نوشته‌ها

کلام انقلابی؛ در مصیر اندیشه تا دانش

? کلام انقلابی؛ در مصیر اندیشه تا دانش

گرچه موضوع کلام انقلابی را #اندیشه_دینی و #ذهن_جامعه می‌دانیم، اما کلام انقلابی به‌مثابه‌ی یک علم، در موقف دانشی است.

بله، مباحثاتی که در حلقه‌ی اندیشه‌ی کلامی داریم، هنوز در رتبه‌ی اندیشه‌ی کلامی است اما خب می‌کوشیم که آن را ساخت و پرداخت دانشی کنیم و سرانجام بتوانیم به‌عنوان یک دانش (هم‌تراز با کلام مرسوم) به جامعه‌ی علمی پیشنهاد دهیم.

اینکه موضوع خارجی و عینی یک علمی از جنش اندیشه باشد، دلیل بر آن نیست که خود آن علم هم از جنس اندیشه باشد و اساس اینکه “علم” به‌معنای «مجموع قضایا و گزاره‌های دانشی» از جنس اندیشه باشد، به‌راحتی قابل قبول نیست.

اما اگر علم را به‌معنای هر نوع پویش معرفتی بگیریم می‌تواند اعم از دانش و اندیشه باشد و اساسا هر علمی باید دارای چرخه‌ی دانش و اندیشه باشد تا پایایی و پویایی خود را حفظ کند.

 

امید فشندی
1401/02/16

شهر اندیشه؛ از شهربانی تا شهرداری

?کلام مرسوم و کلام انقلابی؛ از شهربانی تا شهرداری

#می‌پرسند: چرا بر کلام مرسوم خرده می‌گیرید که کاری به حیات دینی مردم نداشته؟ بااینکه همین قیودی مانند “اثبات” و “دفاع” و “دفع شبهه” در تعاریف مرسوم از کلام، ناظر به دغدغه‌ی متکلم نسبت به باورها و عقاید دینی مردم است.

در #پاسخ می‌توان گفت: گرچه نسبت به غیرتی که متکلمین در #مرزبانی و حتی #شهربانی از دیار عقاید دینی داشته‌اند سپاسگزاریم، اما شهر را با رویکرد نظامی و انتظامی نمی‌توان آباد کرد، خصوصا شهر معرفت و فرهنگ را، #شهرداری لازم است.

متکلمین غالبا فقیه بوده‌اند نه فیلسوف و عارف و اهل حکمت و معارف؛ از ترکیب فقه و کلام بیشتر تکفیر و تحدید (مرزگذاری) تولید می‌شود نه تبیین و تعمیق و رشد باورهای دینی مردم.

کلامی که توجیه‌گر فتاوای فقهی و حکم شرعی است – که باید هم باشد – “سؤال” را “شبهه” و “دگراندیش” را “گمراه” و تألیفاتش را “کتب ضالّه” می‌نامد.

اما کلامی می‌خواهیم که #عقلانیت را با #غیرت هم‌قدم کند تا علاوه‌ بر پاسداری، پویایی و پیشرفت معارف دینی مردم را هم بخواهد؛ پیش از آنکه به حق و باطل آرا و نظرات حکم کند تا بتواند به وجوب و حرمت تشریعی فتوا دهد، واقعیت تکوینیِ حیات اجتماعی که با تکثرات و تزاحمات بسیاری آمیخته است به رسمیت بشناسد تا بتواند آن را بفهمد و بر آن تأثیر بگذارد.

 

امید فشندی
1401/02/16

سه توجه در وجه تسمیه‌ی «کلام انقلابی»

? وجه تسمیه‌ی این پویش معرفتی به “کلام انقلابی”

یک سؤال اینکه اگر ادعا و سعی بر تمایز با کلام مرسوم و کلاسیک دارید، خصوصا در زمینه‌ی موضوع که می‌گویید ما به #ذهن_جامعه می‌پردازیم که اندیشه‌ی دینی است، و آن به #عقاید_دینی که دانش معارف است، خب چه وجهی دارد که نام کلام بر این پویش می‌گذارید؟

می‌گوییم که #سه_وجه می‌توان برشمرد:

#یک اینکه خاستگاه این دانش کلام مرسوم، از جنس اندیشه و نزدیک به مقصود ما بوده و با گفت‌وگو آمیخته لذا کلام نام گرفته‌، اما به‌مرور و با تولید دانش کلام از این لایه غفلت شد. می‌خواهیم به آن لایه توجه دهیم.

