نقد #یادداشت_134 آقای #محمد_هادی_جوهری

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_ابراهیم_رضوی
#یادداشت_20
#جلسه_360
#نقد

💠نقد #یادداشت_134 آقای #محمد_هادی_جوهری 💠

نقد و ملاحظاتی نسبت به این یادداشت وجود دارد که در قالب سه نقد به آنها اشاره می کنم:
🔸نقد اول: با تتبعی که در کتب فقهی و اصولی داشتم، فرقی میان سیره عقلا و بناء عقلا نیافتم. به نظر می رسد فرقی که نگارنده میان این دو گذاشته اند، وجهی ندارد مگر اینکه اصطلاحی جدید باشد و الا در اصطلاح میان فقها و اصولیون، سیره عقلا و بناء عقلا، یک چیز هستند

🔸نقد دوم: در اینکه سیره و بناء عقلا، یک دلیل هستند یا کاشف از سنت، در میان علما اختلاف است. بعضی مانند مرحوم اصفهانی و شاگردشان مرحوم مظفر می گویند چون شارع از عقلا و بلکه رئیس عقلا است، پس عمل عقلا، خودش حجت و دلیل است. بنا بر این نظریه، ردع شارع از سیره عقلا ممکن نیست و اگر شارع در جایی ردعی کرده باشد، در حقیقت این ردع به معنای عدم تحقق صغرای سیره است نه ردع سیره محقق شده.
اما بنا بر نظر مشهور فقها سیره و بناء عقلا، مستقلا دلیل نیست و برای حجیت، نیازمند به امضا یا عدم ردع شارع است.

▪️ البته در اینکه حقیقت سیره عقلا چیست، سه نظریه کلی وجود دارد:
اول(مشهور و مرحوم امام): عمل خارجی عقلا.
دوم (شهید صدر): ارتکاز عقلا
سوم (محقق عراقی و استاد لاریجانی): التزام و بناء عقلا

🔸نقد سوم: در فرق میان سیره متشرعه و سیره عقلا، اکثر فقها اینگونه توضیح می دهند: سیره عقلا یعنی سیره عقلا بماهم عقلا یعنی جهت صدور فعل از آنها، عقل است و سیره متشرعه یعنی سیره متشرعه بماهم متشرعه یعنی جهت صدور فعل از آنها، شرع است.
مشهور فقها می گویند در سیره متشرعه، نیازی به امضا نیست برخلاف سیره عقلاء که چون صاحبان آن سیره، ربط مستقیمی به شارع ندارند، نیازمند به امضا دارد ولی در سیره متشرعه، صرف اثبات صغرای آن، به معنای این است که آن عمل از شارع است و دیگر نیازی به امضای آن نیست. چراکه صاحبان سیره متشرعه، مستقیما کشف از وجود نظر شارع می کند.
حال عجیب است که چطور آقای جوهری می فرمایند فقها نوعا سیره متشرعه را ضعیف تر از سیره عقلا دانسته اند و حال آنکه امر دقیقا بالعکس است.

#تقریر جلسه360-140009

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_360
#تقریر
جلسه360-140009

🔰14. [ضدیت با ضد عقل]

14. ضدّيت با ضدّ عقل: اسلام عقل را محترم و او را پيامبر باطنى خدا مى‏شمارد. اصول دين جز با تحقيق عقلانى پذيرفته نيست. در فروع دين، عقل يكى از منابع اجتهاد است. اسلام عقل را نوعى طهارت و زوال عقل را نوعى «محدث» شدن تلقّى مى‏كند، لهذا عروض جنون يا مستى نيز همچون بول كردن يا خوابيدن، وضو را باطل مى‏سازد. مبارزه اسلام با هر نوع مستى و حرمت استعمال امور مست‏كننده مطلقا، به علّت ضدّيت با ضدّ عقلهاست كه جزء متن اين دين است.

عقل محترم است و جایگاهش هم این است که حرف های حق رابه انسان می رساند. در نسبت به دین تکوینی و عقلی و دین نقلی، اینطور است که اصول دین جز با تحقیق عقلانی پذیرفته نیست. اول باید اصول دین با تحقیق عقلانی پذیرفته شود و بعد انسان در سلک متدینین دربیاید و الا اسم این دین داری نیست، فرهنگ است. مثلا در فرهنگ شما کفش ها را زیربغل می زنند و به مجلس وارد می شوند، همه هم این کار را می کنند، خوب و بدش را هم کاری نداریم، اگر می خواهی اینجا راحت زندگی بکنی، باید این کار را بکنید.

انجام کار به خاطر فرهنگ بودنش فرق می کند با اینکه اصول دین را از صافی عقل بگذرانید و تحقیق عقلانی بکنید و بپذیرید. آن موقع انسان در وادی دین داری عقلی وارد می شود.

عقل منبع فهمیدن حرف شارع است. یعنی آشکار می کند که حرف شارع چیست.
در تراز عقل بودن در شریعت اسلامی یک نوع طهارت و نورانیت حساب می شود. از این تراز خارج شدن از دست دادن یک طهارت محسوب می شود. کما اینکه اگر شما وضو داشته باشید، دچار زوال عقل شوید، وضو را از دست می دهید.

در حیات سعادتمندانه ای که خدا به ما هدیه داده است، جایگاه عقل را باید خوب پرداخت و روشن کرد.
قلب، حس، نقل؛ جایگاه های قابل بحثی دارند و خود عقل یک بحث مستقل دارد و باید روشن شود که اسلام چه نگاهی به عقل دارد و چه توقعی از آن دارد و چه توصیه هایی به سمت عقل دارد و برای حراست از عقل چه شریعت و انضباطی درست کرده است. حتی مثلا در خیلی از توصیه ها آنجایی که درگیری را تأکید می کند به خاطر رشد عقلی است چون با رشد عقلی تراز انسان تغییر می کند.

🔺تراز انسان تراز عقل است

بسته به میزان شکوفایی عقل، تجربه های انسان متفاوت است. عقل هم به معنایی دانایی و هم به معنای هوشیاری مد نظر است. چون گاهی دانایی هست غفلت هم هست. در این حال عقل از شما کوچ کرده است و به رخوت افتاده یعنی در دسترس قرار ندارد.

عقل در تمام تجربه های انسان حضور دارد. انصافا هم چیز ساده ای نیست. این خیلی تجربه شده است، وقتی تراز عقل انسان جا به جا می شود، لحظات، معنا و مفادش تغییر می کند، البته مفاد و نورانیت ها سهم خودشان را دارند.

زمانی که عقل کامل می شود بروزاتی دارد؛ مثلا اذا تم العقل نقص الکلام. این موقف متینی است. خیلی به این عبارت نزدیک است عباد الرحمان الذین یمشون علی الارض هونا. عقل متانت می آورد و باعث کشف راه های میان بر می شود، عقل مناسبات انسان را با محیط کلا عوض میکند. گاهی ما این را باور نمی کنیم. مثلا می گوییم که اینجا پنج تا پله وجود دارد و اصلا ربطی به این ندارد که من عاقل باشم یا دیوانه! اما در حیات انسانی اینگونه نیست. انسان اگر به مرتبه ی عقل راه پیدا بکند، قطعا خدا مناسباتش را تغییر می دهد.

مثلا اگر انسان شروع کند و مناسبت عاقلانه ای را با هستی برقرار کند، مناسبات هستی با او تغییر می کند. این همه چیزی نیست که با دانستن حل شود.

انسان در مرتبه ی عقل احساس شرافت می کند. والله یدعوا الی دار السلام. احساس می کند که انسان تفسیر می شود و احساس می کند که هستی متین است، زندگی متین است. این آدم معنای لحظات زندگی اش عوض می شود. یقین بدانید که مناسبات محیطی با این آدم تغییر می کند.

عالم خیلی هوشیارتر از آنی است که ما فکر می کنیم. عالم خیلی منتظر ما است، به تعبیری صبح که روشن می کنید، نگاه می کند که تو کی هستی تا ارتباط مناسب برقرار کند. مثلا اگر مثل پیغمبر از خواب بیدار شویم همه ی مناسبات محیطی به هم می ریزد. این توضیح حکمی دارد. اصلا اینکه شما در هستی هستید، کل عالم با شما یک سری مناسباتی دارد.
یک عقلی هم در اسلام توضیح داده شده است. مثلا انسانی که با مردم مدارا می کند عاقل است. مداراة الناس، نصف العقل. السمت یورث العقل. یک سری احکام اینطور هم داریم. شریعت عقل را خیلی تحویل گرفته است.

#تقریر جلسه360-140009

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_360
#تقریر
جلسه360-140009

🔰14. [ضدیت با ضد عقل]

آیت الله بهجت از آقا رسول اکرم ص نقل می کردند:

وَ قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : لاَ يَتِمُّ عَقْلُ اِمْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتَّى تَكُونَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ

عقل انسان کامل نمی شود مگر ده خصلت در او ایجاد شود.

اَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ اَلشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ

همیشه امید خیر از او می رود. شر ایجاد نمی کند. بعضی ها هستند که اگر پا روی دمشان بگذارید، رسما شرارت می کنند. حضرت آقا در مورد شهید بهشتی می گفتند که انسان مقتدری بود. اما بی آزار. یعنی همه می دانستند که اگر به خود او آزار برسانید، آزار نمی رساند. کاری که به صلاح تو است انجام می دهد.

يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ اَلْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ

یک کار خیر کوچکی را اگر غیر از خودش انجام دهد، این راخیلی بزرگ می شمارد.

وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ اَلْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ لاَ يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ اَلْحَوَائِجِ إِلَيْهِ وَ لاَ يَمَلُّ مِنْ طَلَبِ اَلْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ اَلْفَقْرُ فِي اَللَّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ اَلْغِنَى وَ اَلذُّلُّ فِي اَللَّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ اَلْعِزِّ فِي عَدُوِّهِ وَ اَلْخُمُولُ أَشْهَى إِلَيْهِ مِنَ اَلشُّهْرَةِ ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْعَاشِرَةُ وَ مَا اَلْعَاشِرَةُ قِيلَ لَهُ مَا هِيَ قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لاَ يَرَى أَحَداً إِلاَّ قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَتْقَى إِنَّمَا اَلنَّاسُ رَجُلاَنِ رَجُلٌ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى وَ رَجُلٌ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى فَإِذَا لَقِيَ اَلَّذِي شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ لَعَلَّ خَيْرَ هَذَا بَاطِنٌ وَ هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ خَيْرِي ظَاهِرٌ وَ هُوَ شَرٌّ لِي وَ إِذَا رَأَى اَلَّذِي هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ لِيَلْحَقَ بِهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ عَلاَ مَجْدُهُ وَ طَابَ خَيْرُهُ وَ حَسُنَ ذِكْرُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِهِ .

این که معصوم ع میگوید، قطعا خودش هم اینطور است. به هر کسی که می رسد می گوید او از من بهتر است و با تقوا تر است.

این عقلی که ایشان می فرماید، در حد مشروب نخوردن نیست، خیلی اسلام به سمت عقل کشیده است. خیلی چیزها را می شود نشان داد که همه ی این ها طراحی شده برای حراست از عقل.

احساس من این است اینکه بگوییم اسلام با ضدعقل ضد است، یعنی طرفدار عقل است. اصلا حق مطلب ادا نمی شود.

اینجا مواجه ی تنزیهی شده است. یک موقع است که شما می گویید اسلام طرفدار عقل است. این برخورد اثباتی و تشبیهی است. اما وقتی می گویید که با ضد عقل ضد است، درگیر می شود و بعد شما فهرستی از درگیری ها را نشان می دهید و می گویید که تمام این درگیری ها به خاطر حراست از عقل است. آن نقطه ی عزیمت این است که اسلام طرفدار عقل است، معلوم است، شروع ماجرا این است. منتها یکی از کارهای متنوع و جسورانه ای که اسلام می کند این است که با هر آنچه که ضد عقل است درگیر می شود. این را می خواسته توضیح بدهد که شما در شریعت این را مشاهده خواهید کرد و جدی بگیرید و فاخر بشمارید.

آنجاهایی که اسلام محرومیتی پدید می آورد، دلیل دارد. کما اینکه خداوند اعلام کرده است که به مؤمنین از یک حدی بیشتر رفاه نمی دهم، تازه همین حد هم به خاطر این است که کافر نشوند.

اینکه عقل را از منابع احکام بدانید در سیاق بیان کردن مراد شارع است و هم عرض کتاب و سنت و اجماع قرار می گیرد.

اینکه شما بگویید که عقل به عنوان رسول باطنی در کنار کتاب است. یؤتی الکتاب و الحکمه. این را اصول فقه ما نمی تواند از آب دربیاورد. به نظر من هنوز به این مرحله نرسیدیم که بتوانیم به گونه ای که دین تهدید نشود، عقل را بتوانیم در جایگاه خوبی قرار دهیم. هنوز بلوغ دینی ما در این حد نیست.

