قانون عمل و عکس العمل مخصوص دنیا است

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_98
#جلسه_309

⭕️قانون عمل و عکس العمل مخصوص دنیا است

اینکه شهید مطهری می‌فرمایند: در جهان قانون عمل و عکس العمل جریان دارد، مخصوص دنیا است وگرنه در آخرت طبق فرموده‌ي خود شهید بزرگوار نوع مکافات آخرت با کردار آن، رابطه علی معلولی نیست.(رک: کتاب عدل الهی یا مجموعه آثار، ج۱، ص۲۳۰) این عمل و عکس العمل یا کنش و واکنش، رابطه علی معلولی را می‌رساند و این مخصوص مکافات‌های دنیایی است نه اخروی؛ در آخرت رابطه جزا با عمل دیگر علی معلولی نیست؛ بلکه این ارتباط قوی‌تر و شدید‌تر است تا حدی که به اتحاد و عینیت جزا و عمل می‌رسد. پاداش و کیفر، تجسم خود عمل است. این چنین نیست که در ازای عملی پاداش و کیفر دریافت کنیم؛ بلکه خود آن عمل مجسم می‌شود و حتی یک پله بالا‌تر اینکه اصل این عمل همان تجسمی است که در عالم آخرت است و این عمل دنیایی،صورتی دنیایی از آن عمل است که ظاهر می‌شود. و آنچه ماندنی است همان تجسم و اصل است و این صورت دنیایی از بین رفتنی است.
پس ما در عالم آخرت با خود عمل مواجه می‌شویم و دیگر مانند دنیا نیست که به خاطر تنگی ظرف و محدودیت‌ها، تجسم خودِ واقعی عمل ممکن نباشد و عکس العمل ظاهر شود، بلکه خود عمل تجسم می‌یابد و دیگر نیاز به عکس العمل نیست.

ربط #سنت_عمل_و_عکس_العمل با اداره شدن جهان توسط قوای ذی شعور!

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_222
#جلسه_309

💠 ربط #سنت_عمل_و_عکس_العمل با اداره شدن جهان توسط قوای ذی شعور!

گزاره دهم از گزاره های مربوط به جهان مشخصات اسلام شهید مطهری مربوط به سنت عمل و عکس العمل در عالم است، ایشان علت اینکه رابطه جهان با انسان رابطه عمل و عکس العمل است و جهان نسبت به نیک و بد انسان بی تفاوت نیست را این می دانند که چون جهان توسط قوای ذی شعور اداره می شود چنین رابطه ای محقق است.
چرا اداره شدن جهان توسط قوای ذی شعور سنت عمل و عکس العمل را نتیجه می دهد؟

این سنت را ایشان مربوط به مکافات عمل در همین دنیا می دانند و می فرمایند: «جهان نسبت به نيك و بد انسان بی‏تفاوت نيست، پاداش و كيفر، امداد و مكافات، در همين جهان علاوه بر آنچه در آخرت خواهد آمد هست»

بعد از مطرح شدن این سنت در دنیا، یک سؤال پیش می آید که اگر این یک سنت است موارد بسیاری دیده می شود که من یک عمل نیک یا بد انجام می دهم و هیچ عکس العمل متناسبی دریافت نکردم!
اینجاست که دلیلی پشتیبانی کننده از این سنت مهم می شود، اگر جهان توسط قوای ذی شعور اداره می شود، این کاری که تو کردی فراموش نخواهد شد و بازتاب آن را در موقعیت مناسب به تو باز خواهند گرداند.
اگر چنین نباشد و بخواهد مکافات عمل در همان لحظه داده شود، یکی دیگر از سنت های الهی که انجام فعل با آزادی و اختیار و بدون فشار سنگین بیرونی است از بین می رود. زیرا اگر عکس العمل خیلی سریع باشد، دیگر کسی جرئت کار بد انجام دادن، نمی کرد!

لذاست که شهید مطهری بعد از بیان این سنت حدیثی از آقا امیرالمؤمنین علیه السلام می آورند که:
«اگر به كسی نيكی كردی و او حق شناسی نكرد، ترا به كار نيك بی‏ميل نگرداند، كه به جای او از تو كسی حق شناسی خواهد كرد كه تو به او هيچ نيكی نكرده ای و تو بيش از آن مقدار كه كافر نعمت حق تو را ضايع كرده است، از ناحيه آن بيگانه بهره مند خواهی شد خداوند نيكوكاران را دوست می‏دارد.»
و می فرمایند: «تو انتظار نداشته باش كه پاسخ نيكی را از همان نقطه دريافت كنی كه در آن نقطه نيكی از تو سر زده است احيانا نيكی در نقطه‌ای از تو سر می‏زند و تو پاسخ و پاداش آن را از نقطه ای ديگر»
.

لایه مادی گرایی که در این لایه نیز بخش های مختلفی است:

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#جلسه_309
#یادداشت_94
#عمل_وعکس_العمل

در کلاس عرض کردم که بحث عمل و عکس العمل در چند لایه می توان بررسی کرد.
1- لایه مادی گرایی که در این لایه نیز بخش های مختلفی است:

الف) همان نگاه های فیزیکالی است که قانون عمل و عکس العمل F=ma را جاری و ساری می داند با تمام نقدها و تبصره های بعد از این موضوع، اما انچه که این موضوع را در سطح وسیعی از اذهان مردم فراگیر کرده باعث شده غالب افراد این نگاه را به یک فضای ریاضی زده تقلیل داده و وارد محاسبات زندگی خود کنند و بر همین اساس زندگی کنند
ب) بخش دوم از همین لایه، همان عکس العمل هایی است که با فرمول ها و عددها قابل محاسبه نبود و اتفاقاتی مانند قانون جذب، اثرپروانه ای و… در اینجا قرار می گیرند. در اینجا در همان نگاه فیزیکال این متغیر هم وارد محاسبات زندگی مردم شد که بعضی از مصادیق عمل و عکس العمل در عالم ماده قابل محاسبات ریاضی و عددی نیست و باید به آن پایبند بود لذا داستانی مثل اثر پروانه ای با اینکه شاید برای کسی به تجربه نرسیده است ولی وارد محاسبات زندگی مردم شده است و باورهای آنها را تحت تاثیر قرار داده است.
2- لایه دوم از قانون عمل و عکس العمل همان بخشی است که با غیب پیوند می خورد. این لایه قطعا پیچیده تر و دارای بخش های متعددی است. و قطعا اینکه بخواهیم پاسخ به سوالات اجتماعی در این لایه دهیم بخشی از این پاسخ گویی به رویکردهای تربیتی برمی گردد و می بینیم جامعه ای که از ابتدا غیب، به عنوان یک باور در او نهادینه نشده به راحتی نمی توان با او از احادیثی هم چون احادیث ذیل سخن گفت:
○ از پیامبر خدا نقل است: «هرگاه در امّت من ده خصلت ظاهر شود خداوند ایشان را به ده چیز عقوبت کند». گفته شد: یا رسول الله! آن ده خصلت چیست؟ فرمود: «هرگاه دعا کم کنند بلا نازل شود، هرگاه صدقات (قرض، هدیه، وقف، مطلق قدم‌های خیر و انفاقات خیریه) را ترک کنند مرض‌ها زیاد شود، هرگاه زکات را منع کنند چارپایان بمیرند، هرگاه سلطان جور کند منع باران شود، هرگاه زنا در ایشان بسیار شود، مرگ ناگهانی در ایشان زیاد شود، هرگاه ربا زیاد شود، زلزله‌ها زیاد شود، هرگاه به خلاف آنچه خدا نازل فرموده حکم کنند دشمن ایشان بر ایشان مسلط شود، و هرگاه نقض عهد و پیمان کنند خداوند ایشان را مبتلا به قتل سازد و هرگاه کم فروشی کنند خداوند ایشان را به سال‌های خشک و قحط بگیرد.»
○ امام صادق (علیه السلام ) در بیان چهار چیز که اگر گسترده و شایع گردد، چهار چیز ظاهر مى شود، فرمودند: «…اذا فشا الزنا ظهرت الزلازل …»«…زمانى که زنا گسترده و عمومى شود، زلزله ها پدیدار مى گردد…همچنین فرموده اند:«چهار چیز است که یکى از آنها وارد خانه اى نمى شود، مگر این که آن خانه را خراب مى کند و هرگز آن خانه به برکت آباد نمى شود: خیانت ، دزدى ، شرابخوارى و زنا»
○ پیامبر (صلى ال علیه و آله ) فرمودند:«زمانى که زنا و ربا در شهرى آشکار شود، به تحقیق عذاب خدا را بر خودشان حلال کرده اند.امام باقر (علیه السلام ) از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نقل فرموده اند:پنج چیز است که اگر به آنها گرفتار شدید، باید به خدا پناه ببرید. آنگاه فرمود: زنا و عمل منافى عفت هرگز در جمعیتى پدید نیاید، به طورى که آشکار انجام دهند، مگر این که طاعون و بیمارى هاى جدید و بى سابقه که در گذشتگان نبود در میانشان شیوع پیدا مى کند.»
○ رسول خدا(صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم): هرگاه دعا اندک شود، بلا نازل گردد.
○ امام صادق (علیه السلام):« ای مفضل! بیندیش … اگر کسی گفت: چرا این زمین می لرزد؟ (در پاسخ) به او گفته شود: زلزله و مانند آن، پند و هشدارهایی است که مردم را تهدید می کند تا رعایت کنند و از گناهان دست بردارند».
○ رسول خدا(صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم): هر گاه امت من ربا خورند، زلزله و ماه گرفتی رُخ دهد.
○ رسول خدا (ص): هر که سه مرتبه بگوید: « به نام خداوند بخشنده مهربان، هیچ نیرو و قدرتی جز با خدای والا و بلند مرتبه نیست» ، خداوند متعال او را از نود و نه بلا کفایت کند که آسان ترین آن خفگی است.

#جهان_ذی_شعور

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت_94
#جلسه_309
#جهان_ذی_شعور

🔰آیات

وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ
و رعد، تسبیح و حمد او مى‏گوید
(الرّعد/13)

وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَه
و هر موجودى، تسبیح و حمد او مى‏گوید
(الإسراء/ 44)

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، براى خدا تسبیح مى‏گوید؛ و او عزیز و حکیم است
(الحشر/ 1 و الصّف/ 1)

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیم
آنچه در آسمان‌ها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏گویند؛ و او عزیز و حکیم است.
(الحدید/ 1)

فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ وَکُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ
ما (حکم واقعى) آن را به سلیمان فهماندیم؛ و به هر یک از آنان (شایستگى) داورى، و علم فراوانى دادیم؛ و کوه‏ها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختیم، که (همراه او) تسبیح (خدا) مى‏گفتند؛ و ما این کار را انجام دادیم
(الأنبیاء/ 79).

إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ * وَالطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ
ما کوه‏ها را مسخّر او ساختیم که هر شامگاه و صبحگاه با او تسبیح مى‏گفتند! پرندگان را نیز دسته جمعى مسخّر او کردیم (تا همراه او تسبیح خدا گویند)؛و همه اینها بازگشت‏کننده به سوى او بودند!
(ص/ 18ـ19)

وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
آنها به پوست‌هاى تنشان مى‏گویند: چرا بر ضدّ ما گواهى دادید؟! آنها جواب مى‏دهند: همان خدایى که هر موجودى را به نطق درآورده ما را گویا ساخته است و او شما را نخستین بار آفرید و بازگشتتان به سوى اوست!
(فصّلت/ 21)

یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا
در آن روز، زمین تمام خبرهایش را بازگو مى‏کند. * چرا که پروردگارت به او وحى کرده است!
(الزلزلة/ 4ـ 5)

حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِی النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ
آنها حرکت کردند تا به سرزمین مورچگان رسیدند؛ مورچه‏اى گفت: به لانه‏هاى خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند، درحالى‌که نمى‏فهمند!
(النّمل/ 18)

‼️این آیات تمام آیاتی که به این بحث اشاره دارد نیست و جستجو و استفسار کاملی صورت نگرفته

🔅نتیجه:
تمام اشیاء و موجودات عالم داری فهم و شعور هستد و بر اساس فهم و فطرتی که دارند و اختیاری که ندارد و خطا نمی کنند دائما مشغول تسبیح خداوند هستند
ظاهرا این تسبیح به زبان قال است چون درباره نشنیدن این صدا قران می فرماید: وَلَکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ
یعنی تسبیح را ما نمی شنویم حالا به چه دلیلی باید بحث شود
در مکاشفات و احوالات بعضی از اولیائی الهی نقل می شود که آنها صدای این تسبحات را می شنویدند
اینکه ما نمی شنویم مانعی موجود است که باید در پی مرتفع کردن آن باشیم

#تبیین اراده و نسبت آن با فعل

#مشخصات_اسلام
#محمد_صحرایی
#یادداشت_68
#جلسه_308
#تبیین اراده و نسبت آن با فعل

این عالم سراسر نظام تاثیر و تاثّرات و اسباب و مسببات و علت و معلول است.
در فلسفه آموختیم که علت نسبت به معلول در جایگاه هستی بخشی قرار دارد.
در اندیشه بودم که یک نمونه علیت حقیقی در این عالم مثال بزنم…
بهترین مثالی که به ذهنم رسید علیت نفس انسان به بدن و علیت اراده ی انسان نسبت به فعل اوست.
ما اشتباها اراده را همان تصمیم معهود در ذهنمان میگیریم. اراده ای که یک لحظه اتفاق می افتد و تمام میشود و به دنبال آن، فعل در سرازیری تحقق می افتد.
در حالیکه اراده از جنس حرکت است.
با این توضیح که وقتی انسان اراده میکند که مثلا دستش را ببندد در همه ی طول این حرکت اراده سر لحظه لحظه و ریزریز حرکاتش حاضر است و در واقع فعل بسته شدن دست در هر لحظه همان اراده ی اوست که دارد در عالم بدن #ترجمه میشود.
به عبارتی اراده همان فعل است اما در مرتبه ی وجودی بالاتر از بدن یعنی در مرتبه نفس.
انفکاک این اراده از فعل بی معناست زیرا این فعل در واقع مرتبه ی نازله ی همان اراده ای است که آن به آن، دارد در نفس محقق میشود و عینا دارد در بدن ترجمه میشود و بسته شدن دست متجلّی میشود.
انفکاک علت از معلول و اراده از مراد بی معناست زیرا اینهامراتب مختلف از یک حقیقت هستند.

برای فهم بهتر اراده و خروج از اشتباه رایج در فهم اراده در همین حرکت دست اگر توجه کنید اصطلاح رایج این است که شما اراده کرده اید رفتاری بسیط بنام بسته شدن دست را و حال آنکه این فعل در بیرون تشکیل شده از میلیونها فعل که از جمله ی آنها حرکتهای پیچیده ی ماهیچه های دست و انگشت و سیگنالهای پیچیده ی مغزی و خون رسانیهای خاص و… است.
آنچه بعنوان حقیقت اراده در نفس اتفاق افتاده شامل همه ی این افعال جزئی میشود و این چندمیلیون فعالیت که نمود ظاهری اش میشود بسته شدن دست، همه بنحو بسیط مورد اراده ی نفس بوده اند.
این افعال از اراده ی نفس هیچ انفکاکی ندارند به این معنا که اگر اراده محقق شود حتما فعل بسته شدن دست که تجلّیِ آن اراده است محقق میشود و اگر به هر دلیلی مانعی برای بسته شدن دست بوجود بیاید (مثلا دست فلج شود یا کسی جلوی دست شما را بگیرد) حتما اراده در همان نقطه ی بوجود آمدن مانع متوقف شده است.

#تبییت_وجودی_نسبت_شرور_با_خیرات

#مشخصات_اسلام
#محمد_صحرایی
#یادداشت_69
#جلسه_308
#تبییت_وجودی_نسبت_شرور_با_خیرات
در یادداشتهای قبلی در تحلیل هویت بسوی اویی انسان گفته شد که هویت بسوی اویی، عبارت دیگری از وجودی ربطی و سراسر نقص است که همه ی دارایی اش مطالبه کمال از صاحب کمال و دارای حقیقی است.
همه دارایی اش از هستی و وجود دعاء است
راس ماله الرجاء و سلاحه البکاء…
و گفتیم که انسان با درک نیازش به آن وجود سراسر کمال توسعه و اشتداد وجودی می یابد.

سابقا به نقش مشکلات و بلاء و فقر در برگرداندن انسان به موقف وجودی اشاره کردیم که نمود این رجعتِ به خویشتن، دلشکستگی و حال دعاء و مناجات و استمداد است.
با این تفسیر آنچه در این عالم بعنوان شرّ تلقّی میشود مقدمه ساز بازگشت انسان به فطرت و موقف وجودی انسان است تا درصورت عبور از حجاب اسباب و توجه و تکیه و استمداد از خداوند سبب کسب نور و کمال شود.
به این ترتیب شرور در این عالم وجودی نیستند اما مقدمه ساز وجود یافتن و اشتداد وجودی انسان و نزول خیرات می باشند.
اینگونه است که شر در این عالم در خدمت نظام خیر است زیرا :
شرور در این عالم، تعبیر دیگری برای از کار افتادن اسباب ظاهری یا از کار اندازنده های اسباب ظاهری در چشم انسان، هستند.
پس آنچه مقصود بالذات است خیر و رشد انسان است و شرّ مقصود بالذات نیست.
نکته:
در غالب انسانها نیاز به بلا برای کمال یافتن بخاطر تکبّر و خروج آنها از موقف و ریل وجودی شان است اما لزوما در همه اینگونه نیست.
مصیبت و بلا حتی برای اولیاء الهی هم بهترین وسیله کمال است.
و این بخاطر هویت نیازی و نقصی و بسوی اویی انسان است.
بلا آنگاه که اسباب ظاهری برای مصیبت زده حجاب نشوند یا ناامید از اسباب ظاهری شود بی اختیار، انسان را در دامن خدا می اندازد و این اقتضای ذات بسوی اویی اوست.

ماهیت شرّ از نگاه #شهید_مطهری

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_219
#جلسه_308

💠 ماهیت شرّ از نگاه #شهید_مطهری

شهید مطهری ماهیت شر را #عدمی و #نسبی می دانند به این توضیح که در جهان طبيعت كه جهان قوّه و فعل، و حركت و تكامل، و تضادّ و تزاحم است همان‏جا كه وجودها هستند عدمها نيز صدق مى‏كنند. «نابينايى» همان فقدان و نداشتن «بينايى» است و خود، واقعيّت مخصوصى ندارد. خوبى و بدى نيز همچون هستى و نيستى است، بلكه اساساً خوبى عين هستى، و بدى عين نيستى است. «بدى» يا خودش از نوع نيستى است و يا هستيى است كه مستلزم نوعى نيستى است، يعنى موجودى است كه خودش ازآن‏جهت كه خودش است خوب است و ازآن‏جهت بد است كه مستلزم يك نيستى است.

