نوشته‌ها

پرسش هایی درباره “چگونگی” همزیستی اتحاد و افتراق

بناست تا شنبه ها در حلقه اندیشه کلامی به بررسی و گفتگو پیرامون اندیشه های متنوع مطرح در فضای امروز ایران بپردازیم، این یادداشت و یادداشت “چرا باید از تعدد فرهنگی حرف بزنیم؟ ” درباره مقاله همزیستی اتحاد و افتراق جناب آقای سید علیرضا حسینی بهشتی، نوشته شده است.

• دغدغه تعدد فرهنگی و نژادی از دوران باستان در این ناحیه جغرافیایی که در آن زندگی میکنیم یعنی جنوب غرب آسیا وجود داشته است. این خصیصه در برخی ادوار به شکل فرصت درآمده و در برخی دیگر صورت تهدید به خود گرفته است.
• نویسنده با توجه به تهدید هویت ملی ایرانی و هویت های قومی درون آن که شاید بتوان تک تک آنها را قوام دهنده هویت کلی ایرانی دانست در برابر تهاجم فرهنگی بیسابقه تمدن غرب، سعی نموده تا بهترین ایده برای حل این مسئله را بیابد و در مسیر اجرای آن اولین گام ها را بردارد.
• باید گفت این مسئله به درستی مورد دقت قرار گرفته، زیرا با مشاهده رجعت های مکرر برخی ملل به هویت های دیرین خود و شنیدن زمزمه هایی که از گوشه گوشه جهان مبنی بر ملی گرایی و آداب و سنن مخصوص و هویت ملی و مانند اینها، میتوان امروز را به نوعی عصر بیداری هویت ها نام نهاد. هویت هایی که برای یکی دو قرن تحت هژمونی غرب قرار گرفته بودند و با شعار دهکده جهانی و دین واحد جهانی میرفتند تا برای همیشه حذف شوند، اکنون با تزلزل مبانی تمدن غرب مجددا سر بر می آورند. در این دوران پیروز ملتی است که بتواند آگاهانه هویت ملی خویش را با همه امتیازات مثبت و منفی، بازبشناسد و در مقام اصلاح و تقویت آن بر بیاید.
• در نتیجه در فضای سطح زده کنونی، طرح این دغدغه و جستجوی راه حل و پیشنهاد آن را باید ستود.

– اما آن چه در نوشته حاضر بعنوان پیشنهاد مطرح شده است “خودگردانی فرهنگی” در عین “یکپارچگی سیاسی و اقتصادی” نام گرفته است.
ضمن چهار نکته نقد و پیشنهادی را درباره این ایده مطرح خواهم کرد :

1- قومیت و دین با هم متفاوت اند. این دو نیز با فرهنگ متفاوت اند. باید مشخص کنیم که خودگرانی فرهنگی دقیقا چیست ؟ نسبتش با خودگردانی فرهنگی مبتنی بر مذهب و خودگردانی فرهنگی مبتنی بر قومیت چیست ؟ چه حوزه هایی را در بر میگیرد ؟ ممکن است یک فرهنگ شامل جند مذهب یا چند قوم بشود؟ معیار تفاوت و تمییز و اعتبار یک فرهنگ از فرهنگ دیگر چیست ؟ یک فرهنگ چه پارامتر هایی باید داشته باشد تا یک فرهنگ بحساب بیاید ؟ معیار تشخیص توحیدی بودن و ایرانی بودن یک فرهنگ چیست ؟ و ده ها سوال دیگر که محل بحث را دقیقتر میکنند.
فارغ از پاسخ سوالات بالا نمیتوان به درستی این ایده را مورد نقد قرار داد اما از باب بی گدار به آب زدن نکات بعدی را مطرح میکنم :

2- پیوستگی فرهنگ و سیاست و اقتصاد
فارغ از اینکه در این نوشته و حتی در آئین نامه ها و قوانین فرضی که در امتداد این نوشته بخواهد تدوین شود، چقدر بر حکومت ملی و یکپارچگی سیاسی و اقتصادی تاکید کنیم، آیا در واقعیت میتوان فرهنگ را از سیاست و اقتصاد افراز نمود ؟ این سه گانه بلحاظ ذهنی و در مقام ساختارسازی و تقسیم وظایف سه گانه است اما واقعیت خارجی آنقدر شامل رفت و برگشت میان این حوزه ها هست که نمیتوان واقع آن را سه گانه در نظر گرفت. مثلا همین زبان کتاب های درسی آیا یک پدیده فرهنگی است تا بتوان آن را در سیاست خودگردانی مورد بازبینی قرار بدهیم ؟ اگر انتخاب اینکه دانش آموزان چه زبانی را برای تلکم یاد بگیرند را به هر منطقه بسپاریم، سپس قوم ترک فقط ترکی را بیاموزند و قوم عرب، فارسی را نیز اموزش بدهند، این مسئله در سطح تجزیه طلبی و همچنین در شرکت هرکدام از این دو قوم در مرکز مسائل سیاسی کشور چقدر تاثیر خواهد داشت ؟ این پیوستگی فرهنگ و سیاست است.
یا پدیده آثار باستانی اگر یک پدیده فرهنگی باشد و اداره آن را در هر منطقه به خودگردانی واگذار کنیم، آیا ممکن نیست مثلا قوم فارس از این پدیده درآمدزایی بسیار داشته باشد و قوم بلوچ تحت تاثیر معتقدات خود این منبع درآمد را حذف کند ؟ این پیوستگی اقتصاد و فرهنگ است.

