حفاظت شده: درباره استاد

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

تقریر مختصات آزاداندیشی

از دیدگاه حقیر اگر تقریر مختصات آزاداندیشی از خواستگاه اصلی اش آغاز شود و بعد به وزن راهبردی آن اشاره شود بسیاری از اشکالاتی که در مختصات راهبردی آزاداندیشی مطرح میشود بلا وجه میشد.

همانطور که در ایده مادر توضیح داده شد، قلب لایه اندیشه اجتماعی، مردم سالاری است و مردم سالاری با سه عنصر آزاداندیشی، اخوت و زندگی گرایی محقق میشود. در واقع آزاداندیشی در لایه اندیشه اجتماعی و از عناصر مردم سالاری است که بدون آن مردم سالاری واقعی محقق نخواهد شد، هرچند ادعای آن وجود داشته باشد. لذا در همه ی اعصار به آزاداندیشی محتاجیم و آزاداندیشی جز لاینفک اندیشه اجتماعی مان است و از این حیث آزاداندیشی در همه زمان ها و مکان ها مهم و حیاتی است.
لکن همین عنصر که خواستگاه اصلی اش لایه اندیشه اجتماعی است، در عصر کنونی به چندین علت، از جمله تمرکز دشمن داخلی و خارجی بر آزاداندیشی و…. ، وزن راهبردی نیز پیدا کرده است و باعث شده که اهمیت آن دو چندان شود.
لذا وقتی سوال میشود که چرا بر مفاهیم دیگری مانند عدالت که وزن راهبردی دارند تمرکز نمی کنید، باید گفت درست است که ممکن است مسائل دیگری نیز وزن راهبردی داشته باشند لکن ما در قالب چند لایه اندیشه و یک طرح اصلاحی داریم مفاهیم را بررسی میکنیم. ممکن است مفاهیم دیگری نیز وزن راهبردی داشته باشند، لکن در اندیشه ما مردم سالاری قلب مکتب سیاسی اجتماعی است و می خواهیم آن را محقق کنیم و برای تحقق آن به آزاداندیشی نیاز داریم و این آزاداندیشی به خاطر شرایط کنونی وزن راهبردی نیز پیدا کرده است. ما معتقد به تاثیر زیربنایی آزاداندیشی هستیم که تا این مسئله درست نشود، سایر مسائلی که وزن راهبردی دارند نیز حل نخواهد.

لذا برای بیان ضرورت آزاداندیشی نباید از مختصات راهبردی آغاز کرد. بلکه باید ابتدا باید به جایگاه آزاداندیشی در لایه اندیشه اجتماعی اشاره کرد و بعد به بیان مختصات راهبردی آن نیز پرداخت.

رابطه گفتمان سازی و آزاداندیشی (3) – ابزار گفتمان پذیر کرد جامعه

در دو یادداشت اخیر به رابطه گفتمان سازی و آزاداندیشی نگاهی انداختیم، دو یادداشت قبل با دو نگاه اصیل و طریقی به آزاداندیشی دو نوع رابطه «طریقیت و موضوعیت» و «عام و خاص» رسیده بود، در این نوشته نه به جنبه مفاد گفتمان بودن آزاداندیشی کاری داریم و نه به جنبه مصداقی از گفتمان سازی بودن آن؛ بلکه فارغ از رابطه مفهومی این دو، به این نگاه می اندازیم که اگر که آزاداندیشی در جامعه رایج و دارج شود، چه کمکی به گفتمان سازی می کند.

اگر گفتمان آزاداندیشی در جامعه عمومیت پیدا کند، یکی از اثرات مهم آن این است که این جامعه به دلیل اعتقاد به آزاداندیشی یعنی حق گرا و حق پذیر بودن، بسیار گفتمان پذیر خواهد بود.

گفتمان سازی یک ابازر مهم برای فرهنگ سازی در یک جامعه است، اما جوامع از نظر بافت اجتماعی نسبت به فرهنگ پذیر بودن یا نبودن متفاوت هستند، برخی ساختارهای اجتماعی، برخی از تجربیات اجتماعی و برخی از فرهنگ های اجتماعی زمینه را برای گفتمان پذیر بودن یا نبودن جامعه آماده و برخی ناآماده می کند.

گفتمان پذیری هم یعنی اگر با ابزارهای مختلف فرهنگ سازی و گفتمان سازی بخواهیم یک امری را در آن جامعه گفتمان کنیم، آیا جامعه به سهولت پذیرا خواهد بود یا به صورت پایه طوری شخصیت و هویت و ساختارهای او طراحی شده که گفتمان پذیر نیست.

مثلاً ساختار اجتماعی به نام قبیله با توجه به بسته بودن و تعصبی که در آن قرار دارد، گفتمان پذیری جامعه را کاهش می دهد. یا مثلاً جامعه ای که به واسطه استعمار و استحمار شخصیت و هویت سستی پیدا کرده و اعتماد به نفس ملی او پایین آمده است، و این سستی شخصیت او را به مقلد بودن از فرهنگ های دیگر کشانده، گفتمان پذیر نیست. یا مثلا جامعه ای که به دلیل تجربه شکست های اجتماعی ترسو شده است، گفتمان پذیری مخصوصاً گفتمان های در جهت استقلال را خیلی کند می پذیرد.

جامعه آزاداندیش یعنی جامعه ای که در آن قیود تعصب و تقلید و ترس به حداقل رسیده و انسان ها دارای شخصیت حق گرا و حق پذیری شده اند و لذا اگر آزاداندیشی در جامعه ای تبدیل به گفتمان شود، بسیار آن جامعه را گفتمان پذیر می کند، و می تواند عامل حرکت آن جامعه به سمت تعالی و دارای شخصیت و هویت مستقل شدن حرکت بدهد.

پس آزاداندیشی مخصوصاً اگر تبدیل به گفتمان شود، همچون یک مقدمه واجب نقش مؤثری در گفتمان پذیر کردن جامعه بازی می کند و این نیز خود یک نوع ارتباط جدید بین گفتمان سازی و آزاداندیشی خواهد بود.

 

#یادداشت_353

14011001

آزاداندیشی اسلامی

فلسفه را به شناخت آزادانه هستی تفسیر می کنند. فلاسفه معتقدند آزادانه درمورد هستی و وجود می اندیشند. اما خیلی جالب است که فلسفه در دنیای فکری غرب مادی و در جهان اسلام، دو سیر کاملا متفاوت و مجزایی را پیموده اند؛ به گونه ای که در حال حاضر نه تنها از جهت نتایجی که به آن رسیده اند، بلکه از جهت مبادی نیز، کاملا متمایز و متفاوت هستند.
فلسفه غربی کاملا مادی شده و هر آنچه فراتر از ماده باشد را، منکر می شود؛ اما فلسفه اسلامی آنقدر رنگ و بوی اسلامی گرفته است، که در آخرین مرحله از مراحل کتاب های آموزشی فلسفه اسلامی که بدایة الحکمة و نهایة الحکمة می باشد، به صورت مفصل درمورد اثبات خداوند متعال و اثبات صفات او و … بحث می شود.
سؤال اصلی این نوشته این است که آیا آزاداندیشی نیز، همینگونه است؟ آیا آزاداندیشی ای که اُمانیسم مطرح می کند و در آن می دمد، با آزاداندیشی ای که نگاه اسلامی سفره آنرا پهن می کند، متفاوت است؟
ظاهر مسئله آزاداندیشی، آزادانه اندیشدن و یافتن حق و حقیقت یا همان حق پویی است؛ همانگونه که فلسفه تفکر آزادانه درمورد هستی بود؛ ولی اینکه این مسأله با چه هدفی طرح می شود، در اینکه به چه سمت و سویی برود، کاملا مؤثر است؛
آیا اینگونه است؟
آیا این تقریر از فلسفه اسلامی و فلسفه غربی صحیح است؟
آیا فیلسوف اسلامی ممکن است به نفی خدا برسد؟
آیا آزاداندیشی ممکن است به خلاف دستورات اسلامی برسد؟
آیا آزادندیشی راهی است برای انتقال فرامین اسلام؟

