مفهوم شناسی «ساختار» در عنوان بازسازی ساختار فرهنگی

💠مفهوم شناسی «ساختار» در عنوان بازسازی ساختار فرهنگی💠

🔶2) ساختار:
در یادداشت گذشته واژه «بازسازی» را مفهوم شناسی کردیم. در ادامه به مفهوم ساختار می پردازیم:
🔹در اینکه مراد از ساختار چیست، ابهاماتی وجود دارد. آیا مراد سازمان ها و نهادهای دولتی فرهنگی است؟ یعنی مراد حضرت آقا از بازسازی ساختار فرهنگی، بازسازی در سازمان ها و نهادهای دولتی است؟ که به نظر می رسد، این تحلیل تقلیل مطالبه رهبری است.
🔹و یا مراد شیوه اداره و فرایند تصمیم سازی و تصمیم گیری در فرهنگ است؟ یعنی فکر و ایده و سازمان ها بی مشکل هستند و فقط در شیوه اداره و رویکرد مشکل وجود دارد. این احتمال درست است ولی مشکل منحصر در این مورد نیست.
🔹به نظر می رسد مراد از ساختار، 1) خود نهادها و ابزارها، 2) نوع چینش آنها و 3) رویکرد و نحوه مدیریت، و فرایند تصمیم گیری و حل مسأله است.

🔻یعنی اولا هم نهادهایی که از ابتدا در کشور پایگذاری شده، بعضا اصل آن نهادها اسلامی و کارامد نیست چراکه بعضی از این نهادها ساخته تفکر غربی است که در کشور ما هم پیاده شده است مانند بانک، بورس در اقتصاد یا مدرسه، موسسات آموزشی، سینما، تلوزیون و غیره. چه بسا بعضی از این نهادها و ابزارهای داخلشان، به کلی باید منحل شوند.

🔻ثانیا نوع چینش و سازماندهی اجزای فرهنگ (اعم از نهادهای دولتی و نهادهای مردمی) است. اگر هم ساخت نهادها صحیح و مطابق عقبه های فکری باشد، نوع چینش آن بسیار حائز اهمیت است. در فلسفه علم بعضی قائلند که حقیقت اشیاء، در نوع نسبت یک پدیده با دیگر پدیده ها تعریف می شود. لذا می توان گفت تغییر آرایش اجزاء در یک کل، کامل اثر آن کل را تغییر می دهد. چه بسا یک کل با یک آرایش خاصی که اجزائش دارند، به کلی در خدمت مقاصد مادی غربی باشند و یک تغییر و لو کوچک در آرایش آن اجراء، آن کل را به یک نهاد اسلامی مبدل کند. مثلا در طرح مدرسه اسلامی، شاید ظاهر سخت افزارانه این مدرسه فعلی منحل نشود ولی آرایش آن دچار تغییرهای بنیادی شود. مثل جایگاه معلم، دانش آموز، جایگاه مواد درسی و اهمیت آنها و غیره.

🔻و علاوه بر نوع چینش اجزاء، نحوه کلی مدیریت و رویکرد و فرایند تصمیم گیری و حل مسأله هم بسیار مهم است. به عنوان مثال، مدیریت کسی که قائل به مردم سالاری است بطور کلی با کسی که قائل به دموکراسی یا دیکتاتوری است، متفاوت است. رویکرد کسی که فرهنگ را زیربنای جامعه می داند با کسی که اقتصاد را زیربناء می داند، بسیار متفاوت است. حتی اگر در خود نهادها و سازمانها و نوع چینش آنها تغییری رخ ندهد، نحوه مدیریت و رویکرد، بسیار در فعالیت و نتایج موثر است.

🔹نتیجه گیری: ما باید با خودآگاهی کامل و نگاه به مبانی معرفتی، اجتماعی و راهبردی خود، اولا به طراحی نهادها و سازمان ها و ابزارها بپردازیم و سپس نوع چینش و آرایش آنها، اصل و فرع آنها و اولویت های اساسی آنها را مشخص کنیم و در مرحله سوم، رویکرد و نحوه مدیریت و فرایند تصمیم گیری و حل مسأله خود را مطابق اصول فکری خود قرار دهیم تا آن نهادها در خدمت تحقق مقاصد الهی در بیاید.
اینکه امروزه در عرصه فرهنگ، با وجود اینکه بسیاری از متصدیان امر انسان های مومنی هستند و حتی بسیاری از نهادها، نهادهای اسلام پایه یا ایران پایه هستند مثل هیئت و بسیار از مراسمات و آداب و رسوم دینی و ملی، ولی در عرصه فرهنگ، پیشرفتی را نمی توانند رقم زنند، بخاطر همین نکته دوم و سوم است. یعنی نوع چینش نهادها و رویکرد و نوع اداره، دچار معضل است.

