آیا عموم مردم طالب آزاداندیشی هستند؟
صِرف خیر بودن کمال، موجب حرکت شخص به سوی آن کمال نمی شود؛ بلکه باید خیر موجود در آن را هم، درک کنیم، تا انگیزه داشته باشیم برای تحصیل آن حرکت و اقدام کنیم.
مثلا تا وقتی مردم از مصرف گرایی و تجمل گرایی متنفر نباشند، نمی توانیم گفتمان قناعت و ساده زیستی را در بین مردم نهادینه کنیم و آن را تبدیل به یک خواست و زمزمه عمومی کنیم. مردم وقتی خواهان عدالت می شوند، که قبل از آن زشتی و بدی ظلم را درک کرده باشند.
حتی می توان در یک سطح بالاتری نیز، گفت که تا مردم اهمیت و فواید ساده زیستی یا عدالت را در زندگی خود حس نکرده و متوجه نشده باشند، خواهان تحقق آن نمی شوند.
سؤال اصلی در این یادداشت اینست که مردم (و حتی نخبگان) چه درکی از آزاداندیشی دارند و چقدر لزوم و فواید آن را می فهمند!؟ برای اینکه بتوانیم آزاداندیشی را گفتمان سازی کنیم، باید مختصات راهبردی آزاداندیشی را به خوبی بفهمیم و تبیین کنیم. اینکه چرا رهبری بر آزاداندیشی تأکید می کردند؟ و اینکه چرا اخیرا دیگر بر آزاداندیشی تأکید نکرده اند؟! اینکه با تحقق آزاداندیشی چه اتفاق مهمی در جامعه رخ می دهد؟ یا اینکه الان که آزاداندیش نیستیم، چه کم داریم و به عبارت دیگر آزاداندیشی چه کاستی را در زندگی ما جبران می کند؟
با توجه به آنچه در این یادداشت گفته شد، می توان این نتیجه را گرفت، که تعیین و توصیف مختصات راهبردی آزاداندیشی اهمیت بسیار زیاد دارد و اصلا یک بحث مقدماتی ساده و سطحی نیست، که بتوانیم به راحتی از آن بگذریم.