برای بدی که خودش از نوع نیستی به جهل و فقر مثال می زنند، «نادانى» فقدان و نبودن علم است. علم، يك واقعيّت و كمال حقيقى است، ولى جهل و نادانى، واقعيّت نيست. آنكه فقير است چيزى را به نام ثروت فاقد است نه آنكه او هم به نوبه خود چيزى دارد و آن فقر است. این بدی ها صفات حقیقی ولی عدمی هستند.
و برای بدی که از جنسی هستی است ولی مستلزم نوعی نیست اینچنین می گویند؛ گزندگان، درندگان، ميكروبها، سيلها، زلزله‏ها و آفتها ازآن‏جهت بد هستند كه موجب مرگ يا از دست دادن عضوى يا نيرويى مى‏شوند يا مانع و سدّ رسيدن استعدادها به كمال مى‏گردند. این بدی ها اساساً صفت حقیقی نیستند بلکه جزو صفات نسبی هستند. وجود حقيقى هر چيز كه به آن خلق و ايجاد تعلّق مى‏گيرد و وجود واقعى است، وجود آن چيز براى خود است نه وجود آن براى اشياء ديگر. وجود هر چيز براى شى‏ء يا اشياء ديگر، وجود اعتبارى و غير حقيقى است و جعل و خلق و ايجاد به آن تعلّق نمى‏گيرد. نمى‏توان اين پرسش را به اين صورت مطرح كرد كه چرا فاعل و مبدأ، اين وجودهاى اضافى و اعتبارى را آفريد؛ زيرا اين وجودات اولًا واقعى نيستند تا سخن از آفرينش آنها به ميان آيد، و ثانياً اين وجودهاى اعتبارى و انتزاعى، از لوازم وجودهاى واقعى‏اند و به صورت مستقل قابل طرح نيستند؛

پس در جهان يك نوع موجود بيش نيست و آن خوبيها است؛ بديها همه از نوع نيستى است و نيستى مخلوق نيست. نيستى از «خلق نكردن» است نه از «خلق كردن». اين است معنى سخن حكما كه مى‏گويند: «شرور» مجعول بالذات نيستند، مجعول بالتبع و بالعرض‏اند.

🏷 برگرفته از مجموعه آثار شهيد مطهري (عدل الهى)، ج‏1، ص: 148-158

وجوب وجود شرور برای تحقق خلقت از منظر #شهید_مطهری (نبود شرور مساوی با نبود جهان!)

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_220
#جلسه_308

💠 وجوب وجود شرور برای تحقق خلقت از منظر #شهید_مطهری (نبود شرور مساوی با نبود جهان!)

شهید مطهری بعد از اینکه ماهیت شرور را مشخص می کند که عدمی و نسبی هستند، به این سؤال می پردازد که باشد شرور عدمی و نسبی اصلاً چرا نقص و كاستى و فنا و نيستى در نظام هستى راه يافته است؟ چرا يكى كور و ديگرى كر و سومى ناقص‏الخلقه است؟ چرا جاى اين عدم را وجود نگرفته است؟ آيا اين، نوعى منع فيض نيست؟
برای پاسخ به این سؤالات دو ورود می کنند اول اینکه خلقت بدون این کاستی ها محال بود، دوم اینکه این کاستی ها لازمه عالم ماده برای رسیدن به کمال است.

ایشان در توضیح ورود اول می فرمایند معمولا كسانى كه درباره شرور جهان به چشم خرده‏گيرى مى‏نگرند، حساب نمى‏كنند كه اگر جهان، خالى از اين شرور گردد به چه صورت در خواهد آمد.
در ماهیت شرور گفته شد که شرور دو دسته اند، شرورى كه از نوع فقدانات و اعدامند و شرورى كه وجودى هستند و در وجود فى نفسه خود خيرند و در وجود لغيره شر.
شرور اول به علّت نقصان قابليّت قابل است نه به علّت امساك فيض تا ظلم يا تبعيض تلقّى شود. آنچه از اين امور به عدم قابليّت ظرفها و نقصان امكانات مربوط نيست همانهاست كه در حوزه اختيار و مسئوليّت و اراده بشر است و بشر به حكم اينكه موجودى مختار و آزاد و مسئول ساختن خويش و جامعه خويش است بايد آنها را بسازد و خلأها را پر كند و اين است يكى از جهات خليفةاللّهى انسان.
شر نوع دوم هم جنبه شرّيّت آنها به حكم اينكه نسبى و اضافى است و از لوازم لا ينفكّ وجود حقيقى آنها است، از جنبه خيريّت آنها تفكيك‏ناپذير است.
بعلاوه جهان نیز دارای یک همبستگی و انداموارگی است و یک واحد تجزیه ناپذیر است. يعنى رابطه اجزاء جهان به اين شكل نيست كه بتوان فرض كرد كه قسمتهايى از آن قابل حذف و قسمتهايى قابل ابقاء باشد. حذف بعضى، مستلزم بلكه عين حذف همه اجزاء است، همچنان كه ابقاء بعضى، عين ابقاء همه است. پس نه تنها عدمها از وجودها، و وجودهاى اضافى و نسبى از وجودهاى حقيقى تفكيك‏ناپذيرند، خود وجودهاى حقيقى نيز از يكديگر تفكيك‏ناپذيرند. لذا اشياء از نظر خوبى و بدى اگر تنها و منفرد و مستقل از اشياء ديگر در نظر گرفته شوند يك حكم دارند و اگر جزء يك نظام و به عنوان عضوى از اندام در نظر گرفته شوند حكم ديگرى پيدا مى‏كنند كه احياناً ضدّ حكم اولى است. اگر بنا شود تمام صفحه تابلو نقاشی يك‏جور و يكنواخت باشد ديگر تابلويى وجود نخواهد داشت.
.

🏷 در نتیجه
وقتى كه جهان را جمعاً مورد نظر قرار دهيم ناچاريم بپذيريم كه در نظام كل و در توازن عمومى، وجود پستيها و بلنديها، فرازها و نشيبها، همواريها و ناهمواريها، تاريكيها و روشناييها، رنجها و لذّتها، موفّقيّتها و ناكاميها همه و همه لازم است. اساساً اگر اختلاف و تفاوت وجود نداشته باشد، از كثرت و تنوّع خبرى نخواهد بود و موجودات گوناگون وجود نخواهد داشت، ديگر مجموعه و نظام مفهومى ندارد (نه مجموعه زيبا و نه مجموعه زشت). اگر بين زشتى و زيبايى، مقارنه و مقابله برقرار نمى‏شد، نه زيبا، زيبا بود و نه زشت، زشت؛در حقيقت، جاذبه زيبارويان از دافعه زشت رويان نيرو مى‏گيرد. اگر همه مردم قدرتهاى قهرمانى داشتند، ديگر قهرمانى وجود نداشت. لذا اين يك پندار خام است كه گفته مى‏شود اگر در جهان همه چيز يكسان بود، جهان بهتر بود.
نبايد تصور كرد كه صانع حكيم براى آنكه نظام موجود نظام احسن بشود، موجوداتى كه براى همه آنها على السّويّه ممكن بوده است كه زيبا يا زشت باشند، و او براى آنكه نظرش به كل و مجموع بوده است، يكى را كه ممكن بود زيبا باشد زشت قرار داد و ديگرى را كه ممكن بود زشت باشد زيبا قرار داد و با قيد قرعه و يا يك اراده گزاف‏مآبانه هر يك از آنها را براى پست خود انتخاب كرد؛ معنى اينكه زشتى مثلًا فلان فايده را دارد اين نيست كه فلان شخص كه ممكن بود زيبا باشد مخصوصاً زشت آفريده شد تا ارزش زيبايى فلان شخص ديگر روشن شود تا گفته شود كه چرا كار برعكس نشد؟ بلكه معنيش اين است كه در عين اينكه هر موجودى حد اكثر كمال و جمالى كه برايش ممكن بوده دريافت كرده است، آثار نيكى هم بر اين اختلاف مترتّب است، لذا اختلافها و تفاوتهايى كه مجموعه جهان را به صورت يك تابلوى كامل و زيبا درآورده است اختلافهاى ذاتى است؛ اينكه جمادات، رشد و درك ندارند و گياهان رشد دارند و درك ندارند و حيوان، هم رشد دارد و هم درك دارد، ذاتى مرتبه وجود جماد و نبات و حيوان است، نه آنكه همه اول يكسان بوده‏اند، و بعد آفريدگار به يكى خاصيت درك و رشد را داده است و به ديگرى هيچ‏كدام را نداده است و به سومى يكى را داده و يكى را نداده است.
هر چيز، خلقت خاصى دارد كه مال خود او است، يعنى هر چيز فقط گونه‏اى خاص از وجود را مى‏تواند بپذيرد و بس؛ و خدا همان خلقت خاص را به آن مى‏دهد. نبايد پنداشت كه اشياء، طور ديگرى بوده‏اند و خدا آنها را به اين صورت كه هستند درآورده است؛ و يا لااقل امكان داشته كه طور ديگر و خلقتى به گونه‏اى ديگر، بهتر يا بدتر از اينكه دارند داشته باشند و خداوند اين گونه بالخصوص را، على رغم آن امكانات، برگزيده است.
حقيقت اين است كه جهان تنها به همين جور كه هست امكان وجود داشته است و هر جزء از اجزاء جهان نيز آفرينش معيّنى درباره آن امكان داشته است و خدا همان آفرينش را به آن داده است.