تاملی پیرامون الگوی اصلاحی پردازشگر دو هسته ای(2)

ادامه یادداشت قیل:

حال سوال اساسی اینجاست که آیا این الگوی اصلاحی برای اصلاح کل ساختار و سامان دولت و حاکمیت و یا به تعبیر دیگر اصلاح مساله بروکراسی و حرکت به سوی دولت اسلامی، قابل تعمیم است؟ و اینکه آیا الگوی اصلاحی خود حصرت آقا و دست فرمان راهبردی ایشان هم همین گونه است یا خیر؟

آیا توصیه به پیش گرفتن این رویکرد عملا به بی توجهی به دولت و حاکمیت و ظرفیت های بالقوه و بالفعل آن برای پیشرفت ایران منجر نمیشود؟ اگر ما به همه جوانان نخبه مان توصیه کنیم که در هسته دوم یا همان سپاه پیشرفت نقش آفرینی کنند، پس چه کسی میخواهد به وضعیت نابسان در فضای مدیریتی رسمی کشور و امکان های بالفعلی -که نگوییم برای تحول- حداقل برای تغییر مهیاست، رسیدگی کند؟ آیا ما باید دائما از این صحنه عینی ملطوم واقع شویم تا اینکه بتوانیم به سختی و با ضرب و زور زمان بر جریان موازی جدیدی خلق کنیم؟ آیا واقعا اصلاح از درون و بلکه به تدریج تحول های جدی با ورود و حضور نسل واقعا انقلابی در داخل ساختارها ممکن نیست؟ اینکه حضرت آقا خطاب به جوانان انقلابی میفرمایند که باید عهده مسئولیت های جدی در این کشور شونئ، تعبیر مدیران نظام را به کار میبرند و… به چه معناست؟ اینکه حضرت آقا روی تشکیل دولت جوان حزب اللهی تاکید میکنند و آن را راهگشای حل بسیاری از مسائل کشور میدانند را چه طور با راه اندازی هسته موازی جمع کنیم؟ بالاخره جوان حرب اللهی در دولت خدمت کند یا در سپاه پیشرفت؟ اساسا ایده حلقه های میانی چه نسبتی با این راهبرد دارد؟ آیا ما حلقه های میانی را جریان موازی میفهمیم؟ یا اینکه بالعکس، فهم طولی از ماجرا درست است و در واقع جریان حلقه های میانی بستری برای آمادگی نیروهای انقلابی برای ورود به بدنه دولت و حاکمیت است؟
اصلا به فرض قبول همچین راهبردی(دو هسته ای)، نحوه تعاملات و نسبت هایی که این دو جریان باید با هم داشته باشند چگونه است؟ در واقع دغدغه بیشتر از این طرف است که این سپاه پیشرفت چه نسبتی را باید با دولت های مستقر برقرار کند که منجر به اصلاح ( یا بفرمایید حذف!) آن ها شود؟

امکان فهم طرح امام زمان وجود دارد

حضرت صاحب زمان ارواحنا فداه، دارای یک طرح و پروژه هستند و پای این کار هم ایستاده‌اند؛ هر چند از نظر‌ها غایب هستند.

ما همیشه در مرور تاریخ گذشتگان، گله‌مندیم که اصحاب و یاران و اطرافیان حضرات معصومین علیهم السلام طرح ایشان را نمی‌فهمیدند و بیرون از طرح بودند؛ هر چند اهل اقدام بودند کارهایی می‌کردند، امّا چون طرح ولی را نفهمیده بودند، از آن بیرون می‌زدند و به دنبال فهمیدن طرح ولی و به تبع آن عمل در طرح ولی نبودند و یا هم اشتباه می‌فهمیدند.

در عصر حاضر که امکان دسترسی به امام مانند گذشته نیست، شاید گمان شود که امکان فهمیدن طرح امام زمان ارواحنا فداه وجود ندارد و این گمان شود که تکلیفی نیست که به دنبال فهمیدن طرح ایشان باشیم! -بماند که کسانی هم هستند که قائل به طرح داشتن حضرت نیستند- به عبارت دیگر عدم امکان شنیدن سخنان حضرت، گمان می‌شود که امکان فهمیدن طرح ایشان وجود ندارد و تکلیف به فهمیدن طرح ایشان، تکلیف به ما لایطاق است.

امّا اگر در تاریخ ائمه اخیر متمرکز شویم، خواهیم دید که اولا با توجه به شرایط سیاسی آن زمان و حکومت‌های جور، و دوما برای آمادگی و تربیت جامعه برای دوران غیبت، این بزرگواران هم تقریبا در غیبت به سر می‌بردند و آنقدر دسترسی‌ها به ایشان سخت بود و یا مدت‌‌های طولانی در زندان بودند که تا حدودی می‌توان گفت غائب بودند؛ ولی همین ائمه دارای طرح بودند و پرژه‌ی خود را پیش می‌بردند و منفعل نبودند و همچنین کسانی بودند که طرح ایشان را می‌فهمیدند و در طرح ایشان اقدام می‌کردند.