#دو اینکه در تراث معرفتی اسلامی، دانش مرسوم کلام بیش از هر دانش دیگر ظرفیت پشتیبانی دانشی و تراثی از این پویش معرفتی – کلام انقلابی – را دارد.

#سه اینکه تا وقتی به علمی کاملا متمایز و تازه نرسیده‌ایم، ضرورتی ندارد که به صرف تفاوت موضوع، حساب خود را از کلام مرسوم جدا کنیم و نام دیگری برای این پویش برگزینیم، چه اینکه در علوم حوزوی – مانند فقه و اصول – هم مرسوم نیست که به صرف اختلاف با مشهور در تعریف یا موضوع علم، نام دیگری بر علم بگذارند.

امید فشندی
1401/02/16

کلام انقلابی، کلام جدید؟

جامعه علمی واقعیتی است که هنگام ورود به هر دانش باید آن را در نظر گرفت. جامعه علمی ادبیات خاص خود را دارد. با استدلال های خاصی قضایا را اثبات و رد می کند و ….
درصورتیکه می خواهیم هنگام ورود به یک دانش، جامعه علمی ما را طرد نکرده و بتوانیم تحولی در آن دانش ایجاد کنیم، باید قواعد آن جامعه علمی را پذیرفته و طبق مقتضای آن قواعد با دانش تعامل کنیم.
اگر ما می خواهیم کلام انقلابی را به عنوان رشته تخصصی حوزوی مطرح کنیم، باید آن را ادامه کلام قدیم معرفی کنیم. چراکه در غیر اینصورت در تقابل با جامعه علمی قرار می گیریم.
یکی از دلایلی که موجب شده حلقات جایگزین کتاب های درسی حوزوی نشود، همراه نشدن جامعه علمی با آن است و یکی از دلایل عدم همراهی، جعل اصلاح های شهید صدر در حلقات است.
کسی که حلقات نخوانده، فهمی از اصلاحاتی همچون حق الطاعة، منطقة الفراغ، قرن اکید و … ندارد؛ درحالیکه طلبه الموجز خوانده و استاد سطوح عالی حوزه، هردو از اصطلاحاتی همچون برائت، اجتماع امر و نهی، تبادر و ..‌‌. فهم مشترکی دارند؛ گرچه اولی بالاجمال و دومی بالتفصیل است.
اگر عنوان کلام انقلابی یک جعل اصطلاح است، طبیعتا باید آماده موضع گیری جامعه علمی کلامی باشیم و اگر این علم را امتداد کلام قدیم می دانیم، باید ارتباط کلام انقلابی و کلام قدیم را تبیین کنیم.
آیا واقعا مد نظر استاد اینست که کلام انقلابی بریده از علم کلام سابق است، یا اینکه کلام انقلابی نسخه به روز شده و مطلوب کلام مصطلح است؟

نقدهایی به تعریف کلام انقلابی (2) – پیشداوری در مورد تعریف کلام مرسوم

تبیینی که در جزوه ارائه شده

جزوه‌ای که با همت جناب استاد فلاح و با همکاری حاج‌آقای فشندی با عنوان «درآمدی بر کلام انقلابی» تهیه شده است، برای تعریف و تثبیت کلام انقلابی نگاهی به سرمایه‌ی مرسوم کلامی دارد که به نظر در مجموع این ادعا که کلام انقلابی یک معنای جدیدی از کلام ارائه داده است و کلام مرسوم را باید عنوان لایه‌ی معارف دین در مقابل فقه و اخلاق داد، موفق نبوده است.