3- عصر و مصر ما
ما در کشوری زندگی میکنیم که تقریبا همه اقوام آن پروژه استعمار بوده و هستند. سالهای سال سودای تجزیه این ملت و تشکیل ایرانستان از سوی استعمار وجود داشته است. مرزهای ما نیز متاسفانه آرایشی گرفته است که مستعد این طراحی باشد.
در این شرایط ما باید به دنبال سیاستی باشیم که در نتیجه آن بتوانیم افرادی که بیرون از مرزهای سیاسی فعلی قرار گرفته اند اما هویت ایرانی دارند را در مقابل فرهنگ های بیگانه، و در مقابل فرهنگ های ابداعی و تازه تاسیس صیانت کنیم.
لکن با توجه به مقامی که ما برای فرهنگ قائل هستیم، به نظر میرسد سیاست خوگردانی فرهنگی، زمینه ساز خودگردانی های دیگر باشد. لذا اگرچه نویسنده تاکید ویژه ای بر حفظ یکپارچگی با توافق بر سر اشتراکات دارد، اما این ایده در اجرا اثری از یکپارچگی در حوزه فرهنگ و چه بسا حوزه سیاست نیز باقی نخواهد گذاشت.

4- پیشنهاد : ای به امید کسان خفته ز خود یاد آرید !
پیشنهادی که اینجا میتوان مطرح ساخت، فکر کردن به الگوی بومی برای حل مشکلات مربوط به تعدد فرهنگی و بلکه تبدیل این پدیده به فرصتی برای پیشرفت میباشد.
طبیعتا الگوی بومی را باید با سرمایه گذاری روی فکر و تجربه بومی و البته بهره بردن از تجارب غیربومی به دست آورد.
مقصود از بوم در عبارت بالا همان توحید و ایرانی است که در نوشته مورد بحث به عنوان متفق علیه ملت مورد اشاره قرار گرفته است.
طبیعتا ما پلورالیست نیستیم و در عین به رسمیت شناختن و شنیدن صداهای مختلف و در عین گشودن ذهن به سوی سخن های متنوع، حق را واحد و دست یافتنی میدانیم. در چنین بومی و با این سبقه فکری، قرآن و سیره نبوی (ص) قطعا جایگاه مهمی در مسیر استخراج الگوی بومی تعدد فرهنگی خواهند داشت.
.

راهبرد وحدت

جمهوری اسلامی اگر می خواهد به سوی ایجاد تمدن حرکت کند، حتما باید متحدان زیادی داشته باشد.
در مقابل دشمنان تلاش می کنند متحدان احتمالی انقلاب اسلامی را در مقابل او قرار دهند، تا تقابل آنها با انقلاب مانع از تقابل انقلاب با استکبار جهانی شود.
درواقع با ایجاد دشمنان کاذب مانع تقابل جمهوری اسلامی با دشمنان حقیقی خواهند شد.
این دشمنان کاذب نیز، با هر بهانه ای ایجاد می شوند و دشمنان هرگونه محل افتراق و جدایی را که بتوانند ایجاد کنند، یا بازنمایی کنند، انجام می دهند.
یک نوع از گسل هایی که می تواند اختلاف بر انگیز باشد، گسل قومیتی است. اینکه قومیت های مختلف را به تقابل با جمهوی اسلامی وادار کننند.
نوع دیگری از گسل که درواقع بهترین گزینه برای ایجاد اختلاف است، گسل های عقیدتی است. در این موضع دوگانه مسلمان – مسیحی ، شیعه – سنی ، شیعه دوازده امامی – سایر فرق شیعی ، شیعه انقلابی – شیعه انگلیسی ، هیئتی – غیر هیئتی و دوگانه های دیگری که ایجاد یا بازنمایی می شود.
گذر کردن از شکاف های اعتقادی به مراتب سخت تر از گذر کردن از سایر شکاف هاست و در حال حاضر انقلاب از همین شکاف های اعتقادی به مراتب ضربه می خورد و بیش از همه، از اختلاف شیعه و سنی؛
در این زمینه، حتی کسانی که اصل اتحاد بین شیعه و سنی را قبول دارند، راهبردهای کاملا متفاوتی را اتخاذ کرده اند.
و از جمله مسائل مجهول در این زمینه، نظریه واضح و نهایی حضرت آقا در این موضوع است.
آنچه در این یادداشت قصد داشتم تذکر بدهم، این نکته بود که راهبرد اتحاد با اهل سنت، همچون راهبرد اتحاد با اقوام مختلف است. همانگونه که همه ما ایرانی ها (کسانی که در مرز بندی های فعلی در جغرافیای کشور ایران قرار داریم) در مورد موضوعاتی که به نفع همه کشور است، اتحاد داریم و نه قصد داریم اختلاف ها را مرتفع کنیم و نه خود را کاملا جدای از همدیگر بدانیم، درمورد اتحاد با اهل سنت نیز، همین نکته را باید مد نظر داشته باشیم، که قرار نیست مذاهب واحد شود، تا اتحاد حاصل شود. بلکه فقط می خواهیم بر مواضع اختلاف انگیز اصرار نکرده و به مشترکات بپردازیم.
مسأله پایانی که در این یادداشت متذکر شویم، لزوم بررسی روایات فقهی در زمینه تعامل با اهل سنت (عامه) و مسأله لعن در تراث شیعی است.