نوشته‌ها

چرا مسئله حل نمی‌شود؟

در تاریخ ۶ / ۶ / ۱۴۰۰ در نخستین دیدار رئیس‌جمهور (آقای رئیسی) و اعضای هیئت دولت سیزدهم؛ حضرت آقا نیازمندی ساختار فرهنگی کشور به یک بازسازی انقلابی را مطرح می‌کنند؛ “ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد”. و همچنین دو ماه بعد در ۲۳ / ۸ / ۱۴۰۰ در حکم شورای عالی فرهنگی دوباره بر این مشکل و مسئله فرهنگ تاکید می‌کنند و تنها وسیله‌ی مصون‌سازی فرهنگ عمومی کشور در مقابل هجمه‌های فرهنگی دشمن را این بیان می‌کنند که “شاکله و آرایش عمومی فرهنگ در همه‌ی بخش‌های گسترده‌ی آن، نیازمند «نظم» و «محتوای» انقلابی است.”

تا به اینجا را به عنوان یک مقدمه از بنده بپذیرید؛ در ادامه می‌خواهم بپرسم با توجه به گذشت یکسال از مطرح کردن این بیانات از جانب حضرت آقا، چه اتفاقی در عرصه‌ی فرهنگ رخ داده است و چه اقداماتی انجام شده است؟
از آنجایی که بنده چیزی نیافتم و چیزی به چشم بنده نیامده است، به ادامه یادداشت می‌پردازم، ولی اگر شما توانستید پاسخ سوال بالا را بدهید، لازم نیست یادداشت را ادامه دهید و در صدد پاسخ به سوال بعدی برآیید!

سوال این است که مگر بهتر از آقای رئیسی هم داشتیم که رئیس جمهور شود؟ با توجه به شرایط و اقتضائات بهتر از آقای رئیسی چه کسی می‌توانست بر سر کار بیاید؟‌ الان ما در واقع «دولت انقلابی» را بر  سرکار آورده‌ایم و از طرفی هم مجلس انقلابی را همراه با دولت داریم؛ پس مشکل در کجا است که این فرمایش حضرت آقا هنوز روی زمین مانده است؟

شاید پاسخ‌های اجمالی از این قرار باشد:

– ساختار‌ها مشکل دارد.

لذا شما نمی‌توانید با تغییر یک فرد مشکل را حل کنید.

– جایگاه‌ها مشکل‌دارد؛

دولت اسلامی نیاز است، نه رئیس‌جمهور خوب مسلمان!

– سازمان‌ها مانع و مشکل‌ساز هستند!

– خود مسئله فرهنگ، مسئله‌ای سخت و پیچیده‌ است و سخت یاب است.

– بعضی از مسئولین و نخبه‌گان در مسئله فرهنگ ورود نمی‌کنند و آن را کم ارزش می‌پندارند

– نوع حل مسئله مشکل دارد؛

سبک حل مسئله در کشور ما مشکل دارد!

فرهنگ لازمه پیشرفت و توسعه اقتصادی

☘️مفهوم توسعه تا چند دهه گذشته صرفا همراه با رشد اقتصادی همراه بوده است و به عبارتی ملاک در توسعه یافتگی ناظر به رشد شاخص‌های اقتصادی یک کشور محسوب می‍شده است اما با شکست برخی کشورها که فقط توسعه اقتصادی را در برنامه ریزی خود لحاظ کرده بودند صاحب نظرانی به این نتیجه رسیدند که لازمه توسعه و پیشرفت همه جانبه و پایدار از رهگذر رشد فرهنگی جامعه محقق میشود و درخت رشد همه جانبه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی از ریشه رشد فرهنگی تغذیه میکند و پایه همه پیشرفت ها از رهگذر فرهنگ عبور میکند.

فرامتن را باید درست دید! مهسا امینی، عملیات پدآفندی برای اذهان برون مرزی

از ابتدای حوادث اغتشاشات با موضوع مهسا امینی، عرض شده بود که این حادثه، یک جنگ روانی است و چون جنگ روانی ها اساسا ایجاد شوک می کنند تا به تعبیری وقت خریده شود برای یک هدف و مقصود دیگر، پس قطعا این عملیات یک عملیات پدآفندی است و نمی تواند آفندی باشد.

در دیدار رهبر انقلاب با اعضای مجمع تشخیص مصلحت فرموده بودند:

«این کاری که حالا دشمن دارد در این زمینه انجام میدهد، یک کار انفعالی است، یک کار واکنشی است، عکس‌العملی است؛ یعنی ملّت ایران در فاصله‌ی کوتاه، چند حرکت بزرگ انجام داده، که این حرکتهای بزرگ درست ۱۸۰ درجه نقطه‌ی مقابل سیاستهای استکبار جهانی است»

توضیح رهبر انقلاب نسبت به چند حرکت بزرگ که ملت ایران انجام داده است اشاره دارد به حرکت عظیم جوانان در واقعه کرونا و آخرین آن را واقعه اربعین از سمت ایران دانستند.

باید توجه کرد نقطه اصلی ضربه زننده این واقایع که با حرکت ملت ایران انجام شد، دو چیز است یک نشاط و فعالانه بودن حرکات یعنی انفعالی نبود و در دفاع از یک حرکت دشمن تعریف نمی شود و کاملا تهاجمی محسوب می گردد و دوم متدینانه است یعنی کاملا برآمده از یک حاکمیت دینی است و اگر این الگو در دنیا در حال نشر است الگویی را از ملتی منتشر می کند که حاکمیت دینی توانسته پروژه های دینی با نشاط با ملتش رقم زند.

با توضیحات فوق فرامتن حادثه مهسا امینی را اتفاقاتی از این دست که مثلا فلان قرار داد شانگهای، یا رد و بدل شدن فلان نفوذی بین دو کشور دانست در این موضوع اصلا جایز نیست زیرا که اساسا حادثه مهسا امینی یک عملیات پدآفندی برای ایجاد شوک در از بین بردن توجهات اذهان مردم دنیا بود. مردم دنیا در نگاه به عملیات های مردم ایران در نقاطی حساس شده اند و توجهشان جلب شده که همان دو قابلیتی که رهبر انقلاب ذکر کرده اند را داراست یعنی متدینانه و با نشاط بودن.

«این نشان‌دهنده‌ی چه بود؟ دو چیز را نشان میداد: یکی اینکه ملّت ایران بانشاط و زنده و سرحال است، دوّم اینکه ملّت ایران متدیّن است، به مسائل دینی و ارزشهای دینی پایبند است.»

برای این که این موضوع قدری واضح شود بهتر است که به نوع عملیات مهسا امینی دوباره نگاه شود، اولا اینکه این عملیات آن قدر که برای ظهور و بروز خارج از ایران آن یعنی بین الملل، طراحی و کارشده است برای داخل ایران آن زحماتی کشیده نشده است لذاست که می بینیم اصل اتفاق داخل ایران در چند اغتشاش به هم ریخته ضعیف خلاصه می شود که اتفاقا از طریق سلبیریتی های بین المللی ایرانی از خارج هدایت می شود؛ سطح تبلیغات دنیای بدون ایران برای مهسا امینی آن قدر بالاست که امثال خواننده های مطرح خارجی، بازیگران، ورزشکاران و حتی سلبریتی هایی که قدیمی هستند و از دایره فعالیتی شان خارج شده اند در حال حرف زدن هستند. این یعنی اگر سریع تر معنایی که به ذهن دنیا به واسطه حادثه هایی چون اربعین که از سمت ملت ایران کلید خورده است شسته نشود و فراموش نگردد، قطعا امتدادهایی برای آن رقم خواهد خورد که قطعا منجر به شکست زودتر از موعد استکبار جهانی خواهد شد.

با توضیحی که آمد قدری می توان به فرامتن حادثه اغتشاشات اخیر با نگاه به بیانات رهبر معظم انقلاب پرداخت:

«اینها شوخی نیست؛ اینها مسائلی است که بار اوّل است در دنیا دارد اتّفاق می‌افتد. یک سرودی در یک کشوری تولید بشود، بعد تکثیر بشود در چندین کشور دیگر و جوانها [آن را همخوانی کنند] که حالا من اسم کشورها را نمیخواهم بیاورم؛ اگر اسم بیاورم، قطعاً بعضی از شما که اطّلاع ندارید، تعجّب خواهید کرد. اینها اطّلاعات ما است؛ اطّلاعات دقیق و نزدیک ما است. خب، این بُروز ملّت ایران در محیط منطقه و فراتر از منطقه، آن هم به این شکل، چیزهایی است که دشمن اینها را میبیند و در قبال آن نمیخواهد ساکت بنشیند؛ [لذا] در مقابلش این کارها را انجام میدهد. می‌نشینند برنامه‌ریزی میکنند که اوّل مهر، ایران را مثلاً فرض کنید که مشغول به اغتشاش کنیم و [مانند] اینها. این یک نکته‌ی بسیار مهمّی است: حرکت دشمن حرکت انفعالی است، و ابتکار دست ملّت ایران است؛ خدا را شکر و بحمدالله. این جور حرکات است که ملّتهای دیگر را مجذوب ملّت ایران میکند،‌ مجذوب ایران میکند، مجذوب حرکت ایرانی میکند. خب، ‌این چند حرکت با فاصله‌ی کوتاه گرایش دینی مردم را نشان داد، نشاط جوانان را نشان داد و طبعاً این، ۱۸۰ درجه نقطه‌ی مقابل آن چیزی است که آنها میخواهند در ایران وجود داشته باشد و اگر وجود ندارد نشان بدهند، این [جور] است. لذا می‌آیند دچار عکس‌العمل میشوند؛ عکس‌العمل‌های ناشیانه و ابلهانه‌ای که دشمن انجام میدهد.»

در یادداشت های قبل نیز بحثهایی از آبشخورهای درگیری تمدنی این حادثه نیز بحث هایی آمده است که می توان با نظر به آنان این بحث را تا حدودی تکمیل کرد:

همه چی آرومه….

در شرایطی که همه کشورت آشوب است
وچپ و راست دارد خبر کتک خوردن بسیجی و پاسدار و مامور می آید
و هر روز آمار کشته شده ها بالا می رود
و همه مسئولین و اعوان و انصار ماست ها را کیسه کرده اند و منفعلانه تحلیل میکنند و آماده اند درِ گشت ارشاد را تخته کنند
و دشمن از همه طرف هجمه آورده و به راحتی تمام ظرفیتش را، از سلطنت طلب و منافق و سکولار گرفته تا سلیبریتی و مجری و سیاستمدار و دانشجو و دانش آموز به میدان‌ آورده

و رعب عجیبی بر دل حزب اللهی ها نشسته………..

چه طور بگوییم که ما فعال و قدرتمندیم و به خاطر قدرتمندی و فعالیت ماست که اینجور شده؟ خیلی لاتی می خواهد نه؟

چه طور بگوییم دشمن که به راحتی توانسته صحنه ای اینچنین پدید آورد و همه را، حتی نزدیک ترین لایه های جمهوری اسلامی را، در زمین خودش بازی دهد، منفعل است و همه این کارها را از سر انفعال انجام میدهد؟

کدام عقل است که اینگونه می فهمد و کدام مردمند که این تحلیل را می پذیرند؟

نگاه تمدنی کلان به صحنه عالم و نماندن در جزئیات زودگذر می تواند به انسان چنین دید بدهد.
احاطه بر سنن عالم و شناخت دقیق قواعد و سنت های الهی نیز نگاه نافذ به انسان میدهد.

نگاه دقیق به صحنه درگیری جمهوری اسلامی با استکبار جهانی و دقت در عرصه هایی که در همین چند وقت اخیر اراده جمهوری اسلامی بر اراده ی مستکبرین غلبه پیدا کرده است، از میدان گازی اسرائیل و جنگ سوریه و دولت عراق و لبنان و حکومت یمن گرفته، تا صادرات به روسیه و ونزوئلا و …. تا پیمان شانگهای و سفر نیویورک و…. تا تبدیل رشد منفی اقتصادی به مثبت بعد از سالها و بی اثر کردن تحریم ها و….تا امید مردم به دولت جدید و……

……و از همه مهم تر حضور محکم و با صلابت مردم بعد از ۴۴سال تحمل فشار و سختی ای که حتی یک روز آن در سایر کشور ها می توانست انقلاب بر پا کند و مشارکت گسترده در صحنه های مختلف که کلید تمامی پیشرفت ها در همه عرصه ها ست….

همه و همه نشان میدهد که صحنه هماوردی جمهوری اسلامی با استکبار جهانی به شدت به نفع ایران عزیز در حال تغییر است و اراده جمهوری اسلامی در صحنه های مختلف داخلی و خارجی بر اراده استکبار مقدم شده است.

دیدن صحنه ی فرهنگی و اقتصادی ایران بدون نگاه به نقش دشمن ساده انگاری است. اگر نقش دشمن را نبینیم فقط ضعف ها و کاستی ها را خواهیم دید و مدعی عقب رفت جمهوری اسلامی در زمینه اقتصادی و فرهنگی خواهیم شد. لکن اگر نقش دشمن و حجم فشارهای او را ببینیم میفهمیم وضعیت فرهنگی و اقتصادی مردم ایران نسبت به آنچه طبق قواعد بشری باید می شده است، بسیار بهتر است و چیزی شبیه معجزه است. این مقدار ایستادگی فرهنگی و اقتصادی فقط از مردم ایران برمی آمد. میلیون ها جوان مومن و امیدوار و نخبه در این کشور رشد یافته اند و اکنون برای رشد و پیشرفت کشور در خط مقدم قرار دارند. تمرکز بر ضعف های فرهنگی و اقتصادی و ندیدن این قوت ها که چیزی شبیه معجزه است اشتباه فاحش است. این عده از جمعیت مقاوم، مومن،‌امیدوار و سخت کوش می توانند کشور را به همه آنچه باید برسد برسانند.
?

با چند عملیات میشود

برای تحول فرهنگی کشور و اصلاح ساختار ها و حکمرانی فرهنگی نیاز نیست که دور خیز بسیار کنیم. باید راه را بدانیم و بر اساس آن مسئله حل کنیم یا مسئله درست کنیم. مسئله های خودمان را حل کنیم و برای جبهه مقابل مسئله بسازیم. نیاز نیست که در ارزش ها و مطلوبیت ها و بعد از آن فرهنگ ساعت ها بحث کنیم و تولیدات داشته باشیم، و بعد بخواهیم مهندسی فرهنگ و بعد مهندسی فرهنگی را روی کاغذ ترسیم کنیم و بعد سراغ اجرا برویم و در اجرا نیز ساعت ها با صدر تا ذیل مملکت دعوا کنیم تا بتوانیم آنها را قانع کنیم.
بلکه باید با همین داشته های موجود خودمان و با هدف گیری ایجاد یک جبهه فرهنگی و حکمرانی فرهنگی به سر صحنه برویم و یکی دو عملیات موفق را از آب دربیاوریم و به همه نشان بدهیم که ما می توانیم با هم متحد شویم و یک جبهه تشکیل دهیم و کارِ هم را تکمیل کنیم و سرانجام دشمن را منفعل کنیم و همه را از نفحات خوش این فرهنگ منتشر شده بهره مند کنیم. بعد از انجام این عملیات ها هم می تواند قدری دور خیز کرد و آرام آرام حرکت را عمق بخشید.

دو سه تا تجربه موفق کافی است تا همه را همراه کند و به این باور برساند که راه همین است. نیاز نیست در همین ابتدا سراغ سازمان های فرهنگی برویم و برای تحول ساختاری آنها برنامه بریزیم.

سلام فرمانده تجربه موفقی در حیطه فرهنگ خاص بود و روح تازه ای در جبهه دمید. لکن می شد با چند به علاوه آن را به حوزه فرهنگ عام کشاند و چند ویرایش مهم را در ایران نهادینه کرد. میشد کَره های بیشتری از این حرکت خودجوش گرفت و ویرایش های مهمی در مدارس،‌ پایگاه های بسیج، مسجد جمکران، زنده کردن سرود، سبک زندگی و ارتباط با امام زمان عج، محیط های تفریحی محلات، لوازم تحریر و حتی شهر سازی و….. زد.

مثال دیگر مواسات است که اگر جبهه انقلاب با این رویکرد مهندسی فرهنگی و ویرایش فرهنگ عام ایران با آن برخورد می کرد می توانست علاوه بر کمک به محرومین مسائل با ارزش بسیاری را در ایران نهادینه کند.

از این دست مثال ها زیاد است که میتوان ذیل طراحی رهبری، یک مسئله را انتخاب کرد و حول آن عملیات مفصلی با رویکرد مهندسی فرهنگی ترتیب داد و به مرور همه سازمان ها و عناصر فرهنگی را به این باور رساند که باید در این تراز ورود کنند و تحول فرهنگی یعنی این.

نظریه پیشرفت باید خروجی یک جمع نخبگانی باشد

چرا نظریه پیشرفت باید یک خروجی یک جمع نخبگانی باشد؟ و چرا گفته می‌شود که طبع آن این است که خروجی یک جمع نخبگانی باشد؟ و کار یک نفر نیست؟
برای پاسخ به این پرسش یکی از راه‌ها این است که خصیصه‌های نظریه پیشرفت را بررسی شود؛ نظریه پیشرفت مگر قرار است چه باشد که کار یک جمع نخبگانی است، نه کار یک فرد؟

در پیشرفت یکی از حرف‌هایی که با تاکید زده شد، این بود که برای پیشرفت باید «اراده‌ی ملی» محقق شود؛ یعنی باید از راه اراده‌ی ملی به پیشرفت رسید و یعنی بدون اراده‌ی ملی به پیشرفت واقعی و همه‌جانبه نخواهیم رسید.
برای تحقق «اراده‌ی ملی» نیاز به یک مردم سالاری فوق العاده‌ای است و نیاز است که به مقام مردم توجه ویژه شود؛ وقتی سخن از مردم به میان می‌آید یعنی همه‌ی مردم؛ نیاز است که مردم همراه باشند؛ برای این امر نیاز است که یک جمع پای این کار بایستند تا اولا این جمع نخبگانی با طیف‌های مختلف و متنوع همه‌ی مردم را بفهمند و درک کنند و دوما از آن طرف هم طیف‌های مختلف از مردم احساس کنند که فهمیده می‌شوند و هم جهت با آن‌ها هستند لذا همراهی بیشتری دارند؛ والّا اگر یک فرد در این مسیر باشد، نه تنها توان فهمیدن همه مردم را ندارد بلکه همه‌ی مردم هم با او همراه نیستند.

الگوی پردازشگر دو هسته ای

?الگوی پردازشگر دو هسته ای به عنوان الگوی اصلاحی حضرت امام ره الگویی مترقی است که بازسازی سازمان ها به وسیله این مدل با کمترین درگیری و آسیب و با استفاده کامل از ظرفیت مثبت آن سازمان و البته در مدت زمان طولانی عملیاتی شد.

ابتدای انقلاب حضرت امام نهاد های مختلفی را در زمینه های امنیت، جنگ، سازندگی و اقتصاد بر اساس اندیشه ناب اسلامی و انقلابی تشکیل دادند و در مقابل نهاد های موازی را که از قبل متولی این امور بودند، با وجود انحرافات فراوان تعطیل نکردند. نهاد هایی مثل جهاد سازندگی، بسیج،سپاه، کمیته و….
به مرور با تقویت نهادهای جدید التاسیس و کسب تجارب مختلف توسط این نیرو ها، این نهاد ها به ستون های مستحکمی جهت رفع حوائج جامعه و انقلاب تبدیل شدند. در مقابل سازمان های موجود را نیز تخریب نکردند و نیروهای آنها را با الگو گیری از نهادهای جدید التاسیس به سمت وضعیت مطلوب سوق دادند.

?این الگوی اصلاحی در مقابل الگوی تسامحی که در نهایت اصلاحی را در سازمان ها رقم نمی زد و در مقابل الگوی تند انقلابی که به سرعت سازمان های موجود را تصفیه میکرد و فرصت اصلاح را به آنها نمی داد و با حذف و درگیری بسیار به نتیجه میرسید و در نهایت نیز مشخص نبود که اصلاح اصیل ( و نه سطحی) و تحول اتفاق می افتد یا خیر، الگوی بسیار مترقی ای بود.

زیرا اولا ظرفیت موجود از بین نمی رفت و از دارایی جامعه استفاده میشد.ثانیا تا تشکیل سازمان مطلوب حوائج جامعه بر زمین نمی ماند. ثالثا درگیری و فشار بسیار کمی وارد میکرد. رابعا سازمان مطلوب از ابتدا بر اساس ارزش های ایده آل شکل می گرفت، چیزی که معلوم نبود با اصلاح سازمان های موجود بتوان به طور کامل آن را محقق کرد. خامسا فرصت رشد و کسب تجربه به نهادهای جدید داده میشد و…..

??به نظر میرسد راه برون رفت از ساختار های دست و پا گیر که اکنون روی گلوی ما پا گذاشته اند نیز همین مسیر باشد. همانطور که در سطح کلان قیام جوانان به عنوان ساختار موازی برای تحول دولت به سمت دولت اصیل اسلامی و آوردن مردم به صحنه اداره امور پیشنهاد میشود، در ساختار هایی که خودمان نیز درگیر آنیم، الگوی ایجاد ساختار موازی با مطلوبیت های اصیل می تواند راه بیرون رفت از وضعیت دست و پا گیر اداری و جمع بین مدل هیئتی و سازمانی باشد و ما را به مدل کار تشکیلاتی مطلوب برساند.

ما هم مهندسی فرهنگی داریم

وقتی معنای مهندسی فرهنگی فهمیده شود، از اولین کشور‌هایی که به نظر می‌رسد در این عرصه به صورت جدی وارد شدند، کشور‌های اروپایی و غربی است. اگر سفر خارج از کشور داشته و یا دارید به راحتی می‌توانید در این مورد جستجو کنید و اگر این امکان نیست با شنیدن کمی از خاطرات کسانی که از آن‌ور آب برگرشته‌اند و یا برنگشته‌اند، می‌توانید بیابید. در ظاهر و نگاه اول به نظر می‌رسد در مهندسی فرهنگی از ما جلو‌تر هستند اگر موفقیت‌شان را قبول نکنیم. می‌توان نمونه‌هایی از خاطرات دیارکفر رفته‌گان اصطیاد کرد؛ از باب نمونه برای بالا نگه‌داشتن ارزش فرزند‌آوری و تسهیل فرزند‌آوری، عبور و مرور یک مادر به همراه کالسکه بسیار راحت‌ است و هیچ یک از مشکلاتی که در ایران برای رانندگان کالسکه‌ها به‌وجود می‌آید؛ بر می‌خورند. باید کالسکه‌رانی کرده باشد تا این معضل را درک کنید. و از این قبیل طراحی‌ها در دیگر جا‌ها و موارد؛ از کتابخانه و دانشگاه و مدرسه و … گرفته تا فروشگاه و هایپرمارکت و شهربازی و پارک و حتی کازینو. حال بماند در طراحی‌های قرن ۲۱ و ۲۲ که پلتفرم طراحی می‌شود.

با دیدن همه‌ی این تلاش‌ها و طراحی‌هایی که در اروپا و غرب انجام می‌شود، می‌خواهم بگویم که ما هم آنقدر‌ها از دایره پرت نیستیم؛ بلکه اگر در گذشته تاریخی خود سیر و سفری داشته باشیم، در این زمینه نوابغی هم چون شیخ بهایی داشته‌ایم. ولی امروزه هم باز ما این طراحی‌ها را تا حدی داریم؛ این طراحی‌ها خواسته یا ناخواسته،‌ خودآگاه و یا ناخودآگاه در دانش فقه صورت می‌گیرد. فقه ما خالی از مهندسی فرهنگی نیست، هرچند نمی‌توان ادعا کرد که مهندسی فرهنگی به خوبی در فقه اجرا می‌شود.

هنوز هم منتظر است..

چقدر شیرین است برای رهبری که مسیر را نظاره میکند، راه را میشناسد و بارها به صد زبان و روش به همه گفته، مشاهده کند که عده ای فهمیده اند راه کدام است و جمع شده اند و آمده اند پای کار او.
چقدر با گزارش ها به وجد آمده و خوشحال شده و چقدر لبخند شیرین بر چهره ی مثل ماهش نشسته
چقدر در دلش خدا را شکر کرده و سرشار از حس خوب بوده که صحبت هایش را این گونه آغاز کرده: «بحمدالله امروز خیلی جلسه‌‌ی شیرین و مطلوبی شد. برادران عزیز با بیانات خودشان یک دریچه‌‌ای باز کردند به دنیای زیبایی از وضعیّت مطلوب فرهنگی و همچنین نشانه‌‌های بسیار خوب و امیدوارکننده‌‌ای را دادند از انگیزه‌‌های جوشان و متراکمی که در این نسل جوان ما الحمدلله هست.
آنچه بنده وظیفه دارم انجام بدهم در درجه‌‌ی اوّل شکر خدا است. ما خیلی چشم‌انتظار شماها بودیم در طول چندین سال؛ خب الحمدلله شماها رسیدید و آمدید؛ خدا را شکر.»

سالهای سال منتظر بوده عده ای جمع شوند، از اقلیت خارج شوند، ظرفیت های همدیگر را بشناسند، دشمن را بشناسند، در مقابل دشمن جبهه شوند، فکر کنند و نقشه بکشند، مهندسی کنند، آرایش بگیرند و با تمام توان بر سر دشمن فرود آیند.
به زبان های مختلف تهییج کرده، دلیل آورده، اصطلاح ساخته، ادبیات ابداع کرده، در جلسه خصوصی گفته، در جلسه عمومی گفته، و اکنون که می بینند تلاش هایش نتیجه داده و جوان ها جمع شده اند که برای فرهنگ کاری کنند و برای آن جبهه تشکیل دهند، دلش شاد می شود و میگوید: « ما خیلی چشم انتظار شماها بودیم. در طول چندین سال، خب الحمد لله شما ها رسیدید!»

اما نگران است که این نهال آفت بزند و فاسد شود و مثل خیلی از حرکت های دیگر به پوچی برسد. لذا چندین توصیه کلیدی میکند که رعایت کردن همان ها می توانست بعد از ده سال وضع امروز ما را کاملا دگرگون کند و ایران را در ترازی بسیار عزیز قرار دهد.

هنوز هم رهبری منتظر است. منتظر جوانانی که قیام کنند و مهندسی فرهنگی این کشور را در دست گیرند و ساختار فرهنگ کشور را دگرگون کنند و او را در این نبرد سخت و طاقت فرسا از تنهایی نجات دهند و متاسفانه حزب الله هنوز نفهمیده و بعد از این همه سال هنوز درگیر فرم و ساختار است و به محتوا توجهی ندارد. هنوز در تراز رهبری فرهنگی یک ایران فکر نمیکند و درگیر چارت و تشکیلات و سازمان هاست. هنوز درگیر نفسانیت و درگیری های داخلی است و امت رسول الله یتیم مانده اند…
هنوز هم منتظر است….
?

گلچین آورده‌های غربی با توجه به معنای مهندسی فرهنگی

در یادداشت قبل ذیل عبارت‌هایی که از آقای ناظمی نقل شده بود، بیان شد که نمی‌توان از فرهنگی که همواره همراه در سیستم‌ها و نظام‌ها و حتی علوم و تکنولوژي‌های طراحی شده هست، در أمان بود.

لذا نمی‌توان به راحتی زیر بار هرآنچه از غرب می‌آید رفت؛ حتی تکنولوژي‌ها و ابزار‌ها. در طراحی یک تکنولوژي،‌ فرهنگی مهندسی شده است که کاملا در مقابل بینش توحیدی و باور ما قرار دارد؛ هر چند در ظاهر و نگاه سطحی احساس شود که این یک تکنیک و یا ابزار است و تاثیری بر روی باور ما ندارد؛ ولی با نگاه‌های عمیق‌تر و حتی مرور تجربه‌های گذشته این تاثیرگذاری یافت می‌شود. امکان گلچین تکنولوژي از روزنه باور توحیدی، وجود ندارد. و شاید بتوان گفت این تلاشی بی‌هوده و بی‌ثمر است.

بلکه باید تکنولوژي، سیستم و نظام مخصوص به فرهنگ مهندسی شده خودمان، طراحی و مهندسی شود. باید مهندسی فرهنگی داشته باشیم،  باید براساس فرهنگ خودمان مهندسی کنیم؛ حتی شاید بتوان گفت فرهنگی که از آن خود ما است، اگرچه مهندسی نشده باشد، اگر براساس همین فرهنگ مهندسی و طراحی صورت بگیرد، باز هم ارزشمند‌تر است از آنچه از غرب می‌آید که براساس یک فرهنگ دیگر طراحی شده است؛ فرهنگی که اگر در ضدیت و جنگ با فرهنگ ما نباشد، بی‌گانه با آن است.

در گزینش تکنولوژی هم مفرّی از فرهنگ حاکم بر آن نیست!

آقای مهدی ناظمی عبارتی دارند درباره‌ی مهندسی فرهنگی:

  • «سیستم‌ها و سازمان‌ها، سیاست‌ها و استراتژی‌ها، طرح‌‌ها و برنامه‌ها، علوم و فناوری‌‌ها، خدمات و مصنوعات همه دارای بار فرهنگی اند و ظرفی هستند برای انتقال فرهنگی که براساس آن مهندسی و تولید شده‌اند. ظرف باید متناسب با مظروف طراحی و مهندسی شود»
  • «ارتباط فرهنگ و مهندسی کشورها، نظام‌ها، سازمان‌ها، علوم و فناوری و مصنوعات، نیز از همین دست است. کشور، نظام، سازمان، علم و فناوری و مصنوعی که مبتنی بر فرهنگ ماتریالیسم سکولار مهندسی شده است، نمی‌تواند بار فرهنگ الهی را منتقل نماید. بلکه همان فرهنگ ماتریالیسم سکولار را بازتولید خواهد کرد.»

با توجه به این عبارت‌ها نمی‌توان از فرهنگی که همواره همراه سیستم‌ها و سازمان‌ها، سیاست‌ها و استراتژی‌ها و … و حتی خدمات و مصنوعات است، در امان بود؛ لذا نمی‌توان به راحتی زیر بار هر آنچه از غرب می‌آید رفت، از سازمان‌ها و سیستم‌ها گرفته تا حتی علم و فناوری و تکنولوژی و ابزار!

حتی ابزاری هم اگر در غرب تولید می‌شود، براساس یک فرهنگی است که روح آن حاکم بر طراحی آن ابزار است؛ به عنوان نمونه هنگامی شبکه‌های اجتماعی تصویر محور طراحی می‌شود، یک روح تنوّع طلب پشت آن طراحی است که برای پر کردن فراغت بیشترین تلاش را کرده است، به گونه‌ای که هنگامی که مشغول می‌شود اصلا احساس گذر زمان نکنی و آنقدر غرق در آن بشوی که وقایع اطرافت را متوجه نشوی! بماند آن روح کنترل‌گری که حاکم است بر فضای غرب که نمی‌گذارد هر آنچه هست به تو برسد و بر اساس یک فیلتری با هوش مصنوعی، اجتماع در آن فضا را به‌گونه‌ی دلخواه خود شکل می‌دهد.

لذا قبل از گزینش تکنولوژی‌ها هم حتی باید روی این مسئله تامل کنیم که این گزینش چه بلایی بر سر ما خواهد آورد، ولو اینکه شما گزینش کنید باز هم از فرهنگ همراه و با به عبارت بهتر حاکم بر آن تکنولوژی، در امان نیستید؛ چه برسد به علم، سیستم و نظام‌ها که حکومت فرهنگ در آن‌ها بیشتر و عیان‌تر است.

ابهامی در مهندسی فرهنگی

اساسا مهندسی و طراحی وجود ندارد که فرهنگی نباشد؛ در واقع تمام مهندسی‌ها از ابتدا خلقت عالم انسانی، مهندسی فرهنگی بوده است؛ به عبارت دیگر طراحی و مهندسی بدون آنکه یک فرهنگ و اندیشه این طراحی و مهندسی را در مشت خود نگرفته باشد، امکان ندارد؛ آن طراح به هر حال یک فرهنگ و اندیشه و باوری دارد و یک نظام هندسی ارزش‌ها دارد و این‌ها قطعا در مهندسی و طراحی او تاثیر می‌گذارد؛ و البته در بسیاری از موارد ممکن است این تاثیرگذاری و این که طراحی را یک فرهنگ و یا یک نظام فرهنگی مهندسی شده در مشت بگیرد،‌ ناخودآگاه باشد و طراح به این روح حاکم التفات نداشته باشد، ولی این تاثیر گذاری هست.
حتی اگر قائل باشد که من در حال ابزارسازی هستم و چه ربطی به فرهنگ دارد و در طراحی‌های خود اصلا فرهنگ و هیچ ارزشی را مد نظر قرار نمی‌دهم؛ همین که کاری به فرهنگ ندارد هم خود یک فرهنگ و اندیشه است. همین جا هم باز یک باور، یک فرهنگ که شاید بتوان اسم آن را بی‌فرهنگی گذاشت، این مهندسی را در مشت خود گرفته است.

امّا آیا منظور از مهندسی فرهنگی همین است که روح یک فرهنگ حاکم ـ حال یا خودآگاه و یا ناخودآگاه ـ این طرّاحی‌ها را در مشت خود بگیرد و تاثیرات در طراحی داشته باشد؟ و یا نه باید کمی دایره‌ را ضیق‌تر کرد و برای مواقعی تعبیر «مهندسی فرهنگی» را به کار برد که اولا در یک نظام ارزشی، هندسه ارزش‌ها شکل گرفته باشد و بعد از آن یک مهندسی فرهنگ صورت بگیرد، و بعد بر اساس این فرهنگی که مهندسی شده است، به صورت خودآگاه مهندسی فرهنگی بشود؛ به عبارت دیگر این فرهنگی که مهندسی شده است خودآگاه ترجمه و تزریق در طراحی‌ها و مهندسی‌ها بشود؛ حال این طراحی‌ها در هر زمینه و موضوع و در هر وسعت و اندازه‌ای باشد.

مهندسی ارزش‌ها یا فقاهت

تبدیل شدن چیزی به ارزش ممکن است ارزش دیگری را از بین ببرد و یا چیزی را ضد ارزش کند.
وقتی امری به ارزش تبدیل می‌شود، این تبدیل به ارزش شدن از لوازمش کم‌ارزش و یا حتی ضد ارزش شدن امری دیگر است. لذا نهاد و یا جریانی که ارزش‌ساز است، مسئولیت خطیری بر عهده دارد و اساسا نباید این مهندسی ارزش‌ها و طراحی هندسه ارزش‌ها به دست هر کسی باشد و نباید اجازه داد هر کسی ارزش‌سازی را به دست بگیرد. همین ارزش‌سازی، بی‌ارزش کردن و یا ضد ارزش کردن امر دیگری را در پی‌دارد.

لذا اگر کسی قرار است هندسه ارزش‌ها را طراحی کند و یا بخواهد ارزش‌سازی کند، این امر بر عهده کسی است که شریعت را مجتهدانه بشناسد و همچنین خیلی از دارایی‌های دیگر هم لازم است، ولی این دارایی (شناخت مجتهدانه شریعت) از اهم درایی‌ها است؛ چرا که خود شریعت ارزش‌هایی را معرفی کرده است و ارزش‌سازی می‌کند و نیاز است که شریعت شناخته شود و فهمیده شود که کدام ارزش نسبت به یک ارزش دیگر نزد شریعت دارای اهمیت بیشتر است. در هندسه ارزش‌هایی که شریعت ارائه می دهد، کدام ارزش قلب است و کدام ارزش نقش پا و کدام ارزش نقش مغز را ایفا می‌کند و کدام ارزش نقش موی سر را دارد. فهمیدن هندسه ارزش‌ها در شریعت کار هر کسی نیست و نیاز به یک کار فقیهانه و مجتهدانه دارد؛ لذا نمی‌توان به همین راحتی ارزش‌سازی‌ها و ارزش‌سوزی‌هایی که در صدا و سیما صورت می‌گیرد کنار آمد؛ جامعه مخاطب و طیف مخاطب این نهاد، آن قدری وسیع هست که افراد دغدغه‌مند نمی‌توانند از کنار آن به راحتی بگذرند.

خود بینی و غرور عامل واگرایی متولیان فرهنگ کشور!

تِلْكَ اَلدّٰارُ اَلْآخِرَةُ نَجْعَلُهٰا لِلَّذِينَ لاٰ يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فَسٰاداً وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ  ﴿القصص‏، 83﴾

اگر در حیات اجتماعی فرهنگ اساس حرکت و مطلوب اساسی ماست، اگر فرهنگ است که می تواند اهداف متعدد دیگر غیر فرهنگی از جمله اهداف اقتصادی را حامل باشد، و اگر ما دشمنی داریم که این عنصر را برای تغییرات اجتماعی شناسایی کرده است و تلاش می کند به واسطه تمرکز سنگین بر روی این عرصه، جامعه ما را دچار تغییراتی در جهت اهداف خبیث و شیطانی نظام سلطه بکند؛ و اگر این واقعیت را باید دید که در زیر همه این فشارهای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی دشمن ما دوام آورده‌ایم، باید روی این نکته که دوام آوردیم ولی مشکلات زیادی هم داشته ایم تأکید ویژه‌ای کرد.

یکی از آن مشکلات بی ربطی بودن و بلکه واگرا بودن مراکز و متولیان فرهنگی ماست. واقعیت این است که حتی نهادهای فرهنگی که از دل یک اراده خالص انقلابی جوشیده اند و بالا آمده اند، به مرور زمان با فضای کارمندی صرف گرفتن به خود، و با دور شدن نیروهای متعدد آن در لایه های مختلف از آن آرمان‌ها و اهدافی که این تشکیلات برای آن شکل گرفته است، از آن آرمان‌های الهی فاصله گرفته است.

واقع قضیه این است که امکانات حاکمیتی و دسترسی به منابع مالی ما را دچار یک غروری کرده است که فکر می کنیم، می توان آرمان های الهی را بدون در صحنه بودن انسان هایی که تا پای جان حاضرند پای این آرمان ها بایستند، حفظ و ادامه داد. در کنار این غرور قدرت، یک غرور دیگری هم کم‌کم ما را گرفت و آن هم غرور حقانیت و حق محض دانستن خودمان بود که این هم باعث شد که کم‌کم احساس کنیم که خدا با ماست و خودش کار را پیش می برد، و احساس ضرورتی برای پر کاری و بی امان تلاش کردن و احساس نیازی برای دست به دست هم دادن و عبور کردن از حجاب ظلمانی خودخواهی نکردیم؛ که ریشه همه این غرورها همین خود بینی ست که ما را دچار یک «علو فی الارض» کرده است.

این شد که دستگاه ها و متولیان متعدد فرهنگی تأسیس کردیم، لیکن به خاطر اینکه ارزش‌ها و آرمان‌های حاکم بر این دستگاه‌ها و روابط بین آن‌ها ارزش‌های الهی نماند و یک فضای کارمندی بر نهادهای فرهنگی حاکم شد، روز به روز موازی کاری در کارهای بی ارزش و کم اثر، تواکل، رقابت و زیرآب همدیگر را زدن، مانع از پیشروی کارهای همدیگر شدن، چوب لای چرخ کارهای همدیگر کردن، و سخت تر و بدتر از آن خفه کردن هر جریان و حرکت مردمی که می خواهد شکل بگیرد گاهی با نیت یک رقیب و گاهی با نیت مصادره کردن به نام خود! در این دستگاه‌های فرهنگی بیشتر و بیشتر شد!

باید برای این واگرایی عمیق و این بی ربطی متولیان فرهنگی با اهداف و آرمان‌های فرهنگی چاره‌ای برداشت و الا خود همین نهادهای متولی مهمترین مانع در مسیر پیشبرد اهداف فرهنگی کشور خواهند بود. لذاست که این ایده اخیر مقام معظم رهبری «حفظه‌الله‌تعالی» که به دولت امر به بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور کرده اند، بسیار ایده مهم و راهگشایی است اگر درست اخذ شود.

روایت درگیری، تبیینی برون گفتمانی از ورود به ایده فرهنگی مادر

اساسا این که چرا به سمت شنیده شدن یک ایده فرهنگی مادر باید حرکت کرد را می توان از چندین منظر مورد بحث قرار داد که یکی از این منظرها، تبیینی است که استاد فلاح در فصل فرهنگ قرار داده اند. ایشان در امتداد تحلیل تمدنیِ حادثه ای به نام انقلاب اسلامی، ایده ای اصلاحی را به جهت شکل گیری دولت انقلابی به عنوان گام دوم انقلاب، مطرح می فرمایند.

در این تقریر افق ایده پردازی کاملا یک افق تمدنی است و تمامی تحلیل ها، پیشنهادات و توصیفات نیز در همین افق معنا می گردند. اما به جهت یک قرائت درون گفتمانی شاید کسانی که خودشان در این موقف نشسته و مورد خطاب بحث قرار می گیرند، متوجه نباشند که اساسا چرا باید در یک افق تمدنی بازه‌ی زمانی فعلی انقلاب اسلامی را مورد ارزیابی قرار داده و نهایتا پیشنهاد ایده اصلاحی دهیم؛ به همین جهت منظر دیگری که از یادداشت قبل پیش گرفته ام، تبیینی برون گفتمانی است که به تعبیری می توان تحت عنوان «روایت درگیری»، قرار داد.

تمدن به معنای تمام پارامترهای دنیایی حیات بشر است، در این افق و لایه، هرآنچه که حیات دنیای بشر را تحت تاثیر خودش قرار می دهد متصل به پارامترهای عمیقی است و قطعا یک عقلانیتی که توانایی اینگونه اداره و  نسخه دهی را داشته باشد، به هیچ عنوان عقلانیت کمی نیست و بدون شک جدی، پر پیچ و خم، پر متغیر و بسیار سخت‌تحلیل است. در نتیجه وقتی دم از تمدن هایی مانند تمدن غرب می زنیم باید بدانیم که این واژه صرفا یک واژه ای نیست که به یک بازه زمانی بلند مدت اشاره داشته باشد، بلکه در این معنا، بسیار مفاهیم عمیقی نهفته است که همه آنها از یک عقلانیت پرعقبه و سنگین تغذیه می کنند؛ البته همه این تعاریف در یک لایه نرم قرار گرفته اند لذا رفتن برای درک این لایه قطعا کار آسانی نیست و هر عقلانیتی توانایی درک و تحلیل آن را ندارد.

اگر در دایره عقلانیتی که منشأ و پشتیبانی کننده یک تمدن است خلل یا خلأیی اتفاق بیافتد قطعا حیات زندگی بشر دیر یا زود به جهت آنکه خودش را به این نقطه از تمدن میرساند که متوجه خلل خواهد شد، شروع به کنار زده شدن به وجود می آید. در این فضا بحث از تقابل تمدن ها، یا درگیری تمدن ها و یا به تعبیر بهتر جنگ تمدنی به میان می آید.

مرحله دولت سازی انقلابی، مرحله ای است که توانایی جهت دهی به بشریت برای یک درگیری تمدنی را پیش گرفته پس در این مرحله نباید توقع داشت که در یک حرکت پرپیچ و خم و به شدت سنگین، ایده حرکت و تحول و اصلاح، ایده ای باشد که درخور این نوع تحرکات نباشد.

ایده فرهنگی مادر در یک نگاه برون گفتمانی، به این معنا که نخواهیم صرفا در امتداد حرکت انقلاب اسلامی و از این حیث که لوازم این امتداد چیست، بحث کنیم، به شدت باید مورد مداقه و کاملا با پشتوانه عقل تمدنی مطرح شده و توانایی و شأن جا به جایی و تحرک و اصلاحی در آن حد داشته باشد.

(این یادداشت ادامه دارد…)

 

مهندسی فرهنگی؛ مشکل اساسی فرهنگ کشور

ما در زمینه فرهنگ خاص امکانات و توانایی های زیادی داریم که میتواند به اهداف انقلاب اسلامی خدمات وصف ناپذیری برساند. لکن از یک نارسایی رنج می بریم که شاید ناشی از خود این حوزه نباشد و آن گیجی و سردرگمی فعالیت ها و در نهایت محصولات این حیطه است که تا حد زیادی به حوزه فرهنگ عام و جهت دهی های کلان فرهنگی مربوط است.

در حیطه «مهندسی فرهنگ» گرچه مشکلات و کاستی های بسیاری داریم،‌ لکن به برکت رهبری معظم انقلاب تا حدودی در اینجا کار جلو رفته است و لااقل یک نفر را داریم که این حوزه خالی نباشد! لکن همین مهندسی فرهنگ که توسط مقام معظم رهبری انجام میشود نیز به ساحت های مختلف تزریق نمیشود و در همه جا حضور پیدا نمیکند و عقیم می ماند. لذا به نظر میرسد ریشه ی اصلی مشکل فرهنگ در جامعه امروز ما مهندسی فرهنگی است. یعنی ارزش ها و مطلوبیت هایی که با توجه به زمان و امکان امروز اولویت می یابند نیز در ساحت های مختلف حضور پیدا نمیکند و تکنولوژی ها بر اساس آنها شکل نمی گیرد. مشکلاتی که در فرهنگ خاص داریم نیز تا حد زیادی از اینجا ناشی می شود که مطلوبیت های کلان به ساحات مختلف نمی رسد و کل جامعه را تحت سیطره خود نمی گیرد تا فرهنگ خاص مثل کتاب و فیلم و موسیقی و…. را نیز متاثر کند.
?

