جاودانگی انسان در قوس صعود یا نزول؟ (تفاوت ازلیت و ابدیت)

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_228
#جلسه_313

💠 جاودانگی انسان در قوس صعود یا نزول؟ (تفاوت ازلیت و ابدیت)

عرفا مجموعة نظام هستي را به شكل دايره ترسيم مي‌كنند و آن را دايره وجوديه مي‌نامند؛ يك قوس اين دايره قوس نزول است كه با حركت حبي از حق تعالي شروع مي شود و ابتدا همة موجودات به نحو علمي در دو تعين اول و ثاني پديد مي‌آيند؛ و سپس همة موجودات در تعين‌هاي خلقي يكي پس از ديگري به وجود مي‌آيند و اين سير همينطور ادامه مي يابد تا به پايين ترين نقطه وجود كه فلاسفه آن را هيولاي اولي و عرفا آن را انسان مي دانند؛ مي رسد. اين قوس را #قوس_نزول مي گويند.
پايان قوس نزول، شروع #قوس_صعود است؛ در قوس صعود ابتدا وارد عالم مثال و در پي آن عالم عقل و پس از آن با تعين ثاني و در آخر به تعين اول مي‌رسيم. ولي عرفا با توجه به قاعده «لا تكرار في التجلي» اين دو مسير را عين هم نمي دانند و لذا حركت برگشت خطي نيست بلكه قوسي است.

انسان سرمدی است، یعنی هم به جهت عقبه و پشتوانه از خدا آمده است و هم به جهت امتداد و حرکت به خدا می رسد. هم من الله است و هم الی الله. هم در سیر نزولی خود یک حقیقت کشسان از عوالم حقی است تا عالم ماده که پایین ترین مرتبه عوالم خلقی است و هم در سیر صعودی خود همه این عوالم خلقی را طی می کند و به عوالم حقی وارد می شود.

سرمدیت یعنی ازلیت و ابدیت، ازلیت یعنی همان چیزی که در قوس نزول می گوییم که یک وجود کشسان از خدا تا عالم ماده هستیم، و ابدیت یعنی در قوس صعود آن مسیری ازلی را طی می کنیم تا به حق می رسیم؛

با این مقدمات وقتی از جاودانگی انسان سخن می گوییم، در واقع داریم در مورد ابدیت او حرف می زنیم نه ازلیت؛ وقتی به انسان می گوییم ای انسان تو جاودانه ای، داریم از مبدأ عالم ماده که فعلا در آن قرار دارد به سمت خدایی که بی نهایت است مسیر را به او نشان می دهیم و می گوییم هستی که هستی!
بله به خاطر شوائب عالم ماده یک فضای زمانی بر ذهن ما حاکم است و واقعاً هم تصور غیر زمانی برای ما که در عالم ماده هستیم بسیار سخت است؛ اما وقتی می گوییم تو جاودانه هستی منظورمان این است که وقتی در حرکت جوهری خود از عالم ماده هم خارج شدی و آنجا دیگر زمان نبود، باز هم مراتبی هست که باید طی کنی و این مراتب تا فنای فی الله هست و تو هم هستی و لذا تو ای انسان جاودانه ای.

در نتیجه باید در تقریر جاودانگی انسان بین ازلیت و ابدیت او تفاوت قائل شویم.
.

تصور صحیح از ابدیت، رهایی بخش از پوچی

#یادداشت
#مشخصات_اسلام

#حامد_خواجه
#یادداشت_101
#جلسه_313

⭕️تصور صحیح از ابدیت، رهایی بخش از پوچی

بحران امروزه بشر، پوچی است؛ چون از جاودانگی و ابدیت به دور مانده است! بشر حضور در ابدیت خود را فراموش کرده است، و زندگی را کوچه بن بستی می‌بیند که به هر سمت برود به بن‌بست می رسد؛ لذا ناچار است برای کم کردن سردی زندگی، دلخوشی دروغین بسازد.

اگر کمی روی مبدا این فراموش تامل کنیم شاید این نتیجه را دریابیم که این به فراموشی سپردن ابدیت به این خاطر بوده است که اعتقاد به این باور را در زندگی احساس نکرده است و تاثیر این باور را نچشیده است.
و این که چرا بشر تاثیر این باور را نچشیده است آیا به خاطر این نبوده است که تصور درست و کاملی از ابدیت نداشته است؟ این که ابدیت را با همین تصور دنیایی بفهمد، این باور قدرت سامان دادن و مدیریت کردن زندگی بشر را ندارد و لذا اینکه فقط بدانیم ابدیتی در پیشرو داریم و از آن تصور صحیح و کاملی نداشته باشیم، این باور توان پیشتیبانی از زندگی را پیدا نخواهد کرد و با از دست‌دادن کارایی خود، به فراموشی کشیده می‌شود.