گفت و گوی تراث، ثمره ی آزاداندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • یکی از ثمرات آزاداندیشی در جامعه، گفت و گو می باشد. گفت و گو در سطح ها و لایه های مختلف جامعه می تواند رقم بخورد و یکی از لایه های گفت و گو، لایه مباحثه و تبادل نظر میان نخبگان است.
  • آزاداندیشی در جامعه سبب می شود که نخبگان با یک دیگر به گفت و گو بپردازند، اما این همه ماجرا نیست و داستان در این جا تمام نمی شود. بلکه نخبگان جامعه نماینده شخص خودشان نیستند بلکه نماینده یک دنیا تراث و مطالعات انبوه می باشند و اساسا گفت و گوی میان نخبگان می تواند به گفت و گوی تراث و علوم منجر شود.
  • البته که تبدیل کردن گفت و گوی نخبگان به گفت و گوی تراث نیازمند هوشمندی ها و طراحی های ویژه ای است یعنی ما باید حوزه و کل تراثش را از یک طرف و دانشگاه و تمام تراثش را از طرف دیگر به میدان گفت و گو آورده تا علوم با یک دیگر به مباحثه و گفت و گو بپردازند و خروجی آن گسترش دانش و مواجه شدن علوم با مسئله های یکدیگر است و این یکی از ثمره های مهم آزاداندیشی می باشد.
  • حضرت امام جمله ای دارند که قریب به مضمون این است که مشکل از آن جایی شروع شد که اسلام چند تکه شد و هر کسی تکه خود را کل اسلام دانست. یعنی فقیه گفت فقه اسلام است ، عارف، عرفان را اسلام دانست و فیلسوف، فلسفه را و این باعث منسد شدن گفت و گو میان علوم شد و در نهایت هر علمی فقط با زوایه نگاه خود مسئله های جامعه را بررسی می کرد لذا نمی توانستند حل مسئله کنند.
  • آزاداندیشی اگر به صورت حرفه انجام شود و نخبگان را نه بعنوان هویت های شخصی و فردی بلکه به عنوان نماینده های علوم و تراث به میان آورد و آن ها را وارد یک گفت و گوی عظیم کند ، در نهایت منجر به تولید نگاه های جامع و کامل می شود که توان حل مسئله در آن ها ایجاد می شود.
  • یکی از ثمرات ارزشمند و بزرگ آزاداندیشی، ایجاد گفت و گو میان تراث می باشد.

تفاوت میان مطلوبیت ها و بیانات رهبری

بسیار واضح است که حضرت آقا صرفا یک سخنران نیستند، که متناسب با موضوعی که قرار است درمورد آن صحبت کنند، مطالبی را از پیش آماده می کنند و در سخنرانی های خود بیان می کنند؛ بلکه متناسب با نیازی که از جامعه می بینند و متناسب با رصدی که از ذهن جامعه دارند، صحبت می کنند.
اگر این تلقی را از بیانات ایشان مد نظر داریم، باید توجه داشته باشیم که حتی اگر یک موضوعی از نظر ایشان خیلی هم مهم باشد و اهمیت داشته باشد، وقتی چندین مرتبه در جمع های مختلف و در قالب ها و شکل های متنوع بیان می کنند و کسی بیانات ایشان را پی نمی گیرد، طبیعی است که دیگر آن موضوع را مطرح نمی کنند. چرا که ایشان معلم کلاس درس نیستند که بگویند من در هر صورت باید این مطلب را بیان کنم! چه شما در این مورد سؤالی داشته باشید، چه نداشته باشید و چه شما این مطلب را به صورت عمیق بفهمید، یا اینکه سطحی از آن بگذرید!؟
وقتی آقا به کرّات اهمیت آزاداندیشی، ضرورت پرداختن به آن، آسیب های نبود آزاداندیشی و همه آنچه باید نخبگان جامعه را به سمت آزاداندیشی سوق دهد، بیان می کنند و جوابی درخور نسبت به این مطالبه آقا از جانب نخبگان صورت نمی گیرد، کاملا طبیعی است که دیگر این موضوع را مطرح نمی کنند، ولو آنکه خیلی از نظر ایشان حائز اهمیت است!
نهایت واکنش نخبگان به آزاداندیشی نوشتن نامه ای به ایشان است، که ایشان هم از آن استقبال کردند و دیگر هیچ گاه آن نامه پیگیری نشد و اتفاقی متناسب و درخور با آن نیفتاد و دومین واکنش برگزاری کرسی های آزاداندیشی در حوزه و دانشگاه است، که آنها هم، هیچ عقلی از آنها پشتیبانی نمی کند و تقریبا می توان گفت آن آثاری که باید داشته باشد را، ندارد. گرچه همین اقدامات هم، خوب و قابل تقدیر است، ولی به وزان درخواست آقا و جایگاه راهبردی آزاداندیشی نیست.

تأملی در نسبت گفتمان، سبک زندگی و مهندسی فرهنگی

شیخ الرئیس، بوعلی سینا معتقد است اوحدی افراد عقل عملی شان از عقل نظری شان پیروی می کند. توضیح ایشان این است که عقل عملی انسان ها از نفس اماره یا مقبولات و مشهورات پیروی میکند. مشهورات و مقبولات را میتوان آراء فرهنگی دانست.
گفتمان به معنای گزاره یا توده معرفتی که مقبول به نظر می رسد و به باور می رسد و تبدیل به یک زمزمه فراگیر می شود بده بستانی فرهنگ دارد. اگر بگوییم فرهنگ مشتمل بر امور شناختاری و انگیختاری می باشد، گفتمان بر جنبه شناختاری فرهنگ مؤثر است. فلذا است که میگوییم گفتمان از جنس فرهنگ است؛ از همین روست که مقام معظم رهبری در عین اینکه اذعان دارند فرهنگ مثل هواست همچنین می فرمایند گفتمان مثل هواست. گفتمان لایه رویین ذهن جامعه را نشانه می گیرد. به تعبیر دیگر گفتمان در کار تغییر ذهنیت هاست.

