ابهامی در مهندسی فرهنگی
اساسا مهندسی و طراحی وجود ندارد که فرهنگی نباشد؛ در واقع تمام مهندسیها از ابتدا خلقت عالم انسانی، مهندسی فرهنگی بوده است؛ به عبارت دیگر طراحی و مهندسی بدون آنکه یک فرهنگ و اندیشه این طراحی و مهندسی را در مشت خود نگرفته باشد، امکان ندارد؛ آن طراح به هر حال یک فرهنگ و اندیشه و باوری دارد و یک نظام هندسی ارزشها دارد و اینها قطعا در مهندسی و طراحی او تاثیر میگذارد؛ و البته در بسیاری از موارد ممکن است این تاثیرگذاری و این که طراحی را یک فرهنگ و یا یک نظام فرهنگی مهندسی شده در مشت بگیرد، ناخودآگاه باشد و طراح به این روح حاکم التفات نداشته باشد، ولی این تاثیر گذاری هست.
حتی اگر قائل باشد که من در حال ابزارسازی هستم و چه ربطی به فرهنگ دارد و در طراحیهای خود اصلا فرهنگ و هیچ ارزشی را مد نظر قرار نمیدهم؛ همین که کاری به فرهنگ ندارد هم خود یک فرهنگ و اندیشه است. همین جا هم باز یک باور، یک فرهنگ که شاید بتوان اسم آن را بیفرهنگی گذاشت، این مهندسی را در مشت خود گرفته است.
امّا آیا منظور از مهندسی فرهنگی همین است که روح یک فرهنگ حاکم ـ حال یا خودآگاه و یا ناخودآگاه ـ این طرّاحیها را در مشت خود بگیرد و تاثیرات در طراحی داشته باشد؟ و یا نه باید کمی دایره را ضیقتر کرد و برای مواقعی تعبیر «مهندسی فرهنگی» را به کار برد که اولا در یک نظام ارزشی، هندسه ارزشها شکل گرفته باشد و بعد از آن یک مهندسی فرهنگ صورت بگیرد، و بعد بر اساس این فرهنگی که مهندسی شده است، به صورت خودآگاه مهندسی فرهنگی بشود؛ به عبارت دیگر این فرهنگی که مهندسی شده است خودآگاه ترجمه و تزریق در طراحیها و مهندسیها بشود؛ حال این طراحیها در هر زمینه و موضوع و در هر وسعت و اندازهای باشد.