اومانیست، تئوریزه شده استکبار و نسبت آن با آزاداندیشی
بسم الله الرحمن الرحیم
- اومانیست در ادبیات غرب به معنای انسان محوری می باشد. اما محوریتی که اتصالش به غیب قطع می باشد. اساسا در اومانیست این انسان مادی است که خود را محور عالم می داند و هیچ چیز دیگری را بر خود حاکم نمی داند.
- اومانیست تئوریزه شده ی استکبار می باشد. استکبار یعنی خود خواهی و خود نمایی و خود بزرگ پنداری.
- این تعریف از استکبار به شدت با اومانیست هم سو می باشد. چرا که همان طور که در تعریف اومانیست بیان شد، در اومانیست قرار است انسان محور عالم شود و هیچ چیزی را بر خود حاکم نداند و خود را بزرگ تر عالم بداند.
- محوریت انسان مادی در عالم در لایه های مختلف، پدیده های متفاوتی را رقم می زند. اومانیست در اندیشه غربی و مدرنیته مانند روح برای این کالبد می ماند فلذا تمام مفاهیم غربی، به نحوی تعین آن اومانیست می باشند.
- یکی از آن مفاهیم، آزاداندیشی می باشد. با این بیان حال باید آزاداندیشی را با در نظر گرفتن نسبت اش با استکبار معنا کرد.
- آزاداندیشی در اندیشه غربی به دنبال کشف حقیقت نمی باشد بلکه به دنبال حقنه کردن اندیشه انسان مادی بر جامعه است تا به وسیله آن کبر و بزرگی خود را به عالم حاکم کند.
- شاید بتوان با این توضیح که اومانیست تئوریزه شده استکبار است و از آن طرف که همه مفاهیم مدرنیته تعینات اومانیست هستند، تقریر های ویژه و متفاوتی از این مفاهیم داشت و آن ها را بسط استکبار انسانی بر عالم بدانیم.
برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیکرنجه فرمایید!
• الف
«اومانیست» پیرو مکتب اومانیسم است.
و اومانیزم به معنای انسان گرایی است که می توانسته با قبول خدا نیز جمع شود، ولی نهایتاً در سنّت غربی به انسان محوری ختم شده است.• ب
اگر نفس را بشناسیم و تلاش و تکاپوی آن را برای آن که در نقطۀ پرستشی که مخصوص خدا است قرار بگیرد، بدانیم، تعجب خواهیم کرد که در چه «هیأت فاخر»ی انسان را به چنین نقطۀ فلاکتباری رسانده است. این در فرهنگ دینی یعنی «دوباره نفس انسانی فریب شیطان را خورده و از راهی غلط اوصاف خدا را طلب کرده است».
اومانیسم تکریم انسان نیست، بلکه دشمنی قطعی با او است.
اومانیسم تبعیّت از شکست شیطان است، شکستی که با اولین و بزرگترین گناه هستی که استکبار در برابر حق است رقم خورد.• ج
این گرایش فکری ـ فرهنگی، انسان را محور ارزشها خواند و از آزادی مطلق او دم زد.
ولی جلوتر نیز رفت و انسان را محور شناخت معرفی کرد و در کار و بار هر دعوی شناخت و ادراکی «شکّ» انداخت و انسان را از هرچه غیر خود فارغ کرد.
انسان محور شد، ولی آیا این کار تکریم انسان بود؟• د
جالب است که شعارهای انسان گرایی خیلی شبیه شعارهای فطری است!
و جالب است که آموزه های انسان گرایی به صورت حیرت انگیزی دشمن مقام واقعی انسان است!
و جالب است که این آموزه ها برای انسان رشد نیافته بسیار جذاب و «انسانی» است!• هـ
وقتی که هیچ ارزش و حتی حقیقتی برای هستی باقی نگذاریم، محور شدن انسان در چنین صحنه ای چه امتیازی دارد؟
اینجا است که معلوم می شود اومانیزم یک فریب بزرگ برای محروم کردن انسان از «ارزش» و «حقیقت» و ایجاد یک گمراهی بزرگ و عمیق و تلخ و مأیوس کننده برای او است.• از آقای جوهری تشکر می کنم که به موضوع بسیار کلیدی ای عطف توجه نموده اند و به اختصار تبیینی از آن ارائه فرموده اند!