گفتمان اگر پایدار، مانا و رسانا باشد از ذهنیت فراتر رفته و ذائقه و نگرش یعنی لایه های عمیق ذهن جامعه را تغییر خواهد داد.
از همین رو میتوان گفت گفتمانسازی نظام باورها و مطالبات را شکل می دهد، به همین جهت روی سبک زندگی که الگوی نظام و بافت رفتاری فرد در حیات دنیوی و اجتماعی او است تأثیرات جدی می گذارد. شما اگر باور به حرمت قمار داشته باشید سمت باشگاه قمار نمی روید و در محله ای که قمارخانه در آن باشد منزل نمی گیرید و با قمار باز رفاقت نمی کنید و در زندگی خود جنگی را با قمار سامان می دهید و … همۀ اینها روی هندسۀ رفتار و سبک زندگی شما تأثیر می گذارد.
بخصوص اگر این باور در گروه و جریانی که شما به آن تعلق دارید یک گفتمان باشد، در این صورت اقتدارات گفتمان شما را با استحکام بیشتری به سمت نکاتی که گفته شد و بسیاری امور دیگر می کشد.
سبک زندگی به تعبیر مقام معظم رهبری روح تمدن است، چون چهرۀ بروز یافتۀ فرهنگ است. فلذا گفتمان و گفتمان سازی مبدئی برای مهندسی سبک زندگی و سبک زندگی بستر و راهی برای مدیریت مهندسی فرهنگی و مهندسی فرهنگی نیز در واقع مهندسی تمدن است با محوریت فرهنگ مهندسی شده.مهندسی تمدن از فرهنگ متأثر است و سبک زندگی فرهنگ است و عملیاتی ترین و مرموزترین و نافذترین حضور فرهنگ در حیات بشری است.
پس اگر جامعۀ دینی منفعل نباشد، سبک زندگی او مدیریت «مهندسی فرهنگی» را برعهده می گیرد.

انحصار رسیدن به «حق» در آزاداندیشی

رسیدن به حق منحصر در آزاداندیشی است.
در مواجهه‌ی با حق، اگر آن را پذیرفتیم و برای آن هزینه داریم و به دنبال فدا کردن خود برای حق بودیم و به تعبیر دیگر حق طلب بودیم، در چنین صورتی «آزاداندیش» هستیم.

و چنانچه در مواجهه با حق، مورد پذیرش‌مان قرار نگیرد؛ یا خود را حق می‌دانیم که در این صورت «متکبر» هستیم و یا اینکه خود را برتر از حق می‌دانیم و در چنین حالتی «مستکبر» خواهیم بود.

در مواجهه با حق نمی‌توان غیر از این سه صورت را متصور بود؛ البته «آزاداندیشی» را هم مشکک می‌دانیم و اینگونه نیست که تمام کسانی که آزاداندیش هستند تا انتهای آزاداندیشی را پیش رفته‌اند؛ ممکن است به خاطر تمایلات نفسانی، حق را پذیرفته باشیم ولی نتوانیم برای آن هزینه بدهیم و یا احیانا خود را فدای آن کنیم. و همچنین در پذیرش حق هم مراتب وجود دارد و همگی در یک مرتبه نیستند.

تلاشی برای فهم مقاصد رهبری در موضوع آزاداندیشی از رهگذر مطالعات بیانات ایشان (2)

? تلاشی برای فهم مقاصد رهبری در موضوع آزاداندیشی از رهگذر مطالعات بیانات ایشان (2)?

? 3- جایگاه آزاداندیشی و نسبت آن با مردم؟
? از بعضی از فرمایشات آقا استفاده می شود که مراد آقا از آزاداندیشی، آزاداندیشی علمی و تخصصی است نه آزاداندیشی میدانی و سطحی.
 بخاطر همین است که تأکید می کنند جای کرسی های آزاداندیشی، جلسات تخصصی است نه تلوزیون.
 و همچنین به همین خاطر، ایشان برای کرسی های آزاداندیشی آدابی را مطالبه می کنند که آزاداندیشی تبدیل به ولنگاری نشود.
? البته این نه به این معناست که آزاداندیشی با مردم هیچ نسبتی ندارد. چراکه از بعضی دیگر از فرمایشات ایشان که آزاداندیشی را برای رشد فکر مردم، برای پخته شدن و ورزیده شدن آنها و برای رشد و توسعه فرهنگ مطرح می کنند، می توان برداشتی عام داشت که آزاداندیشی برای رشد همه مردم است.
? اما به نظر می رسد ایشان تحقق آزاداندیشی را در بین نخبگان می بینند. یعنی اساسا آزاداندیشی زمانی به حمل شایع، محقق می شود که آن افراد از رشد فکری و علمی و اطلاعات و بصیرت سیاسی و تاریخی برخوردار باشند و حتی شاید لازم باشد از حریت شخصیتی برخوردار باشند تا ذهنشان بتواند آزاد فکر کند و در بند تعصبات و نفس و منافع شخصی نباشد. و افراد دیگر باید از این کرسی ها و گفتگوهای آزاداندیشانه استفاده کنند. تا به بلوغ لازم برسند.

? 4- آزاداندیشی، راهبردی برای رشد نخبگان و گفتمان سازی، راهبردی برای رشد مردم
? با توجه به توضیحات می توانیم بگوییم آزاداندیشی در درجه اول راهبردی برای تولید نرم افزار علمی و تولید اندیشه دینی است. که این کار، پروژه ای نخبگانی است و جای آن، حوزه و دانشگاه و پژوهشگاه هاست. و سپس بوسیله تولید این نرم افزار، فرهنگ عمومی توسعه پیدا می کند. در اینجاست که پای مردم به میان می آید. و سپس بعد از این مراحل، به جامعه سازی و تمدن سازی نزدیک می شویم.
? بنابراین می توانیم بگوییم آزاداندیشی در حقیقت راهبردی برای رشد نخبگان است نه برای رشد عموم مردم.
? و ظاهرا راهبرد اصلی رشد عموم مردم، «گفتمان سازی» است. و البته غنای این گفتمان سازی در گرو رشد علمی و دینی نخبگان است.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 88

تلاشی برای فهم مقاصد رهبری در موضوع آزاداندیشی از رهگذر مطالعات بیانات ایشان (1)

? تلاشی برای فهم مقاصد رهبری در موضوع آزاداندیشی از رهگذر مطالعات بیانات ایشان (1)?

نتایجی که میتوان از مطالعه بیانات آقا در مورد آزاداندیشی بدست آورد:
? 1- آیا آزاداندیشی مطالبه امروز رهبری هست؟
? گرچه مطالبه رهبری در سالهای اخیر مقداری کمتر از سالهای گذشته است، اما اینگونه نیست که در اساسا در سالهای اخیر این مطالبه را نداشته باشند. هم در سال 90، هم سال 93 و هم سال 98 این مطالبه تکرار شده است.
? کاملا مشهود است که لحن فرمایشات آقا در سالهای اخیر، لحنی ناراحت و پرگلایه از عدم تحقق مطالبات است. وقتی آقا در سال 98 می فرماید «بنده مکرّر این را تکرار کرده‌ام و تأکید کرده‌ام و توصیه کرده‌ام؛ و خب خیلی پیشرفتی نداشته» و یا در سال سال 90 می فرمایند: «آن کرسی‌های آزاداندیشی را که من صد بار – با کم و زیادش – تأکید کردم، راه بیندازید»، آیا این تعابیر برای اینکه نتیجه بگیریم که مطالبه آزاداندیشی از مطالبات درجه اول آقا است، کم است؟؟؟

