تاملی مختصر در باب رابطه ی آزاد اندیشی و تولید علم

بسم الله الرحمن الرحیم

رابطه ی آزاد اندیشی و تولید علم را به چند بیان میتوان تقریر کرد.

در ساحت اول آزاد اندیشی به عنوان رفع موانع مقابل تولید علم است. به عنوان مثال مقلد بودن و ذهن بسته داشتن از مسائلی هستند که مانع از تولید علم خواهند شد؛ آزاد اندیشی این موانع را از سر راه تولید علم برخواهد داشت.

در ساحت دوم به عنوان مقتضی است. اما در همین ساحت هم دو مرحله وجود دارد، یک مرحله مرحله ای حداقلی تر است که در واقع آزاد اندیشی نخبگان و دانشمندان است در مواجهه با پدیده ها و در اینکه حق را به صورت منتشر دنبال کنند و بدانند که ممکن است گزاره ای توصیف گر حق در دل دریافت های یک پیرزن روستایی دامدار باشد، و علم را فقط در چارچوب های تخصصی و کتابخانه ای و …. جستجو نکنند.

مرحله ی حداکثری آن این است که تمامی مردم آزاد اندیش باشند و از فهم حق و دریافت و مشاهده ی حق در هیچ مجالی پرهیزی نداشته باشند و ذهنشان را به روی این مساله بگشایند که تمام مساله هایی که حل میکنند در زندگی و یا تجاربی که کسب میکنند و مشاهداتی که میکنند میتوانند دریافتی از حق و حقیقت باشند و آن را از خود و از دیگران به رسمیت بشناسند و محیط خود را از این منظر همواره مطالعه کنند و یا شایسته ی مطالعه بدانند.

اگر آزاد اندیشی گسترش پیدا کند ما در تمامی این مراحل میتوانیم شاهد بدست آمدن گزاره های علمی بسیار زیاد باشیم.

شاید گامی به سوی خلق انبوه دانش …

رابطه آزاداندیشی و تولید علم

گفته می‌شود که آزاداندیشی گلوگاه تولید علم واقعی است؛ در نگاه ابتدایی فهم این رابطه میان علم و آزاداندیشی راحت است و اینکه با آزاداندیشی است که از تقید و ترجمه آزاد می‌شویم و به سمت بومی‌سازی علوم پیش می‌رویم؛ برای آنکه در جستجوی راه‌های تولید علم است، آن هم علم واقعی، نه تقلیدی و نه پوشالی و نه ترجمه‌ای بلکه جوششی و بومی؛ اگر به آزادندیشی توجه کند، اهمیت و جایگاه آزاداندیشی در تولید علم را خواهد یافت.

از این جهت گفته شد که فهم این رابطه راحت است که ما حوزویان حداقل مباحثه و اشکال به استاد و توجه استاد به حرف شاگرد و سبک درس خارج را می‌فهمیم و استادی را که حتی در حرف شاگرد خود نیز به دنبال حق و حقیقت است، را استاد آزاداندیشی می‌بینیم و تصویر رابطه رشد علمی با آزاداندیشی برای‌مان راحت است.

امّا اگر کمی بیشتر تامل کنیم و این پرسش را به میان بیاوریم که مراد از علم و یا دانش که رشد آن را مدنظر داریم چیست؟ آیا دانش را همان مرسوم و مشهوری می دانیم که در کتاب‌ها است و تدریس می‌شود و یا نه، دانش را زنده می‌دانیم؛ نه آن جسد مرده در کتاب و کلاس!

اگر دانش واقعی و زنده آن دانشی است که در پس زیست یک جامعه مومن است، در اینجا کمی داستان متفاوت می‌شود و ضرورت آزاداندیشی بیشتر دیده می‌شود و بلکه آزاداندیشی برای تحقق این دانش حیاتی است. وقتی گفته می‌شود دانش زنده یعنی آن پیرزن یا پیرمرد بی‌سواد در یک روستا، یک زیست مومنانه دارد و براساس این زیست ادراکاتی دارد؛ این فهم‌ها و این ادراکات است که در سرصحنه هستند و یک دانش زنده را پدید می‌آورد و این دریافت‌ها اگر مرز دانش را جلو نبرند، در مرز دانش هستند، البته دانش زنده، نه آن جسد مرده از دانش در کتاب.

