پاپ سفید در جهانی سیاه

حمزه وطن فدا, [۱۶.۰۳.۲۱ ۰۶:۳۳]
#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#حمزه_وطن_فدا
#یادداشت_96
#جلسه_230

?پاپ سفید در جهانی سیاه 1️⃣

چه شاد و بشاش است چهره این هپی پاپ
چه برقی دارد سپیدی ردای اطلسی اش
چه درخشان و جذاب است صورت سرخ و سفیدش
میوه آبدار کدام باغستان روشن و آزاد است
که این طور فریبا و دلربا از شاخه های دوستی بر پنجره های جهان سرک میکشد و فرود می آید
از کدام بهشت، از کدام سرزمین رویا آمده است که در این غبارستان معاصر گردی و خاکی بر دیبای سپیدش ننشسته است.

از سرزمین قصر و رقص
سرزمین شادی و رفاه
از سرزمین کلیساهای رنگارنگ
سرزمین زینت و زیبایی
از سرزمین سلامت و صلح
سرزمین سواد و دانش ، سپیدی و آرامش
از جهان اول ، جهان دسته یک

و چه آورده است این سفیر سفید برای خاک نشینان سرزمین سواد
سرزمین سیاهی

نمیدانم
شاید پدر برای موعظه ما آمده است
شاید اعانه های کریسمس را قرار است به دست مان برساند
نمیدانم
شاید امده است به سان همه پدران روحانی ، به رسم دیرین کلیسا ، از ما اعتراف بگیرد و ما را سبک کند
یا در ازای مبلغی جهنمی که آتشش به سرزمین سیاهمان نشسته است را به قطعاتی از بهشت معاوضه کند

 

نمیدانم چرا
شاید شکوه و ابهتش باشد
شاید اعتماد به نفس و جسارتش باشد
شاید …
چه اهمیتی دارد
هر چه هست ، سخت مرا به یاد اسلاف خود می اندازد
به یاد بزرگان نجران
چه شکوهی ، چه هیبتی ، چه جلالتی
چه البسه ای ، چه هیاتی ، چه جماعتی
چه ادعایی ، چه دعایی، چه عظمتی

آمده بودند کار را یکسره کنند
حتم دارم مشاورین رسانه ای شان تمام تاکتیک ها و تکنیک ها را بارها و بارها مرور کرده بودند
مثل همیشه خوب و حرفه ای
کدام کس جلو باشد و کدام کس عقب تر
کدام کس سخن بگوید و کدام کس قدم بزند
کدام کس شروع کند و کدام کس ادامه دهد
کدام کس چه رنگ بپوشد و کدام کس طرفه کله کج بگذارد
مثل همیشه خوب و حرفه ای

چه قدر چشم نواز

و آن طرف مثل همیشه پرت از تمام رسانه ها ، مشاوره ها
زنی با چادری وصله کرده، از سر حیا و ادبی ذاتی پشت مردان
و دستانی که از زیر چادر به دست کودکانی گره خورده است
و جلوتر ، دو مرد
یکی سالخورده تر و دیگری جوان
یکی از یکی ساده تر ، بوتراب تر
یک خانواده پنج نفره
نشسته روی خاک، دستانی به آسمان ، در حالت دعا

نمیدانم چه شد
چه ولوله افتاد در این جمع
کدام پرنده ترس بال گشود بر سرشان
چه دیدند در این سادگی خانوادگی
که این چنین تمام مشاوره ها گم شد
آداب و اَرِنج فراموش شد
و نیامده ، راه آمده را عقب عقب به سمت خانه کج کردند

به ظاهر مباهله ای انجام نشد و یک طرف سه به هیچ زمین را واگذار کرد
اما انگار در گیر و دار این آمد و شد نفرینی سخت گرفته است که این چنین از پس قرن ها و قرن ها
اخلاف آن اسلاف ، با وجود تمام مشاوران رسانه ای ، با تمام تاکتیک ها و تکنیک های پیش دستی و پیشتازی و پرستیژ، کماکان عقب عقب، سمت خانه را میجویند
میروند و سرگردان وادی ها به هیچ خانه ای نمیرسند

به اندازه یک تاریخ هجری آویزان و معلق ، میان تاریکی ها تلو تلو میخورند
و تنها در این روزگاران نزدیک به دو و نیم میلیارد انسان را در این تاریکی ها رها ساخته اند.

 

 

نمیدانم چرا
ولی حس میکنم از هیچ کس در زندگی ام به اندازه کشیش ها بدم نمی آید
نه آژانس یهود
نه مفتی های مفت
نه نفتی های زفت
نه کوئیلو و اشو
نه رایس و ترامپ
نه بارسا و مسی
نه کالباس و سوسیس
نه سران فتنه
نه شاهین نجفی و گلشیفته
نه حتی ترکیب ناهنجار ساسی و الکسیس

حس میکنم
همه چیز زیر سر پاپ هاست
داغ ها و درد ها ، انفجارها ، انهدام ها
همه از آستین و یقه این کشیش های سفید ترگلی بیرون میجهد

حس میکنم نشانی یک تاریخ انتقام این جاست
جنگ ها و فقرها ، عقده ها و یأس ها ، کاخ ها و کوخ ها ، سکه ها و سکس ها و سکته ها