? 2- حضرت آقا آزاداندیشی را برای چه طلب می کنند؟
? از بعضی فرمایشات آقا استفاده می شود که آزاداندیشی خودش هدف و مطلوب است و درباره آن از زمان معصومین نیز شاهد می آورند که آنها نیز با آزاداندیشی، شاگرد پروری می کردند.
? ولی از بعضی دیگر سخنان استفاده می شود که آزاداندیشی خودش آثاری دارد و لذا خودش یک راهبرد است. رهبری آثار راهبردی مختلفی برای آزاداندیشی ذکر می کنند که به نظر این سخنان را می توان اینگونه جمع زد که آزاداندیشی برای سه امر، وزن راهبردی دارد:
 اول: آزاداندیشی برای رشد فکری و توسعه فرهنگ و اندیشه مردم
 دوم: آزاداندیشی برای تولید اندیشه دینی
 سوم: آزاداندیشی برای تولید نرم افزار علمی
? مورد اول، امری فرهنگی و عمومی است ولی مورد دوم و سوم، امری نخبگانی و تخصصی است که جایش حوزه و دانشگاه می باشد.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 87

حکمت، یکی از دلایل اهمیت دستورات ولی فقیه

در یادداشت پیشین عرض شد که توصیه های رهبری که به روش صحیح و از راه مقبول اجتماعی به رهبری رسیده به حکم عقلا مهم است و وزن راهبردی دارد. در این بین دنبال کردن دستورات رهبر دینی، علاوه بر اهمیت عقلایی، ضرورت شرعی نیز دارد.
یکی از اموری که باعث میشود که توصیه های رهبر دینی (ولی فقیه) وزن راهبردی ویژه بیابد و اهمیت آن دو چندان شود، وجود حکمت در این جایگاه است. این ویژگی گرچه خواستگاه دینی دارد لکن عقلا نیز اگر به جایگاه حکمت و اهمیت آن در تفکر درست پی ببرند قطعا فرامین شخص حکیم را ضروری می شمارند و برای آن اهمیت ویژه ای قائلند.
حکمت از نعمات و عنایات ویژه الهی است و این مائده پدیده ای نیست که حاکمان مغرور و متکبر بتوانند آن را درک کنند. ولی فقیه از تواضع و ذلت نفس بهره مند است و این برایش حکمت آفرین است. ولی فقیه از حکمت تغذیه میکند. و حکمت صرفا دانایی نیست. حکمت هوشمندی نیست حکمت اندیشه نیز نیست. حکمت هم «حکم» است و هم یک محکمی خاص دارد. حکمت یک موضع گیری عینی و تکوینی با همه وجود و داراییها ی شخص است که نماد و آن یک اندیشه است.
حکمت اعطایی است لکن برآمده از عمل است. مثل صوم باعث حکمت می شود.حکمت از عمل و بودن فرد تغذیه میکند. با مدیریت مستقیم خداوند از متن زندگی بیرون میزند. لذا محکم و مستحکم است. حکمت در گرو وضع زیستی است. لکن از طرف دیگر حکمت وهبی است. لذا می بینید که حکیم گرایش به یک تز دارد و خودش هم نمی داند چرا گرایش دارد. حتی خودش هم باید پای کرسی تدریس خودش بنشینند. خودش میفهمد که باید خودم را جدی بگیرم و از ناحیه های دارد به من معرفت می رسد که از کار دلالی من نیست و از جای دیگری است و این از زیست من دارد تغذیه میکند لذا باید به اینها توجه کنم.
بنابراین توصیه ها و دستورات شخص حکیم باید بسیار جدی گرفته شود. خصوصا اینکه این شخص حکیم از طرف خداوند برای رهبری امت مسلمان انتخاب شده باشد و مورد عنایات خاص خداوند متعال باشد و کلمات وهبی بر لسانش جاری شود.

آزاداندیشی موتور پیشران برای عقلانیت جامعه

بسم الله الرحمن الرحیم

  • مردم سالاری و ولایت مردم هدف نهایی و غایی در نظام اجتماعی اسلامی می باشد. اما برای آن که مردم بتوانند سالاریت خود را در جامعه کسب کنند و بتوان بار مسئولیت اداره جامعه و تصمیم گیری را به آن ها سپرد باید قوه عاقله و عقلانیت لازم برای این مهم را دارا باشند.
  • اساسا تا جامعه و مردم  برای آن که بتوانند به سالاریت در جامعه برسند باید تصمیم ها و کنش های آنها از یک عقلانیت ناب و صحیحی پیروی کند و الا تحقق مردم سالاری یا یک شعار تو خالی می شود و یا با سیطره عقلانیت های رقیب آن مفهوم به محاق می رود.
  • آزاداندیشی نقش موتور پیشران را برای تولید این عقلانیت مطلوب در جامعه ایفا می کند. آزاداندیشی برخلاف نگاه غلط برخی از افراد، یک سوپاپ اطمینان برای حاکمیت نمی باشد. بلکه آزاداندیشی یک موتور محرکی می باشد که به وسیله آن عقل جامعه فعال می شود و عقلانیت صحیح و مطلوب برای کنش های مطلوب در جامعه توسط آن تولید می شود.
  • فلذا آزاداندیشی ابزاری برای فهم و تولید عقلانیت در جامعه می باشد.

آزاد اندیشی پیش فرض گفتمان – تلاشی برای تقریری عمق کاوانه از نسبت آزاداندیشی و گفتمان

بسم الله الرحمن الرحیم

آزاد اندیشی غیر از کرسی آزاد اندیشی است.

آزاد اندیشی غیر از آزادی بیان است.

آزاد اندیشی غیر از گفتگو است.

آزاد اندیشی غیر از تضارب آراء است.

آزاد اندیشی غیر از تحقیق و مطالعه است.

آزاد اندیشی لزوما پدیده ای اجتماعی نیست. (آزاد اندیشی میتواند پدیده ای فردی و شخصی و فارغ از غیر باشد)

و ….

آزااد اندیشی این ها نیست.

پس آزاد اندیشی چیست؟

آزاد اندیشی در واقع داشتن قلب سلیم است. سلیم نسبت به حق.

البته بیش از این است، آزاد اندیشی در واقع به دنبال حق بودن و حق را به راحتی پذیرفتن است، یعنی نه صرفا پذیرفتن حق آنگاه که عرضه میگردد بلکه حتی جستن حق آنگاه که در دسترس نیست.

آزاد اندیشی دیدن حق و جدی گرفتن آن است.

 

از دیدگاه بنده مطابق آنچه تا کنون آموخته ام آزاد اندیشی این است. اگر سخت است این پدیده ی مذکور را آزاد اندیشی بنامیم، نامش را چیز دیگری بگذاریم، بگذاریم الف یا هر چه…

از طرفی جان و عقل آدمی با حق و حقیقت نسبتی دارد، جامعه نیز با جان ادمی و با حقیقت نسبتی دارد، فرهنگ نیز چنین است و …

اتحاد اجتماعی و دستیابی به هویت واحد جمعی در جانب نفوس عِلوی صورت میپذیرد و نه در جانب نفوس سِفلی. نفس سفلی مثار کثرت است نه وحدت، پس تا چیزی در افق نفس علوی آدمی رسوخ نکرده باشد نمیتواند مورد وفاق اجتماعی قرار بگیرد.

آنچه مصداق تحسبهم جمیعا است را وفاق اجتماعی دانستن خطاست.

نفس علوی نفس خاضع در برابر حقیقت است؛ و البته نسبتی عمیق تر از این با حقیقت دارد.

توافق جان های مجموعی، یا بفرمایید جان اجتماع بر یک مساله، و رسوخ آن مساله در لایه ی عواطف آن جان مجموعی چه زمانی حاصل میشود؟ آیا میشود بدون آزاد اندیشی چیزی به این مرتبت از توافق جمعی جان های ادمیان برسد؟

اگر بپذیریم که نمیشود، خواهیم پذیرفن که بدون آزاد اندیشی اساسا گفتمانی که ما تعریف میکنیم شکل نمیگیرد؛ و تفاوت است بین گفتمان و ما تحسبه گفتمانا….

