نوشته‌ها

فرهنگ‌سازی یا تربیت آزاداندیشی

فرهنگ سرشار از ظرفیت‌های تربیتی است و معمولا به خاطر ندیدن این ظرفیت‌های تربیتی در فرهنگ، از آن استفاده نمی‌شود و یا اگر احیانا هم توجهی شود به خوبی استفاده نمی‌شود؛ البته در جهت عکس آن در امور تربیتی وجود دارد؛ در تربیت، ظرفیت‌های ضد تربیتی فرهنگ دیده می‌شود و مربی‌ها معمولا متوجه آن هستند و آن را در نظر می‌گیرند.

در تحقق و رقم زدن مقوله‌ی آزاداندیشی هم مسئله به همین نحو است؛ هنگامی که از فرهنگ‌سازی و به خصوص از مسیر گفتمان‌سازی آزاداندیشی سخن به میان می‌آید معمولا کسانی که ذائقه‌ی تربیتی دارند این مسیر را درست نمی‌دانند و به دنبال رقم زدن آن صرفا از راه تربیتی هستند؛ معمولا اشکال می‌شود که باید در زمانی که افراد تربیت می‌شوند -به خصوص در آموزش و پرورش- آزاداندیشانه تربیت شوند و راه حل را در اصلاح مدارس و شیوه‌های تربیتی و آموزشی می‌بینند.

هنگامی که آزاداندیشی فرهنگ شود و به عنوان یک «گفتمان» در جامعه منتشر شود، این جا نه تنها کار‌های تربیتی آن سهل‌تر و مسیر آن هموار‌تر می‌شود بلکه بسیاری از مراحل تربیت آزاداندیشانه خود طی خواهد شد و کار مربی در تربیت کوتاه‌تر و کمتر می‌شود و حتی اگر بخواهیم اغراق کنیم می‌توان گفت شاید تا حدی بی‌نیازی از تربیت در این زمینه را هم رقم خواهد زد و اساسا اینکه بدون فرهنگ آزاداندیشی مگر امکان تربیت آزاداندیشانه وجود دارد؟ بدون فرهنگ آزاداندیشی آنقدر تربیت آزاداندیش سخت خواهد شد که معمولا از خیر آن گذر می‌شود.

دایره شمول گفتمان آزاداندیشی

گفتمان آزاداندیشی مشتمل بر چه چیز‌هایی است؟

دایره شمول آن معرفتی عمومی و فراگیر، چه چیز‌هایی را در برمی‌گیرد؟

چیستی

چرایی

چگونگی

لوازم

احکام

اخوات

مشتقات

نتیاج

اهداف

 

به نظر می‌رسد که گفتمان آزاداندیشی مشمول چیستی آزاداندیشی می‌شود و تا حدودی چرایی را هم می‌توان پذیرفت؛ امّا در خصوص «چگونگی» نیاز به تامل بیشتر هست؛ ابتدائا باید روشن شود که منظور از چگونگی، چگونه یک فرد آزاداندیش بودن و در مقام اندیشیدن چگونه آزادانه عمل کردن است یا اینکه منظور از آن چگونگی تحقق آزاداندیشی است یا هر دو؟

همچنین در مورد دیگر مواردی که در فوق شمرده شده است نیاز به تامل هست و البته شاید بتوان گفت که گفتمان کردن نتایج و حتی اهداف آزاداندیشی نیز تاحدی مورد پذیرش است و این به رقم خوردن آزاداندیشی به حمل شایع بسیار کمک خواهد کرد.

نکته پایانی این است که بر این موارد ذکر شده می‌تواند افزود و موارد ذکر شد تنها از باب نمونه و در یک بارش فکری اولیه نگاشته شده است.

