چشمان نزدیک بین

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت آقا امروز عقد خواهر یک شهید مدافع حرم را خواندند،

مدتها بود که ایشان عقد نخوانده بودند، خیلی ها از پارتی کلفت ها و ‌.‌.. همت و تلاششان را مصروف کردند تا عقدشان را حضرت آقا بخوانند اما ایشان نپذیرفته بودند،

 

اما بعد از مدتها دوباره گویا خوانده بودند

در سالروز عقد آسمانی حضرت زهرا س و امیرالمؤمنین ع

 

مادر شهید گریه کرد و به آقا گفت پسرش در خانطومان شهید شده و پیکرش تا ۴ سال بعد برنگشته بود…

 

۴ سال بعدش میشد بعد از پایان جنگ با داعش، ۹۸ همان سالی که حاج قاسم شهید شده بود

 

شهدای مظلوم خانطومان نامشان برای ذهن ایرانی ها آشناست، چرا که با غربت شدیدی شهید شدند، و اشقی الاشقیا یعنی آمریکا هم مستقیما در ریخته شدن خونشان شریک بود…

 

مادر شهید گفت پسرم دم بخت بود ولی شهادت نصیبش شد و قسمتش نشد داماد شود!

 

آقا پرسیدند چند سالش بود؟ گفت ۲۵

 

چقدر جوان! چقدر دل آدم میشکست برای این مادر داغدیده…

 

انگار مادر تازه دیشب قبول کرده بود در جشن عقد دخترش شرکت کند، بخاطر آقا

 

پدر شهید گفت آقا به همسرم بگویید رخت مشکی را در بیاورد

آقا درنگ نکردند، فرمودند رخت مشکی را در بیاورید…

 

بعد فرمودند ما چشمانمان نزدیک بین است، و الا ما با دیدن آنچه بر شهیدان میگذرد، جشن و سرور می‌گرفتیم نه عزا…

 

خدایا، ما نزدیک بینان را همچون رهبرمان آرزومند شهادت کن

خدایا شهادت را نصیبمان کن

آمین یا رب العالمین.

0 0 رای ها
امتیازدهی به یادداشت
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها