حفاظت شده: آیا یک جامعه ی توحیدی نیازی به آزاداندیشی دارد؟

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

DNA مان چیست؟

از جمله گرفتاری های نزدیک به انتظار، در کشورهای مورد هجمه ی تمدن های غریبه، أخذ مسائلیست که مسأله ی واقعی آن کشور و فرهنگ نیست.

مثل اینهمه وقتی که در دانشگاه و حوزه در قالب هزاران مقاله و کتاب و پایان نامه برای تعیین حدّ و حدود نقش آفرینی دولت در اقتصاد به هدر داده و میدهیم.

آری، آنگاه که مردم سالاری به محاق میرود و در پس آن در کارزار اقتصاد ترجمه و جاری نمیشود هر روز مردم به حاشیه برده میشوند و دولت خدمت گذارِ انسان های علیل، هر روز چاق تر میشود و کم کم باید فکری برای طول و عرض این مولود فربه کرد و در این باب مقاله و کتاب ها نوشت تا با کمک خودش چاپ شود!!!…

و حال آنکه اگر مردم به سالاریت خود باقی بودند نقش و اندازه و حدّ و حدود دولت خودبخود معلوم میشد و لازم نبود کسی برایش اندازه ببرد.

و قس علی ذلک مسأله ی بانک و بیمه و بورس با همه ی مخلّفاتشان…

حال در مورد مساله ی #آزاد_اندیشی یا #آزاداندیشی باید از خود بپرسیم که این هم تحفه ی غرب است که در دامان ما افتاده یا فرزند خود ماست که بخاطر بی مهری مان، از حنجره ی آنها سربرآورده؟

چرا آری و چرا نه؟

راه تشخیص مولودهای خودمان چیست؟

DNA مان چیست؟

بررسی مدرن بودن مسئله آزاداندیشی از حیث غایت

بررسی مسئله آزاداندیشی از دو افق‌ قابل‌ طرح‌ است، افق‌ نخست‌ بر ساحت‌ حقیقت‌ و نظر گشوده‌ می‌شود و افق‌ دوم‌ به‌ واقعیت‌ و ابعاد عملی‌ آن‌ بازمی‌گردد. در نسبت‌ آزاداندیشی‌ با حقیقت، حقیقت‌ آزاداندیشی نمایان‌ می‌شود، و در نسبت‌ آن‌ با واقعیت، زمینه‌های‌ پیدایش، تحولات، آثار و توابع‌ اجتماعی‌ آن‌ مشخص‌ می‌گردد.

در یادداشت پیش رو آزاداندیشی از حیثیت فردی مطمح نظر قرار می گیرد.

انسان موحد خود را متعهد و مسئول در برابر حقیقت و کشف آن می بیند چرا که او خویشتن خویش را عبد حق و حقیقت میداند و به دنبال آنست که گوش جان خویش را جز به حق و حقیقت نسپارد چرا که من اصغی الی ناطق فقط عبده!

موحد در برابر حق و حقیقت تواضع دارد و تسلیم است. از این او آزاداندیشی را فضیلتی مقدس میداند چرا که مسیر و راهی است که او را به سمت حق و حقیقت رهنمود می سازد.

مسئله آزاداندیشی برای یک موحد از آن رو مطرح می گردد که موحد خود را متعهد و گرفتار حقیقت می یابد و بلکه سعادت خویش را در گرو این می یابد که همبودگی با حقیقت پیدا کند.

فلذا آزاداندیشی مبتنی بر غایت کشف حقیقت و تعهد به حقیقت و تسلیم در برابر حقیقت یک مسئله مدرن نیست چرا که این غایت ابدا در مدرنیته معنا ندارد.

آزاداندیشی در بستر مدرنیته امری برای آزادی مطلق. طلق و رها شدن از هر گونه بند و تعهدی حتی تعهد به حقیقت! و این نتیجه و حاصلی جز ولنگاری ندارد. ولنگاری ای که امروزه بسیار دهشتناک و افسارگسیخته جان و جهان انسان های غربی را در نوردیده است. آزاداندیشی جز به غایت توجیه غفلت از حق و انکار حقیقت در غرب معنای دیگری ندارد. بله آزاداندیشی بدین معنا مسئله ای کاملا مدرن است.

مناط مدرن بودن یک مسئله

اینکه یک مسئله ای را مدرن بدانیم یا ندانیم وابسته به این است که چه تلقی ای از مسئله و نیز مقوله مدرن بودن داشته باشیم.

مسئله را میتوان با حیثیت علمی مد نظر داشت میتوان با حیثیت اجتماعی مد نظر داشت میتوان با حیثیت تاریخی مد نظر قرار داد و یا ملفقا همه این حیثیتها را با همدیگر مورد توجه قرار داد.

اما مدرن بودن یک مسئله با تلقی هایی که میتوان در باب مدرن بودن داشت از حیثیتهای مختلف میتواند مطمح نظر قرار بگیرد:
1. خاستگاه مسئله

هر مسئله ای چه مسئله علمی یا اجتماعی یا تاریخی حتما خاستگاهی دارد و میتوان خاستگاه یک مسئله را مناط و معیار مدرن بودن یا مدرن نبودن آن مسئله قلمداد نمود. بدین معنا که اگر مسئله ای خاستگاه آن مدرنیته باشد آن مسئله را مسئله ای مدرن بدانیم و الا نه؟ مدرنیته در اینجا دوره تاریخی است که افکار روشنگری در اروپا رواج پیدا کرد.

 

2. غایت و غرض مسئله
اینکه یک مسئله ای مسئله شود همواره از سر غرض و غایتی بوده است. هر چند مقوله غرض و غایت را میتوان از همدیگر جدا نمود.

دغدغه و غرض شکل گیری مسئله را میتوان با این تعبیر بیان ساخت که ما لاجله هذه المسئلة؟

و غایت شکل گیری مسئله را نیز میتوان با این تعبیر بیان ساخت که ما ینتهی الیه هذه المسئله؟

با این تعبیر اگر غرض و غایت شکل گیری مسئله امری باشد که فرهنگ مدرنیته و مبتنی بر جهان بینی مدرنیته شکل گرفته باشد ان مسئله مسئله ای مدرن خواه بود و الا فلا!

3. ادبیات یک مسئله

یک معضل میتواند تا سالها در جامعه ای وجود داشته باشد اما زبان پیدا نکند و به همین واسطه تبدیل به یک امر فراگیر مشترک بین الاذهانی نشود. اگر یک معضل به واسطه مدرنیسم سوژه ذهنی شده و ادبیات پیدا کرده و به همین واسطه تبدیل به یک امر فراگیر مشترک بین الاذهانی شود آن مسئله مسئله ای مدرن خواهد بود.

 

4.مسبوقیت تاریخی

اگر مسئله ای در سنت مسبوقیتی داشته باشد آن مسئله را نمیتوان مسئله ای مدرن قلمداد کرد لکن اگر مسبوق به سابقه تاریخی چنانچه نباشد ان مسئله مدرن خواهد بود. طبعا اینجا منظور از مدرن بودن نو بودن می باشد.

البته حیثیت ها و مناط و معیارهای دیگر هم یحتمل بتوان برای مدرن بودن یا نبودن یک مسئله ذکر کرد.

آزاداندیشی ما یا آنها

آزاداندیشی در غرب مدرن پیوند شدیدی با روشنگری و روشنفکری دارد و بیشتر به معنای جرئت و جسارت نقد نامحدود و بدون حد و حصر سنت است. منظور از سنت بیشتر دین  است و هر بخشی از سنت که جزمی و غیر قابل خدشه باشد.
لذا جریان آزاداندیشی در غرب بیشتر مواجهه‌ای شالوده‌شکنانه با دین و تفکر دینی دارد. فضای قرون وسطایی که قبل از روشنگری حاکم بود از عمده عوامل شکل‌گیری آزاداندیشی به حساب می‌آید. وقتی انسان مدرن سعی در رهایی از هر قیدی داشت و به دنبال آزادی بود یکی از حیطه‌های که شدیدا در آن نیاز به آزادی احساس می‌کرد، اندیشدن بود و به خاطر فضای ممنوعیت تفکر و تقلیدی که در مسیحیت قرون وسطا وجود داشت، بیشترین مانع برای آزاداندیشیدن را در دین دید و به درگیری با آن مشغول شد و تا جایی که آزاداندیشی با دگراندیشی جابه‌جا شد و در عمل آزاداندیشی برابر با بی‌دینی شد. و آزاداندیش کسی است که جزم‌های ادیان سنتی را نمی‌پذیرد.

رهبر معظم انقلاب در بهمن ۸۱ در دیدار با اعضای انجمن قلم نکاتی را در خصوص آزاداندیشی مطرح می‌کنند که همین باعث می‌شود تا جمعی از حوزه و دانشگاه در استقبال از بیانات ایشان نامه‌ای بنویسند. رهبر انقلاب در پاسخ به این نامه در تاریخ ۱۶ بهمن نامه‌ی تاریخی و مشهوری نگاشتند.
این نامه و جریانات آن روح تازه‌ای در فضای جسد بی‌جان آزاداندیشی در فضای ایران دمید و از آن پس در باب آزاداندیشی و به خصوص کرسی‌های آزاداندیشی پویش‌هایی شکل گرفت؛ با افت خیزهای آن. و همچنین خود ایشان در بیانات متعدد شروع به تبیین آزاداندیشی و ضرورت و جایگاه آن کردند و تا همین اواخر هم ادامه داشته است و قطعا در آینده هم به آن خواهند پرداخت؛ چرا که از نوع طرح مسئله مشخص است که آزاداندیشی خواسته‌ی ایشان است و چاره‌ی بسیاری از مشکلات را در آن می‌بینند.

در این مقام باید رابطه آزاداندیشی که مدنظر آقا بوده و هست با آزاداندیشی که مسئله غرب مدرن است روشن شود. مراد حضرت آقا از آزاداندیشی با آنچه به عنوان آزاداندیشی در غرب مسئله و مطرح شده است، چه نسبتی دارد؟ آیا ایشان آن آزاداندیشی که در غرب مسئله است را رواج می دهند یا مراد دیگری دارند؟ آیا امکان تغاییر وجود دارد؟ آیا یک فرم است با محتوا‌های مختلف یا اینکه در فرم هم مختلف هستند؟ آیا می‌توان میان آن دو رابطه عموم خصوص من وجه و یا عموم خصوص مطلق برقرار کرد؟

آزاداندیشی مسئله‌ای مدرن یا توحیدی؟!

یکی از سؤالات در مورد آزاداندیشی این است که این مسئله یک مسئله‌ی مدرن است یا یک مسئله‌ی توحیدی؟!
به یک معنا می‌توان ادعا کرد که آزاداندیشی یک مسئله‌ی مدرن است. اساساً این مسئله در بستر و زمینه‌هایی که جهان مدرن ایجاد کرده است بالا آمده است، و تبدیل به یک گفتمان دارای ادبیات، و یک پدیده اجتماعی شده است.
این دنیای مدرن بود که با طرح بحث‌های آزادی و دموکراسی و آزاداندیشی زمینه را برای بالا آمدن این بحث‌ها فراهم کرده است، درست است که به خاطر اینکه جریان مقابل جریان رنسانس یک جریان دینی (مسیحیت) بوده است، نهایت این رخداد به ضدیت با دین و خدا و همه ارزش‌های الهی کشیده شده است، ولی یک جوهره حقانی در آن مطالبات وجود داشته است و آن هم جدی کردن نقش و جایگاه انسان بوده است. این جدی شدن نقش و جایگاه انسان باعث شده که بحث‌های آزادی و مردم‌سالاری و آزاداندیشی و امثالهم که جزو آرمان‌های بزرگ اسلامی بوده‌اند، بتوانند رو بیایند و در مقابل هیمنه‌ی ایجاد شده توسط تمدن غرب قد علم کنند و او را به چالش بکشند.
انسان مدرن برای فرار از قید و بندها شعار دموکراسی و آزادی و اندیشه‌ی آزاد را سر داد و این بستری را فراهم کرد که جریان‌های اصیلی دینی مثل جریان انقلاب اسلامی بتواند هم این بخش‌های مغفول مانده‌ی دین را برجسته کند و هم نشان بدهد که اصل و جوهره‌ی حقانی که انسان غربی را به اینجا کشانده نزد ما حاضر است و آن اصل و جوهره یک جوهره‌ی توحیدی است، باید به خود انسان غربی و تمدن غربی نشان داد که حتی به همین شعارهایی که سر داده است پایبند نبوده و اساساً نمی‌توانسته با بریدن از عالم غیب به این شعارهای اصیل فطری انسان پایبند باشد.

اما از نگاه دیگر آزاداندیشی یک مسئله توحیدی است، و به هیچ وجه یک مسئله‌ی مدرن نیست. اگر پاسخ صحیح را معیار قرار بدهیم نه بستر و زمینه و اعداد برای شکل گیری یک مسئله و حتی طرح مسئله و زبان و گفتمان و حیات اجتماعی برای آن درست کردن را؛ باید بگوییم آن پاسخ صحیحی که به نیاز به اندیشیدن آزادانه داده شده است فقط و فقط پاسخی است که مبتنی بر نگاه توحیدی ارائه می‌شود.
در نگاه توحیدی نه آزادی به معنای لاقیدی‌گری و اباحی‌گری است و نه آزاداندیشی به معنای خلاص بودن اندیشه حتی از قید اندیشه بودن و حتی از قید آزاد بودن! اندیشه‌ای آزاد است که گرفتار قیود و تعصبات و خوف‌ها و تقلید‌ها نباشد، اندیشه‌ای آزاد است که قواعد اندیشه بودن را مراعات کرده باشد، اندیشه‌ای آزاد است که دغدغه حق و حقیقت و رسیدن به واقع را داشته باشد؛ و توحید با نفی همه تعلقات و قیود و عبودیت‌ها به جزء عبودیت حقیقت مطلق، آزادی و آزاداندیشی حقیقی انسان را رقم می‌زند.
آزاداندیشی درست است که در بستر ظهور و بروز دنیای مدرن زمینه بالا آمدن پیدا کرده است، ولی اساساً یک پاسخ صحیحی دارد که آن پاسخ صحیح جزء هویت توحیدی و الهی نمی‌تواند هویت دیگری داشته باشد. پاسخی که دنیای مدرن به مسئله‌ی آزاداندیشی داده است یک پاسخ انحرافی و غلط است. لذا به این معنا مسئله‌ی آزاداندیشی اساساً یک مسئله‌ی توحیدی است نه یک مسئله‌ی مدرن!

#یادداشت_301