نقدهایی به کتاب ساکن خیابان ایران (1) – اگر جامعهشناسی، چرا اینقدر ناقص میبینی؟!
وقتی جامعهای که شما به عنوان جامعه شناس قصد تعامل و بررسی او را دارید، نگاه میکند می بیند ادعای تجربهی شما همه واقعیت را نمیبیند، فرض کنید از اینکه در مسجد خانمها پشت پرده هستند و امکاناتشان مساوی آقایان نیست، یا اینکه در یک مسجدی اجاره نمیدهند خانوادگی در حیات مسجد نشست، یا اینکه جامعهی دینی با دغدغهی اینکه یک محیط امن تری برای تربیت فرزندانشان درست کنند لذا مدرسه خاص میزنند و … برداشتهای خیلی کلی تلخی میکنید؛ یا اینکه حرم بافت تاریخی را از بین برده و توسعه یافته را میبینید، اما اینکه درد کسی که این کار را کرده چه بوده را نمیبینید، تازه اگر بافت تاریخی هم نباید از بین میرفته، توسط یک عقلانیت توسعه مدرن بوده است، و الا درد او این بوده که استقبال به حرم اینقدر زیاد شده که به هیچ وجه این میزان زیربنا جوابگوی این همه خیل زائرین نیست، لذا به صورت طبیعی باید حرم بزرگ شود تا توان جا دادن این همه استقبال مردم به معنویت و زیارت قبر امام یا امامزاده باشد. مثلا شبهای قدر امسال شما جمکران میرفتی میخواستی به منزلت که در قم هست برگردی، سحری نمیرسیدی، با وجود اینکه برنامه ساعت 2:45 تمام میشد و اذان صبح ساعت 5 بود! به خاطر شدت استقبال مردم و ترافیک سنگین ناشی از آن، حجم انسان اینقدر بالا بود، آن زیربنای عظیمی که برای جمکران که ساختند که هیچ، در بلوارهای اطراف هم آدم نشسته، کل بیابانهای اطراف ماشین پارک کرده و مردم شاکی هستند که لااقل اینجا را یک آسفالت ساده میشود کرد، که این همه گرد و خاک بلند نشود و مردم این همه خاک نخورند!
لذا جامعهی دینی نگاه میکند اینکه شما تجربههای او را دقیق نمیبینید به شما اعتماد نمیکند؛ میگوید کسی مثل نویسندهی این کتاب که شیعه است و مقداری هم سابقه حوزوی دارد، خیلی بدتر از جامعهشناس غربی است، او چون از این چیزها ندیده وقتی اینجا میآید این صحنههای عظیم به چشمش میآید؛ ولی این چون خودش در این فضا بزرگ شده، این امور به چشمش نمیآید.
چهار تا ضعف و نقص من را میبیند و کل فضای دینی من را فقط با دیدن همین چهار نقطه منفی قضاوت منفی میکند، بدون اینکه نقاط مثبت را در روایتش ببینم.
مثلاً در اربعین اینقدر که از ایران زائر میرود، میشود گفت ایران میرود عراق! درد این مردم واقعا چیست؟ بعد شمای جامعه شناس که روایت مناسکی میکنی و از این زاویه کل این حرکت را به باد نقد میگیری، من جامعهی دینی یا حوزوی احساس همسخنی و هم زبانی با تو نمیکنم و میگوییم اصلاً نمیخواهم با این آدم حرف بزنم! وقتی که ادعای تجربه میکنی، و جامعهشناس میگوید من تجربه را روایت میکنم و بر اساس آن تحلیل میکنم، این را هم ببین، این هم جزو واقعیت است.
الان امامزاده و حرم امام را توسعه دادند و بافت تاریخی را خراب کردند؟ خب عقل توسعهی ما در جاهای دیگر هم همینطوری بوده است، اما اینکه همین الان همین حجم زیاد زیربنا هم جوابگوی استقبال مردم از این اماکن، و شما نه تنها مساجد و حرم ها بلکه در امثال شبهای قدر هر گوشه کناری یک مراسمی هست و آنجا کیپ تا کیپ آدم هست، وقتی شما این را نمیبینی، حوزه میگوید اصلا من نمیخواهم با تو حرف بزنم.
اگر ادعای تجربه داری اینها هم تجربه است، مثل این روانشناسی فرویدی که کلاً زوم کرده آنجای آدم میخواهد با آنجا معنایش کند! آدم چیزهای دیگری هم دارد.
یک نکته دیگر اینکه الان شما تمدن غالب دارید که تمام دنیا را دارد به استضعاف میکشد، همه جا دارد با زور شمشیر کارش را جلو میبرد، جاهای هم که با ابزارهای فرهنگی کار خودش را جلو میبرد چون پشتش زور شمشیر هست کارش جلو میرود؛ (شمشیر نماد قدرت نظامی است) در این وضعیتی که همه عالم تحت سیطره این ظالمان است، یک منطقه را از زیر چنگال او بیرون کشیدی و با او درگیر هستی، داری تلاش میکنی که حفظ کنی، بلکه تلاش میکنی که توسعه بدهی، و در برابر او هم واقعاً پیروز بودی، آمریکای 60 سال پیش را با الان در منطقه ما مقایسه کنید؟! داری با او میجنگی، در فلسطین، لبنان، یمن، سوریه، عراق و … داریم میجنگیم! او هم دارد با ابزارهای حاکمیتی شما را محدود میکند؛ این صحنه هم جزو روایت شمای جامعه شناس از جامعه ایرانی نیست و این دائماً در روایت شما گم است. شمایی که دغدغهی حاکمیت دارید اینکه حاکمیت با چنین کانتکسی مواجه هست در روایت شما هیچ حضوری ندارد.
عقیل رضانسب
#یادداشت_319