 

البته همین مساله میتواند فرهنگ هم باشد، میتواند گفتمان هم بشود. و از این منظر خللی به بحث وارد نیست.

آیا عموم مردم طالب آزاداندیشی هستند؟

صِرف خیر بودن کمال، موجب حرکت شخص به سوی آن کمال نمی شود؛ بلکه باید خیر موجود در آن را هم، درک کنیم، تا انگیزه داشته باشیم برای تحصیل آن حرکت و اقدام کنیم.
مثلا تا وقتی مردم از مصرف گرایی و تجمل گرایی متنفر نباشند، نمی توانیم گفتمان قناعت و ساده زیستی را در بین مردم نهادینه کنیم و آن را تبدیل به یک خواست و زمزمه عمومی کنیم. مردم وقتی خواهان عدالت می شوند، که قبل از آن زشتی و بدی ظلم را درک کرده باشند.
حتی می توان در یک سطح بالاتری نیز، گفت که تا مردم اهمیت و فواید ساده زیستی یا عدالت را در زندگی خود حس نکرده و متوجه نشده باشند، خواهان تحقق آن نمی شوند.
سؤال اصلی در این یادداشت اینست که مردم (و حتی نخبگان) چه درکی از آزاداندیشی دارند و چقدر لزوم و فواید آن را می فهمند!؟ برای اینکه بتوانیم آزاداندیشی را گفتمان سازی کنیم، باید مختصات راهبردی آزاداندیشی را به خوبی بفهمیم و تبیین کنیم. اینکه چرا رهبری بر آزاداندیشی تأکید می کردند؟ و اینکه چرا اخیرا دیگر بر آزاداندیشی تأکید نکرده اند؟! اینکه با تحقق آزاداندیشی چه اتفاق مهمی در جامعه رخ می دهد؟ یا اینکه الان که آزاداندیش نیستیم، چه کم داریم و به عبارت دیگر آزاداندیشی چه کاستی را در زندگی ما جبران می کند؟
با توجه به آنچه در این یادداشت گفته شد، می توان این نتیجه را گرفت، که تعیین و توصیف مختصات راهبردی آزاداندیشی اهمیت بسیار زیاد دارد و اصلا یک بحث مقدماتی ساده و سطحی نیست، که بتوانیم به راحتی از آن بگذریم.

نسبی گرایی و انسداد باب گفتگو

در نگاه اول، و با آنچه بر ذهن ما حاکم کرده اند، حق گرایی و حق طلبی مساوی است با جزم اندیشی و عدم تحمل مخالف. و نسبی گرایی مساوی است با تحمل مخالف و روشنفکری. و اگر همه نسبی گرا باشند، آن وقت باب گفتگو باز می شود.

اما از زاویه دیگری نیز می توان دید. حق خواه و حق طلب، لزوما خود را حق نمی پندارد. بلکه در جستجوی حق است. در مقابل حق خاضع است و کرنش می کند. حق جو است و حق گم شده اوست. و چنین ویژگی ای اساسا مخالف جزم اندیشی است. اگر حق طلبی در جامعه ای روحیه غالب شد، آن وقت است که باب گفتگو باز می شود.

به خلاف نسبی گرا. اساسا برای فردی که نسبی گراست، باب گفتگو بسته است. چون قول مخالف اهمیتی ندارد. نظر هر کس برای خودش محترم است و راهی برای تفاهم وجود ندارد. همچنین ملاکی برای قضاوت در میان نظرات متفاوت در دست نیست. و در چنین حالتی سخت می توان انگیزه برای گفتگو ایجاد کرد.

با آزاداندیشی حقایق را آشکار می کنیم

عصر ما، عصر سرقت شعارهای فطری است . همه آن خواست ها و مطلوبیت هایی که بشر به تناسب فطرت خداجوی خود دارد را، مدنیته و تمدن غرب به سرقت برده و به نام خود زده است. اما هیچ وقت نمی تواند آنها را به واقع محقق کند. اگرچه امروز تمدن غرب شعار آزادی سر می دهد و تابلوی آزادی خواهی در دست خود گرفته است، اما واقعیت اینست که استفاده از این شعار و خواست فطری صرفاً شعار و نمایش بوده و می خواهند از این طریق چهره پلید خود را بزک کنند؛ چرا که اصلا فرهنگ غربی قدر و منزلت انسان را به درستی نمی شناسد، که بخواهد آزادی را برای او به طور کامل و واقعی تأمین کند. یا مثلا اگر شعار طرفداری از حقوق زنان سر می دهد، به دلیل نگاه سخیفی که به زنان دارد، اصلا نمی تواند حقوق زنان را بشناسد، که بخواهد از آن دفاع کند.
بهترین راه برای آشکار کردن حقایق و بر ملا ساختن دروغ های بزرگ تمدن غرب، نشان دادن نمونه واقعی این شعارها و خواست های فطری بشر است. وقتی ما در تمدن اسلامی جایگاه مناسب زن و حقوق واقعی زن را به او عطا کنیم، آنوقت همه می فهمند که شعارهایی که تمدن غرب برای دفاع از حقوق زنان تا کنون سر می داده، دروغی بیش نبوده است.
درمورد آزاداندیشی نیز، همینگونه است. وقتی ما در دوران هیاهوی رسانه ای غربی ها، شعار آزاداندیشی سر بدهیم و پرچم آزاداندیشی را در دنیا بلند کنیم، آنگاه به همه دنیا نشان می دهیم که تمدن غرب فقط دروغ های بزرگی به آنها گفته و آنکه حقیقتا به دنبال کشف حقیقت و آزادی انسان است، اسلام و مسلمین است.

ضرورت آزاداندیشی برای گفتمان‌سازی

اگر تنها راه رسیدن به حق، آزاداندیشی باشد و با توجه به اینکه اساسا با گفتمان، ما غیر از حق را که نمی‌خواهیم؛ به عبارت دیگر ما با گفتمان به دنبال حق هستیم؛ حتی اگر نگوییم که «گفتمان» مدنظر ما تنها می‌تواند حق را رقم بزند؛ ولی باز هم ما در گفتمان‌سازی، به دنبال حق هستیم؛ لذا شاید بتوان گفت حتی اگر می‌خواهیم به گفتمان‌سازی هم بپردازیم، مفرّی از «آزاداندیشی» نداریم.

به عبارت دیگر این چنین نیست که «آزاداندیشی» صرفا کمک کننده به «گفتمان‌سازی» باشد؛ ولو اینکه بسیار کمک‌کننده و تسهیل‌گر باشد؛ بلکه آزاداندیشی لازم و ضروری است برای گفتمان‌سازی و اگر آزاداندیشی نباشد،‌ امکان گفتمان‌سازی وجود ندارد.

البته این ضرورت در جایی مطرح است که به دنبال «حق» باشیم.