رابطه گفتمان سازی و آزاداندیشی (3) – ابزار گفتمان پذیر کرد جامعه

در دو یادداشت اخیر به رابطه گفتمان سازی و آزاداندیشی نگاهی انداختیم، دو یادداشت قبل با دو نگاه اصیل و طریقی به آزاداندیشی دو نوع رابطه «طریقیت و موضوعیت» و «عام و خاص» رسیده بود، در این نوشته نه به جنبه مفاد گفتمان بودن آزاداندیشی کاری داریم و نه به جنبه مصداقی از گفتمان سازی بودن آن؛ بلکه فارغ از رابطه مفهومی این دو، به این نگاه می اندازیم که اگر که آزاداندیشی در جامعه رایج و دارج شود، چه کمکی به گفتمان سازی می کند.

اگر گفتمان آزاداندیشی در جامعه عمومیت پیدا کند، یکی از اثرات مهم آن این است که این جامعه به دلیل اعتقاد به آزاداندیشی یعنی حق گرا و حق پذیر بودن، بسیار گفتمان پذیر خواهد بود.

گفتمان سازی یک ابازر مهم برای فرهنگ سازی در یک جامعه است، اما جوامع از نظر بافت اجتماعی نسبت به فرهنگ پذیر بودن یا نبودن متفاوت هستند، برخی ساختارهای اجتماعی، برخی از تجربیات اجتماعی و برخی از فرهنگ های اجتماعی زمینه را برای گفتمان پذیر بودن یا نبودن جامعه آماده و برخی ناآماده می کند.

گفتمان پذیری هم یعنی اگر با ابزارهای مختلف فرهنگ سازی و گفتمان سازی بخواهیم یک امری را در آن جامعه گفتمان کنیم، آیا جامعه به سهولت پذیرا خواهد بود یا به صورت پایه طوری شخصیت و هویت و ساختارهای او طراحی شده که گفتمان پذیر نیست.

مثلاً ساختار اجتماعی به نام قبیله با توجه به بسته بودن و تعصبی که در آن قرار دارد، گفتمان پذیری جامعه را کاهش می دهد. یا مثلاً جامعه ای که به واسطه استعمار و استحمار شخصیت و هویت سستی پیدا کرده و اعتماد به نفس ملی او پایین آمده است، و این سستی شخصیت او را به مقلد بودن از فرهنگ های دیگر کشانده، گفتمان پذیر نیست. یا مثلا جامعه ای که به دلیل تجربه شکست های اجتماعی ترسو شده است، گفتمان پذیری مخصوصاً گفتمان های در جهت استقلال را خیلی کند می پذیرد.

جامعه آزاداندیش یعنی جامعه ای که در آن قیود تعصب و تقلید و ترس به حداقل رسیده و انسان ها دارای شخصیت حق گرا و حق پذیری شده اند و لذا اگر آزاداندیشی در جامعه ای تبدیل به گفتمان شود، بسیار آن جامعه را گفتمان پذیر می کند، و می تواند عامل حرکت آن جامعه به سمت تعالی و دارای شخصیت و هویت مستقل شدن حرکت بدهد.

پس آزاداندیشی مخصوصاً اگر تبدیل به گفتمان شود، همچون یک مقدمه واجب نقش مؤثری در گفتمان پذیر کردن جامعه بازی می کند و این نیز خود یک نوع ارتباط جدید بین گفتمان سازی و آزاداندیشی خواهد بود.

 

