العاده علمی دارد اما ملحد است را نخبه نخواهد دانست. اما فردی که استعداد و نبوغ علمی عادی دارد اما پیامبر قومی شده است را نخبه محسوب میکند.

حال اگر خداوند متعال بفرماید که خدمت به مومنین، خدمت به من است، آیا تغییری در تعریف نقطه ثقل حاکمیت و به تبع آن نخبه و نخبگی حاصل میشود ؟

ایده حاکمیت نوینی که در مکتب امام (ره) به تبعیت از اسلام راستین که دین تمام انبیای الهی بوده، مطرح میشود تعریف خاصی از نقطه قدرت و حاکمیت دارد. این ایده یک طیف را حاکم میداند که در رأس آن امام معصوم (ع) قرار دارد و بعد از آن ولی فقیه و نخبگان و مردم همگی جایگاه دارند. به تعبیر جناب استاد فلاح در ایده حاکمیت نوین، همه افراد حاکم هستند.
میتوان شواهد بسیاری را از کلام امامین انقلاب یافت و این تعریف از نخبگی را روی آن تطبیق نمود. به عنوان مثال امام خامنه ای در 27 مهر ماه 1401 افراد مستعدی که نبوغ علمی دارند اما به ظاغوت خدمت میکنند را در ادبیات خودشان غیر نخبه بحساب می آورند :
” متأسّفانه بعضی این کار را نمیکنند؛ بعضی از نخبه‌ها ، یعنی دارای استعداد؛ حالا با توضیحی که دادیم، شاید تعبیر «نخبه» برایشان درست نباشد ، در اینجا رشد میکنند، وقتی نوبت ثمردهی میرسد، میروند میوه‌شان را به دیگری میدهند؛ گاهی هم آن دیگری دشمن است، به دشمن میدهند…

یا اینکه در جایی دیگر از همین سخنرانی معیار نخبگی را حل مسئله های نظام اسلامی میدانند نه نوشتن مقالات متعدد نیز ممکن است از این باب باشد که حل مسئله، خدمت به طیف حاکمیتی نظریه انقلاب اسلامی یعنی خدا، امام، ولی، نخبگان و مردم است و نگارش مقاله نهایتا خدمت به دانشگاه و نهادهای سیاستگذاری علم میتواند باشد.

نخبه حل مسئله یا ایجاد مسئله؟

باسمه تعالی

در یادداشت نخبه فرهنگی کیست؟به این نکته اشاره شد که نخبه فرهنگی فرد یا مجموعه ای است که میتواند یک مسئله را به خوبی پردازش و برای حل آن اقدام نماید براساس این تعریف میتوان گفت: جریان اصلاحات از این منظر در دوران مختلف انقلاب نه تنها عامل حل مسائل فرهنگی نبودند بلکه عامل ایجاد معضلات فرهنگی بسیاری هستند لذا تعبیر نخبگانی فرهنگی اساسا به این طیف سیاسی وجهی ندارد مگر اینکه نخبگی را صرفا در پرتلاشی و پرمطالعه ای خلاصه کنیم بدون توجه به جهت گیری به این اقدامات چرا که به ما آموختند:قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: اَلْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ اَلطَّرِيقِ لاَ يَزِيدُهُ سُرْعَةُ اَلسَّيْرِ إِلاَّ بُعْداً .

نخبه کیست ؟ نخبگی چیست؟ (2)

نخب بمعنای برگزیدن برترین گزینه است و با کلمه انتخاب هم ریشه است.
از این رو در معنای عرفی نخبگی میتوان دو عنصر برتری و برگزیدگی را دخیل دانست.
در دوره های مختلف زندگی بشر ،عرصه های متعددی برای ایجاد و بروز نخبگی وجود داشته است.

یکی از این عرصه ها ثروت اندوزی است. از یک نگاه میتوان کسی را که در جمع آوری ثروت برتر از دیگران است و این ویژگی او را مورد انتخاب مردم قرار میدهد ، نخبه دانست. البته نخبه ای که در ثروت اندوزی برتر است. از مصادیق این نخبگان میتوان به قارون و راکفلر اشاره نمود.