اهمیت ارزش‌سازی به وزان سبک زندگی

وقتی چیزی تبدیل به ارزش می شود، این ارزش تبدیل به رفتار و حتی تبدیل به زندگی می‌شود. و اگر خود مستقیما تبدیل به رفتار نشود، قطعا یک رفتار متاثر از این ارزش را شکل می‌دهد و به تبع آن یک زندگی. ارزش و ضد ارزش شدن یک امر، مسئله‌ای بسیار مهم و کلیدی است و باید نسبت به آن حساسیت‌های فوق العاده وجود داشته باشد؛ باید مهم باشد که چه کسی در جامعه در حال ارزش‌سازی است؛ نه تنها باید نهادی برای رسیدگی به اصل مسئله ارزش‌سازی داشت بلکه باید نهادی هم برای رصد این امر در جامعه داشته باشیم؛‌ رسیدگی و رصد مراکزی که در حال ارزش‌سازی هستند و نه حتی مراکز و سازمان‌ها بلکه جریانات اجتماعی هم چه بسا در حال ارزش‌سازی و ضد ارزش کردن بعضی ارزش‌ها باشند؛ به میزانی که زندگی برای‌مان اهمیت دارد، باید ارزش‌سازی‌ها برای مهم جلوه کند؛ این ارزش‌ها که ریشه در باور و اعتقادات ما دارد، سبک زندگی خاص خودش را رقم می‌زند.

البته مطلوب این است که همه مردم پای کار باشند و این خود مردم باشند که نسبت به ارزش‌سازی‌ها و ضد ارزش شدن‌های ارزش‌ها حساس باشند؛ به عنوان نمونه خود مردم به صدا و سیما به خاطر تبلیغات رها اعتراض داشته باشند و مطالبه داشته باشند و خود مردم به عنوان نمونه متوجه این تغییر ارزش‌هایی که توسط فقط تبلیغات صدا و سیما پدید می‌آید بشوند؛ ارزش‌سازی‌ها و ارزش‌سوزی‌های سریال‌ها و فیلم‌ها و برنامه‌ها بماند! لذا وقتی مردم اینگونه نسبت به این مسئله ملتفت باشند، نیازی نیست که از ساختار‌های سخت حاکمیتی، مثل قانون استفاده کرد و اگر هم ساختاری هست، این در حمایت از مردم است.

به عنوان نمونه وقتی تبلیغات مواد مضری چون نوشابه در صدا و سیما منع شد، این تبلیغات سراریز شد در رسانه‌های غیر رسمی چون شبکه‌های فیلم و سریال‌های خانگی و همچنین در فضای اجتماعی مجازی؛ ولی اگر همین مخالفت‌ها از جانب مردم می‌بود و مطالبه‌ها از جانب مردم صورت می‌گرفت و به یک گفتمان تبدیل می‌شد؛ نه تنها از صدا و سیما حذف می‌شد بلکه توان رفتن در فضا‌های دیگری را هم نداشت؛ البته منکر خوبی این قانون نیستیم و در فضایی که شرایط اینگونه مردمی کردن وجود ندارد، شاید راهکار همین استفاده از ساختار‌ها و قوانین باشد.

معنای فرهنگ در سخنرانی 06-06-1400 رهبری

در یادداشت قبل عرض کردم که فرهنگ در دو معنا استعمال می شود، فرهنگ عام و فرهنگ خاص. توضیح دادم که فرهنگ به معنای خاص است که قسیم سیاست و اقتصاد است. در این معنا فرهنگ جنس قسمتی از فعالیت های اجتماعی را مشخص میکند لذا در اینجا بیشتر از ترکیب «کار فرهنگی» استفاده میشود لکن فرهنگ عام فرهنگی است که به عنوان یک رویکرد در نظر گرفته میشود، نه جنس فعالیت های خاصی که قسیم اقتصاد و سیاست باشد. بلکه رویکردی است که در میتواند بر بسیاری از فعالیت ها حاکم باشد.

لذا در سخنرانی 06-06-1400 با توجه به قرائن متصل در کلمات مقام معظم رهبری، به نظر می رسد منظور ایشان از «فرهنگ» در «تحول ساختار فرهنگ»، فرهنگ به معنای خاص است. زیرا ایشان ابتدائا مسائل کشور را اولویت بندی میکنند و اولویت اول را اقتصاد و اولویت دوم را فرهنگ معرفی می کنند و بعد به توضیح هریک از این اولویت ها و کاری که باید در رابطه با آن انجام شود می پردازند.
می فرمایند: « اولویّتهایی هم در کار کشور هست که من یک اشاره‌ای میکنم که این اولویّتها را بایستی به اولویّت بودنش توجّه داشت و دنبال کرد، که شاید مهم‌ترینش مسئله‌ی اقتصاد است و بعد مسئله‌ی فرهنگ و رسانه و علم است که اینها اولویّتهای اساسی کشور است.»
و بعد در توضیح اولویت فرهنگ می فرمایند: « در مسئله‌ی فرهنگ و رسانه، به گمان بنده، ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد.»

تقسیم مسائل کشور به اقتصادی و فرهنگی نشانه این است که ایشان فرهنگ به معنای خاص را در اینجا اراده کرده اند. از طرفی عطف فرهنگ به رسانه و علم نیز نشانه دیگری بر این است که فرهنگ به معنای خاص مراد است. از طرفی به تحول ساختار فرهنگی اشاره دارند که متولی تحول ساختار فرهنگی به معنای خاص می تواند دولت محترم باشد. والا در فرهنگ به معنای عام مجموعه ای از سازمان ها و غیر سازمان ها دخیلند، هرچند که دولت نیز دخیل است. لذا این نیز می تواند مویدی بر این نکته باشد که فرهنگ به معنای خاص مراد است( هرچند قابل خدشه است.)
لذا از مجموعه این قرائن به نظر می رسد که مراد ایشان در این سخنرانی فرهنگ به معنای خاص است.
?

ایده فرهنگی مادر در کنار حوادث خرد اجتماعی و سیاسی- مهسا امینی

گاهی نگاه به حوادث از این منظر است که این حادثه در چه لایه ای رقم خورده است و متناسب لایه ای که در آن قرار گرفته باید آن را تحلیل کرد، اما منظر دیگر حوادث، مشاهده آنها از زاویه عقبه شکل دهنده آن حادثه است تا بتوان متناسب با آن کنش یا واکنش داشت و یا حتی تحلیل کرد.

به فرض مثال حادثه مهسا امینی به عنوان یک حادثه خرد اجتماعی سیاسی، که از آن جهت که یک حادثه است بسیار در چشم می آید و ممکن است دلهایی را بلرزاند اما متناسب با دامنه های تأثیر مهم تر این موضوع وزن بالایی پیدا نمی کند. اما اگر بخواهیم پاسخی برای این گونه حادثه های اجتماعی سیاسی به گونه ای ریشه ای دنبال کنیم و بیابیم می بایست این حادثه را از منظر عقبه آن مورد نظر قرار بگیرد.