#یادداشت_353

14011001

آیا عموم مردم طالب آزاداندیشی هستند؟

صِرف خیر بودن کمال، موجب حرکت شخص به سوی آن کمال نمی شود؛ بلکه باید خیر موجود در آن را هم، درک کنیم، تا انگیزه داشته باشیم برای تحصیل آن حرکت و اقدام کنیم.
مثلا تا وقتی مردم از مصرف گرایی و تجمل گرایی متنفر نباشند، نمی توانیم گفتمان قناعت و ساده زیستی را در بین مردم نهادینه کنیم و آن را تبدیل به یک خواست و زمزمه عمومی کنیم. مردم وقتی خواهان عدالت می شوند، که قبل از آن زشتی و بدی ظلم را درک کرده باشند.
حتی می توان در یک سطح بالاتری نیز، گفت که تا مردم اهمیت و فواید ساده زیستی یا عدالت را در زندگی خود حس نکرده و متوجه نشده باشند، خواهان تحقق آن نمی شوند.
سؤال اصلی در این یادداشت اینست که مردم (و حتی نخبگان) چه درکی از آزاداندیشی دارند و چقدر لزوم و فواید آن را می فهمند!؟ برای اینکه بتوانیم آزاداندیشی را گفتمان سازی کنیم، باید مختصات راهبردی آزاداندیشی را به خوبی بفهمیم و تبیین کنیم. اینکه چرا رهبری بر آزاداندیشی تأکید می کردند؟ و اینکه چرا اخیرا دیگر بر آزاداندیشی تأکید نکرده اند؟! اینکه با تحقق آزاداندیشی چه اتفاق مهمی در جامعه رخ می دهد؟ یا اینکه الان که آزاداندیش نیستیم، چه کم داریم و به عبارت دیگر آزاداندیشی چه کاستی را در زندگی ما جبران می کند؟
با توجه به آنچه در این یادداشت گفته شد، می توان این نتیجه را گرفت، که تعیین و توصیف مختصات راهبردی آزاداندیشی اهمیت بسیار زیاد دارد و اصلا یک بحث مقدماتی ساده و سطحی نیست، که بتوانیم به راحتی از آن بگذریم.

رابطه گفتمان سازی و آزاداندیشی (2) – عام و خاص

در یادداشت قبل به بحث رابطه گفتمان سازی با آزاداندیشی پرداختیم و بعد از تعریف آزاداندیشی و گفتمان سازی به این صورت که گفتمان سازی یعنی «آنگاه که یک مفهوم و معرفت سخن مقبولی به نظر برسد و به باور عمومی تبدیل شود و سرمنشأ شکل‌گیری یک مطالبۀ عمومی بشود گفتمان شکل گرفته است.» [1] و آزاداندیشی هم یعنی «حق گرایی و حق پذیری» بیان شد که آزاداندیشی هم خود مطلوبیت ذاتی دارد و در واقع یک مفاد گفتمانی محسوب می شود، و هم چون مفادی است که وقتی به یک پدیده اجتماعی رایج تبدیل بشود، بیشتر بستر برای پیش بردن حق و حقیقت می شود زیرا روحیه حق گرایی و حق پذیری را در جامعه نهادینه کرده است؛ جنبه طریقی پیدا می کند.

رابطه معنایی از آزاداندیشی که موضوعیت و مطلوبیت ذاتی دارد بررسی شد، اما اگر آزاداندیشی طریقی به عنوان طریقی برای پیش بردن حق و حقیقت ملاحظه شود، آزاداندیشی هم همانند گفتمان سازی طریقیت پیدا می کند، منتها گفتمان سازی روش پایه و عام است و آزاداندیشی روشی خاص؛ یعنی در نگاه طریقی به آزاداندیشی، این پدیده مهم خود روشی برای گفتمان کردن مفادهای متعددی دانست، لذا آزاداندیشی از جنس گفتمان سازی می شود، منتها گفتمان سازی روش عام و پایه است ولی آزاداندیشی به صورت خاص و محدود تر از گفتمان سازی.

به بیان دیگر گفتمان سازی و آزاداندیشی دو مفهوم هم جنس خواهند شد که یکی عام و دیگری خاص است؛ در این نگاه از رایج کردن آزاداندیشی به عنوان یک پدیده اجتماعی که خود یک مفاد گفتمانی است عبور می کنیم و بعد از گفتمان شدن این پدیده به آن نگاه می کنیم و می بینیم که خود این روحیه حق گرایی و حق پذیری که در جامعه گسترش پیدا کرده است، عاملی برای گفتمان سازی بسیاری از مطلوبیت های دیگر خواهد شد و به عنوان روشی برای گفتمان سازی مطرح خواهد شد. به عبارت دیگر گفتمان سازی با روش های مختلفی می تواند صورت بگیرد که یکی از آن ها آزاداندیشی است.

 

[1] تعریف منتخب استاد حجت الاسلام محمدرضا فلاح شیروانی در کتاب رسالت گفتمان سازی (چاپ نشده)

 

#یادداشت_352

14010929

آیا کم شدن تأکید رهبری بر مقوله آزاداندیشی دلیل بر کم شدن ورزن راهبردی آن در اندیشه ایشان است؟ (2) – تحلیل علت کم شدن!