🏷 برگرفته از مجموعه آثار شهيد مطهري (عدل الهى)، ج‏1، ص: 158-173

خیر بودن شرور! و لزوم وجود شرور در عالم ماده برای رسیدن به کمال از منظر #شهید_مطهری

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_221
#جلسه_308

💠 خیر بودن شرور! و لزوم وجود شرور در عالم ماده برای رسیدن به کمال از منظر #شهید_مطهری

گفته شد که شهید مطهری بعد از اینکه ماهیت شرور را مشخص می کند که عدمی و نسبی هستند، به این سؤال می پردازد که باشد شرور عدمی و نسبی اصلاً چرا نقص و كاستى و فنا و نيستى در نظام هستى راه يافته است؟ چرا يكى كور و ديگرى كر و سومى ناقص‏الخلقه است؟ چرا جاى اين عدم را وجود نگرفته است؟ آيا اين، نوعى منع فيض نيست؟
در یک ورود توضیح می دهند بدون این کاستی ها خلقت محال بود، و در ورود دیگری توضیح می دهند که شرور برای رسیدن به کمال ضرورت دارند.

🌱 مصائب، مادر خوشبختيها
ایشان می فرمایند بين آنچه ما به عنوان مصيبت و بدى مى‏خوانيم و آنچه به نام كمال و سعادت‏ مى‏شناسيم رابطه علّىّ و معلولى وجود دارد. بديها مادر خوبيها و زاينده آنها هستند.
سختيها و گرفتاريها مقدمه كمالها و پيشرفتهاست. ضربه‏ها، جمادات را نابود مى‏سازد و از قدرت آنان مى‏كاهد ولى موجودات زنده را تحريك مى‏كند و نيرومند مى‏سازد. مصيبتها و شدائد براى تكامل بشر ضرورت دارند. اگر محنتها و رنجها نباشد بشر تباه مى‏گردد.
خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد:
وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ‏ (2).
يعنى بلاها و گرفتاريها براى كسانى كه مقاومت مى‏كنند و ايستادگى نشان مى‏دهند، سودمند است و اثرات نيكى در آنان به وجود مى‏آورد، لذا در چنين وضعى بايد به آنان مژده داد.
خدا براى تربيت و پرورش جان انسانها دو برنامه تشريعى و تكوينى دارد و در هر برنامه، شدائد و سختيها را گنجانيده است. در برنامه تشريعى، عبادات را فرض كرده و در برنامه تكوينى، مصائب را در سر راه بشر قرار داده است.

🌱 البلاء للولاء
ازاين‏رو است كه وقتى خدا نسبت به بنده‏اى از بندگانش لطف مخصوصى دارد او را گرفتار سختيها مى‏كند. در حديثى از امام باقر (ع) آمده است كه:
انّ اللّه عزّ و جلّ ليتعاهد المؤمن بالبلاء كما يتعاهد الرّجل اهله بالهديّة من الغيبة.
«خدا از بنده مؤمنش تفقّد مى‏كند و براى او بلاها را اهداء مى‏نمايد همان طورى كه مرد در سفر براى خانواده خودش هديه‏اى مى‏فرستد.»
در حديث ديگر از حضرت امام صادق (ع) آمده است:
انّ اللّه اذا احبّ عبدا غتّه بالبلاء غتّا.
«خدا زمانى كه بنده‏اى را دوست بدارد او را در درياى شدائد غوطه‏ور مى‏سازد».
از حضرت صادق (ع) روايت شده كه:
انّ اشدّ النّاس بلاء الانبياء، ثمّ الّذين يلونهم، ثمّ الامثل فالامثل.
«پرگرفتارى‏ترين مردم انبياء هستند؛ در درجه بعد كسانى كه از حيث فضيلت بعد از ايشان قرار دارند، و سپس هر كس كه بافضيلت‏تر است به ترتيب از بالا به پايين.»

🌱 اثر تربيتى بلايا
سختى و گرفتارى، هم تربيت كننده فرد و هم بيدار كننده ملتهاست. سختى، بيدار سازنده و هوشيار كننده انسانهاى خفته و تحريك كننده عزمها و اراده‏هاست. سختى همچون كيميا، خاصيت قلب ماهيّت كردن دارد، جان و روان آدمى را عوض مى‏كند. اكسير حيات دو چيز است: عشق، و آن ديگر بلاء.

❇️ جمعبندی نهایی:

از اين نكته نبايد غفلت ورزيد كه مصائب، وقتى نعمت هستند كه انسان از آنها بهره‏بردارى كند و با صبر و استقامت و مواجهه با دشواريهايى كه مصائب توليد مى‏كنند روح خود را كمال بخشد. اما اگر انسان در برابر سختيها فرار را انتخاب كند و ناله و شكوه سر دهد؛ در اين صورت بلا از براى او واقعا بلاست.
حقيقت اين است كه نعمتهاى دنيا نيز مانند مصائب، ممكن است مايه رقاء و سعادت باشد، و ممكن است مايه بدبختى و بيچارگى گردد. نه فقر، بدبختى مطلق است و نه ثروت خوشبختى مطلق. چه بسا فقرهايى كه موجب تربيت و تكميل انسانها گرديده، و چه بسا ثروتهايى كه مايه بدبختى و نكبت قرار گرفته است. امنيّت و ناامنى نيز چنين است. نعمت بودن نعمت، بستگى دارد به نوع عكس العمل انسان در برابر آن نعمت، كه شاكر باشد يا كفور؛ و همچنين نقمت بودن نقمت، بستگى دارد به نوع عكس العمل انسان در برابر آن كه صابر و خويشتن‏دار باشد يا سست عنصر و بى‏اراده.
چيزى را بايد بلا ناميد كه عقوبت معنوى الهى باشد؛ يعنى آثار بد عمل انسان. اين امور ازآن‏جهت بلا و مصيبت واقعى‏اند كه اولا معلول اراده و اختيار خود انسان هستند، و ثانيا مقدمه هيچ خير و هيچ كمالى نيستند.
آرى، مصائب و بلاها نعمتهاى بزرگى هستند كه بايد در برابر آنها سپاسگزار خدا بود، نعمتهايى هستند كه در صورت قهر تجلّى كرده‏اند؛ همچنان كه گاهى قهرهايى به صورت لطف، ظهور مى‏كنند. از اين قهرها به نوبه خود بايد سپاسگزار بود

اگر بخواهيم به مسأله، #رنگ_فلسفى بدهيم بايد بگوييم: قابليّت مادّه از براى پذيرش صورتهاى گوناگون، و تضادّ صور با يكديگر، هم عامل تخريب است و هم عامل ساختن، هم عامل از بين بردن است و هم عامل ايجاد كردن؛ تخريب گذشته و ساختن آينده، بردن صورتها و نقشهاى كهنه و آوردن نقشهاى تازه. هم انهدام و ويرانى معلول تضاد است و هم تنوع و تكامل؛ زيرا اگر چيزى منهدم نمى‏شد، تشكل تازه اجزاء با يكديگر و تركيب و تكامل مفهوم نداشت. تا اجزاء و عناصر با يكديگر نجنگند و در يكديگر اثر نكنند، مزاج متوسط و تركيب جديد پيدا نمى‏شود. پس صحيح است كه بگوييم: «تضاد، منشأ خيرات و قائمه جهان است و نظام عالم بر آن استوار است».
لذا مرحوم صدرالمتألهین می گوید:
لو لا التّضادّ ما صحّ دوام الفيض عن المبدأ الجواد.

هيچ حركت طبيعى بدون قسر ممكن نيست. وقتى جسم به سوى محل طبيعى خود حركت مى‏كند كه در غير محل طبيعى خودش قرار بگيرد؛ اما زمانى كه جسم در محل طبيعى خود باشد ساكن و بى‏حركت خواهد بود. لذا همواره سعادت انسان در مطلوب داشتن است، و مطلوب داشتن زمانى تحقق مى‏پذيرد كه فقدان و محروميّت در كار باشد.

🏷 برگرفته از مجموعه آثار شهيد مطهري (عدل الهى)، ج‏1، ص: 173-193

#هیئت_راه_ورد_به_ذهن_جامعه

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#جلسه_308
#یادداشت_92
#هیئت_راه_ورد_به_ذهن_جامعه

از اهداف حلقه اندیشه کلامی، آنچه که بیان شد، تربیت کلامیونی است که در تعریف جدید حفظ و حراست از ذهن جامعه را ماموریت خود قرار میدهند و هم چنین این که متناسب مسائل روز تولید حرف و کلام متقن دارند.

قطعا این ورود و خروج های کلامی، راه نفوذ و درگاه هایی به ذهن جامعه باید داشته باشند، لذا از بستر یک نگاه راهبردی نمی توان به راه ورود و خروج کلام به ذهن مردم نیاندیشید و برای آن تدارک نکرد.

آنچه که در بیانات رهبر انقلاب پررنگ شده است:
«چقدر خوب است که در محافل هیئتها، به مسئله‌‌ی قرآن -قرآن‌‌خوانی و معارف قرآنی- اهتمام ورزیده بشود؛ چقدر خوب است که در این نوحه‌‌خوانیها مضامین اسلامی، مضامین انقلابی، مضامین قرآنی گنجانده بشود؛ یک وقت هست که سینه میزنند و صد بار با تعبیرات مختلف مثلاً میگویند «حسین وای»، خب این یک کاری است امّا هیچ فایده‌‌ای ندارد و هیچ چیزی از «حسین وای» انسان نمیفهمد و یاد نمیگیرد. یک وقت هست که شما در همین مطلبی که [عزادار] تکرار میکند و حرفی که [با آن] سینه میزند، با زبان نوحه و با زبان شعر، یک مسئله‌‌ی روز، یک مسئله‌‌ی انقلابی، یک مسئله‌‌ی اسلامی، یک معرفت قرآنی را میگنجانید؛ او وقتی تکرار میکند، در ذهن او ملکه میشود؛ این خیلی باارزش است، کاری است که هیچ‌‌کس دیگر غیر از شما نمیتواند این کار را بکند؛ یعنی هیچ رسانه‌‌ای واقعاً قادر نیست که این‌‌جور معارف الهی را با جسم و جان و فکر و روح و احساس و عقل و مانند اینها آمیخته کند. لذا کار کار مهمّی است»

در بیانات فوق ایشان اصرار دارند که هیچ رسانه ای قادر نیست این جور معارف الهی را باجسم و جان و فکر و روح و احساس و عقل و مانند اینها آمیخته کند.

