نوشته‌ها

با چند عملیات میشود

برای تحول فرهنگی کشور و اصلاح ساختار ها و حکمرانی فرهنگی نیاز نیست که دور خیز بسیار کنیم. باید راه را بدانیم و بر اساس آن مسئله حل کنیم یا مسئله درست کنیم. مسئله های خودمان را حل کنیم و برای جبهه مقابل مسئله بسازیم. نیاز نیست که در ارزش ها و مطلوبیت ها و بعد از آن فرهنگ ساعت ها بحث کنیم و تولیدات داشته باشیم، و بعد بخواهیم مهندسی فرهنگ و بعد مهندسی فرهنگی را روی کاغذ ترسیم کنیم و بعد سراغ اجرا برویم و در اجرا نیز ساعت ها با صدر تا ذیل مملکت دعوا کنیم تا بتوانیم آنها را قانع کنیم.
بلکه باید با همین داشته های موجود خودمان و با هدف گیری ایجاد یک جبهه فرهنگی و حکمرانی فرهنگی به سر صحنه برویم و یکی دو عملیات موفق را از آب دربیاوریم و به همه نشان بدهیم که ما می توانیم با هم متحد شویم و یک جبهه تشکیل دهیم و کارِ هم را تکمیل کنیم و سرانجام دشمن را منفعل کنیم و همه را از نفحات خوش این فرهنگ منتشر شده بهره مند کنیم. بعد از انجام این عملیات ها هم می تواند قدری دور خیز کرد و آرام آرام حرکت را عمق بخشید.

دو سه تا تجربه موفق کافی است تا همه را همراه کند و به این باور برساند که راه همین است. نیاز نیست در همین ابتدا سراغ سازمان های فرهنگی برویم و برای تحول ساختاری آنها برنامه بریزیم.

سلام فرمانده تجربه موفقی در حیطه فرهنگ خاص بود و روح تازه ای در جبهه دمید. لکن می شد با چند به علاوه آن را به حوزه فرهنگ عام کشاند و چند ویرایش مهم را در ایران نهادینه کرد. میشد کَره های بیشتری از این حرکت خودجوش گرفت و ویرایش های مهمی در مدارس،‌ پایگاه های بسیج، مسجد جمکران، زنده کردن سرود، سبک زندگی و ارتباط با امام زمان عج، محیط های تفریحی محلات، لوازم تحریر و حتی شهر سازی و….. زد.

مثال دیگر مواسات است که اگر جبهه انقلاب با این رویکرد مهندسی فرهنگی و ویرایش فرهنگ عام ایران با آن برخورد می کرد می توانست علاوه بر کمک به محرومین مسائل با ارزش بسیاری را در ایران نهادینه کند.

از این دست مثال ها زیاد است که میتوان ذیل طراحی رهبری، یک مسئله را انتخاب کرد و حول آن عملیات مفصلی با رویکرد مهندسی فرهنگی ترتیب داد و به مرور همه سازمان ها و عناصر فرهنگی را به این باور رساند که باید در این تراز ورود کنند و تحول فرهنگی یعنی این.

عدم توانایی عمده سیستم ها در تحول خودشان (نکته ای در باب تحول ساختارهای فرهنگی کشور)

وقتی مطالبه تحول توسط مصلحان اجتماعی نسبت به یکی از شئون مرتبط با زیست اجتماعی شکل می‌گیرد، اولین مسئله این است که علمداران این تحول چه کسانی هستند؟ اساساً به چه شکلی می شود امید داشت که این تحول اجتماعی رقم بخورد؟

به دلیل اینکه هر امری در زیست اجتماعی دارای یک ساختار مشخص اجتماعی است که به مرور شکل گرفته است، طبیعتاً مرتبط ترین اشخاص و ظرفیتها هنگام مطالبه تحول در آن بخش از اجتماع، همین ساختارها و افراد فعال در آن ها خواهند بود. اما در اینجا یک چالش وجود دارد، آن هم اینکه آیا آن ساختار اجتماعی توان پیگیری تحول را دارد؟ آیا ساختاری که با کلی روابط پیچیده اجتماعی شکل گرفته است و به منابع مالی برای اداره آن بخش اجتماع نیز وصل شده است، و اساساً منافع افراد زیادی از این ساختار اجتماعی در حفظ وضع موجود است و تحول به صورت قطعی منافع افراد زیادی در ساختار مذکور را به خطر می اندازد؛ توانایی پیگیری و تحقق تحول خود را دارد؟!

به نظر می رسد که برای تحول ساختارهای فرهنگی کشور، ذیل مطالبه «بازخوانی انقلابی ساختار فرهنگی» کشور که توسط مقام معظم رهبری از دولت جدید مطالبه شده است، نباید امید اصلی را به نیروها و ساختارهای فرهنگی موجود ببندیم! اگر ساختار فرهنگی کشور چنان در پیشبرد اهداف فرهنگی انقلاب اسلامی فشل است که به اصلاح و بهبود که نه، بلکه به تحول نیازمند است، علمداران و سردمداران این تحول قطعاً کسانی نیستند که درون این ساختارها قرار دارند، و در این سالیان طولانی با این روال های فشل خو گرفته اند، و مخصوصاً بودجه های کلان هم می گیرند و خرج کارها و ایده های کم برگ و بار می کنند؛ منافع این افراد و جریاناتی که درون این ساختارهای فرهنگی فعال هستند با ایجاد یک تحول اساسی در این ساختارها را امری بسیار سخت و نشدنی می کند.

البته چالش دیگری که اینجا مطرح است این است که افرادی که این ساختارها و روابط و بروکراسی های آن ها و موانع واقعی در کندی حرکت آن ها و … را مطلع که نه مسلط نیستند، چطور می توانند بر این ساختارها برای یک حرکت تحولی اثر بگذارند؟

شناخت کافی از ساختارهای فرهنگی یکی از پیش نیازهای قطعی برای ایجاد تحول در آنهاست. و به نظر می رسد که اگر بخواهیم به الگویی برسیم که هم در چالش اول سربلند بیرون بیاید و به نوعی توسط یک اراده از بیرون ساختار به تحول ساختاری بپردازیم و هم بتوانیم بر چالش دوم غلبه کنیم و افرادی که شناخت کافی از این فضا دارند اقدام به این کار کنند؛ باید کسانی که سابقه حضور در این ساختارها و حتی مدیریت این ساختارها را دارند ولی همچنان بر آن اراده اصیل انقلابی خود باقی مانده اند دور هم جمع شوند و یک اراده جمعی انقلابی برای تغییرات اساسی در ساختارهای فرهنگی به پشتیبانی رهبر انقلاب شکل بگیرد، و طی مباحثات و رفت و برگشت هایی این جمع نخبگانی که با اضافه شدن افراد صاحب اندیشه و ایده از میان علمای روشن بین اسلامی شکل می گیرد، به طرح هایی برای تحول ساختار فرهنگی برسند؛ و در گام بعد این طرح را با استفاده از بدنه انقلابی که در همه این ساختارها حضور دارد و شناسایی و میدان دادن به آن ها نیز کار سختی نیست، به پیش ببرد.

البته یکی از اضلاع مهم و قطعی آن طرح ایجاد گفتمان تغییر و تحول فرهنگی است که اگر بتوان یک اراده عمومی در جهت این حرکت اصلاحی ایجاد کرد، با استفاده از فشار اراده عمومی مردم بسیاری از کارها به سهولت و راحتی به پیش خواهد رفت، و چه بسا بخش مهمی از محتوای آن طرح تحول همین چگونگی میدان دادن به نیروهای مردمی و در اختیار مردم قرار دادن ظرفیت های حاکمیتی برای اصلاح فرهنگ عمومی باشد.

فرهنگ اسلامی به گونه ای است که باید بر دوش یک سری انسان معتقد به آن به پیش رود، و الا با یک ساختار کارمندی تبدیل به ضد خود می شود کما اینکه در این چهل سال همینطور شده است. البته حتی اقتصاد اسلامی نیز در مغزای حرکت ساختاری خود نیز نیازمند سوار شدن بر دوش انسان های معتقد و اهل ایمان است چه رسد به فرهنگ که اساساً جنس و جوهره‌ی ایمانی دارد، لذا قطعاً باید روی میدان دادن به انسانهای معتقد به فرهنگ اسلامی که بر اساس آن زندگی هم می کنند، قرار بگیرد.

 

#یادداشت_328

بسیجیان پابرهنه عرصه فرهنگ

وقتی می خواهیم درمورد اصلاح وضعیت فرهنگی کشور صحبت کنیم، معمولا به سرعت موضوع صحبت بر متولیان عرصه فرهنگ در رده های مسئولیتی کشور متمرکز می شود. همان نهادهایی که برای بهبود وضعیت فرهنگی کشور بودجه می گیرند و کارمند و … دارند.
اما واقعیتی که باید به آن توجه، حرکت های خودجوش فرهنگی است، که در کشور صورت می گیرد. در زمان هایی مثل تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس (رحمت الله علیهما)، تشییع آیت الله ناصری (رحمت الله علیه) و سایر مواقعی که اصلا متولیان عرصه فرهنگ هم، پیش بینی چنین استقبال هایی را نمی کردند، این حرکت های خودجوش فرهنگی دیده می شود و به چشم می آید.
در سراسر کشور مجموعه های فرهنگی بسیاری هستند، که با گستره های مختلف و عناوین متعدد، به صورت رسمی یا غیر رسمی مشغول فعالیت هستند. بودجه خود را از کمک های مردمی تهیه می کنند، در ازای فعالیتی که می کنند، حقوقی دریافت نمی کنند و در بسیاری از موارد، از منافع شخصی خود برای پیش رفتن کارها می گذرند.
اما سوال اینست که در برنامه ریزی های فرهنگی، چقدر این مجموعه ها را لحاظ می کنیم؟ چقدر وظیفه خود می دانیم به این پابرهنگان عرصه فرهنگ رسیدگی کنیم؟
اگر تجربه نگاری خوبی در این موضوع صورت گیرد، نکات خوب زیادی در برنامه ریزی فرهنگی به دست می آید، که چگونه این جوانان با کمترین هزینه و کمترین امکانات، بیشترین و بهترین فعالیت ها و اثرگزاری ها را در عرصه فرهنگ دارند!؟ گرچه این واقعیت ها و ظرفیت ها را، مسئولی که در خوی اشرافیت خود غرق شده باشد، درک نخواهد کرد و اگر حاج حسین یکتا تلاش می کند جبهه فرهنگی مردمی راه اندازی کند، به این دلیل است که با این مردم ارتباط نزدیکی داشته و از نزدیک توانمندی ها و ظرفیت های این پابرهنگان عرصه فرهنگ را درک کرده.
جان کلام اینکه، همانگونه که جنگ را اگر با الگوی متداول غربی می خواستیم اداره کنیم، به این موفقیت ها و افتخارات نمی رسیدیم، اگر در عرصه فرهنگ این پابرهنگان کف میدان را نبینیم و از ظرفیت های آنها استفاده نکنیم، نمی توانیم خرمشهر ها را در عرصه فرهنگ فتح کنیم.