در یادداشت قبل به این پرداختیم که وزن راهبردی یک سخن را صرفاً تکرار آن تعیین نمی کند، بلکه مهمتر از تکرار تأکیدی است که به واسطه محتوای سخن ایجاد می شود، و اندیشه آزاداندیشی به خاطر محتوایی که رهبر معظم انقلاب درباره آن فرمودند وزن راهبردی بالایی پیدا می کند. هر چند که به لحاظ تأکید تکراری هم بخواهیم حساب کنیم جزو پر تکرارترین سخنان رهبری خواهد بود.

اما حال سؤال می شود که چرا رهبری در سالهای اخیر تأکید بیانی خودشان را از این مقوله برداشتند؟

یک تحلیل این است که آزاداندیشی در تقابل با جریان اصلاحات که نقطه تأکید و شعار اصلی خود را آزادی قرار داده بودند توسط رهبری مطرح شد و با ارائه یک طرح تهاجمی در این باب حربه را از دست گفتمان رقیب گرفتند و آزاداندیشی دعوتی بود که آن فضای سنگین با شعار آزادی را می توانست بشکند و موفق هم بود. لذا تاریخ مصرف این کلیدواژه بعد از حذف آن گفتمان رقیب به پایان رسیده است و سر عدم تکرار این کلیدواژه توسط رهبری نیز همین است.

اما به نظر نمی رسد این سخن صحیح باشد، اولاً خود این ادعا که فقط در تعامل با دولت اصلاحات این کلیدواژه بالا بوده است سخن کاملاً صحیحی نیست، و می بینیم که این واژه در ادبیات ایشان در طول همه این سال ها زنده است، در سال های اولیه دولت نهم این کلیدواژه یکی از پرتکرارترین ایام کاربرد خود را دارد و در زمانی که ایشان نشست های اندیشه های راهبردی را راه می اندازند و یکی از آن ها آزادی هست نیز این کلید واژه بسیار پر تکرار می شود، و در همه این سال ها تا به امروز ایشان مرتب این واژه را تکرار می کردند، یک جستجوی مختصر در بیانات ایشان این واقعیت را نشان می دهد.

مطالبه همیشگی ایشان از دو بال علمی کشور یعنی حوزه و دانشگاه همین دامن زدن به آزاداندیشی در محیط علمی خودشان بوده و هست.

ثانیاً بحثی که در یادداشت قبل داشتیم و در آن بیان شد که علت وزن راهبردی این کلیدواژه در اندیشه رهبری، محتوا و وزن بالایی است که ایشان برای پیشرفت علمی و بلکه پیشرفت همه جانبه برای این بحث قائل هستند، جایگاه همیشگی و درخشان این بحث را در اندیشه و طرح ایشان نشان می دهد.

شاید یک دلیل برای کم شدن تأکید ایشان این نکته بود که فضای نخبگانی و عمومی آماده استقبال از این دعوت در شرایط فعلی شان نبودند، لذا با وجود تأکیدات مکرر و با وجود جایگاه بالایی که این اندیشه در نظام فکری رهبری دارد، ایشان از تأکید بر آن دست کشیده اند، و دلیل عمده آن هم این است که آزاداندیشی در دستگاه فکری ایشان برای تحقق مردم سالاری دینی مطلوب است و اگر خود جامعه آماده تحویل گرفتن این ایده ارزشمند نباشد، باید با دورخیرهایی جامعه را به سمت این آماده شدن برد.

اگر امروز کسی بتواند مفاد گفتمانی مناسبی برای جا انداختن این مهم در بین نخبگان و در گام بعد در بین عموم مردم، آماده کند و عملیاتی برای پیش بردن این کلان طرح مهم رهبری که خیلی از امور مهم دیگر را به آن گره زده اند، طراحی و اجرا کند؛ قطعاً یکی از مهم ترین، ضروری ترین و با اولویت ترین قطعات طرح رهبری را به پیش برده است.

 

#یادداشت_348

14010927