در یادداشت قبل دسته‌بندی این جزوه از تعاریف کلام مرسوم مورد نقد قرار گرفت، در این قسمت از جزوه جمعبندی ارائه شده در این متن مورد نقد قرار می‌گیرد.

متن بعد از دسته‌بندی تعاریف کلام مرسوم نتیجه می‌گیرد: «در همه تعاریف عنوان «عقیده»ی اسلامی (ایمانی، دینی) در تعاریف کلام محور قرار گرفت. و عقیده هم شامل مجموعه‌ای از گزاره‌های معرفتی نسبت به خداوند متعال و صفات و افعال او، جهان هستی و انسان، و قواعد و سنت‌های حاکم برآن دو در رابطه با خداوند است.»

نقدهای به این بیان

  1. پیشداوری در مورد تعریف کلام مرسوم

در تعاریفی که متکلمین از کلام ارائه داده‌اند، پر تکرار این دانش خود را متکفل اثبات عقاید دینی برای جامعه و اقناع جامعه نسبت به آن عقاید دینی، و همچنین دفع شبهاتی که نسبت به این عقاید دینی برای مردم ایجاد می‌شود؛ می‌داند! وقتی دانشی چنین رسالتی برای خود قائل باشد، طبیعتاً با صرف توصیف عقاید دینی به این مهم نائل نخواهد شد. متکلم به ذهن امت اسلامی نگاه می‌کرده، و عقاید دینی برای اینکه او مسلمانانه زندگی کند را برای او ثابت می‌کردند و سعی می‌کردند با روش‌های مختلف استدلالی (برهانی، جدلی، خطابی) عقاید را برای او تبیین کرده، و او را نسبت به این عقاید اقناع نمایند؛ بعد هم برای محافظت از این ذهن امت شبهات منکرین را با جد و حجد پاسخ می‌دهد. لذا اینکه متکلم در بخشی از کار خود به توصیف عقاید دینی پرداخته به دلیل نیاز او برای تبیین و اثبات عقاید دینی برای جامعه بوده است، و هر متکلمی ناگزیر از این کار است؛ دلیل نمی‌شود که کار او صرفاً توصیف عقاید است، بلکه او این توصیف را برای این می‌خواهد که بتواند عقاید را با استفاده از این توصیف برای مردم ثابت بکند و بعد هم علاوه بر این اقناع ذهن جامعه، بر محافظت بر آن اقدام می‌کند. بله به دلیل این محافظت شدیدی که متکلم از ذهن جامعه می‌کند، رویکرد سلبی و مبارزه در سر حدات اعتقادی در کار او پررنگ‌تر است، اما این خود بهترین شاهد بر این است که ذهن جامعه برای متکلم مهم بوده است.

 

به نظر می‌رسد که در متن مذکور از پیش تصمیم گرفته شده که کلام مرسوم را با چوب اینکه تو فقط توصیف هستی براند، و بخش‌هایی از کلام که ناظر به ذهن جامعه و تبیین عقاید برای او و بعد هم محافظت و دفاع از این ذهن جامعه را با پیش فرض‌هایی که انتخاب کرده، نمی‌بیند. به همین دلیل باید گفت که نقدی که کلام را صرفاً توصیفی می‌خواند یک قضاوت پیشین بوده و کلام فقط توصیف نیست، بلکه توصیف را پلی می‌کند برای تبیین عقاید برای امت.

اینکه ما در یک زیست گسترده اجتماعی به واسطه انقلاب مقدس اسلامی قرار گرفته‌ایم، که هیچ وقت در طول تاریخ شیعه در این موقف مهم نبوده است، باید ما را به این بکشاند که جد و حجد کلامی خود را برای تبیین باورهای متناسب این موقف برای ذهن جامعه، به خرج دهد و بعد هم از عقاید امت محافظت و مراقبت کند؛ و این همان کار واقعی متکلم است و نباید گستره‌ی این کار ما را به این بکشاند که اساساً کاری که ما می‌خواهیم بکنیم حتی به لحاظ مفهومی یک کار جدید است.

 

عقیل رضانسب

 

#یادداشت_310

نقدهایی به تعریف کلام انقلابی (1) – نقد به دسته بندی تعاریف کلام مرسوم

تبیینی که در جزوه ارائه شده

جزوه‌ای که با همت جناب استاد فلاح و با همکاری حاج‌آقای فشندی با عنوان «درآمدی بر کلام انقلابی» تهیه شده است، برای تعریف و تثبیت کلام انقلابی نگاهی به سرمایه‌ی مرسوم کلامی دارد که به نظر در مجموع این ادعا که کلام انقلابی یک معنای جدیدی از کلام ارائه داده است و کلام مرسوم را باید عنوان لایه‌ی معارف دین در مقابل فقه و اخلاق داد، موفق نبوده است.

در این جزوه برای تعریف کلام مرسوم به تعاریفی که بزرگان متکلمین ما در طول قرون ارائه دادند مراجعه می‌کند و آن‌ها را به شکل زیر در سه محور محتوایی، روشی و غایی دسته بندی‌ می‌‌کند:

  • علم به ذات خداوند و صفات و افعال او، خصوصا در ارتباط با انسان (محتوایی)
  • «علی نهج الاسلام» یا «علی قانون الاسلام» (روشی)
  • اثبات و تبیین عقاید دینی و پاسخ یا ردّ شبهات وارده بر آنها (غائی)

بعد هم نتیجه می‌گیرد که در همه تعاریف عنوان «عقیده»ی اسلامی (ایمانی، دینی) در تعاریف کلام محور قرار گرفت. و عقیده هم شامل مجموعه‌ای از گزاره‌های معرفتی نسبت به خداوند متعال و صفات و افعال او، جهان هستی و انسان، و قواعد و سنت‌های حاکم برآن دو در رابطه با خداوند است.

نقدهای به این بیان

  1. نقد به دسته‌بندی تعاریف

در دسته بندی تعاریف معمولاً می‌گویند که تعریف یا به موضوع است یا روش یا غایت؛ سه‌گانه‌ای که اینجا استفاده شده؛

اولاً معلوم نیست که منظور از تعریف محتوایی همان تعریف به موضوع است یا نه، و اگر تعریف به موضوع است، آیا موضوع کلام مرسوم ما این بوده یا خیر؟ اگر موضوع کلام مرسوم صرفاً علم به ذات و صفات و افعال خداوند بوده، پس این همه تلاشی که متکلمان در طول تاریخ اسلام برای اثبات و تبیین عقاید دینی و اقناع جامعه نسبت به عقاید دینی و دفع شبهات از ذهن جامعه کردند کجای این موضوع قرار می‌گیرد؟ نمی‌شود که بگوییم متکلمین که موضوع کارشان صرفاً توصیف ذات و صفات و افعال خداوند هست، دست به چنین اقدامی که در موضوع علم آن‌ها نیست زده اند. اضافه‌تر باید گفت که موضوع علم کلام را همه متکلمین ذات و صفات و افعال خداوند ندانسته‌اند، برخی موضوع علم کلام را «موجود بما هو موجود» دانسته‌اند، برخی «معلوم من حیث تعلق به اثبات عقاید دینی» گفته‌اند، برخی دیگر «عقاید دینی» را موضوع علم کلام گفته‌اند، و همچنین برخی کلام را به خاطر گستره‌ی کاری که دارد، دارای موضوع واحد ندانسته و وحدت علم کلام را اعتباری دانسته که غرض و هدف مشترک جامع این علم است.

 