رهبر انقلاب در این جملات، کاملا روشن می کنند که آنچه که باید برای کلامی برای پاسخ به مسائل اجتماعی از منظردینی مهم و درخور توجه باشد پرداختن به دو بخش اصلی هیئات است و آن منبر و ستایشگری است لذا اگر از ظرفیت بومی اندیشه کلامی بخواهیم تولید کلام و حرف کنیم باید بتوانیم قوی ترین قالب را برای این نوع اندیشه ها انتخاب کنیم و الا با یک خطای راهبردی عمیق به دنبال خلق ظرفیت های غیربومی میرویم که چه بسا ذاتا با برای انتقال این پیام ها تولید نگشته باشد و تحت سیطره نگاهی مدرن زده و یا عوام زده انتخاب گردد.

سوالی که در این بخش پیش می آید این است که کدام ذهن توانایی اینگونه اندیشه ورزی را دارد؟ آیا ذهنی که این فضا را استشمام نکرده، جسم و جان و روحش تحت نفوذ اینگونه پیام ها قرار نگرفته و تماما با این نرم افزار ارتباط نداشته چه قدر می تواند به سمت تولید اندیشه ای رود که قابلیت اینگونه ورودها به اذهان داشته باشد؟ یا اینکه این ذهنی که به شدت به این نرم افزار غریب است به دنبال چه نوع پاسخ گویی هایی خواهد رفت؟

در یادداشت قبل گذشت که از نظر رهبر انقلاب از بهترین بسترهای ورود به ذهن جامعه هیئت است، و این قالب که از ظرفیت های بومی اندیشه اسلامی است، معادل هیچ رسانه ای نست و نباید این نرم افزاری که در وحدتی عجیب می تواند هم زمان معارف الهی را باجسم و جان و فکر و روح و احساس و عقل بیامیزد دست کم گرفته شود لذا آنهایی که مأموریت خود را در حراست از ذهن جامعه تعریف می کنند به عنوان نیروی شناسایی و چشمان فرمانده این عملیات، اولین پایگاه حرکتی و رفت و آمدشان را قطعا هیئت انتخاب خواهند کرد.

در اینجا میخواهم مطلبی را در تفاوت جنس حسینیه ارشاد و هیئت رزمندگان در سال های 60 عرض کنم.
آنچه که روشن است با نکته ای که عرض شد در تبیین و حفظ و حراست ذهن جامعه به عنوان اولویت کلامیون، اندیشه ورزی طی یک پروسه ای است آن پروسه برخواسته از یک ظرفیت بومی اسلامی باشد و نهایتا در خروجی آن شما را به سمت اهداف متعالی اسلام رهنمون کند.
این هدایت همان طور که حضرت استاد فرمودند آن قدر مهم است که می توان یکبار کل گزاره ها و معارف را از این زاویه مجددا اسکن و بازبینی کرد.
لذا در اینکه چه چیزی در اختیار ناظر قرار می گیرد و به واسطه ان به نظاره و بازبینی می نشیند به شدت مهم می شود اینکه اگر حسینه ارشاد در سالهای 60 با رسالت اینکه ذهن اجتماع برایش مهم شده و در قالبی که در ان دوران طراحی می کنند و به گفتگو و تبادل نظر و اندیشه ورزی به قولی می پردازند باید نتایجش برای ما روشن باشد.
باید دید که در دوران دهه 60 کدام خروجی مجاهدان فی سبیل الله در خط های نبرد را پر می کرده است.
آیا واقعا اینگونه بوده است که بعد از جلسات حسینیه ارشاد و بعد از آن همه صحبت های پرشور اساتیدی که در آنجا به بحث می نشستند اتوبوس های اعزام از در حسینیه پر شود و راهی خط مقدم های پر نور گردد یا حتی اینکه اگر آنها نیز می خواستند اعزام شوند باید برای ثبت نام به هیئت رزمندگان مراجعه می کردند؟

تفاوت جنس افرادی که در این دو پایگاه حضور پیدا می کنند آن قدر زیاد است که رهبر انقلاب برای بازگشتگان از این جهاد نیز جنس خاصی قائل است یعنی آنگه از دریچه هیئت راهی جهاد می شود و برمیگردد را شایسته ترین می داند از آن رو که بر ذهن ها و قلب ها اثرگذار تر است.

«شایسته‌‌ترین مجموعه‌‌هایی که میتوانند برای امام حسین عزاداری کنند، واقعاً همین مجاهدین فی سبیل‌‌الله‌‌اند، همین رزمندگانند، همین جوانها هستند؛ و شما[هیئت رزمندگان] این را قدر بدانید و این را هدایت کنید؛ هدایت کنید. این میتواند یک چشمه‌‌ی خورشید و چشمه‌‌ی نوری باشد برای اِشعاع در مغزها و در فکرها و در دلهای مخاطبین که بتواند اینها را از لحاظ معارف اسلامی و معارف دینی بالا ببرد.»

شاید بتوان یکی از بهترین مصادیق نظریه هدایت را در این جا یافت.

سنت لا یتغیر الهی

#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_113
#جلسه_308

✨سنت لا یتغیر الهی✨

🔰سوره مبارکه بقره:
«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ﴿۱۵۵﴾
و قطعا شما را به چيزى از [قبيل] ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماييم و مژده ده شكيبايان را
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ﴿۱۵۶﴾
[همان] كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد مى‏ گويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى‏ گرديم
أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿۱۵۷﴾
بر ايشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راه‏يافتگان [هم] خود ايشانند»

❇️این آیات یکی از مهم ترین آیات قرآن مجید است که ما را به یکی از سنت های لا یتغیر الهی هدایت میکند.

خداوند متعال در این آیات سه مرتبه تاکید میکنند که یقینا ما انسان را به بلا ها و شرور مختلفی که به روح و جسم و اموال و فرزندان و بستگان او آسیب میزند، مبتلا میکنیم و عیار او را با این بلایا میسنجیم.

هیچ کس از این قاعده مستثنی نیست. این قاعده عامی است که زندگی دنیایی انسان با آن آمیخته است. انسان در زندگی دنیایی خود، لحظه به لحظه باید منتظر انواع و اقسام بلایا باشد.

⁉️اما در در مقابل این بلایا انسان باید چه کار کند؟ چه طور خود را نجات دهد و از این حجم از سختی ها و مشکلات نشکند؟ چه طور تحمل کند؟

✅راه حل تنها در صبر است. صبر است که میتواند انسان را از این امتحان سربلند بیرون آورد. صبر کردن به معنای کار درست و عاقلانه را با توکل بر خدا انجام دادن.

🔹تنها کسی میتواند اینگونه اقدام کند و خود را از طوفان مشکلات و بلایای دنیایی به ساحل امن و آرامش برساند و تهدید مشکلات را به فرصت رشد و تعالی تبدیل کند که با نگاه «از اویی» و « به سوی اویی» به دنیا نگاه کند. فهم این نکته که همه هستی انسان و تمام داشته هایش متعلق به خداست و انسان لحظه به لحظه محتاج فیض الهی است و بدون آن نیست و نابود میشود، نجات بخش انسان است. بدون این نگاه انسان نمیتواند خودش را از انبوه سختی ها برهاند و با انواع فشار های روحی، سرانجام افسردگی و ناامیدی سراسر وجودش را تسخیر خواهد کرد.
.

#نسبت_اراده_الهی_و_انسان

#مشخصات_اسلام
#یادداشت_70
#محمد_صحرایی
#جلسه_308
#نسبت_اراده_الهی_و_انسان
مقدمه:
🔹در مقام تصور یک مفهوم در مورد خداوند اولین نکته ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که نباید فهم حدّی ای که از آن مفهوم بواسطه ی انس با مصادیق محدود عالم ماده کسب کرده ایم را به خداوند نسبت داد.
🔹مساله ی روح المعانی در این مساله بسیار نقش آفرین است.
یعنی الفاظ وضع شده اند برای روح معنا و نه مصادیق.
یعنی در انتساب یک مفهوم به خداوند نباید نقصهای مصادیق را برای آن مفهوم وقتی که برای خداوند لحاظ میشوند تصویر کرد.