از یهود بد سگال انتظاری نبود
اما اگر آن روزِ روز، به جای ترک زمین ایمان می آوردند این پاپ ها و کشیش ها
وای اگر این چنین معطل نمی کردند بشر را زیر دست و پای دینی منحرف و عنین و علیل
وای اگر میگذاشتند دست نبی خاتم ، دست دین حنیف برسد به دست بشر
وای اگر کتمان نمی کردند بشارت عیسی را و پشت سر او صف میکشیدند
وای اگر میفهمیدند که منحرف نشده ی این رسم آسمانی هم دیگر نمیتواند بشر آخرین را نگه دارد چه رسد به نسخه های بدلی محَرّ ف آن
وای اگر متوجه میشدند این آیین مقطعی تک چشم شده ، نمیتواند بشر دو چشم را تا نهایت هدایت گری کند

آه از این مسیحیت کور ، این آیین کر
آه از این دهن کجی وقیح به انجیل مبشر
این خزیدن زشت از گوشه میدان مباهله به کنج حسادت و ذلت
آه از این بی محلی به دعوت نبی ختمی
این بی مبالاتی در فهم عوض شدن دوران ، قد کشیدن انسان

آری ،همین است که بشر را این چنین به خاک مذلت کشیده است
این است که او را این قدر نسبت به دین افسرده و ملول کرده است
همین
دینی که دوران تاریک درست میکند
دینی که تنها با زور میتواند بماند
دینی که رقیب دانش و عقل است
دینی که رقیب تمیزی و لبخند
دینی که همدوش جهل است
دینی که رقیب عشق و ازدواج است
دینی رقیب دنبا
دین اعتراف و انگیزیسیون
دینی که مقابل ظلم طرف دیگر صورتش را به دست ظالم میسپارد
دینی رقیب غیرت و عدالت
دینی رقیب انسان

دینی که بالاخره فطرت سالم بشر دیر یا زود آن را قی میکرد
دینی که مادر تمام بی دینی های بشر امروز است
دینی که از رحم بی ازدواج دور از عقل و عاطفه اش مدرنیته متولد شد
دینی که برای بقایش هر روز چند نوبت صورتش را به زیر سیلی اربابان دنیای جدید میسپارد
دینی که برای دوامش به وصلت یهود در آمده است و آرمان آرماگدون را در چهره بوش پدر و پسر به انتظار نشسته است

 

دور شدیم
این پاپ جامانده از نجران را کدام انگیزه به سرزمین نفت و مقاومت کشانده است
نمیدانم
انگیزه های مسیحیت آویزان دستان یهود را بیش از خودش باید از یهود جستجو کرد
اما هر چه باشد روشن است که مثل همه این هزار و اندی سال نه به نفع بشر است ، نه به نفع دین
هر چه باشد ادامه همان عقب عقب رفتن های اسلاف نجرانی است

اما هر چه هست
سخت دل به هم زن است این لباس سفید ، این نماد سفید ، این پرچم سفید ، این پاپ سفید صلح آمیز
سخت مهوع است این سفیدی تصنعی سالوسی
در دوران اسارت سفیدی ها، رواج سیاهی ، تاراج بشر
آن هم در سرزمین سواد ، سرزمین جنگ ، سرزمین فقر ، سرزمین سیاه شده از غلظت حضور سفید پوستان سفید دست سفید قلب سفید منظر سفید …

اما هر چه دل به هم زن است این سفیدی و لبخند ،در این سیاه زمانه ی ماتم
سخت به دل، چسبناک می آید
او که در مقابل این سفیدی یخ ، آرام و متین نشسته است
آن سید ساده و صمیمی ، اما با وقار و با شکوه

با این عمامه سیاه سیادت، با این عبای سیاه ، این نماد سیاه ، این نشان عزا
این نشانه جنگ ، این پرچم قیام ، این سیاهی بلیغ که مقتضای حال زمانه ماست ، زمانه سرزمین سواد

سخت دلخواه آمد
این چهره غم گرفته ، این محاسن بلند بی آلایش ، این سادگی پرصلابتِ غیور
درست شبیه صورت اسلاف ، بدون شعبده مشاورهای رسانه ای
شبیه محاسن سفید پیامبر در استقامتی به طنین سوره هود
شبیه چهره تکیده علی زیر بار غم های امت
شبیه صورت پژمرده بیت الاحزانی زهرا
شبیه رنگ و روی زرد حسنین از گرسنگی های سوره هل اتی ، سوره انسان

آبرو و شرف بود این سیاهی پر بلاغت در این قاب تصویر ، این ارثیه سنگین سیادت اسلاف ، این استعاره بلند از غمی که فصل انسان است
واقعی واقعی ، دور از تمام تصنعات سنتی و صنعتی
مردمی مردمی به بلندای غم مردم عراق
مهربان مهربان ، به اندازه ی پدری بزرگ

در برابر آن سفیدی یخ ، سفیدی دوغ ، سفیدی دروغ
در برابر دروغی به بزرگی دروغ اسلاف
در برابر فریبی به شقاوت فریب اسلاف
?

با سلام و عرض پوزش از همه دوستان
این چند روز در گیر و گرفت بودیم و نشد آن چنان که باید بوده باشیم
نه در حضور نه در یادداشت

دیشب از باب جبران مجبور شدم بنشینم تا صبح یادداشت را تمام کنم
هر چند که باز هم آنچه که دلم میخواست از اب در نیامد

?

0 0 رای ها
امتیازدهی به یادداشت
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها