نوشته‌ها

جریان شناسی شکل گیری نظم نوین جهانی2، افول آمریکا، سردمدار نظام سرمایه داری عصرحاضر

کلان ترین لایه تغییرات قابل رؤیت و قابل روایت، تغیییر و تبدلات تمدنی است. حرکت تمدنی از غرب به شرق، اگر بخواهد درست معنا گردد باید در همین افق دیده شود و الا موجب خطای محاسباتی خواهد شد.

تمدن از یک عقلانیت نرم تغذیه می کند لذا وقتی یک حرکت تمدنی از غرب به شرق شکل می گیرد و نظم نوینی در حال شکل گیری باشد باید بتوان این تغییر عقلانیت را نشان داد.

جریان دیگری در تحلیل شکل گیری نظم نوین جهانی، افول آمریکا آن هم از حیث سرمایه داری عصر حاضر مورد توجه قرار می دهند و این اتفاق را ناشی از شکل گیری یک نظم نوین می دانند. حال آنکه این تغییرات اقتصادی یک حادثه راهبردی است و نباید این حادثه راهبردی را نشان از این تغییر تمدنی دانست.

بازسازی انقلابی ساختار فرهنگ در امتداد طرح رهبری در بیانیه گام دوم

امام خامنه‌ای در بیانیه گام دوم که خطاب به جوانان است و ایشان بعد از مقدمه‌ای که به بازخوانی مسیری که آمدیم پرداخته است، می‌فرمایند:

«اینک در آغاز فصل جدیدی از زندگی جمهوری اسلامی، این بنده‌ی ناچیز مایلم با جوانان عزیزم، نسلی که پا به میدان عمل میگذارد تا بخش دیگری از جهاد بزرگ برای ساختن ایران اسلامی بزرگ را آغاز کند، سخن بگویم. سخن اوّل درباره‌ی گذشته است.»

و بعدها در تاریخ 1 خرداد 98 در دیدار جمعی از همین جوانان عزیز، در تفسیر بیانیه چهار نقطه مورد تأکید در بیانه را 1. «عظمت حادثۀ انقلاب»؛ 2.  «عظمت راه طی‌شده و کارکرد انقلاب تا امروز»؛ 3. «عظمت چشم‌اندازی است که باید به آن برسیم» و 4. «عظمت نقش نیروی جوان متعهّد» بر می‌شمارند، و با بیان اینکه برای حرکت به سمت آن چشم‌انداز عظیم باید یک حرکت عمومی در کشور راه بیفتد، محوریت راه‌افتادن و امتداد این حرکت عمومی را جوانان متعهد می‌دانند. بعد هم برای تسهیل ورود جوان متعهد به صحنه پیشرفت کشور به سمت چشم انداز عظیم انقلاب که در بیانیه «ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنا فداه)» ذکر می‌شود، را تسهیل‌گری و برنامه‌ریزی «جریان‌های حلقه‌های میانی» می‌دانند.

حالا با این نگاه سریع به بیانیه به مطالبه رهبری از دولت سیزدهم در تاریخ 6 شهریور 1400 به «بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی» کشور سری بزنیم و ببینیم ایشان فرایند محقق شدن این بازسازی انقلابی را چه چیزی تعریف می‌کنند.

یک نکته مقدماتی که در همین سخنرانی توسط رهبری تأکید شد این بود که این سخنان که با عنوان توصیه بیان می‌شود، یک سری امور مستحب نیست بلکه باید عملیاتی بشود، ایشان بعد از اینکه توصیه‌هایی کردند می‌فرمایند:

 اینها توصیه‌های عمومی است؛ البتّه برای اینها باید برنامه‌ی عملیّاتی درست کرد. اگر چنانچه به همین اندازه‌ای که بنده بگویم و شما هم در ذهن شریفتان اینها را نگه دارید یا یادداشت کنید، اکتفا بشود، فایده‌ای ندارد؛ جنبه‌ی نصیحت پیدا کردنِ این گونه حرفها فایده ندارد. اینها باید به برنامه و برنامه‌ی عملیّاتی تبدیل بشود؛ وقتی برنامه شد، آن وقت طبعاً اینها [عملی میشود]. (14000606)

در میان این توصیه‌ها یکی از محورها «فرهنگ و رسانه» بود، ایشان ذیل این عنوان توصیه به «بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی» کشور کردند؛ بعد از معنا کردن انقلابی به حرکتی «خردمندانه و عاقلانه باشد نه بی هوا و بی حساب» و «بنیانی بودن و برخاسته از اندیشه و حکمت بودن» که نگرانی ایشان را از اینکه این توصیه به کارهای بی حساب و کتاب و بدون تکیه بر بنیان‌های فکری، منتهی نشود را نشان می‌دهد.

در توضیح این توصیه از «شکوفایی ابزارهای فرهنگی مثل سینما و هنر و رسانه» سخن می‌گویند،  و راه حل این شکوفایی را «میدان دادن و کمک کردن دولت به لشکر عظیم جوانان علاقه‌مند به کار فرهنگی که مشغول به کار هستند» می‌دانند. و می‌فرمایند در صورت کمک و میدان دادن دولت به این لشکر عظیم جوانان «طبعاً کارهای بزرگی انجام خواهد گرفت و قدمهای خلّاقانه‌ای برمیدارند» و دولت را دعوت به «حمایت هوشمند» از این لشکر عظیم جوانان می‌کنند، می‌کنند.

همانطور که می‌بینیم، راه حل تحقق این مطالبه خودشان که «ساختار فرهنگی کشور باید بازسازی انقلابی شود» را دقیقاً همان چیزی می‌دانند که شأن صدور بیانیه گام دوم می‌دانسته‌اند، یعنی اگر در بیانیه گام دوم قرار است با محوریت جوانان و با قیام جوانان پیشرفت به سمت چشم‌اندازهای عظیم جمهوری اسلامی رقم بخورد، در بازسازی انقلابی ساختار فرهنگ کشور نیز قرار است به همین لشکر عظیم جوانان میدان داده شود و دولت در نقش یک «حلقه میانی» بزرگ از این لشکر عظیم «حمایت هوشمند» بکند تا خود این لشکر که صاحب یک اراده الهی هستند با این اراده متفاوت بیایند و این ساختارهای فشل را بشورند و ببرند؛ که برای تغییر ساختار از نقطه خود ساختار نباید شروع کرد بلکه باید یک اراده متفاوتی که روح خواسته‌ها و مطلوبیت‌های شما را دارد و به گرفتاری‌های ساختاری دست و پایش بسته نیست و منافعش در حفظ وضع موجود نیست را به میدان آورد تا توسط این اراده الهی کنشگر در صحنه میدان به ویرایش ساختاری نیز دست زد. و باید گفت که اگر دعوت رهبری در بیانیه گام دوم «قیام جوانان برای پیشرفت به سمت چشم‌اندازهای با عظمت جمهوری اسلامی ایران» است، محوری‌ترین جمله در بیانیه تأکید بر روی همین عنصر اراده ملی است آن جایی که می فرمایند:

«اراده‌ی ملّی جان‌مایه‌‌ی پیشرفت همه‌جانبه و حقیقی است.»

 

#یادداشت_334

نظریه پیشرفت باید خروجی یک جمع نخبگانی باشد

چرا نظریه پیشرفت باید یک خروجی یک جمع نخبگانی باشد؟ و چرا گفته می‌شود که طبع آن این است که خروجی یک جمع نخبگانی باشد؟ و کار یک نفر نیست؟
برای پاسخ به این پرسش یکی از راه‌ها این است که خصیصه‌های نظریه پیشرفت را بررسی شود؛ نظریه پیشرفت مگر قرار است چه باشد که کار یک جمع نخبگانی است، نه کار یک فرد؟

در پیشرفت یکی از حرف‌هایی که با تاکید زده شد، این بود که برای پیشرفت باید «اراده‌ی ملی» محقق شود؛ یعنی باید از راه اراده‌ی ملی به پیشرفت رسید و یعنی بدون اراده‌ی ملی به پیشرفت واقعی و همه‌جانبه نخواهیم رسید.
برای تحقق «اراده‌ی ملی» نیاز به یک مردم سالاری فوق العاده‌ای است و نیاز است که به مقام مردم توجه ویژه شود؛ وقتی سخن از مردم به میان می‌آید یعنی همه‌ی مردم؛ نیاز است که مردم همراه باشند؛ برای این امر نیاز است که یک جمع پای این کار بایستند تا اولا این جمع نخبگانی با طیف‌های مختلف و متنوع همه‌ی مردم را بفهمند و درک کنند و دوما از آن طرف هم طیف‌های مختلف از مردم احساس کنند که فهمیده می‌شوند و هم جهت با آن‌ها هستند لذا همراهی بیشتری دارند؛ والّا اگر یک فرد در این مسیر باشد، نه تنها توان فهمیدن همه مردم را ندارد بلکه همه‌ی مردم هم با او همراه نیستند.

گام دوم انقلاب تغییر الگوی حکمرانی یا تغییر الگوی حاکمیتی؟

بیانه‌ی گام دوم انقلاب و اساساً خود گام دوم انقلاب برای تغییر الگوی حاکمیتی است نه تغییر الگوی حکمرانی! انقلاب اسلامی دارای یک نظریه حاکمیتی نوین است، و آن نظریه حاکمیتی نوین عبارت است از نظام امت و امامت، که جوهره‌ی این نظریه حاکمیتی نوین عبارت است از قیام لله! قیام لله یعنی اراده جمعی سپس حرکت جمعی مبتنی بر این اراده برای تحقق آرمان‌های الهی که مورد طلب فطرت انسانی الهی ماست. این نکته هم ریشه‌ای بسیار عمیق در نگاه انقلاب به عنصر اراده است، جوهره‌ی این نظریه حاکمیتی نوین، از نگاهی که انقلاب به انسان و جامعه دارد نشئت یافته، نگاه انقلاب به هویت انسان و هویت جامعه این است که عزم و اراده جوهره‌ی انسان و جامعه است، بگو فرد یا جامعه شما چقدر صاحب اراده است، من خواهم گفت که به همان میزان فرد انسانی یا جامعه انسانی خواهی داشت! از آنجا که ما هبوط کردیم و در ارض هستیم، باید این جوهره‌ی انسانیت خود را در ارض بروز دهیم و به سمت سماء حرکت کنیم، لذا جوهره‌ی انقلاب اسلامی همین توجه به زندگی در ارض و کشاندن آن به سمت سماء است؛ یعنی رهبری کردن دنیا توسط دین![1]

لله بودن این اراده هم ریشه در حقیقت انسان و بلکه حقیقت عالم دارد، که یک هویت ربطی و تعلقی به الله دارد، در نگاه هستی‌شناسانه‌ی ما همه موجودات (اعم از مادی و مثالی و عقلی و حتی موجودات اعتباری مثل همه اعتبارات انسانی مانند جامعه!) چیزی جز ربط و تعلق تکوینی و وجودی به الله نیستند، ما در این عالم خدا داریم و تجلیات او! لذا سمت و سوی آن اراده که جوهره فرد و جامعه انسانی است، به سمت آن هویت حقیقی خود، و جانِ جان خود یعنی الله است! خدا در نگاه انقلاب اسلامی یک موجود جدا نیست، که رازآلود و مبهم است، اعصاب هم ندارد و فقط باید به حرف‌های او گوش کرد تا تنبیه ابدی نشوی! خدای انقلاب اسلامی خدایی است که فرد انسان و جامعه انسانی و همه آن چیزی که به نحوی می‌توان به او گفت هست، هستش خداست! هستش یک هست جدا و محتاج به حرکت به سمت خدا نیست، بلکه هستش ربط به خداست و در حال حرکت به سمت خدا، و لذا باید نظام تشریع نیز بر اساس این نظام تکوینی باشد و سمت و سوی اراده‌های فردی و اجتماعی انسان به سمت خدا باشد؛ به همین دلیل است که جوهره‌ی نظریه حاکمیتی نوین انقلاب، بلکه جوهره‌ی نظریه سعادت انقلاب قیام لله است.

برای تأمین لله بودن حرکت اجتماعی نیازمند به امامی هستیم که خود با تمام وجود از سنخ این جوهره شده باشد، و حتماً باید مؤید من عند الله یعنی منصوب من جانب الله باشد؛ اگر این نماینده‌ی خدا نباشد تضمینی برای اینکه آن جهت میل و اراده به سمت الله حفظ شود وجود ندارد، ممکن است اندادِ الله و شیاطین جن و انس بگیرند و آن جوهره‌ی انسانی را در جهت اهداف شیطانی حرکت بدهند.

همانطور که امت بدون امام امت نیست، و اساساً امتیت امت در دو عنصر اراده جمعی و به سمت الله بودن این اراده خوابیده است، امامیت امام هم بدون امت معنا ندارد، امام بودن او به این است که امتی باشد که اراده الهی را در پیش بگیرد، و او سر رشته دار این تحول بزرگ انسانی به سمت الله باشد.

اینجاست که باید گفت سخن انقلاب را نباید در سطح تغییر الگوی حکمرانی قرائت کرد، سخن انقلاب این نیست که در همین الگوی حکمرانی دولت-ملت (state-Nation) عناصری مانند مشارکت مردمی، شفافیت، پاسخگویی، مساوات، کارآمدی و مسئولیت‌پذیری را اضافه کنید، و آن را غایت دعوت انقلاب اسلامی دانست؛ این ادبیات دقیقاً ذیل همین نظام حکمرانی غربی است و خود آنها ذیل اهداف توسعه‌ی پایدار، با عنوان حکمرانی خوب  (Good Governance) بیان شده است، و اگر سخن شما در این حد است، که دیگر شما یک سخن نو و آغازگر یک عصر جدید نیستید، سخن انقلاب اسلامی این نیست که الگوی دولت-ملت را به نحو کامل اجرا کنید، تا بگوییم انقلاب یک نظریه حکمرانی نوین است، سخن انقلاب اسلامی تغییر الگوی دولت-ملت به امام-امت است، و این تغییر الگوی حاکمیتی است و یک نظریه حاکمیتی نوین است.

 

……………………………………………………………………..

 

[1] جوهرۀ اصلیِ مکتب امام بزرگوار، رابطۀ دین و دنیا است، یعنی همان چیزی که از آن به مسئلۀ دین و سیاست و دین و زندگی هم تعبیر می‌کنند. دین آمده است تا در این صحنۀ عظیم و در این عرصۀ متنوع، به مجموعۀ تلاش انسان شکل و جهت بدهد و آن را هدایت کند، لذا دین و دنیا در منطق امام بزرگوار ما، مکمل و آمیخته و درهم‌تنیدۀ با یکدیگر است…. این درست همان نقطه‌ای است که از آغاز حرکت امام تا امروز، بیشترین مقاومت و خصومت و عناد را از سوی دنیاداران و مستکبران برانگیخته است. (14/ 03/ 1384) بيانات در مراسم شانزدهمين سالگرد ارتحال امام خمينى (ره)

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_321

نحوه توجه به ظرفیت‌های‌ حاکمیتی برای تحولات فرهنگی (ناظر به ارائه طرح تحول اداره کل تبلیغات اسلامی قم توسط مدیر کل سازمان تبلیغات قم)

یکی از ایده‌هایی که در تعلیم و تربیت فتوت برای طلاب دوره کلام انقلابی دنبال می‌کنیم، شنیدن طرح‌ها و ایده‌های اصلاحی افرادی است که مسئولیت‌های فرهنگی در کشور دارند؛ در ایام ماه مبارک رمضان امسال در قالب یک جلسه افطار تا سحر، در خدمت مدیر کل سازمان تبلیغات اسلامی استان قم جناب حجت الاسلام و المسلمین شعبان زاده بودیم، و ایشان طرح بحثی که با عنوان «طرح تحول اداره کل تبلیغات اسلامی استان قم» آماده کرده‌اند و بنا دارند در یک بازه دو ساله از دی ماه 1400 تا دی ماه 1401 اجرا بکنند را استماع و با ایشان مباحثه کردیم.

در یادداشت قبل به تقریر طرح تحول فرهنگی مدیرکل سازمان تبلیغات استان قم و نکاتی در مورد آن پرداختم، در این یادداشت به نقطه تأکید اصلی ایشان و نکاتی در این موضوع خواهم پرداخت.

در مجموع نقطه تأکید اصلی ایشان در ارائه‌ای که با عنوان طرح تحول فرهنگی داشتند، روی یک غفلت مهم که نیروهای انقلاب دچار هستند رفته بود، آن غفلت مهم هم ندیدن ظرفیت‌های حاکمیتی برای پیشبرد اهداف فرهنگی است.

ما با وجود اینکه صاحب حکومت اسلامی هستیم، ایده‌هایی که برای پیشبرد امور فرهنگی در کشور دنبال می‌کنیم، انگار مال حالتی است که حکومت اسلامی وجود ندارد. طوری کنش می‌کنیم که انگار نه انگار که حکومت اسلامی این همه ظرفیت برای پیشبرد اهداف فرهنگی درست کرده است.

این همه ظرفیت‌های مالی و لجستیک در کشور برای امور فرهنگی تعریف شده است، همه در یک روال اداری قرار گرفته است و به نقاطی که باید برسد نمی‌رشد، یعنی عملاً با وجود این همه بودجه فرهنگی که در نهادهای مختلف داریم، نیروهای فرهنگی‌کار! کف صحنه از این بودجه‌ها کم‌بهره هستند.

حتی بودجه‌های کلانی که برای اداره کشور دارد خرج می‌شود فاید پیوست‌های فرهنگی مشخصی است، و این پروژه‌های شهری بدون پیوست فرهنگی عملاً دارد بخش عمده فرهنگ شهرهای ما را تعیین می‌کند، آن وقت ما از این اثرات بزرگ غافل هستیم و فکر می‌کنیم می‌توانیم با منبر و خطابه فضای فرهنگی شهر را حفظ کنیم!

 

اما با وجود چشم تیز مدیر کل سازمان تبلیغات استان قم و تمرکزی که بر به میدان کشیدن همه ظرفیت‌های فرهنگی قم دارند، نقطه تأکیدی که در بیانشان بود و گزارشاتی که از کارهایی که کردند می‌دادند، بیشتر به سمت اینکه چه مقدار بودجه را توانستند از ظرفیت‌های متنوع فرهنگی که در شهر تعریف شده از اوقاف گرفته تا سازمان فرهنگی شهرداری و … به سمت جریان یافتن در امور فرهنگی هدایت کنند؛ کشیده می‌شد.

باید پرسید که آیا ورودهای حاکمیتی و چشم دیدن ظرفیت‌های حاکمیت برای پیشبرد اهداف فرهنگی صرفاً از زاویه اصلاح ساختاری و تنظیمات مربوط به امور بودجه‌ای رخ می‌دهد؟ اساساً اگر امروز کل بودجه فرهنگی کشور را به یک نهاد تبلیغی مثل سازمان تبلیغات بدهند، چه کار خواهد کرد؟ آیا مشکل اساسی در عدم استفاده از ظرفیت‌های حاکمیتی عدم توازن بودجه‌های حاکمیتی برای امور فرهنگی است؟ اگر کل کارهای مربوط به امور فرهنگی حاکمیتی را به دست نیروهای انقلابی بدهند، ظرفیت‌های حاکمیت به استخدام اهداف فرهنگی انقلابی در خواهد آمد؟ همین ساختارها و ادارات عریض و طویلی که ساخته شد هم سازنده‌ها و هم گرداننده‌ها نیروهای انقلابی اوایل انقلاب بودند؛ چه تضمینی هست که مثلاً با کنار زدن این افراد که البته هنوز خیلی‌هایشان انقلابی هستند، ظرفیت ساختاری حاکمیتی در جهت مثبت امور فرهنگی قرار خواهد گرفت؟ اساساً سوال مهم‌تر این است که آیا ساختارهای موجود می‌توانند تحول فرهنگی ایجاد کنند که حالا بخواهیم با هدایت کردن بخشی از بودجه‌های آنها تحول فرهنگی ایجاد کنیم؟ ساختارها و اساساً حاکمیت هیچ وقت از درون خود اصلاح نمی‌شود، همیشه حفظ وضع موجود جزو منافع کسانی است که در ساختار دارای جایگاهی هستند؛ شما اگر بخواهید همین ساختارهای موجود را در جهت انقلابی شدن حرکت بدهید باید بتوانید یک هویت انقلابی که ابتدا یک هویت نخبگانی است و سپس یک دامنه مردمی پیدا می‌کند در بیرون از این ساختارها درست بکنید که آن هویت انقلابی و آن اراده عمومی انقلابی بتواند فشار بیاورد تا این ساختارها از بیرون اصلاح شوند. به عبارت بهتر ساختار حامل یک اراده است، تا آن اراده تغییر نکند ساختار تحول اساسی پیدا نخواهد کرد، برایند اراده‌های درون ساختار هم همیشه در جهت حفظ وضع موجود هستند؛ پس باید شما بتوانید یک اراده متفاوتی بیرون ساختارها پدید بیاورید و بعد آن اراده متفاوت مثل سیلی بیاید ساختارها را متناسب با جهت میل و اراده خود متحول کند.

به عبارت بهتر برای اصلاح ساختارهای حاکمیتی و بهره‌مند شدن از ظرفیت‌های حاکمیتی برای تحول فرهنگی راه‌حل تمرکز بر خود این ظرفیت‌های حاکمیتی نیست، شما باید بتوانید با گفتمان سازی یک فکر و هویت و اراده متفاوتی را در بیرون ابتدا در لایه‌ی نخبگانی و سپس عمومی شکل بدهی، تا این امت وسط و دامنه مردمیِ آن بیاید و چون سیلی این اراده‌های منجمد ساختاری را با خود ببرد.

همچنین خیلی از نرسیدن حرف‌های انقلابی در لایه ظرفیت‌های حاکمیتی ناشی از سیطره و تسلطی است که تمدن غرب بر جهان دارد، و پارادایم حاکم آن به واسطه تربیت شدن مدیران ما در علوم انسانی غربی بر همه ساختارهای ما سایه افکنده است. اگر بخواهیم ساختارهایی که در کشورهای تحت استعمار در دوران استعمار غرب، دارای یک دولت مدرن فشل و مسموم و استعمار زده شده‌اند و همچنان ما گرفتار این نکته هستیم، را به سمت ساختارهایی که حامل اراده‌های انقلابی هستند سوق بدهیم باید توجه کنیم که این مشکل تمدنی را چطور می‌خواهیم حل کنیم؟ صرفاً با یک نگاه ساده سازی شده که برویم و ظرفیت‌های حاکمیتی را برای تحول فرهنگی ببینیم و به استخدام در بیاوریم، و نگاه‌مان هم در جهت‌دهی به بودجه‌ها و نهایتاً تدوین برخی پیوست‌های فرهنگی برای عملیات‌های حاکمیتی تأثیر گذار در سرنوشت فرهنگی شهرها و روستا باشد، که در کلان خود نمی‌تواند اثر پایداری داشته باشد و تحولی در عرصه فرهنگ را رقم بزند. باید به فکر مبارزه با این حاکمیت و سیطره تمدنی رقیب باشیم و این نیز عرصه‌های پیچیده و متنوعی دارد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها توجه به همین شکل دادن به یک اراده متفاوت که هویت متفاوتی را رقم خواهد زد، و انسانهای جامعه تو دیگر با یک ذهن استعمارزده طرح و نقشه نمی‌ریزند و یک انفعال تمدنی در مقابل غرب در خود احساس نمی‌کنند، که هر چه فضای فرهنگی رقیب تو گفتمان کرد همان را در پیش بگیرد.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_313

انسان مهم است

✨انسان مهم است
اراده انسان مهم است

?به خاطر نوع خاص خلقت انسانی، بر خلاف سایر موجودات، آن چیزی که در درجه اول در عالم انسانی اهمیت دارد این است که خودش اراده کند و خودش قیام کند. خوب زندگی کردن یا نکردن و یا اینکه عقاید درستی داشته باشد یا نداشته باشد در درجه ی بعدی اهمیت برای او قرار دارد.

لذا میتوان عقاید صحیح را در ذهن انسان حقنه کرد ولی اینکه انسان و جامعه انسانی خودش در مورد عقایدش فکر کند و بجوشد مهمتر از این است که عقاید صحیح به او داده شود. عقاید صحیح باید به انسان برسد ولی خودش باید به آن عقاید برسد. لذا با توجه به نوع خاص خلقت انسان، آزاد اندیشی از ملزومات اصلی زندگی اوست و بدون آزاد اندیشی حیات طیبه انسانی رقم نخواهد خورد.

در مورد یک حیوان چهارپا می توان شرایط را طوری رقم زد که او به اجبار غذایی که شما می‌خواهید را بخورد در محلی که شما می‌خواهید استراحت کند، در محلی که شما می خواهید فضولات خود را دفع کند، در ساعتی که شما میخواهید بخوابد و در ساعتی که شما میخواهید از خواب برخیزد و حیاط سعادتمندان ای را با توجه به فراهم کردن غذای خوب، اصطبل خوب و غیره برای او رقم زد.
لکن برای انسان نمی‌توان حیات طیبه را به اجبار رقم زد و ناچاریم کاری کنیم که اراده انسانی را به میدان آوریم .
در زمینه اندیشه اگر می خواهید انسان اندیشه ای را خودش انتخاب اراده کند بهترین راه این است که خودش آزادانه در مورد آن تفکر کند و تمام زوایای آن را واکاوی نماید و بیندیشد.

اراده ملي روح نظريه سعادت

يادداشت 118 – اراده ملي روح نظريه سعادت

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#درگيري_شعار_توحيد_با_استكبار

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_118

#جلسه_204

 

 

? #اراده_ملي روح نظريه سعادت

 

☑️ #معرف_يادداشت: در ادامه بحث #امتداد_امروزين_توحيد كه دو گفتمان #هويت و #پيشرفت به عنوان امتداهاي امروزين توحيد مطرح شد، بحث #گفتمان_منتخب براي وضعيت امروز انقلاب مطرح شد و در اينجا مطرح شد كه اين گفتمان منتخب در واقع نقشي پوششي براي يك  #اقدام_راهبردي را بازي مي كند كه آن اقدام راهبردي در واقع #ايده_اصلاحي_مادر يك رهبر اجتماعي است؛ #شكل_گيري_اراده_ملي به عنوان #اقدام_راهبردي منتخب مطرح شد، و كليدواژه هايي همانند، پيشرفت، نظريه سعادت، اهداف غايي به اين صورت بيان شد كه «اراده ملي اگر با ادبيات انديشه اي، نظري و پايه گفته شود مي شو نظريه سعادت و اگر با ادبيات راهبردي گفته شود مي شود پيشرفت» در اين يادداشت تلاش مي كنم،نسبت بخشي اول اين بيان كه نسبت اراده ملي با نظريه سعادت هست را تبيين كنم.

 

? در نظام انديشه و عمل اهداف غايي و غايات نقش بسيار مهمي بر عهده دارند، اين غايات هستند كه هم اصل حركت داري را معنا مي كنند و هم چگونگي حركت را؛ و هم حركت بناست كه در نهايت اين غايات را متحقق كند؛ لذا فلاسفه ما گفته اند «علت غايي هم علتِ عليتِ علتِ فاعلي به حساب مي‏آيد و به اين معنا مقدم بر فعل است؛ و هم معلولِ معلولِ فاعل به حساب مي‏آيد و به اين معنا متأخر از فعل است»

(اخذ شده از مقاله هدف آفرينش، قباد محمدي شيخي) [نقل شده از الشواهد الربوبية، صدرالمتألهين، ص 114 115]

 

?لذا در يك حركت اسلامي آن چيزي كه اصل است و مهم است، اهداف و غايات اسلامي است؛ اگر اين غايات يك نظام پيدا كنند و ما به يك نظام غايات برسيم در واقع #نظريه_سعادت ما متولد شده است؛

?نظريه سعادت اسلام ناب، با وجود اينكه توحيد بنيان است، انسان محور نيز مي باشد؛ به اين معنا كه نظام آفرينش بر محور انسان مي چرخد و به صورتي كه در تسخير انسان باشد كه انسان به بهترين نحو از آن ها استفاده كند، ساخته شده است؛ لذا نظريه سعادت اسلام ناب بر مبناي اساسي #كرامت_انسان و #محوريت_انسان بنا شده است. (برداشتي آزاد از سخنراني ۱۳۷۹/۰۹/۱۲ رهبري در ديدار كارگزاران نظام)

 ? از آنجا كه وجهي كه باعث بهره مندي تسخيري انسان از عالم مي شود، صاحب اراده بودن و اعمال اراده توسط اوست؛ پس معناي انسان محوري در نظريه سعادت اسلام ناب، اين خواهد شد كه انسان هر چه اراده كند و فرصت اعمال آن اراده ها را داشته باشد، در جهت رسيدن به سعادت گام هاي بيشتري را برداشته است. البته روشن است كه وقتي داريم از نظريه سعادت در اسلام صحبت مي كنيم، توحيد بنيان بودن آن محفوظ است و غايت همه اراده ها و اعمال اراده هاي انسان رسيدن به قرب الهي و عبوديت حضرت حق است.

? پس آن چيزي كه #روح_نظريه_سعادت اسلام ناب است، مفهومي به نام اراده فراگير انساني است كه از آن به #اراده_ملي نيز ياد مي كنند؛ روح به اين معنا كه از نخستين گامي كه مي خواهيم برداريم حاضر است و اصل حركت داري را معنا مي كند و در تمام گام هايي كه در طي مسير رسيدن به سعادت نيز بر مي داريم، هم به تمام گام ها معنا مي دهد و هم سوخت بار حركت در تمام گام ها خواهد بود؛ و هم بخش مهمي از نظام غايات كه بناست در نهايت حركت به آنجا منتهي شود را تشكيل مي دهد.