✅در مفاهیمی مثل اراده و علم و جبر و اختیار ما گرفتار فهم های حدّی مان هستیم و اصل شبهات و سوالات در مساله ی جبر و اختیار و علم الهی و… زائیده تسری دادن فهمهای حدّی مان است به فهم اراده و علم و اختیار خداوند.
مثلا فهم ما از اراده در عالم ماده در دل امکان انتخاب بین دو یا چند راه کسب شده و حال آنکه فهم وجودی از اراده مستلزم دوشاخ دیدن اراده نیست تا بخواهد با اراده ی انسان در تعیین یک طرف سرشاخ شود.
وقتی اراده الهی را مثل اراده ی خودمان و در عرض اراده ی خودمان و به صورت این یا آن تصویر میکنیم آنگاه با مرید بودن خودمان باصطلاح سرشاخ می بینیم و در فرض قاهر دانستن اراده ی الهی حکم به مجبور بودن خودمان به انتخاب آنطرفی که اراده ی الهی به آن تعلّق گرفته است میکنیم و حال آنکه اگر تصور درستی از اراده ی الهی داشته باشیم خود ما و اراده ی اختیاری ما و همه ی اسبابی که در تحقق اراده ی ما نقش دارند همه و همه، خود خود اراده ی الهی هستند که دارند در عالم ماده تفسیر می شوند.
همانگونه که همه ی این عالم علم الهی است که دارد در عالم ماده و درعالم زمان و مکان مند، ترجمه میشود، همه ی این عالم و از جمله انسان مختار، تفسیر اراده ی الهی هستند که دارد آن به آن در این عالم تجلّی میکند.
با این توضیحات اصل این سوال که اگر خداوند فلان چیز را بخواهد من هم مجبور به انتخاب همان راه هستم اشتباه است و باصطلاح پارادوکسیکال است.

#آثار_هویت_بسوی_اویی_در_نظام_تربیتی

#مشخصات_اسلام
#یادداشت_71
#جلسه_308
#محمد_صحرایی
#آثار_هویت_بسوی_اویی_در_نظام_تربیتی
گفتیم انسان هویت بسوی اوییی دارد و آنرا عبارت دیگری از وجود ربطی داشتن انسان دانستیم.
همیشه در ذهنم سوال بود که در نظام تربیتی چگونه رفتار شود تا در عین اینکه شخص سرخورده و سرشکسته نشود، مغرور هم نشود.
مرز بین غرور و اعتماد بنفس در روش تربیتی برایم خیلی باریک بود.
اما گویا این مرز باریک که باعث میشود فاصله ی نتیجه از شرق تا غرب و از بهشت تا جهنم شود همان مقتضای وجودی انسان یعنی ربط به خداوند است.
نتیجه هویت بسوی اویی انسان این است که در هر عنصر شخصیتی اگر ارتباط و ربط با حقیقت بالاتر ملاحظه نشود همان عنصر شخصیتی تبدیل به مرتع شیطان میشود.
اگر صرفه جویی است میشود بخل
اگر عزت است میشود تکبر
اگر خشوع است میشود ریا یا ضعف شخصیت
اگر جهاد است میشود قساوت و وحش گری و خونریزی
آری در تربیت انسانی با هویت بسوی اویی و ربطی و فقر به خداوند، همه و همه ی گام ها و رفتارها باید همراه با ربط و ترسیم نیاز به صاحب حقیقی نعمتها باشد و الا در میدانی که شیطان طراحی کرده، بازی خواهیم کرد.
بنظرم نقطه ضعف اساسی نظام تربیتی غربی همین است…
در نهایت خروجی اش انسانهایی خواهند بود که رفتارهایشان مقتضای فطرت و شاکله ی وجودی فقری شان نیست.
مثل گوسفندی که با سیستم های تربیتی شجاع و نترس و دردنده بار آمده و بتواند گوسفندان دیگر را بدرد و گوشت انها را بخورد و حتی با گرگ بجنگد و از خودش دفاع کند.
اما او از مسیر فطرت خودش خارج شده و بزودی منشا بزرگترین فسادها در عالم خواهد شد….

#امتداد_هویت_بسوی_اویی

#یادداشت_مشخصات_اسلام
#امتداد_هویت_بسوی_اویی
#محمد_صحرایی
#یادداشت_67
#جلسه_307

در یادداشت قبل بیان شد که ماهیت بسوی اویی داشتن انسان همان وجود ربطی داشتن و همان فقر ذاتی داشتن یا به عبارت دقیقتر ذات فقری داشتن انسان است.
این سوداشتنِ ماهیت همان سوکردن وجود سراسر نیاز به سمت رافع نیازِ سراسر کمال است.
در یادداشت قبل بیان شد که بهترین راه برای درک ماهیت بسوی اویی داشتن انسان شهود است.
اما نه از ان شهودهایی که عرفا دارند بلکه همین شهودات دم دستی که همه داریم.
چه شهودی؟
توجه بی اختیار درونی به وجودی سراسر کمال و مشگل گشا در گرفتاری هایی که از تاثیر اسباب ظاهری ناامید شده ایم. این همان شهودی است که درک آن و توجه به این ادراک به ما بهترین فهم را از ماهیت بسوی اویی داشتنمان میدهد. در این ادراک فرق هم نیست که شخص کافر باشد یا مسلمان.

خب سوالی که دائما از سوی برخی دوستان مطرح میشود این است که آیا این تعمّقات میتواند در ساحت تربیت و ساختمان سازی و شهرسازی و سایر عرصه های زندگی نمود پیدا کند؟

در این یادداشت بعنوان مثال برخی از نتایج مبنای ماهیت بسوی اویی داشتن انسان را اشاره میکنم تا با آوردن مشت نمونه خروار اصل انکار زیر سوال برود، تا معلوم شود اگر تا حالا این مفاهیم امتداد نداشته مشکل از ما بوده نه از این مفاهیم ناب.
مثال اول:
در تحلیلی که در یادداشت قبل آوردم حال نیاز و توجه بی اختیار به رافع نیاز ماورایی، آنجا که از اسباب ظاهری ناامید شده ایم که همه ی ما در گرفتاری ها این حال را شهود کرده ایم عبارت دیگر یا بهترین أماره فهم هویت به سوی اویی داشتن مان است.
گفتیم در کودکان چون هنوز اسباب ظاهری شناخته نشده همین توجه به رافع نیاز میشود شهادت بر توحید.
در انسان مضطرّی که از اسباب ظاهری ناامید شده هم همان حال توجه به منجی قدرتمند میشود شهادت بر توحید.

نتیجه ی تربیتی این فهم از گریه ی کودک این میشود که اگر والدین هنگام گریه ی کودک به سرعت به خواسته و گریه ی او پاسخ ندهند و کودک گرسنگی بکشد و حاجتش را از خدای خودش دیر بگیرد این تاخیرها به توحید کودک و باورپذیری او نسبت به وعده های الهی در بزرگسالی آسیب خواهد زد.
لذا یک توصیه برای تربیت توحیدی فرزند میشود پاسخ دادن سریع به حوائج کودک در دوران شیرخوارگی.

مثال دوم:
ملاحظه نکردن اسباب ظاهری برای سنین کودکی بالاتر از شیرخوارگی هم بصورت مشکک وجود دارد و نتیجه ی تربیتی اش برای سنین بالاتر این میشود که حتما به وعده هایی که به فرزندتان میدهید وفا کنید و الا به توحید او صدمه میزنید.

مثال سوم:
کودکی دارم 3ونیم ساله، چندی قبل داخل خیابان از من چیزی مطالبه کرد، من اشتباه کردم و به او گفتم گران است.
و او در جوابم گفت خب گران باشد!!! و با این پاسخ توحیدی اش سیلی محکمی به نگاه اسباب بینِ غیرموحدانه ی من زد.
وقتی ذات انسان را نیاز و توجه به رافع حقیقی نیاز دانستیم و توجه به اسباب و وسائط را حجاب این سوگیری فطری دانستیم و گفتیم در کودکان هنوز این حجاب شکل نگرفته،
نتیجه اش این میشود که در تربیت کودک باید تلاشمان بر این باشد که کودکان را از مسیر ادراک توحیدی شان خارج نکنیم.
یعنی تا خودش به بلوغ درک اسباب ظاهری نرسیده ما او را درگیر توجه به اسباب ظاهری نکنیم و اجازه دهیم در این حیات طیّبه اش رشد کند و دیرتر اسیر نگاه وسائط بین شود تا بعدا راحتتر بتواند بر خداوند توکل نماید.

مثال چهارم:
وقتی هویت انسان میشود نقص و حاجت و روبسوی رافع نیاز داشتن
راه رفتن متناسب با این ذات میشود راه رفتن خاشعانه(و عبادالرحمن الذین یمشون علی الارض هونا). این راه رفتن راه رفتنی است که با این ذائقه سازگار است و این ذات را از هستی نمی اندازد و او را به کتم عدم نمیبرد.
با چنین شناختی از ذات انسان،برای پوشش این ذات هم حرفها خواهیم داشت
مثال پنجم:
چنین شناختی در عرصه ی ساختمان سازی اگر بخواهد ترجمه شود به قول استاد فروغی که نماد گنبد را سر و نماد گلدسته را دو دست روبه آسمان میدانستند، هیات گنبد و دو گلدسته ی آن، تجلی ذات روبه سوی اویی انسان و بلکه همه ی این عالمست
در این عرصه چه بسا از آیه شریفه ی “و تنحتون من الجبال بیوتا فارهین” که تجلّی استغناورزی آن تمدن در ساحت خانه سازی شان بوده درسهای زیادی بتوان گرفت.
مثال ششم:
این ذات اگر بخواهد در جوارح خودش را بیشتر نشان بدهد میشود دست به دعا و قنوت شدن و یا بالاتر از آن به سجده افتادن.
نتیجه:
چه کسی میتواند ادعا کند معنای ذات و هویت سراسر نقص و نیاز داشتن انسان، در هدفگذاری اقتصادی و فرهنگی و سبک زندگی قابلیت تاثیر گذاری و ترجمه شدن ندارد؟!!
آیا در تعامل با سختی ها و مشکلات،که بسترساز رجعت انسان به هستی واقعی انسان است موثر نیست؟
آیا با چنین نگاهی به انسان و فهم نقش سختی ها در حرکت توحیدی اش، مشاوره های ازدواج و قبل از طلاق و مشاوره های شغلی متفاوت نخواهد شد؟

رویکرد تنزیهی و تشبیهی در میانه علت فاعلی و علت غایی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_105
#جلسه_307

🔰رویکرد تنزیهی و تشبیهی در میانه علت فاعلی و علت غایی
حضرت استاد در یکی از بازخوردهایشان فرمودند:”در دل هر دو رویکرد تشبیهی و تنزیهی نیز تنزیه یا تشبیه نهفته است. ”

این سخن حقی است اما مسئله آنجا صورتی دیگر پیدا میکند که در عالم ماده تزاحماتی پدید آمده و یکی به مثابه علت فاعلی و دیگری به مثابه علت غایی مد نظر قرار میگیرد.