رابطه گفتمان سازی و آزاداندیشی (2) – عام و خاص

در یادداشت قبل به بحث رابطه گفتمان سازی با آزاداندیشی پرداختیم و بعد از تعریف آزاداندیشی و گفتمان سازی به این صورت که گفتمان سازی یعنی «آنگاه که یک مفهوم و معرفت سخن مقبولی به نظر برسد و به باور عمومی تبدیل شود و سرمنشأ شکل‌گیری یک مطالبۀ عمومی بشود گفتمان شکل گرفته است.» [1] و آزاداندیشی هم یعنی «حق گرایی و حق پذیری» بیان شد که آزاداندیشی هم خود مطلوبیت ذاتی دارد و در واقع یک مفاد گفتمانی محسوب می شود، و هم چون مفادی است که وقتی به یک پدیده اجتماعی رایج تبدیل بشود، بیشتر بستر برای پیش بردن حق و حقیقت می شود زیرا روحیه حق گرایی و حق پذیری را در جامعه نهادینه کرده است؛ جنبه طریقی پیدا می کند.

رابطه معنایی از آزاداندیشی که موضوعیت و مطلوبیت ذاتی دارد بررسی شد، اما اگر آزاداندیشی طریقی به عنوان طریقی برای پیش بردن حق و حقیقت ملاحظه شود، آزاداندیشی هم همانند گفتمان سازی طریقیت پیدا می کند، منتها گفتمان سازی روش پایه و عام است و آزاداندیشی روشی خاص؛ یعنی در نگاه طریقی به آزاداندیشی، این پدیده مهم خود روشی برای گفتمان کردن مفادهای متعددی دانست، لذا آزاداندیشی از جنس گفتمان سازی می شود، منتها گفتمان سازی روش عام و پایه است ولی آزاداندیشی به صورت خاص و محدود تر از گفتمان سازی.

به بیان دیگر گفتمان سازی و آزاداندیشی دو مفهوم هم جنس خواهند شد که یکی عام و دیگری خاص است؛ در این نگاه از رایج کردن آزاداندیشی به عنوان یک پدیده اجتماعی که خود یک مفاد گفتمانی است عبور می کنیم و بعد از گفتمان شدن این پدیده به آن نگاه می کنیم و می بینیم که خود این روحیه حق گرایی و حق پذیری که در جامعه گسترش پیدا کرده است، عاملی برای گفتمان سازی بسیاری از مطلوبیت های دیگر خواهد شد و به عنوان روشی برای گفتمان سازی مطرح خواهد شد. به عبارت دیگر گفتمان سازی با روش های مختلفی می تواند صورت بگیرد که یکی از آن ها آزاداندیشی است.

 

[1] تعریف منتخب استاد حجت الاسلام محمدرضا فلاح شیروانی در کتاب رسالت گفتمان سازی (چاپ نشده)

 

#یادداشت_352

14010929

تأملی در معنای آزاداندیشی در بیانات حضرت آقا

? تأملی در معنای آزاداندیشی در بیانات حضرت آقا?

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 86

?برای پاسخ به این سوال بهترین روش مراجعه به فرمایشات خود حضرت آقا در این باره است.
در ادامه تعدادی از صحبتهای ایشان در مورد آزاداندیشی را ذکر میکنم. (البته آن بخش از کلام که در مورد بحث آزاداندیشی است، به صورت تقطیع شده آورده شده است). و سپس کلیدواژه ها و تعابیر مهم را در پایان به صورت خاص، تأکید می کنم.

? بیانات در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم‌
۱۳۸۱/۱۱/۰۸
? اگر بخواهیم در زمینه‌ی گسترش و توسعه‌ی واقعیِ فرهنگ و اندیشه و علم حقیقتاً کار کنیم، احتیاج داریم به این‌که از مواهب خدادادی و در درجه‌ی اوّل آزاداندیشی استفاده کنیم. آزاداندیشی در جامعه‌ی ما یک شعار مظلوم است. تا گفته می‌شود آزاداندیشی، عدّه‌ای فوری خیال می‌کنند که بناست همه‌ی بنیانهای اصیل در هم شکسته شود، و آنها چون به آن بنیانها دلبسته‌اند، می‌ترسند.
? عدّه‌ای به نام آزاداندیشی مرزهای فضیلت و حقیقت را لگدکوب کرده‌اند و به نام آزاداندیشی و نوآوری، همه‌ی اصول مقدّس حقیقی را نادیده گرفته یا تحقیر و یا مسخره کرده‌اند. یک عدّه هم به‌صورت عکس‌العملی یا به‌خاطر مسائل دیگری که در ذهنشان بود، به پایه‌هایی چسبیدند که باید بر روی آن پایه‌ها نوآوری می‌شد. نبایستی به آنچه که گفته شده، اکتفا کرد و متحجّر شد؛ یعنی تحجّر در مقابل مرز شکنی و افراط در مقابل تفریط.
? همچنان که بعضی در محیط سیاسی، فاصله‌ی بین هرج و مرج و دیکتاتوری را اصلاً قبول ندارند و معتقدند که در جامعه یا باید هرج و مرج باشد یا دیکتاتوری! کأنه از این دو خارج نیست. در عرصه‌ی فرهنگی هم همین‌طور: یا باید هرج و مرج و کفرگویی و اهانت به همه‌ی مقدّسات و ارزشهای مسلّم و مستدل شود و یا باید ذهنها بسته شود و تاکسی حرف تازه‌ای زد، فوراً همه او را هو کنند و علیه او جنجال نمایند! کأنه هیچ حدّ وسطی بین این دو وجود ندارد. ما باید آن حدّ وسط، همان «امر بین الامرین» و تعادل را پیدا کنیم.

? پاسخ به نامه جمعی از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه در مورد کرسی‌های نظریه‌پردازی
۱۳۸۱/۱۱/۱۶
? [انقلاب] راه ترقی و تکامل را نه در «جمود و تحجر» و نه در «خودباختگی و تقلید»، بلکه در نشاط اجتهادی و تولید فکر علمی و دینی می‌داند و می‌خواهد که شجاعت نظریه پردازی و مناظره در ضمن وفاداری به اصول و اخلاق و منطق در حوزه و دانشگاه، بیدار شود و اراده کرده است که سؤالات و شبهات را بی‌پاسخ نگذارد، خود، فی نفسه یک پیروزی و دستاورد است و باید آن را گرامی داشت و آنگاه که نخبگان ما نقطه تعادل میان «هرج و مرج» و «دیکتاتوری» را شناسائی و تثبیت کنند، دوران جدید آغاز شده است. آری، نباید از «آزادی» ترسید و از «مناظره» گریخت و «نقد و انتقاد» را به کالای قاچاق و یا امری تشریفاتی، تبدیل کرد چنانچه نباید بجای مناظره، به «جدال و مراء»، گرفتار آمد و بجای آزادی، به دام هتاکی و مسئولیت گریزی لغزید. آن روز که سهم «آزادی»، سهم «اخلاق» و سهم «منطق»، همه یکجا و در کنار یکدیگر اداء شود، آغاز روند خلاقیت علمی و تفکر بالنده دینی در این جامعه است و کلید جنبش «تولید نرم افزار علمی و دینی» در کلیه علوم و معارف دانشگاهی و حوزوی زده شده است.
? آزادی تفکر، قلم و بیان، نه یک شعار تبلیغاتی بلکه از اهداف اصلی انقلاب اسلامی است.
? انقلاب اسلامی آمده تا فضائی بسازد که در آن، «آزادی بیان»، مقید به «منطق و اخلاق و حقوق معنوی و مادی دیگران» و نه به هیچ چیز دیگری، تبدیل به فرهنگ اجتماعی و حکومتی گردد و حریت و تعادل و عقلانیت و انصاف، سکه رائج شود تا همه اندیشه‌ها در همه حوزه‌ها فعال و برانگیخته گردند و «زاد و ولد فرهنگی» که به تعبیر روایات پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت ایشان (علیهم‌السّلام)، محصول «تضارب آراء و عقول» است، عادت ثانوی نخبگان و اندیشه‌وران گردد.
? برای بیدار کردن عقل جمعی، چاره ای جز مشاوره و مناظره نیست و بدون فضای انتقادی سالم و بدون آزادی بیان و گفتگوی آزاد با «حمایت حکومت اسلامی»و «هدایت علماء و صاحبنظران»، تولید علم و اندیشه دینی و در نتیجه، تمدن سازی و جامعه پردازی، ناممکن یا بسیار مشکل خواهد بود.
? علاج بیماری‌ها و هتاکی‌ها و مهار هرج و مرج فرهنگی نیز بهترین راه، همین است که آزادی بیان در چارچوب قانون و تولید نظریه در چارچوب اسلام، حمایت و نهادینه شود.

? بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان استان کرمان
۱۳۸۴/۰۲/۱۹
? نهضت آزادفکری‌یی که من پیشنهاد کردم در دانشگاه و حوزه راه بیفتد، برای همین است. تریبون‌های آزاد بگذارند و با هم بحث کنند؛ منتها نه متعصبانه و لجوجانه و تحریک شده‌ی به‌وسیله‌ی جریانات سیاسی و احزاب سیاسی که فقط به فکر آینده‌ی کوتاه‌مدت و مقاصد خودشان هستند و برای انتخابات و امثال آن از جوان‌ها استفاده می‌کنند؛ بلکه برای پخته شدن، ورز خوردن و ورزیده شدن و با هدفِ آماده شدن برای ادامه‌ی این راه طولانی و دشوار، اما بسیار خوش‌عاقبت.

? بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت
۱۳۸۴/۰۶/۰۸
? گسترش آزاداندیشی هم مهم است. واقعا انسانها باید بتوانند در یک فضای آزاد فکر کنند. آزادی بیان تابعی از آزادی فکر است. وقتی آزادی فکر بود، به‌طور طبیعی آزادی بیان هم هست. عمده، آزادی فکر است که انسانها بتوانند آزاد بیندیشند. در غیر فضای آزاد فکری، امکان رشد وجود ندارد. برای فکر، برای علم، برای میدان‌های عظیم پیشرفت بشری اصلا جایی وجود نخواهد داشت. ما در مباحث کلامی و مباحث فلسفی هرچه پیشرفت داشتیم، در سایه‌ی مباحثه و جدل و بحث و وجود معارض داشتیم.

? بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی
۱۳۸۵/۰۳/۲۹
? اصل ششم، تثبیت و تأمین آزادی و آزاداندیشی است. آزادی را نباید بد معنا کرد. آزادی یکی از بزرگترین نعمتهای الهی است که یکی از شعبش آزاداندیشی است. بدون آزاداندیشی، این رشد اجتماعی، علمی، فکری و فلسفی امکان ندارد.
? در حوزه‏های علمیه، دانشگاه و محیطهای فرهنگی و مطبوعاتی، هو کردن کسی که حرف تازه‏ای می‏آورد، یکی از بزرگترین خطاهاست؛ بگذارید آزادانه فکر کنند.
? البته من فهم غلط از آزادی را تأیید نمی‏کنم؛ من باز گذاشتن دست دشمن را در داخل برای اینکه مرتباً گاز سمّی تولید کند و در فضای فرهنگی یا سیاسی کشور بدمد، تأیید نمی‏کنم؛ من براندازی خاموش را برنمی‏تابم و رد می‏کنم؛ اما توسعه‏ی آزادی و رها بودن میدان برای پرورش فکر و اندیشه و علم و فهم، ربطی به اینها ندارد. ظرافتی لازم است که آدم این دو منطقه را از همدیگر باز بشناسد
? آزادی و آزاداندیشی، یکی از مبانی اصلی اصولگرایی است

? بیانات در دیدار روحانیون استان سمنان
۱۳۸۵/۰۸/۱۷
? آزاد فکری و عقلانیت شیعه، این دو عنصرِ در کنار هم، مایه‌ی افتخار ماست. تفکرات شیعه، عقلانی است. ما از اول تشیع در تعالیم ائمه (علیهم‌السّلام) به سوی عقل، منطق و استدلال سوق داده شدیم و همین‌طور هم باید عمل بکنیم؛ حتّی در فقه. شما ببینید شاگردان برجسته‌ی امام صادق و امام باقر (علیهما السّلام) در مواردی با حضرت طوری حرف می‌زدند که حضرت با آنها استدلالی حرف می‌زدند.
? یعنی امام روش اجتهاد و استنباط از قرآن را به او یاد می‌دهد. ما از اول این طوری رشد کردیم؛
? شیعه عقلانی و با آزادفکری رشد کرده است. این را باید قدر دانست و دنبال کرد.

? بیانات در دیدار دانشجویان در یازدهمین روز ماه رمضان
۱۳۸۹/۰۵/۳۱
? البته من به شماها بگویم، آزاداندیشی جایش توی تلویزیون نیست؛ آزاداندیشی جایش توی جلسات تخصصی است. مثلاً فرض کنید در زمینه‌ی فلان مسئله‌ی سیاسی، یک جلسه‌ی تخصصیِ دانشجوئی بگذارید؛ دو نفر، پنج نفر، ده نفر بیایند آنجا با همدیگر بحث کنند؛ این میشود آزاداندیشی. همین جور، بحث سر معارف اسلامی است؛ همین جور، بحث سر تفکرات مکاتب گوناگون جهانی است؛ همین جور، بحث سر یک مسئله‌ی علمی است.
? بنابراین جلسه باید جلسه‌ی تخصصی باشد؛ والّا توی جلسات عمومی و در صدا و سیما دو نفر بیایند بحث کنند، آن کسی که حق است، لزوماً غلبه نخواهد کرد؛ آن کسی غلبه خواهد کرد که بیشتر عیّاریِ کار دستش است و میتواند بازیگری کند؛…

? بیانات در دیدار جمعی از نخبگان و برگزیدگان علمی
۱۳۹۰/۰۷/۱۳
? فکر کنید، بگوئید، بنویسید، در مجامعِ خودتان منعکس کنید؛ آن کرسی‌های آزاداندیشی را که من صد بار – با کم و زیادش – تأکید کردم، راه بیندازید و اینها را هی آنجا بگوئید؛ این میشود یک فضا. وقتی یک فضای گفتمانی به وجود آمد، همه در آن فضا فکر میکنند، همه در آن فضا جهتگیری پیدا میکنند، همه در آن فضا کار میکنند؛ این همان چیزی است که شما میخواهید.
? در این پانزده شانزده سال اخیر، همین حرکت علمی‌ای که آغاز شده، همین جور آغاز شده؛ همین جور امروز علم شده یک ارزش؛ چند سال قبل اینجوری نبوده. ما همین طور روزبه‌روز هی پیش رفتیم.

