خلق علوم فرهنگی

دهمین عنصر از عناصر چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی، «خلق علوم فرهنگی» است؛ این عنصر نه تنها خودش به خوبی دیده شده است بلکه جایگاه آن نیز بسیار دقیق است؛ درست بعد از کار فرهنگی یا حل مسئله: پیشرفت قرار گرفته است؛ به عبارتی پس از اقدام قرار گرفته است و در واقع اینجا باید اقدام‌پژوهی کرد.

این خیال خامی است که گمان شود علوم انسانی در کتابخانه‌ها تولید شده و می‌شود؛ علوم انسانی واقعی کاملا منضم به عمل و اقدام است؛ این علوم از اقدامات شکل گرفته استخراج می‌شوند.

شما به عنوان یک مومن انقلابی، اقداماتی دارید؛ و یا به عبارت بهتر به عنوان یک مومن انقلابی یک زندگی دارد؛ یک زندگی که در زیست مومنانه و انقلابی رقم خورده است؛ در این زیست مسائل و مشکلاتی داشته‌اید و در این زیست دائما در حال حلّ مسئله بوده‌اید؛ این حل مسئله‌ها‌ای که داشته‌اید باید تجربه‌نگاری شود و از همین‌ها علوم انسانی تولید و استخراج شود؛ علوم انسانی بومی خودمان.

چرخه، نگاهی سیستمی و مهندسی و نامطلوب برای فرهنگ

بسم الله الرحمن الرحیم

  • نگاه چرخه ای اساسا یک نگاه سیستمی و مهندسی می باشد اما مسئله ای که باید در این نوع نگاه بدان توجه کرد این است که تا چه اندازه می توانیم مسائلی مانند فرهنگ که یک ماهیت اعتباری دارند و یک پدیده انسانی هستند را با نگاه های سیستمی و مهندسی مدیریت کرد.
  • یکی از آفات نگاه چرخه ای به مسئله فرهنگ، مکانیکی شدن آن می باشد. به تعبیر دیگر به دلیل غرق شدن در نگاه چرخه ای و مکانیکی، خلط حقیقت و اعتبار رقم می خورد. یعنی پدیده فرهنگ که معتبره انسانی است و لزوما با مبنای حقایق و فضای مهندسی پیش نمی رود را همیشه با نگاه مهندسی و چرخه ای تحلیل کرده و این سبب می شود در جاهایی که چرخه از کار می افتد، برای حل آن معضل، دوباره با نگاه مهندسی به چرخه نگاه کرده و مولفه های چرخه، مانند چرخ دنده های مختلف یک سیستم و ماشین دیده شود.
  • این رویکرد باعث می شود نگاه مکانیکی و مهندسی به فرهنگ ایجاد شود و مولفه های مختلف انسانی در آن لحاظ نشود و دائما برای حل معضل چرخه، باز با نگاه مهندسی، مولفه های مختلف را مانند چرخ دنده های یک سیستم جا به جا و یا اضافه و کم کرده، در صورتی که شاید اصلا معضل نا کارآمدی آن چرخه به سبب نگاه سیستمی و مهندسی به پدیده فرهنگ باشد و این معضل در خود نگاه چرخه ای نهفته است.
  • پدیده فرهنگ به سبب آن که یک برساخت انسانی و اجتماعی است، از مولفه های مختلفی تبعیت می کند و لزوما شاید نتوان آن را با یک سیستم و چرخه منطقی مدیریت کرد چرا که انسان و برساخت های آن، مفاهیم پیچیده و به تعبیری غیر مهندسی ناپذیر هستند. البته که مهندسی ناپذیر بودن فرهنگ به معنای مدیریت ناپذیر بودن آن نیست و شاید بتوان این گونه ادعا کرد که باید طرحی نو برای مدیریت پذیر کردن فرهنگ پیشنهاد داد.

حلقه های مفقوده در چرخه پیشرفت فرهنگی

بر فرض که بپذیریم الگوی صحیح پیشرفت فرهنگی، الگوی چرخه است و نارسایی ها و نواقص این الگو را نادیده بگیریم یا آنها را تدبیر کنیم، اما در همین چرخه ای که ارائه شده، به نظر حلقه های مفقوده ای وجود دارد.

اگر چه عناصری که آورده شده است، عناصری ضروری و مهم است، اما به نظر می رسد عناصر ضروری فرهنگی دیگری لحاظ نشده و یا تصریح روی آن نمی بینیم.

مواردی از جمله نقش و کارکرد و جایگاه هنر، رسانه، روایت و روایتگری، نهادهایی مانند خانواده و مسجد و هیئت، ظرفیت هایی مانند اربعین، راهیان نور، اردوهای جهادی، جبهه مقابل و گفتمان های رقیب و کنش و واکنش ما نسبت به آنها، نقش تراث عمیق اسلامی و هم چنین مکتب امام به طور خاص.

هر چند که برخی از عناصری که نام برده شد، حتما می توان ذیل عناصر دیگر لحاظ کرد، ولی به نظر می آید، برخی از عناصر را باید به صورت جداگانه لحاظ کرد. مثلا چرخه پیشرفت فرهنگی خیلی توده و عموم مردم -یعنی بعد از حلقه های میانی- نشان داده نمی شود.