💠رویکرد تنزیهی به مثابه علت فاعلی و رویکرد تشبیهی به مثابه علت غایی
چنانچه رویکرد تنزیهی به مثابه علت فاعلی و رویکرد تشبیهی به مثابه علت غایی در کنش های انسانی مطمح نظر قرار گیرد آنگاه فاعلیت و سازندگی با ممشای مبارزه به غایت تمدن سازی در پی گرفته می شود.
به عبارتی هر چند “ما در موقف امثال یمن و غزه نیستیم” لکن جبهه مستضعفان در یک نگاه کل نگرانه زیر چکمه نظام سلطه قرار دارد و مستضعفان امامان بالقوه ارض هستند و نه امامان بالفعل!
فلذا فصل اخیر چهره ما بایستی مبارزه به منظور اتفاقا زدودن نفوذ طاغوت در رگ رگ شئون حیات اجتماعی و تمدنی ما به غایت تمدن سازی بایستی باشد.
به تعبیر دیگر لازمه هجرت از منطقه تحت نفوذ ولایت طاغوت و حاکمیت طاغوت به منطقه تحت نفوذ ولایت الله و حاکمیت الله، نفی درونی ولایت طاغوت و قطع رابطه با آن می باشد و این لازمه اش محقر شدن و کوچک شدن طاغوت و مظاهر تمدنی چشم پرکن طاغوت در دیدگاه همگان، و ذلیل خوار شمرده شدن پذیرفتن ولایت طاغوت می باشد.
این ممشا مدعیست اگر به دنبال تمدنسازی هستیم(رویکرد تشبیهی به مثابه علت غایی) در این صورت بایستی از هرگونه وابستگی فکری، عاطفی و رفتاری به طاغوت خویشتن خویش را برهانیم(رویکرد تنزیهی به مثابه علت فاعلی)

سوال اینجاست که با این تقریر این ممشا و سیاست، سیاستی در پارادایم تمدن و نه در تراز تمدن خواهد بود؟!

💠رویکرد تشبیهی به مثابه علت فاعلی و رویکرد تنزیهی به مثابه علت غایی
حال چنانچه رویکرد تشبیهی به مثابه علت فاعلی و رویکرد تنزیهی را به مثابه علت غایی در کنش های انسانی مد نظر قرار گرفته و سیاست انقلاب اسلامی بر این ممشا مستقر گردد بدین معنا خواهد بود که ما با تمرکز بر فاعلیت ساخت ایران پیشرفته به دنبال غایت چالش با نظام سلطه و دستگاه استکبار و رفع فتنه طاغوت از عالم باشیم.
فلذا فصل اخیر چهره ما بایستی «پیشرفت و تحول و آبادانی» باشد، یعنی جاری ساختن ربوبیت الهی در رگ رگ شئون حیات بشری.
به تعبیر دیگر لازمه هجرت از منطقه تحت نفوذ ولایت طاغوت و حاکمیت طاغوت به منطقه تحت نفوذ ولایت الله و حاکمیت الله، بر افراشتن پرچم ولایت الله و استحکام بخشیدن و اقتدار آفریدن برای ولایت الله می باشد و این لازمه اش حس عزّت و افتخار و تفاخر به مظاهر تمدنی و تاریخ الهی جبهه حق می باشد.
این ممشا مدعیست اگر به دنبال رفع فتنه طاغوت از عالم هستیم(رویکرد تنزیهی به مثابه علت غایی) در این صورت هیچ مفری جز وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِباطِ الخَيلِ نداریم. (رویکرد تشبیهی به مثابه علت فاعلی)

(وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ : شاید از این آیه بشود اینگونه استفاده کرده که اعداد و آمادگی هر قدرتی در جبهه مؤمنین به حق (تشبیه) غایتش ارهاب عدوّ الله (تنزیه) است.

🔴شاید بشود اینگونه تنظیر کرد که تاکید بر رویکرد تنزیهی به مثابه علت فاعلی به منزله تاکید بر دفع و رفع مانع بوده و تاکید بر رویکرد تشبیهی به مثابه علت فاعلی به منزله تاکید بر ایجاب و ایجاد اقتضاء می باشد.

این مهم است که بفهمیم حال و عطش یک مردمی عطشی تنزیهی است یا عطشی تشبیهی!

این مهم است که بفهمیم توان و اراده ملّی بایستی در جهت تنزیه و دفع و رفع مانع خرج گردد یا در جهت تشبیه و ایجاب و ایجاد اقتضاء!

این مهم است که بفهمیم اگر جهاز هاضمه فکری فرهنگی مان توان استحاله و زدودن رگه های طاغوتی نظامات اجتماعی را ندارد بایستی بر تنزیه جهت شناسایی رگه های طاغوت تاکید کنیم یا بر تشبیه جهت ارتقای جهاز هاضمه فکری فرهنگی مان!

اراده خود فرد یعنی چه؟

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسن_زاده
#مشخصاتـاسلام
#یادداشت_112
#جلسه_307

✨ اراده خود فرد یعنی چه؟

🖌« در نظام علت و معلولی، اراده
○ اگر معلول است و علت دارد که دیگر اراده شما نیست بلکه حاصل همان علت هاست.
○ اگر علت ندارد که نظام علی و معلولی به هم میریزد»

🔰به نظر می رسد پاسخ این بحث را باید در معنای «اراده» و معنای «خود » جست و جو کرد. یعنی در واقع اراده را چه تعریف میکنیم؟

🔸اینکه اراده را چه معنا میکنیم و آن را چگونه مترتب بر سایر علت ها و آخرین جزء علت تامه می پنداریم در این بحث نقش تعیین کننده ای دارد.

🔸اراده در فلسفه و كلام به ‌صورت‌هاى گوناگونى تعریف شده است:
ـحالتى كه پس از تصور منافع و مصالح براى فاعل حاصل مى‌شود
ـصفتى كه صاحبش را به یكى از دو طرف مقدور سوق مى‌دهد
ـصفتى كه به واسطه آن، از دو طرفِ ممكن یك طرف همراه با علم و شعور ترجیح داده مى‌شود
ـعلمى كه سبب صدور فعل مى‌شود بدون آن‌كه این صدور از روى كراهت و جبر باشد
ـصفتى كه اقتضاى صاحبش را بالفعل و تأثیر او را تمام مى‌كند كه در حق تعالى عبارت از علم عنایى یعنى علم به نظام احسن است و در انسان، غیر از علم به ‌شمار مى‌رود
ـداعی؛یعنی علم به مصلحت موجود در فعل
ـمیلى كه در پى اعتقاد منفعت حاصل مى‌شود
ـشوق مؤكّدى كه به دنبال ادراك امر ملائم پدید مى‌آید، چه ادراك یقینى باشد و چه ظنّى یا تخیّلى
ـشوق به برطرف كردن نقصى كه شخص در وجود خود مى‌بیند
ـقصدى كه به دنبال جزمِ حاصل از ادراك تصورى و تصدیقى پدید مى‌آید
ـعزم راسخى كه پس از مقدمات فعل، یعنى تصور و تصدیق و میل و جزم و عزم پدید مى‌آید
ـمعنایى منافى با كراهت و اضطرار دانسته‌اند

🔹از طرفی «خود» را چه معنا میکنیم؟
اگر گفتیم علائق، روحیات، استعداد ها، عقل و … من در اراده ی من تاثیر گذاشته و فلان چیز را اراده کرده ام، اینها غیر از من است؟
اگر اینها را غیر از «خود» بدانیم و در پاسخش بگوییم این اراده ی تو نیست بلکه اراده علائقت است، پس اصلا خود او کیست؟ چیزی غیر از تمام اینها؟ او دقیقا چیست که میخواهد اراده کند؟
توجه در معنا خود می تواند ما را به این نکته برساند که معلول بودن اراده منافی این نیست که اراده به خود فرد نسبت داده شود.
.

دور شدن خدا در نظام علیّ معلولی ناشی از تصویری مشائی از علیت!

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_216
#جلسه_307

💠 دور شدن خدا در نظام علیّ معلولی ناشی از تصویری مشائی از علیت!

وقتی سخن از نظام علیت به میان می آید یک احساس دوری از خدا شکل می گیرد، #خدای_فلسفه واجب الوجود است و سر سلسله علل کثیره ای است که همینطور علت یکدیگر هستند تا به من می رسد؛ تازه این سلسله علیتی را هم من نمی دانم چند تا هستند!