? ابلاغ سیاست‌های کلی «علم و فناوری»
۱۳۹۳/۰۶/۲۹
? بسم الله
سیاست‌های کلی علم و فناوری (نظام آموزش عالی، تحقیقات و فناوری): …..
۴- تقویت عزم ملی و افزایش درک اجتماعی نسبت به اهمیت توسعه علم و فناوری
۱-۴- تقویت و گسترش گفتمان تولید علم و جنبش نرم‌افزاری در کشور
۲-۴- ارتقاء روحیه نشاط، امید، خودباوری، نوآوری نظام‌مند، شجاعت علمی و کار جمعی و وجدان کاری.
۳-۴- تشکیل کرسی‌های نظریه پردازی و تقویت فرهنگ کسب و کار دانش‌بنیان و تبادل آراء و تضارب افکار، آزاداندیشی علمی.
و …

? بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان
۱۳۹۴/۰۴/۲۰
? من موافقم که کرسی‌های آزاداندیشی تشکیل بشود. ما که گفتیم کرسی آزاداندیشی، از اوّل نظرمان همین بود؛ کسی بیاید و نظر مخالف خودش را هم بگوید؛ منتها شما جوانِ دانشجوی انقلابیِ مسلمانِ ولائی، آن قدرت منطق و قوّت استدلال را پیدا کنید که بتوانید قشنگ بروید با خونسردی در مقابل او قرار بگیرید و استدلال او را باطل کنید؛ این خوب است، این درست است.
? البتّه کرسی آزاداندیشی یک ترتیبات و آدابی دارد که باید عقلای مسئولین دستگاه‌ها بنشینند این ترتیب و آداب را -که بتوانند درست هدایت کنند این کرسی‌ها را که کار خودش را انجام بدهد- مشخّص کنند.

? بیانات در دانشگاه فرهنگیان
۱۳۹۷/۰۲/۱۹
? دانش‌آموز باید در طول این دوازده سال، جایگاه خود را در این کاروان عظیمی که به سمت پیشرفت در جامعه‌ی اسلامی حرکت میکند، پیدا کند؛ باید بداند که در این مجموعه‌ی عظیم، در این حرکت عظیم او چه‌کاره است؟ جایگاهش کجا است؟ شأنش چیست؟ برای خودش نقش تعریف بکند؛ ما باید این‌جور فرزندانمان را تربیت بکنیم. دانش‌آموز، در مدرسه به‌وسیله‌ی شماها تربیت میشود؛ باید دارای حسّ مسئولیّت تربیت بشود؛ دارای روحیّه‌ی آزاداندیشی تربیت بشود؛ راستگو تربیت بشود؛ بلندهمّت تربیت بشود؛ شجاع، فداکار، پاک‌دامن، پرهیزکار؛ نسل تربیت‌شونده‌ی در اختیار شما، باید با این خصوصیّات تربیت بشوند؛ افق دید اینها است.

? بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان
۱۳۹۸/۰۳/۰۱
? تشکیل میزگردها و کرسی‌های آزاداندیشی در دانشگاه‌ها که بنده مکرّر این را تکرار کرده‌ام و تأکید کرده‌ام و توصیه کرده‌ام؛ و خب خیلی پیشرفتی نداشته. چه کسی باید این را بکند؟ [اگر] منتظر باشید که رئیس دانشکده یا معاون فرهنگی یا مانند اینها بکنند، فایده‌ای ندارد؛ خودتان باید بکنید. در دانشگاه‌ها کرسی‌های آزاداندیشی را باید تشکیل بدهید؛

?با تأمل در این سخنان سعی کرده ام، کلیدواژه ها و تعابیر مهم و راهگشا را در ادامه ذکر کنم:
1- آزاداندیشی، برای چه؟
• برای گسترش و توسعه واقعی فرهنگ و اندیشه و علم (8 بهمن 81)
• برای تولید نرم افزار علمی و دینی (16بهمن 81)
• تا اندیشه ها در همه حوزه ها فعال شود (16بهمن 81)
• برای بیدار کردن عقل جمعی (16بهمن 81)
• برای تولید علم و اندیشه دینی (16بهمن 81)
• برای تمدن سازی و جامعه پردازی (16بهمن 81)
• برای پخته شدن، ورز خوردن و ورزیده شدن (اردیبهشت 84)
• برای آماده شدن برای ادامه این راه طولانی و دشوار (اردیبهشت 84)
• باری رشد فکری و علمی (شهریور 84)
• برای رشد اجتماعی، علمی، فکری و فلسفی (خرداد 85)
2- آزاداندیشی، هدف اصلی انقلاب اسلامی (16بهمن 81)
3- آزاداندیشی، عادت ثانوی نخبگان و اندیشه ورزان (16بهمن 81)
4- آزاداندیشی، یک روش اجتهاد و استنباط معارف دین (آبان 85)
5- آزاداندیشی، جایش در جلسات تخصصی است نه در جلسات عمومی مثل تلوزیون زیرا در جلسات عمومی آن کسی که حق است، لزوما غلبه نخواهد کرد. (مرداد 89)
6- آزاداندیشی و کرسی های آزاداندیشی برای پیشرفت علم (مهر 90)
7- کرسی های آزاداندیشی، آدابی دارد؛ ولنگاری نیست (تیر 94)

آزاد اندیشی نقطه بزنگاه ممساله پیشرفت

آزاد اندیشی نقطه بزنگاه مساله پیشرفت ( مختصات راهبردی )

اگر حرف محسن رنانی را بپذیریم که مهارت گفتگو یکی از شاخص های توسعه است باید در تصویری که از پیشرفت برای خود می‌سازیم تکلیف خود را با این شاخصه مشخص کنیم.

یکی از ضرورت های راهبردی که میتوان برای آزاداندیشی مطرح کرد این است که شاید نتوان بدون آن پیشرفت را رقم زد.

جامعه فکور و آزاد اندیش تنها جامعه ای است که نسخه تجدد را بدون چون و چرا نمی‌پذیرد و سعی میکند به جای تابع بودن بیاندیشد. این جامعه با فریب آزادی که از رنساس به بعد سر داده شد بر خود نمی‌هراسد و از ترس عقب افتادگی به هر چیزی که هویت آن را نشانه گرفته است، تن در نمی‌دهد.

اگرانقلاب اسلامی پرچم دار گفتگو بشود تمام فریب های به اسم آزادی و با ادای گفتگو رنگ خواهند باخت وجهان تشنه حقیقت و خسته از دروغ، تصویر ما از عالم را خواهند پذیرفت.

ما تصویر از آینده غرب را برای بشر نه می پذیرم و نه حاضریم حتی لحظه ای با آن همراهی کنیم. این اعتماد به نفس تاریخی و ملی و توحیدی این اجازه را به ما میدهد که راحت بگذاریم دیگران در مورد ما در مورد تصویر ما از آینده حرف بزنند و قضاوت کنند و ما بدون هیچ نیرنگی در یک هم شنوایی و هم فهمی حرفمان را بزنیم.

مساله آزاداندیشی را باید در لایه جهان اندیشی دید و به همین میزان باید به آن وزن راهبردی داد.

مساله بشر اگر امروز رهایی است این هدیه  را ما میتوانیم برجان تشنه او بدهیم. اگر امروز بشر خودش به این نتیجه رسیده که توسعه بیشتر از آنکه یک مسیر برای رسیدن به آروزهای دیرینه انسان باشد، یک ایدئو لوژی برای توجیه به سلطه کشیدن طبقه های فرودست است، این وظیفه ما است  که تصویر خود از آینده را به او بدهیم تا گرفتار نهیلیسم نشود. این راباید دانست که برای برون رفت از این پوچی باید راهی به سوی حقیقت و آینده گشود و آزاد اندیشی راه رسیدن به همین راه است