تأملاتی پیرامون کتاب پسااسلامیسم میلاد دخانچی – (1) دغدغهی خواستنی کتاب
آقای دخانچی دغدغهی پیشبرد انقلاب اسلامی و اصلاح کاستیهای آن را دارند، پاسخ این دغدغه را هم در سطح واقعی و عمیق تئوریک جستجو میکنند! مبتنی بر یک آسیبشناسی از وضع موجود انقلاب اسلامی و راهی که آمدیم، به یک پیشنهاد که این آسیب را برطرف میکند رسیدهاند، و این بسیار ارزشمند است.
اساساً تأمل در این افق کمتر توسط اندیشمندان معاصر اتفاق میافتد. اینکه به کل مسیری که آمدیم نگاه بیندازند و یک آسیبشناسی از کل مسیر داشته باشند و پیشنهادی نیز برای برطرف کردن آن آسیب داشته باشند. این افق اندیشدن به یک ایده اصلاحی است.
ایده اصلاحی خیلی از مبانی فکری و شخصیت فرد ارائه دهندهی ایده تغذیه میکند.
اندیشیدن انسانهای فکور جامعه در این افق خود یک پیشرفت جدی محسوب میشود. اساساً دامن زدن به اینکه جوانان اهل فکر ما به کل صحنه انقلاب بنگرند و برای پیشبرد و پیش رفتن در ادامه مسیر پیشنهادات خودشان را ارائه بدهند، خود پیشرفت است.
حضرت آقا نگاه بسیار مثبتی به حضور نخبگان در این افق دارند. این افق اساساً یک افق نخبگانی است و آقا حضور نخبگان در این افق را فتح الفتوح انقلاب اسلامی تصویر می کنند.
«فتح الفتوح انقلاب اسلامى اينهاست. پيشرفت واقعى اين است كه جوانهاى ما، نخبگان ما نسبت به آينده احساس مسئوليت كنند؛ براى خودشان ديدگاه تعريف كنند؛ براى كشور آيندهاى را تصوير كنند، مجسم كنند، احساس كنند و اين احساس را اظهار كنند؛ كه آماده اند براى رسيدن به اين آينده تلاش كنند. اين چيزى است كه امروز وجود دارد؛ اين را بايد تقويت كرد».[1]
آسیبی که ایشان رصد کردهاند، عدم توازن بین سیاست و مذهب است و پرسش اصلی جهان معرفتی اثر خودشان را به این شکل بیان میکنند:
«تجربه معاصر رابطه سیاست و مذهب در ایران، وضعیتی را رقم زده است که در آن نه سیاستمداران از دستاورد خود راضی اند و نه شریعتمداران. به عبارتی دیگر نه بدنِ سیاست احساس سلامت و نشاط می کند و نه روح مذهب احساس پویایی و الهام بخشی. آیا می توان با ایجاد توازن بين شریعت و سیاست، روحی الهام بخش بر بدن سالم سیاست دمید؟»[2]
با اینکه رویکرد اصلی اثر ایشان رویکردی در زمرهی نظریه سیاسی محسوب میشود، اما سعی کردند که در فصل اول کتاب به نگاههای مبنایی که ایشان را به این تحلیل رسانده است نیز بپردازند و این خود یک کار ارزشمند دیگری است.
فهمی که ایشان از این عدم توازن دارند این است که نداشتن درک از اهمیت چگونگی اداره جامعه و یکی انگاری سیاست و مذهب باعث این عدم توازن شده است، ما در چگونگی اداره با دو شکل مواجه هستیم. 1. استیتفرم 2. قبلیهفرم. شکل اداره استیتی که همان دولت-ملت مدرن است، در تعارض با شکل اداره قبلیهای است و اینکه اسلامگراهایی که این حیات نوین انقلابی را در پیش روی ما گذاشتند تصور کردند که میتوانند یک استیتِ اسلامی یا اسلامِ استیتی داشته باشیم، یک تصور اشتباه بوده است که عامل گیر کردن ما در وضع فعلی است و چالشهای در حکمرانی پساانقلابی ما ایجاد کرده است. این فهم را اسلامیسم مینامند و پیشنهادشان این است که از این یگانه انگاری مذهب و سیاست دست برداریم و این عدم توازن ناشی از این یگانه انگاری را ببینیم و به فکر ایجاد توازن بین مذهب و سیاست باشیم و تکنیکهایی برای این ایجاد توازن نیز پیشنهاد میدهند؛ و این پیشنهاد خودشان را پسااسلامیسم یا پُستاسلامیسم مینامند.
[1]. بيانات در ديدار شركت كنندگان در ششمين همايش ملى نخبگان جوان (12/ 07/ 1391).
[2] پسااسلامیسم – مقدمه – ص 12
#یادداشت_295