از طرفی می بینیم #خدای_قرآن خیلی نزدیک است!
خدایی که همیشه با ماست!
هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ ﴿الحديد، 4﴾

بل بیشتر خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک تر است!
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِيدِ ﴿ق‏، 16﴾

بل بیشتر خدایی که بین خودم و خودم هست!
أَنَّ اَللّهَ يَحُولُ بَيْنَ اَلْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ ﴿الأنفال‏، 24﴾

اما به نظر می رسد تصویری که ما از علت و معلول داریم یک تصویر مشائی است که چنین احساس دوری از واجب الوجود را ایجاد کرده است. مشاء از یک فضای امکان ذاتی و استواء نسبت و نیاز به چیزی که از استواء نسبت شیء را خارج می کند شروع می کند و به علت می رسد، کلا بحث در یک آب و هوای ماهوی بسته شده است که آن هم با کلی از مباحث خلط ذهن و عینی که در کار مشاء هست پیچیده شده بود؛ لذا یک تصویر دور درست می کند. تازه یک چیز تا بخواهد معلول بشود خودش کلی باید راه را برود: «الماهیه، قررت، فامکنت، فاحتاجت، فاوجبت، فوجبت، فاوجدت، فوجدت.»

این سخنان همه در جای خود درست است و باید مورد توجه هم قرار بگیرد، منتها تصویری که حکمت متعالی از علیت می دهد، خیلی غنی تر از این است. #خدای_صدرا آنقدر که ما فکر می کنیم دور نیست.

صدرا با بردن اثبات اصالت وجود و سپس #وجود_فی_غیره و عین ربط کردن همه معالیل، این تصویر دور را به هم زده است. خدای صدرا خدایی است که همه معالیل چیزی جز ربط به او نیستند، خدایی که او تنها مستقل عالم هستی است و همه ما سوی الله #هویت_ربطی دارند، فقر به او در وجود همه مخلوقات کاشته شده است.

بله نظام علیّ معلولی در فلسفه صدرا سر جای خودش هست منتها علت اینقدر دور از معلول نیست، معلول همان علت است در این موقف وجودی خاص، معلول رقیقه علت است و علت حقیقت این رقیقه است.

همین #خدای_قرآن را می دهی به متکلمین یک چیز تلخی در می آورند که کاش فقط دور بود! خدای قرآن را باید فهمید و فهم نظامی که خدای قرآن خلق کرده است، اگر در فهم های رو به عمقی صورت بگیرد تازه از تلقی های عوامانه و سطحی در موردش نجات پیدا می کنیم.

مختصر و مفید: چرا ایراد هیوم به علیت توسط فلسفه کانت حل نمی شود؟

#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_106
#جلسه_307

🔰مختصر و مفید: چرا ایراد هیوم به علیت توسط فلسفه کانت حل نمی شود؟

دیدگاه و نگرشی که کانت رقم زد زمینه ساز جهان بینی و معرفت شناسی متفاوتی بود و در این ساحت اساسا دسترسی به واقع میسور نیست. به تعبیر دیگر زیربنا و سیستم عامل مشکل دارد و عملا مشکل زیرساختی نگرش کانتی در اشکال و ایراد هیوم به علیت مطرح میگردد.

هیوم چون مبتنی بر نگرش کانتی دریافتش این است که رابطه علی چیزی است که ما در ذهن خود برقرار می سازیم و نه امری بین پدیده ها. به تعبیر دیگر رابطه علی که ما در ذهن خود برقرار می کنیم در بین پدیدارهاست نه بین خود پدیده ها. اینکه رابطه بین پدیده ها چگونه است با نگرش‌ کانتی مشخص نمی شود

یوند مسئله #جبر_و_اختیار به بحث نحوه ارتباط حق و خلق

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_217
#جلسه_307

💠 پیوند مسئله #جبر_و_اختیار به بحث نحوه ارتباط حق و خلق

چون اراده ما یکی از ابعاد وجودی ماست، اگر سؤال از نسبت اراده ما با اراده خالق ما (خدا) به میان بیاید، و کسی بخواهد ادعا کند که ما اراده ای نداریم و هر چه هست جبر است، یا کسی بخواهد بگوید که خدا هیچ تسلطی بر اراده ما ندارد و هر چه اراده می کنیم کاملا به خودمان واگذار کرده؛ باید قبل از آن تکلیف اینکه چه تصویری از نسبت من با خدا دارد که بر اساس آن تصویر به این قضاوت رسیده است؟

تصویر ما از نحوه وجود خدا و نحوه وجود ما کاملاً مؤثر است در تصویر ما از جبر و اختیار؛ اگر خدا را کمال مطلق و بی نهایت بدانیم به نحوی که دیگر جا برای غیر باقی نمی گذارد، دچار جبر مطلق خواهیم شد کما اینکه برخی جهله صوفیه شدند؛ اگر خدا را همچین هم بی نهایت ندانیم و بگوییم خدا نمی تواند در موقف من حاضر باشد و الا منیت من به هم می خورد، می توان کاملا خدا را به عقب راند و عنان کار را به دست خودمان بگیریم و این تصویر در کار متکلمین کاملاً حضور دارد و خدا یک موجودی است در کنار بقیه موجودات منتها خیلی بزرگ تر و با مقام بالاتر.

واقع قضیه این است که هر تصویری از رابطه حق و خلق ارائه بدهی که در آن خلق دارای وجود مستقل باشد که یک ربطی هم به خدا پیدا کرده است، نمی تواند مشکله جبر و اختیار را حل کند؛ شاید عجیب به نظر برسد و گفته شود اگر شما مسئله را اینقدر بیخ دار کردید که وجود شیء #عین_ربط به خدا شد و اصلاً این شیء چیزی جز ربط به خدا نشد، این که دیگر پدرجد جبر است! اما حقیقت این است که فقط با همین دیدگاه می شود بحث جبر و اختیار را حل کرد.

فقط نگاه فقری و ربطی به مخلوقات است که اجازه حضور خدا در موقف او را می دهد، اگر نتوانیم حضور خدا در موقف مخلوق را تصویر کنیم قاعدتاً باید معتقد به تفویض شویم؛ و عجیب این است که کله خراب ترین متکلمین تاریخ یعنی اشعریون قائل به جبر شدند و همین عمق کله خرابی شان را می رساند!

متون متعدد دینی ما را به این وا می دارد که خدا را در موطن وجودی و افعالی خود بپذیریم،
أَنَّ اَللّهَ يَحُولُ بَيْنَ اَلْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ ﴿الأنفال‏، 24﴾
وَ اَللّٰهُ خَلَقَكُمْ وَ مٰا تَعْمَلُونَ ﴿الصافات‏، 96﴾
سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: بِمَ عَرَفْتَ‏ رَبَّكَ‏؟ بِمَا عَرَّفَنِي نَفْسَه‏؛ قَرِيبٌ فِي بُعْدِهِ، بَعِيدٌ فِي قُرْبِه‏، فَوْقَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ، وَ لَا يُقَالُ: شَيْ‏ءٌ فَوْقَه‏؛ أَمَامَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ، وَ لَا يُقَالُ: لَهُ أَمَام‏؛ دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَاكَشَيْ‏ءٍ دَاخِلٍ فِي شَيْ‏ء؛ وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ‏ءٍ خَارِجٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 86

از طرف دیگر سراسر فضای دین مشحون است از تکلیف و حشر و حساب و کتاب و عقاب و جزاء و واضح است که اگر جبر باشد همه این امور بی معنا می شود.

باید بتوان ایده ای داد که این ایده بتواند از مخلوق بودن فعل من در آن واحد برای خودم و خدا پشتیبانی کند، و این ایده همان ایده #وجود_فقری یا #عین_ربط بودن همه مخلوقات است.
در این ایده ما دو اراده نداریم بلکه یک اراده داریم که هم مستند به من است و هم به خدا! به عبارتی چون وجود من عین ربط به حق است، اراده من و همه چیزهای دیگر من هم عین ربط به حق است.

💠 بحث فهم از علیت و دعواهای خونین تاریخ اسلام

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_218
#جلسه_307

💠 بحث فهم از علیت و دعواهای خونین تاریخ اسلام

یک بحث که مداماً توسط برخی مطرح می شود این است که مبانی چه تأثیری دارند و از این زاویه به همه علومی که مربوط به مبانی هستند مثل فلسفه و عرفان و کلام نقد وارد می شود که امتداد ندارند.
یکی از اثرات علوم بنیادین این است که به صورت ریشه ای شخصیت و هویت و جهانی که انسان در آن زیست می کند را تغییر می دهند.

مثلا همین بحث علیت و فهمی که از نسبت مخلوقات با خالق داریم، علت خیلی از دعواهای خونین جهان اسلام بوده است.
عده ای که عمدتاً جریان تصوف هستند و بر خلاف تصور خیلی از انقلابیون و انقلاب ها و حکومت های تاریخ اسلام از این جریان برخاسته است؛ یک فهمی از نسبت خدا و مخلوقات داشتند که منجر به رفتن به سمت امور باطنی میشده و ظواهر و شریعت کم رنگ می شده.
یک عده که عمدتاً متکلمین بودند با فهمی که از نسبت خدا و خلق داشتند و با فهمی که از نسبت علت و معلول داشتند؛ دائماً در حال تکفیر جریان های تصوف و فلاسفه و حتی بین خودشان جریان های مختلف شان در حال تکفیر همدیگر هستند و ریشه خیلی از کشت و کشتارها و جنگ ها را اگر بشکافیم به همین نگاه ها و باورهای مختلف از معارف دین که تقریباً مهم ترین آن ها #نسبت_حق_و_خلق است می رسیم.

لذا این بحث واقعاً یک بحث تئوریک و نظری در گوشه کتابخانه علما نبوده است و چه کشته ها که در تاریخ اسلام نداده است.