علاوه بر این ما اهل بیت علیهم السلام را در یک نظریه که از حضرت آقا گرفته‌ایم، یک انسان ۲۵۰ ساله می‌دانیم؛ به عبارت دیگر می‌توان گفت تمام پروژه‌ها‌ی ایشان ذیل یک پروژه و طرح کلان است که به دوران امام عصر هم کشیده می‌شود. لذا نمی‌توان به راحتی گفت که فهمیدن طرح حضرت صاحب الزمان کاری غیر ممکن است. البته در این یادداشت قصد گفتن راه و روش رسیدن به آن طرح نبود، بلکه تنها قصد شد بود که بیان شود امکان رسیدن و فهمیدن طرح حضرت وجود دارد.

حفاظت شده: تاملی پیرامون الگوی اصلاحی پردازشگر دو هسته ای(1)

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

نظریه پیشرفت فرهنگی امتداد کدام میراث علمی اسلامی است؟

وقتی در مورد نظریه پیشرفت فرهنگی و اموری از این دست مثل الگوی پیشرفت و برنامه‌های پیشرفت سخن می‌گوییم در امتداد کدام میراث علمی اسلامی قرار داریم؟ کدام دارایی ما در تراث اسلامی پشتیبان ما در تولید این علوم است؟ اساساً سنخ علمی که در اینجا تولید می شود از سنخ کدام یک از علوم اسلامی است؟

ما در سنت اسلامی دانشی داریم که متکفل پرداختن به «علوم کلی مربوط به عمل انسانی» است، لذا باید گفت هر جا که به عرصه کنش انسانی وارد می‌شویم این دانش ریشه دار اسلامی باید به صحنه بیاید و از سخنانی که ما در این عرصه می‌زنیم پشتیبانی کند.

اما متأسفانه این دانش اسلامی در طول قرون متمادی مورد کم‌مهری و گاه بی‌مهری دانشمندان اسلامی قرار گرفته و به همین دلیل در وضعیت فعلی ما که بسیار نیامند به علوم اسلامی ناظر به عرصه عمل انسانی هستیم، بسیار دستمان خالی است.

این میراث اسلامی «دانش حکمت عملی» بوده است که ریشه‌ای در تراث یونانی ما دارد و در سنت اسلامی ما هم بیشترین کسی که به آن پرداخته است جناب فارابی است، و با صد افسوس باید گفت که حتی بوعلی هم آنچنان که شایسته امتداد کار فارابی بود، در این عرصه کار نکرد و بعد از ایشان نیز به همین منوال این دانش نحیف و پا نخورده باقی مانده است. تا مدت‌ها جزء کار علمی طلاب علوم دینی قرار داشت ولی در دوره معاصر تقریباً به صورت کلی این دانش از سبد تغذیه علوم دینی خارج شده است.

آسیب این کم‌توجهی در مواجهه با علوم انسانی ذاتاً مسموم غربی خود را نشان داد، موقعی که جامعه اسلامی مورد هجوم فکری این علوم که همگی علوم مربوط به عرصه کنش و فعل انسانی هستند، قرار گرفت؛ یک میراث کار کرده و مرسومی در دست عالمان دین نبود و لذا به سرعت صحنه عمل انسانی چه در عرصه فردی و چه در عرصه اجتماعی توسط علوم انسانی غربی در نوردیده شد و دود این کار نکردن در «حکمت عملی» به چشم همه ما رفت.

نظریه پیشرفت در واقع در افق بخش «سیاست مدن» که در حکمت عملی بحث می‌شود قرار دارد، زیرا بناست در سطح کلان‌ترین عرصه زیست اجتماعی بشری که حیات تمدنی است و کاملاً منضم به عرصه عینیت و عمل اجتماعی انسانی سخن ارائه کند. هر چند که متکفل بخشی از بررسی‌ها در اینجا عقل نظری است، منتها همه کنش‌های عقلی عقل نظری در حکمت نظری قرار ندارد، باید حواسمان باشد که بین عقل عملی و حکمت عملی خلط صورت نگیرد، در حکمت عملی هم از کنش عقل عملی و هم از کنش عقل نظری استفاده می‌شود، هر چند که جناب بوعلی اساساً عقل عملی را فقط متکفل تفکر و تأمل در امور جزئی دانسته است، و لذا احکام کلی در حیطه عمل را به صورت کامل کار عقل نظری دانسته است، اما نظر دقیق استاد یزدانپناه این است که علاوه بر عقل عملی تدبیری که متکفل تأمل در امور جزئی است، عقل عملی ذات‌یاب نیز داریم، هر چند که بعد از یافتن اصل ذات توسط عقل عملی این عقل نظری است که تعمیم و کلیت‌بخشی را انجام می‌دهد (برای مطالعه بیشتر در این مورد به صفحات 120 الی 130 کتاب چیستی و نحوه وجود فرهنگ مراجعه شود.)

پس باید گفت که اساساً محصولات مربوط به عمل و کنش انسانی در هر سطحی که باشد در حیطه «دانش حکمت عملی» قرار می‌گیرند، و با پرداختن به این سرمایه و توسعه این دانش در علوم اسلامی می‌توان با قوت و اتکای علمی بهتری وارد این عرصه‌ها شد و بررسی‌ها را با تکیه به سرمایه‌های خودی  بیشتری انجام داد.

 

#یادداشت_329