ما اگر الگوی تولید علم را اینگونه بدانیم، «آزاداندیشی» یک امر حیاتی می‌شود؛

اولا اگر قرار است که دانشمند و اندیشمند ما به این ادراکات رجوع کند، باید از بند خیلی چیز‌ها آزاد باشد؛ هم در مقام تفکر و هم در مقام تحقیق. اگر این الگو قرار است محقق شود باید دانشمند ما آنقدر آزاداندیش باشد که حتی در سخن و دریافت آن پیرزن بی‌سواد روستایی هم حق و حقیقت را ببیند؛ نه آنکه صرفا حق و حقیقت را در خود و یا اگر بخواهد آزاداندیشانه رفتار کند در جامعه‌ی علمی ببیند. به خصوص باتوجه به سیطره‌ی جامعه‌ی علمی بر اذهان، رقم خوردن این الگوی تولید علم نیازمند این است که آزاداندیشی یک فرهنگ عمیق بشود.

و دوما اینکه همچنین باید آزاداندیشی در کل جامعه  -نه فقط در جامعه علمی- به صورت یک فرهنگ باشد، تا آن پیرمرد هم بتواند دریافت‌های خود را مطرح کند و در آن بیندیشد و احساس کند که توان تعقل دارد و آنچه دریافته است ارزشمند است و ازقضا مورد احتیاج عده‌ای است و از ابراز آنچه دریافته نگرانی نداشته باشد.

مقایسه آزادی در اسلام و غرب از حیث مبانی و محدودیتها

 

 

آزادی انسانها هم در تمدن غرب مورد تاکید قرار گرفته و هم در شریعت اسلام.

اما ایندو در ذات خود تفاوتهای ماهوی دارند که بکلی ماهیت انها را از هم تفکیک میکند و همین تفاوت ماهوی باعث شده عناصری که آزادی را در این دو مکتب محدود میکند با هم تفاوتهای جدی داشته باشند.

در این یادداشت بر اساس خطبه های نماز جمعه ی رهبری به 3 تفاوت اساسی میان آنها اشاره میکنیم.

1- آزادی در غرب با عناصری همچون قانون و مخالفت با آزادی های دیگران و آزادی های اجتماعی و یا توسط حکومت جائران و ظالمان و سایر عوامل بیرونی حدّ میخورد اما در اسلام علاوه بر این موانع بیرونی، موانعی درونی هم بعنوان موانع تحقق آزادی شناخته شده است. بعبارتی علاوه بر اسارت بیرونی یک نوع اسارت درونی هم مورد توجه است که چه بسا عمیقتر و جدّی ترند و علت اصلی برای تحقق موانع بیرونی و سلطه های بیرونی هستند.

اسارت در اخلاقیات فاسد، هوی و هوس،منیت ها، بغض ها، حبّ های بیجا، ترس و طمع و حرص و شهوات که انسانها را وادار به پذیرش محدودیتهای بیرونی و درونی میکنند نیز در دایره ی موانع تحقق آزادی انسانها هستند.

بعنوان مثال از امیراامومنین علیه السلام نقل شده که فرموده اند: لا یسترقنّک الطمع و قد جعلک الله حرّا….(غررالحکم،ص 298)

یا در کتاب شریف تحف العقول آورده شده که فرموده اند: من ترک الشهوات کان حرّا…

 

2- تفاوت دوم میان آزادی در اسلام و غرب به منشأ آزادی در اسلام و غرب برمیگردد.

در غرب منشأ آزادی تمایلات انسانی بمعنایی اعم از تمایلات سیاسی و جنسی و شهوانی می باشد لذا در ارتکاز عمومی شکل گرفته در دنیا کشورهایی که دارای بی بندوباری بیشتری هستند را آزادتر تلقّی میکنند. البته در همین مورد هم واقعا دستگاه تبلیغاتی و رسانه ای اجازه نمیدهد خواست و تمایلات مردم در حوزه ی سیاسی و اقتصادی و حتی جنسی بالا بیایند بلکه آنچیزی را القاء میکنند و گسترش می یابد و حتی خواست مردم میشود که کمپانی های ثروت اراده کنند.

اما در اسلام منشأ و منبع اعتقاد به آزادی انسان ها کرامت انسان و اعتقاد به توحید است. زیرا در یک کلام اعتقاد به توحید یعنی اعتقاد به نفی عبودیت و فرمان پذیری و حاکمیت هر کسی غیر از خداوند متعال.

 

3- تفاوت سوم بین نظر اسلام و غرب در مقوله ی آزادی در گسترده ی محدودیتی است که از ناحیه ی قانون بر آزادی اعمال میشود.

در غرب مبنای قوانینی که برای حدّ زدن بر آزادی وضع میشوند آسیب نزدن آزادی افراد به حقوق و آزادی دیگران است اما در اسلام علاوه بر توجه به این مسأله، آسیب نزدن به حقوق خود همان فرد هم مورد ملاحظه قرار میگیرد. مثلا در اسلام افراد آزاد نیستند که خود را به قتل برسانند یا به خود لطمه بزنند یا مالشان را هدر بدهند. آیاتی نظیر:

یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم،

قوا انفسکم و اهلیکم ناراً…

دلالت بر این مساله دارند…

از منظومه فکری تا چرخه عملی !