ثانیاً معلوم نیست که منظور از محور روشی، همان تعریف به روش است یا خیر؟ اگر منظور تعریف کلام به روش است که باید بگوییم که «علی نهج الاسلام» که روش نیست، در یک برش روش یا تجربی است، یا عقلی یا نقلی یا شهودی، در عقل تأکید بر استدلال و برهان است، در نقل اعتماد به نقل، و در شهود رسیدن و شهود کردن حقیقت؛ علی نهج الاسلام و علی قانون الاسلام که در تعاریف آمده، به هیچ وجه اشاره‌ای به روش علم کلام ندارد، این عنوان در تعاریف برای جداسازی دانش کلام از فلسفه در جاهایی که فلسفه و کلام به یک موضوع می‌پردازند اشاره دارد، یعنی اگر یکی از رسالت‌های دانش کلام توصیف هستی است، این توصیف را با تأکید بر باورهایی که در دین اسلام هست مورد بحث قرار می‌دهد. در مورد روش دانش کلام هم تقریباً اتفاق نظر وجود دارد که کلام یک روش خاصی ندارد و بستگی به مسئله‌ای که می‌خواهد حل کند و بسته به مخاطبی که می‌خواهد با او صحبت کند از روش‌های متنوع عقلی و نقلی و تجربی بهره می‌برد.

 

ثالثاً در بحث تعریف به غایت نیز تعریفی که ارائه شده تعریف به غایت نیست، بله از این جهت که شامل غایت علم کلام که «دفاع از عقاید دینی» است، می‌شود تعریف به غایت می‌تواند باشد؛ اما در اینجا موضوع علم کلام طبق برخی اقوال که موضوع علم کلام را «عقاید دینی» می‌دانند نیز آورده شده است، پس صرفاً تعریف به غایت نیست.

افزوده‌تر اینکه علم کلام دارای غایت متنوعی است و «دفاع از عقاید دینی» غایت آن نسبت به «عقاید دینی» است، اما اگر علم کلام را نسبت به خود متکلم، نسبت به عموم مردم و نسبت به علوم دینی دیگر در نظر بگیریم دارای غایت متنوع دیگری نیز هست، مثلا غایت کلام نسبت به خود متکلم این است که او را به یک دین شناسی تحقیقی برساند و همچنین در صدد تربیت اعتقادی او می‌باشد، غایت علم کلام در نسبت با عموم مردم ارشاد و هدایت آنان است، غایت علم کلام در نسبت با علوم اسلامی دیگر در برخی تعاریف این است که علوم اسلامی دیگر برای اثبات موضوعات خود نیازمند به دانش کلام هستند؛

 

لذا باید گفت که در تببینی که در این جزوه نسبت به تعریف کلام مرسوم صورت گرفته دقت‌های کافی صورت نگرفته است.

 

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_309

تفاوت کلام در علم کلام مرسوم با کلام انقلابی

کلام مرسوم در تاریخ اسلام خود را موظف به اثبات عقاید دینی و دفع شبهات به روش یقینی یا مشهوری می‌دانست، لذا اساساً محصولی که ارائه می‌کرد محصولی بود که بخش عمده‌ی آن به توصیف معارف دینی می‌پرداخت. جامعه‌ی علمی متکلمین با همه فراز و فرود و دسته بندی‌هایی که در جهان اسلام داشتند، محصولی که ارائه دادند بیشتر عقاید صحیحی بود که از نظر خودشان یک فرد مسلمان باید می‌داشت، آن هم به شکل توصیفی که این عقاید صحیح و حق چیست، و چطور حرف مخالفین این عقاید غلط است.
اما آن چیزی که اینجا گم یا کمرنگ است، پشتیبانی عقایدی از زندگی دینی است، یعنی به نحو انضمامی و عینی روی عقاید امت تمرکز کنند و تلاش کنند که به جای اثبات عقاید حقه و دفع شبهات، باورهای مورد نیاز برای زیست دینی جامعه در موقعیت‌های مختلف را تبیین و به این واسطه جامعه‌ی دینی را از پشتیبانی‌های خود بهره مند سازند.
کلام باید به جای در پیش گرفتن رویکرد توصیفی و دفاع از توصیف‌های خود نسبت به معارف دینی، متمرکز بر زیست دینی جامعه اسلامی می‌شد و برای هر مسلمان و موقعیتی که جامعه اسلامی وارد آن می‌شد، پشتیبانی اعتقادی متناسب آماده می‌کرد تا مسلمانی به نحو انضمانی و عینی در همه عرصه‌های حیات جامعه اسلامی جاری می‌شد؛ و حیات طیبه به نحو تام آن محقق می‌شد.

#یادداشت_297