یک عرصه دیگر میتواند قدرت باشد. در دوره های مختلف فردی که میتوانسته قدرت نظامی وسیاسی بیشتری را به انحاء مختلف کسب کند، مورد انتخاب مردم قرار میگرفته ، این نوع از نخبگی اعم از نوع اول یعنی نخبگی در عرصه اقتصاد است. به نطر میرسد هیچگاه ثروت بدون قدرت انسان ها را در مظان انتخاب قرار نمیداده و همیشه ثروتمندی نخبه شمرده میشده که بتواند بوسیله آن سلطه ای را رقم بزند. پس میتوان گفت آنچه واقعا نخبه مادی میسازد قدرت است !

سوال : انتخاب افراد قدرتمندی مثل کورش و اسکندر و … در تاریخ، به معنای نخبه بودن آنهاست ؟
اگر خوب دقت نماییم مشاهده خواهیم کرد که علت سرشناس بودن و نخبگی تاریخی چنین افرادی عاملی جز قدرت نداشته! و همین عامل سبب شده تا ایشان سرفصل های تاریخ قرار بگیرند و احیانا لفظ نخبه بر ایشان اطلاق شود.
لذا در یک لایه عمیق تر میتوان ادعا نمود که در هر جامعه ای، کسی که قدرت را در دست دارد و راهبر آن جامعه است میتواند نخبه را تعریف کند. این همان معنایی است که در ابتدای یادداشت قبل مورد اشاره قرار گرفته بود.
اساسا اعتبار کردن یک مفهومدر جامعه، از کسی برمی آید که قدرت داشته باشد !
مفاهیم اعتباری اگر منشأ خارجی ناشته باشند، حتما مصلحت یا مفسده خارجیه ای دارند که موجب اعتبار آنها توسط معتبر حکیم شده اند. مصلحتی که موجب وضع و اعتبار مفهوم نخبگی و تطبیق آن در یک جامعه میشود، لزوم وجود یک عده افراد خاص برای پیش بردن راهبرد های اتخاذی رهبر یا رهبران آن جامعه است.
برای مثال وقتی رهبری جامعه لیبرال به دست سرمایه داران می افتد، راهبرد آنها مصرف خواهد بود. آنها طبیعتا به یک قشر نخبه دارند تا عنان جامعه را به سمت مصرف بکشند. آن گاه نمادهای مصرف گرایی به عنوان نخبگان به جامعه معرفی میشوند.
پس میتوان نخبه را بصورت کلی اینگونه تعریف نمود : کسانی که در مسیر راهبردهای مرکز ثقل قدرت جامعه، بیشترین و موثرترین خدمات را ارائه کنند.

پرسش : آیا این یک تعریف کارکردگرا نیست ؟ آیا اطلاق نخبه به کسی که خدمتی به هیچ قدرتی نمیکند صحیح نیست ؟
پاسخ : بله، این تعریف کارکردگراست، زیرا اولا هیچ مفهوم اعتباری اجتماعی بدون کارکرد نیست، بلکه اساس تولد آن مفهوم کارکرد اوست. افرادی که خدمتی به قدرتی ارائه نمیکنند یا از آن باب نخبه نامیده میشوند که حضورشان در ذیل یک قدرت تقویت آن قدرت و خدمت به اوست ( طبیعتا در عالم خلأ نداریم و آن فرد بالاخره در یک اتمسفری تنفس میکند ) و یا اینکه از باب استعداد و قوه خدمت به او اطلاق نخبه میشود.