عقل مؤمن یعنی قبلا شما در او درد الهی ایجاد کردید. یعنی او دارای قبله است. موضوع حساس و خطرناک است. علتش هم این است که تا به حال زندگی تمیز دینی را از آب درنیاوردیم، به خاطر همین هم طمع نکردیم به شکوفایی این فکر بکنیم. ولی اگر یک زندگی دینی تمیز درست کنیم و از مواهب شریعت استفاده کنیم و بعد عقل مومن شود. و بعد بگوییم که خود تو هم می توانی فعال کنید به نیت دریافتن حقایق.

این تعبیر شنیعی به نظر می رسدکه شما بگویید که بحث مرادات شارع نیست. البته این هم یک جوری مراد شارع است ولی منظور این است که حقیقت را دربیابید و البته بستر توحیدی است و پارادایم را نقل فراهم کرده است یعنی یک فهم تفسیری و استنباطی.

#تقریر جلسه360-140009

#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_360
#تقریر
جلسه360-140009

🔰14. [ضدیت با ضد عقل]

اینکه عقل را از منابع احکام بدانید در سیاق بیان کردن مراد شارع است و هم عرض کتاب و سنت و اجماع قرار می گیرد.

اینکه شما بگویید که عقل به عنوان رسول باطنی در کنار کتاب است. یؤتی الکتاب و الحکمه. این را اصول فقه ما نمی تواند از آب دربیاورد. به نظر من هنوز به این مرحله نرسیدیم که بتوانیم به گونه ای که دین تهدید نشود، عقل را بتوانیم در جایگاه خوبی قرار دهیم. هنوز بلوغ دینی ما در این حد نیست.

عقل مؤمن یعنی قبلا شما در او درد الهی ایجاد کردید. یعنی او دارای قبله است. موضوع حساس و خطرناک است. علتش هم این است که تا به حال زندگی تمیز دینی را از آب درنیاوردیم، به خاطر همین هم طمع نکردیم به شکوفایی این فکر بکنیم. ولی اگر یک زندگی دینی تمیز درست کنیم و از مواهب شریعت استفاده کنیم و بعد عقل مومن شود. و بعد بگوییم که خود تو هم می توانی فعال کنید به نیت دریافتن حقایق.

این تعبیر شنیعی به نظر می رسدکه شما بگویید که بحث مرادات شارع نیست. البته این هم یک جوری مراد شارع است ولی منظور این است که حقیقت را دربیابید و البته بستر توحیدی است و پارادایم را نقل فراهم کرده است یعنی یک فهم تفسیری و استنباطی.

واقعا هنوز به این مرحله نرسیده ایم. این مرحله از نظر شهید مطهری، مرحله خاتمیت است و خاتمیت اینجا معنا پیدا می کند. ایشان می گوید معنای خاتمیت این است که رسالتی برعهده ی عقل قرار گرفته است. دین کامل عرضه شده شده است. ما الان در شریعت خاتم هستیم. این شریعت خصلتش خاتمیت است. نبوت خاتم است. این شریعت و نبوت خاتم روی یک چیزی حساب می کند. ما می گوییم که معصومین کلهم نور واحد بودند و ما فقدان ایشان را حس نمی کنیم و همین طور ادامه دارد. پس یک چیزی در اندیشه ی کلامی ما مبهم است. آن هم اینکه دیگر پیامبری نیست. شیعه دزدکی می گوید که هست، این معصومین هستند. شما نارسایی فکر تاریخی دارد و قبول ندارید که پیامبری نیست. یعنی حضرات ائمه را دارید پیامبر فرض می کنید. آن موقعی که داشتید پیامبر را تعریف می کردید، یک جوری تعریف نکردید که زمانی که پیامبر نبود، بفهمید و حس کنید.

خود امیرالمؤمنین می فرماید پس از پیامبر ضربه ای به من وارد شد که اگر بین کوه های زمین تقسیم می کردیم همه پودر می شدند. آه و افسوس هایی که می خورند و … . معنای این چیست؟ شیعه که اوصیا را جدی می گیرد، اینجاها نارسایی کلامی دارد و دین ختمی را نمی تواند توضیح دهد.