انقلاب اسلامي يك معجزه اجتماعي

يادداشت 122 – انقلاب اسلامي يك معجزه اجتماعي

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#درگيري_شعار_توحيد_با_استكبار

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_122

#جلسه_207

 

 

? انقلاب اسلامي يك معجزه اجتماعي

 

❇️  إنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُغَيِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰي يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ  ﴿الرعد، 11

 

? آقا در مورد اين آيه كليد واژه #معجزه_هاي_اجتماعي را به كار برده است:

 

? «معجزه‏هاي اجتماعي برخلاف معجزه‏ي اژدها شدنِ عصاي موسي است؛ چون آن‏طور معجزه‏ها ربطي به اراده‏ي انسان ندارد؛ اما معجزه‏هاي اجتماعي به‏طور مستقيم به اراده‏ي انسانها ارتباط پيدا مي‏كند؛ «انّ اللَّه لا يغيّر ما بقوم حتّي يغيّروا ما بأنفسهم». هرگاه ملتي تصميم بگيرد، اراده كند، اقدام كند، حركت متناسب با هدفش را انجام دهد، آن وقت معجزه‏ي اجتماعي اتفاق مي‏افتد.»

(16/ 04/ 1383) بيانات در ديدار اعضاي بسيج و پرسنل اداره كل اطلاعات استان همدان

 

? معجزه اتفاقاتي است خارق العاده كه ديگران از انجام آن عاجز هستند.

 

? «معجزه آن كار و اثري است از يك پيغمبر كه به عنوان تحدّي- يعني براي اثبات مدعاي خودش- آورده شود و نشانه‏اي باشد از اينكه يك قدرت ماوراء بشري در ايجاد آن دخالت دارد و به طور كلي فوق مرز قدرت بشري است.»

  مجموعه آثار شهيد مطهري (نبرد حق و باطل، فطرت، توحيد)، ج‏4، ص: 362

 

? حالا وقتي پسوند اجتماعي به آن اضافه شود، معنايش اين مي شود كه تغييرات و تحولات اجتماعي كه به ظاهر به وسيله روش هاي عادي انجام تحولات اجتماعي انجام نمي شود؛ و حتماً نيازمند ورود ماوراء عالم ماده و قواعد عادي آن است با تغيير اراده هاي مردمي و شكل گيري اراده هاي فراگير رقم خواهند خورد.

? يكي از اين معجزه ها انقلاب اسلامي است، انقلاب اسلامي را حتي رهبران آن هم پيش بيني نمي كردند كه به اين زودي پيروز شود؛ رهبري در خاطرات خودشان مي گويند كه وقتي از تبعيد در ايرانشهر و جيرفت آمدم مشهد احساس اصحاب كهف را داشتم! هيچ كسي هنوز هم باور نمي كند كه يك انقلاب در مقابل ژاندارم منطقه و نوكر اصلي آمريكا در منطقه كه سر تا پا مسلح است بدون مبارزه مسلحانه به پيروزي برسد!

فرمولش هم اين بود كه اگر قيام لله صورت بگيرد و اراده مردمي صورت بگيرد و ما بالنفس آن ها تغيير بكند، اينجاست كه خدا وسط مي آيد و تغييرات اجتماعي را مبتني بر اين تغيير ما بانفس رقم خواهد زد و اين تغييري توسط خدا اعجازي است كه به صورت عادي قابل رقم خوردن نخواهد بود.

 

? «آن روز كه جهان ميان شرق و غرب مادّي تقسيم شده بود و كسي گمان يك نهضت بزرگ ديني را نميبُرد، انقلاب اسلامي ايران، با قدرت و شكوه پا به ميدان نهاد؛ چهارچوب‌ها را شكست؛ كهنگي كليشه‌ها را به رخ دنيا كشيد؛ دين و دنيا را در كنار هم مطرح كرد و آغاز عصر جديدي را اعلام نمود.» (بيانيه گام دوم)

? دو امر ديگر نيز در بيانه توسط آقا معجزه نام داده شده؛ يكي پيروزي در دفاع مقدس و ديگري افزايش چشمگير عيار معنويت و اخلاق عمومي توسط انقلاب در دوراني كه غرب دچار سقوط اخلاقي شده است.