مقام معظم رهبری در 14 مهر 1389 در دیدار با نخبگان ، در جهت پیشرفت علمی کشور و در ضمن نکات متعدد ، نکته ای را به شرح زیر باین نموده اند :

آنچه در کشور لازم است و میتواند موقع و جایگاه علمی کشور را به طور شایسته و افتخارانگیز به ما نشان دهد که بالا رفته، وجود یک چرخه‌ی علمىِ کامل است.
در همه‌ی بخشها یک چرخه‌ی به‌هم‌پیوسته‌ی مهمی از انواع دانشهائی که مورد نیاز کشور است، باید وجود داشته باشد تا اینها هم‌افزائی کنند و به کمکِ هم بیایند.
یک مجموعه‌ی کامل علمی در کشور بایستی به وجود بیاید؛ این هنوز نشده. این جزیره‌ها بایستی به طور کامل به هم متصل شوند، یک مجموعه‌ی واحد تشکیل شود؛ به هم کمک کنند، همدیگر را پیش ببرند، هم‌افزائی کنند، راه را برای جستجو و یافتن منطقه‌های تازه‌ی علمی در این آفرینش وسیع الهی باز کنند؛

به نظر میرسد این اندیشه که سعی در همساز نمودن تکه های متفرق از یک کل دارد، همان اندیشه ایست که به دنبال فهم و ارائه طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن است. بلکه همان اندیشه ایست که در پی فهم و ارائه وحدت قرآن و برهان و عرفان است.
اما تفاوتی که در دو مثال اخیر ( طرح کلی و قرآن برهان عرفان ) با بیان ایشان در باب پیشرفت علمی وجود دارد ، ساحت طرح این اندیشه است.
اندیشه انسجام گرا و منظومه گرا ، در ساحت نظر ، به واژه هایی مانند منظومه و طرح و مجموعه ترجمه میشود.
حال آنکه همین اندیشه در ساحت عمل عنوان چرخه را به خود میگیرد.

منظومه فکری ( که این هم اتفاقا مورد تاکید آقا هست ) همه تکه های فکر را جمع آوری میکند و همه را در یک نسبت دو طرفه با همدیگر نشان میدهد.

چرخه نیز اولا همه اعضا را به رسمت میشناسد و سعی میکند هرآنچه در مسیر هدف چرخه ( که در مثال پیشرفت علمی است) مطرح است را در بر بگیرد.
ثانیا برای تمامی این اجزا فعل و انفعال تعریف کند. به گونه ای که هم تغذیه بشود و هم تغذیه بکند، هم اثر بگذارد و هم اثر بپذیرد. به عبارتی تمام اجزا را در کار همدیگر تعریف میکند.

همان گونه که منظومه نظری موجب توفیق نظری میشود، یا چرخه عملی توفیق عملی یا پیشرفت حاصل میشود.

توصیف حقیقت آزاد اندیشی

آزاد اندیشی بیش از آنکه یک توصیه زبانی یا ظاهری به بخش نخبگان جامعه یا به عموم مردم باشد یک نحوه مواجهه با مخاطب و یک فرهنگ و یک روحیه و اخلاق است که نیازمند ریاضت ها و مبارزه با نفس و  تحمل و صبوری و حق پذیری و حقّ خواهی بسیار بالاست.

آزاد اندیشی نیازمند خضوع شدید در برابر حقّ و حق خواهی واقعی و به دور از خودخواهی ها و تکبّرها و منیّتها و خود بزرگ بینی و نخوت هاست.

فرآهم کردن بستر آزاداندیشی هم به تَبَع نیازمند ایجاد این پیش فرض در عموم نخبگان و مردم است که همواره ممکن است بخشی از حقّ در جبهه طرف مقابل باشد.

و الا مادامیکه کسی خود را حقّ محض و طرف مقابل را باطل محض بداند، نمیتواند به حرفی گوش دهد و حرفی را بشنود و حصول این پیش فرض هم شکست خوردنها و درس گرفتنها و قبول شکستهای سابق از طرفداران هر دیدگاه و اندیشه و جبهه سیاسی و علمی را میطلبد.

آزاد اندیشی مانند یک روح و یک اتمسفر است که  با تربیت و اخلاق آزاداندیشانه ی عمومی و نخبگانی مثل لطافت هوای بهاری بسترساز رشد و شکوفایی حرفها و استعدادهای مختلف میشود….برخلاف جزم گرایی و خشکی زمستانی که راههر حرکتی و هر شکوفه زدنی را می بندد.