نخبه کیست ؟ نخبگی چیست ؟

نخبه کیست ؟ نخبگی چیست ؟
نکته : شنیدن این گزاره خبری از سوی جناب استاد فلاح ” نخبگان ناامید ترین قشر جامعه اند” باعث شد تا در یادداشت قبلی وارد جستجویی آسیب شناسانه حول محور نخبگان شوم.
ابتدا بنا بود در یادداشت بعدی به راهکارهایی پیشنهادی برای کاهش و یا دفع آسیب ها بپردازم اما نظر یکی از دوستان و صخنان مقام معظم رهبری در همین ایام در جمع نخبگان و توصیف ها و توصیه های ایشان در این باب، باعث شد تا این ضرورت احساس شود که ابتدا به معنا و مفهوم نخبگی پرداخته شود.
ثبت العرش اولا ثم انقش !

نخبه از مفاهیم اعتباری است. مفاهیم اعتباری اگرچه مابازاء خارجی ندارند، اما همین جهان خارج و موجودات واقعی هستند که بستر شکل گیری و اعتبار این مفاهیم را میسازند.
اما تقسیم انسان ها به نخبه و غیر نخبه از کجا شروع شد ؟
نخبگی یک خصیصه و یک امتیاز است.
به نظر نگارنده، در عالم ماده و در بستر یک بررسی تاریخی، اولین مرتبه که یک انسان نسبت به دیگری برتری یافت در ماجرایی بود که بین فرزندان حضرت آدم (ع) رخ داد :
واتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ ۖ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ
قرآن کریم در آیه شریفه عامل برتری را تقوا معرفی نموده است.
این یک فهم ارزشی از مفهوم برتری است و با برتری هایی که بر محور استعداد ذهنی یا توان جسمی یا درک اجتماعی یا موارد دیگر تعریف میشوند متفاوت است. اگرچه مانعه الجمع هم نباشند.

مدیریت نخبگی ( چرا نخبه ها ناامیدترین قشر جامعه اند ؟ )

در حکمت اسلامی تحلیل های متفاوتی از ادراک ( اعم از حسی و عقلی و حتی قلبی ) ارائه شده است. برخی ادراک را انفعال محض و برخی ان را ترکیبی از فعل و انفعال میدانند. البته نوع دسته بندی ها ( مثل همین حسی و عقلی ) هم در نظریات دخیل است.
چیزی که مسلم است آن است که تاثرات عاطفی انسان، حاصل درک های او هستند که به هر طریقی به دست آمده اند.
تاثیرپذیری را شاید بتوان در میان موجودات مادی به مقایسه گذاشت و مثلا بعضی انواع جماد را دارای کمترین تاثر از خارج بدانیم و انها را در سر طیف قرار دهیم. سپس نبات و حیوان را لحاظ کنیم و در طرف دیگر طیف انسان را قرار دهیم که تقریبا از همه موثرات در جماد و گیاه و حیوان متاثر میشود و علاوه بر آن از ادراکات عقلی نیز متاثر میشود. ضمن اینکه این تاثرات هم جسمی هستند، هم ذهنی و هم عاطفی !

هرچه عقل انسان رشد بیشتری داشته باشد، درک بیشتری خواهد داشت و تاثرات بیشتری در او رخ میدهد.
مثلا انسان عادی ادراک و تاثراتی از زیارت امام معصوم (ع) دارد و انسانی که عقل منور و توسعه یافته دارد ، ادراک عمیق تر و تاثراتی شدید تری را تجربه میکند.

اگر افرادی که به هر علت، بلحاظ ادراکی از طراز بالایی نسبت به جامعه خود برخوردار هستند را نخبه بنامیم، آنوقت باید بگوییم نخبگان تاثیر پذیرترین قشر جامعه بلحاظ عاطفی خواهند بود. یک معضل اجتماعی مانند خودکشی نوجوانان افراد عادی را تا حدی متاثر می کند. اما اگر فردی درک عمیق عرفانی از جایگاه انسان، رابطه او با خداوند متعال و ارزش فوق العاده زندگی مادی داشته باشد و سیاست ها و برنامه های جبهه کفر را ببیند و قلب زلال نیز داشته باشد، قطعا تاثرات عاطفی فوق العاده بیشتری را تجربه میکند.

این شرایط چه آسیب هایی دارد ؟
چطور باید از آسیب ها جلوگیری کرد ؟