در همین حادثه باید توجه کرد این موضوع یک حادثه خرد سیاسی اجتماعی اما زاییده تمدن غرب است، باید با دقت به این گزاره توجه کرد که زاییده یک تمدنی است که تکامل یافته و تمامی یالهای تمدنی خود را پهن کرده و بسط داده است لذا وقتی حادثه ای را رقم می زند قطعا اتصالاتش به صحنه ی مدیریت تمدنی او وصل است. لذاست که می بینیم اولا مطرح می شود که تمامی دستگیر شدگان مربوط به این آشوب میانگین سنی 15 سال دارند. این یعنی نسلی که پا به هنجار شکنی گذاشته و غالبا از جنس مونث جامعه است تحت یک تربیت خاص توانسته است به این صحنه بیاید. اگر گریزی به صحنه تربیتی این نسل بزنیم متوجه خواهیم بود که بستر رشد این نسل در سه سال گذشته یعنی از 11 الی 12 سالگی تا کنون تحت سکوهای جدیدی چون تیک تاک بوده است نه اینستاگرام و توئیتر، سکویی که اساسا جهت نمایش و بازیگری تحت عنوان «چالش» تا به امروز فعالیت داشته و تقریبا میانگین سنی حضور در این سکوها همین رنج سنی می باشد و غالب پیام هایی که در اینستاگرام یا فضاهای دیگر وایرال می شود تولید شده از همان جا می باشد.

نکته دیگر این که چالش هایی که در چند سال اخیر برای این نسل به اجرا گذاشته شد به واسطه اینفلوئنسرها یا میکرو اینفلوئنسرها بود که حتی شاید مانند «ندا یاسی ها» ایرانی هم نبودند اما بودند هم چون امیر تتلو ها که توانستند در بازه ای سه ساله بیشترین مدیریت تربیتی را برای این نسل رقم بزند. چالش های جنسی از قبیل «من حامله ام، من باردارم» و بسیار چالش دیگر که شأن این متن فراتر از نام بردن از آنها است.

از طرفی دیگر کرونا و حضور آموزشی اجباری این نسل در فضای مجازی نوع دیگری از تثبیت هویتی بازیگری برای این نسل در سه سال توانست به اقدامات قبلی بیافزاید یعنی جدای از حوزه تربیت، حوزه آموزشی نیز به کمک تکمیل این پازل آمده است.

بماند اینکه حوزه اقتصاد و رمرز ارزها و متاورس ورود دیگری برای مدیریت این نسل باز کرده است یعنی شاید تا دیروز این نسل نمی توانست از فعالیت های فاسد و هرزه اش کسب درآمدی داشته باشد اما امروز همان بازی ها و چرخ زدن ها و بازیگری ها می تواند او را به عنوان یک ابرسرمایه دار ردیف سنی خودش بالا بیاورد.

قابل توجه است که میانگین سنی 15 سال امروز یعنی متولدین 1386 که تحت تربیت معلمانی در آموزش و پرورش بوده اند که این معلمان نیز کوچک ترین شان متولد 1377  هستند تا به قبل که حدودا میتوان گفت تا متولدین 1370. به عبارتی دیگر، متولدین دهه 80 تا سه سال دیگر وارد حوزه تعلیم و تربیت به واسطه افزایش ورودی های دانشگاه های تربیت مدرس و تسهیلات خوب جهت استخدام و حمایت مالی از آنها میشوند وهمین نسل ولنگار کاملا رشد و تربیت نسل بعدی را به دست می گیرد.

لذا مطمئن باشیم که تا سه سال دیگر دهه نودی ها تحت تربیت معلمانی قرار گرفته که همین امروز در خیابان ها چرخیدند و رکیک ترین الفاظ را به عنوان اعتراض و مطالبه مطرح کردند و خواستاری عریانی محض شدند که این ظهورها و بروزها با نگاه به عقبه تمدنی شان اصلا جای تعجب ندارد زیرا که تمام لایه های این تمدن در رقم زدن این حادثه شریک شده و پشتیبانی می کنند به این صورت که از سالها قبل تمامی سلبریتی ها و ورزشکاران و هر آنچه که ممکن است به این حادثه کمک کرده و اثری بگذارد با مقوله ای آماده شده اند. اتفاقاتی چون ورود زنان به ورزشگاه، تجاوزهای به بازیگران، حضور فیلمهای خاص در جشنواره های خارجی و…

این گونه عقبه ای برای یک حادثه نشان می دهد که موضوع بی حجابی مطرح در فضای فرهنگی و امنیتی امروز نباید پاسخی بی عقبه یا متصل به تمدن مقابل داشته باشد و تا در فضای فرهنگی  یک عقبه مستحکم و عمیق برآمده از اندیشه تمدن اسلامی، تشکیل نگردد عملا یک حادثه خرد اجتماعی سیاسی تمامی حیثیت شما را به عنوان یک اندیشه تمدنی لکه دار میکند.

به نظر می آید ایده فرهنگی مادر در قله ای در مبارزه ایستاده است که بتواند این عقبه ها را برای هر گونه مقابله ای از تمدنی و راهبردی گرفته تا تمام تکانه های خرد اجتماعی سیاسی را پاسخ گو باشد.

فرهنگ عام و فرهنگ خاص

در عبادت بودن یا نبودن یک عمل و یا رفتار یک الگوی مفهومی می‌توان تصور کرد؛ یکبار عبادت به معنای عام داریم و یک بار عبادت به معنای خاص. در عبادت به معنای عام هر رفتار و فعلی اگر دارای حسن فاعلی و حسن فعلی باشد، با تغییر نیت می‌تواند داخل در عبادات شود؛ از خوردن و نوشیدن و خوابیدن و خرید و فروش گرفته تا اعمالی بالا‌تر چون کمک به هم‌نوع و … این اعمال با وجود آنکه از جانب شارع عبادت شمرده نشده است، با الهی کردن نیت، می‌توان و بلکه باید جزو عبادیات به شمار آورد؛ البته بعضی از این مثال‌ها در برخی مواقع به آن‌ها تکیلف شرعی هم می‌شود، مثل وجوب خوردن غذا برای حفظ جان ولی در این مورد هم برای ساقط شدن این وجوب از گردن مکلف، لازم نیست نیت قرب بکند، هر چند می‌تواند نیت کند، ولی این قبیل از جمله توسلیات است و نیازی به نیت قرب ندارد. این می‌شود عبادت به معنای عام.

ولی برخی امور دیگر هستند که توسط شارع به عنوان عبادت شمرده شدند و عبادت بودن آن‌ها به جعل شارع مقدس است و اساسا بدون نیت قرب این موارد محقق نمی‌شود، مثل نماز و یا روزه که رکن نیت در آن اساسی است و در واقع یک امساکی است که باید همراه با نیت باشد. این قبیل عبادیات، عبادیات خاص هستند که شاید بتوان مناط آن را شرط نیت در آن‌ها دانست.

این الگوی مفهومی که در عبادت عام و خاص تصویر شد را می توان به تعریف فرهنگ تسرّی داد؛ ما یک فرهنگ به معنای عام داریم که حتی بسیاری از امور را می‌توان با نگاه‌های فرهنگی داخل در آن کرد؛ به عنوان نمونه تواضع دخیل در فرهنگ عام می‌شود و یا نمونه‌ی دیگر غرب‌زدگی است. غرب زدگی یک فرهنگی است که در اکثر عرصه‌ها در دوران ما وجود دارد، در عرصه‌‌های اقتصادی، در تعلیم و تربیت، در نظامات و سیستم‌های اداری و … و حتی در خود عرصه‌ی فرهنگ هم فرهنگ غرب زدگی وجود دارد. این فرهنگ به معنای عام است.

در کنار آن فرهنگ به معنای خاص هم داریم که اموری است که بالاصالة فرهنگی هستند و نیازی نیست که نگاه خاصی به آن داشت تا آن را فرهنگی دانست؛ به عنوان نمونه کتابخوانی، فیلم و سینما، موسیقی، ادبیات،‌ نقاشی، مجسمه‌سازی، خطاطی و … را می‌توان جزو فرهنگ به معنای خاص برشمرد.