به نظر می‌رسد تصوری که از جاودانگی رواج داشته است «حیات بی‌انتها» بوده است و این تصور به خاطر کم بودن قدرت نفوذش در زندگی اینگونه به دست فراموشی سپرده شده است و اگر هم چیزی از آن هست، در زبان‌ها است و تاثیری در رفتار و کردار بشر نمی‌گذارد.
اما اگر از جاودانگی و ابدیت، زمان را بگیریم؛ و به معنای «بی‌انتهایی حیات» تلقی شود؛ یعنی عمق حیات، شعور عمیق؛ آن گاه این باور قدرت آن را دارد که زندگی بشر را ویرایش بزند و از پوچی رهایی دهد. و الّا اگر همان تصور «حیات بی‌انتها» قرار است در باور بشر بماند، این باور توان رهایی بشر از پوچی را ندارد؛ اینکه فقط یک صوت باشد، نه تنها قدرت رهایی از پوچی را ندارد بلکه ممکن است بیشتر به آن دامن بزند.

دوگانه حیات جاودانه و حیات فانی

#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#جلسه_313
#یادداشت_98
#دوگانه_حیات_جاودانه_و_حیات_فانی

به نظر می آید آنچه که در بحث جاودانگی باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد و برای فهمش تلاش شود، اتفاقا مفهوم متضاد آن یعنی فانی بودن است.
انچه که در نظر مادی‌گرا ها بیشتر جلوه دارد همان فهم از جاودانگی است اما روشن است که در انتخاب مصداق جاودانگی به خطا رفته اند و اصالتی غیراصیل در ذهنشان رسوخ کرده است.
نقل است:

روزی حضرت داوود از یک آبادی میگذشت. پیرزنی را دید بر سر قبری زجه زنان. نالان و گریان. پرسید: مادر چرا گریه می کنی؟ پیرزن گفت: فرزندم در این سن کم از دنیا رفت. داوود گفت: مگر چند سال عمر کرد؟ پیرزن جواب داد:۳۵۰ سال!! داوود گفت: مادر ناراحت نباش.
پیرزن گفت: چرا؟ پیامبر فرمود: بعد از ما گروهی بدنیا می آیند که بیش از صد سال عمر نمیکنند. پیرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسید: آنها برای خودشان خانه هم میسازند، آیا وقت خانه درست کردن دارند؟ حضرت داوود فرمود: بله آنها در این فرصت کم با هم در خانه سازی رقابت میکنند. پیرزن تعجب کرد و گفت: اگر جای آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران میپرداختم.(منبع این روایت را نیافتم اگر عزیزی دست یافت اطلاع دهد.)

غرض از این حکایت این است که اتفاقا گذشت زمان و ورود به دنیای مدرن، توانسته بحث جاودانگی را بسیار پررنگ کند تا جایی که مردم امروزه حیات غیرجاودانه و فانی را فراموش کنند به حدی که کسی که زیر صد سال عمر می کند برنامه ریزی برای حیات در این دنیا دارد که 350 ساله های گذشته این برنامه را در ذهن خود نمی اندوختند.

لذا به نظرم در این گزاره اتفاقا باید بر فانی بودن تکیه کرد و این مفهوم را بیشتر پررنگ و برجسته کنیم.

جاودانگی یا حیات برزخی از نگاه شهید مطهری

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_229
#جلسه_313

💠 نقطه تأکید شهید مطهری در گزاره 13 مشخصات اسلام از منظر جهان بینی چیست؟ (جاودانگی یا حیات برزخی)

متن شهید به این شکل است:
«روح انسان حقيقتی جاودانه است انسان نه تنها در قيامت به صورت زنده‏ای محشور می‏شود، در فاصله دنيا و قيامت از نوعی حيات كه #حيات_برزخی ناميده می‏شود و از حيات دنيوی قوی‌تر و كامل‌تر است بهره‌مند است در حدود بيست آيه از قرآن به حيات انسان در حال پوسيدگی بدن در فاصله مرگ و قيامت دلالت دارد.»

آیا شهید مطهری در این گزاره می خواهد بحث جاودانگی انسان یا همان ابدی بودن انسان بحث کند یا این بحث را قبلاً گفته و در این گزاره می خواهد چیز دیگری را بگوید؟
با توجه به اینکه ایشان در گزاره 12 گفته بود:
«بعد از اين جهان، جهانی ديگر است آن جهان، جهان ابديت و جهان پاداش و كيفر اعمال است.»
به نظر می رسد که #جهان_ابدیت را ایشان در گزاره 12 گفته است، اینکه آخرتی هست و در آن آخرت هم پاداش و کیفر اعمال این دنیا داده می شود و هم آن آخرت جهان ابدیت است و انسانی که آخرت دارد ابدی است؛
لذا در گزاره 13 محور بحث ایشان روی جاودانگی و ابدیت انسان نیست، بلکه ایشان در این گزاره می خواهند فاصله بین مرگ تا قیامت را پر کنند، و بگویند که انسانی که ابد در پیش دارد، در فاصله مرگ تا قیامت در عالمی به نام #عالم_برزخ دارای #حیات_برزخی است.
به بیان دیگر در این گزاره نقطه تأکید ایشان بر روی #عالم_مثال است نه روی ابدی و جاودانه بودن انسان؛
اگر هم با جاودانگی شروع می کند، نمی خواهد جاودانگی را به معنای #حیات_ابدی بگیرد، بلکه می خواهد بگوید هیچ فتوری در حیات انسان از رحلت از این دنیا تا برانگیخته شدن در قیامت وجود ندارد.
.