مهم این است که «چه می خواهم؟»

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در منطق آمده که فکر کردن فرایند رسیدن از معلوم به مجهول است. یعنی یک معلوماتی داریم، نقطه مجهول مشخصی هم داریم. می دانیم دنبال چه چیز هستیم. حالا با مجموعه عملیات هایی در پی تمرکز و واضح کردن آن نقطه ابهام هستیم. مثلا سؤال می شود که «راه های بارور کردن ابر ها چیست؟» یا اینکه «چه کار کنیم بی حجابی در جامعه کاهش پیدا کند؟» سؤال ما را راهنمایی می کند که مجهول در چه نقطه ای قرار دارد، و ما چون محدوده مجهول مشخص شده، با عملیات هایی، شروع به پاسخ یابی می کنیم. مثلا با روش حدس و گمان و بارش فکری، مثلا با روش آمار گیری، مثلا با روش پرسش از متخصصین و مشورت از کارشناسان، و روش های دیگر.

اما یک سؤال از خود بپرسیم. آیا تفکر همین است؟ دقیق تر بگویم: آیا تفکر صرفا همین است؟ آیا نمی شود گفت که همین که من به این سؤال رسیده ام و دنبال این هستم که این سؤال را پاسخ بدهم، این هم جزئی از تفکر است. چه شد که من به این سؤال رسیدم؟ چرا دیگران همین صحنه ها و پدیده هایی که سؤال کننده می بیند را می دیدند، ولی این سؤال برایشان پیش نیامد؟ و در نتیجه دنبال پاسخ برایش نرفتند؟ پس به نظرم این مهم است که فرایند شکل گرفتن سؤال را هم توجه کنیم، و حتی این را هم داخل تعریف تفکر بیاوریم.

حتی از این می خواهم پا را فراتر بگذارم، و ادعا کنم که نه تنها اینکه «سؤال من چیست؟» (به تعبیر دیگر: «چه می خواهم؟» / «مطلوب از نگاه من چیست؟» / «مشکل چیست؟»)جزئی از تفکر است، بلکه قسمت اصلی تفکر همین است.

تقریبا همه کسانی که به دنبال بارور کردن ابرها هستند، به جواب های مشابهی می رسند. و تقریبا جواب ها برای کم کردن بی حجابی، بسیار نزدیک به هم هستند. مهم این است که چرا دنبال بارور کردن ابرها یا کم کردن بی حجابی هستیم؟ چرا وقتی ابرهایی را در آسمان دیدیم، به فکر بارور کردن آنها افتادیم؟ و چرا به فکر تولید انرژی از این ابرها نیافتادیم؟ چرا وقتی خانم هایی را دیدیم که به صورت بی حجاب در سطح شهر رفت و آمد می کنند، به فکر کنترل نوع حجاب آنها افتادیم؟ و چرا به فکر تقویت عزت نفس آنها که سالهای سال مورد تحقیر قرار گرفته، نیافتادیم؟ که اگر سؤال ها تغییر می کرد، آن موقع بود که ماهیت پاسخ ها و بعد اقدام های بعد از آن، به کلی تغییر می کرد.

بنا بر این، طبق ادعای مطرح شده، تفکر عبارت خواهد بود از اینکه شخص پدیده ای را در نظر بگیرد، و قصد تغییر در آن داشته باشد. ابتدا بفهمد چه تغییری می خواهد رقم بزند، و بعد در چگونگی آن راهکار پیدا کند.

عوامل مؤثر در اینکه چه سؤالی را انتخاب کند، از شناخت شخص نشأت می گیرد. شناخت او در لایه های هستی شناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی. همه اینها اثر می گذارد در اینکه کجا را هدف بگیرد و مطلوب بداند، و سؤال کند، تا راهکارهایی برای رسیدن به آن، کم کم برایش جلوه کند.

0 0 رای ها
امتیازدهی به یادداشت
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها