حلقه های میانی یا همان عاقله ی فرهنگ چگونه مشخص و شناخته میشوند؟

یکی از سوالاتی که در طرح ایده ی فرهنگی مادر به ذهن میرسد این است که فرآیند تعیین عاقله ی فرهنگی چگونه خواهد بود؟

آیا تعیینی است یا تعیّنی؟

در این یادداشت پاسخ این سوال را با استناد به فرمایشات رهبری در تبیین بخشی از بیانیه گام دوم در تاریخ 1398/3/1 خواهیم داد….

…رهبری در تبیین بیانیه گام دوم در ترسیم وضعیت موجود به ترسیم 4 نقطه اشاره کرده اند.

      1. عظمت حادثه ی انقلاب
      2. عظمت راه طی شده و کارکرد انقلاب تا بامروز
      3. عظمت چشم اندازی که باید به آن برسیم.
      4. عظمت نقش نیروی جوان متعهد و نه هر جوانی…

سپس می فرمایند ما امروز نیاز به یک حرکت عمومی به سمت آن هدف داریم. باید یک حرکت عمومی راه بیفتد.

بعد سوالی را مطرح میکنند که فرآیند ورود به این عرصه چیست؟

ایشان میفرمایند برای این منظور نیاز به یک حرکت عمومی منضبط داریم

یعنی حرکت، غوغاسالارانه و بَلبشویی و مانند اینها نباشد. برای این منظور:

اولا باید صحنه را به درستی بشناسیم یعنی وضعیت خود را اعم از #تهدید ها و #فرصتها و #دوستها و #دشمنها را بشناسیم.

دوم اینکه جهتگیری به سمت یک جامعه ی اسلامی و تمدنی داشته باشید.

سوم اینکه باید یک نقطه ی امیدبخش و روشنی وجود داشته باشد. یعنی قدرت و توانایی خود را ببینیم و رو به افول بودن تمدن غرب را دریابیم.

چهارم اینکه راهکار عملی داشته باشیم. و طرح ریزی این راهکار عملی برعهده ی حلقه های میانی است.

……..این [مورد] آخری که مسئله‌ی راهکارهای عملی باشد، احتیاج دارد به هدایت، تمرکز، پیگیری، فعّالیّت پی‌درپی و لحظه‌به‌لحظه برای اینکه بتواند این کاروان عظیم جامعه را و مهم‌تر از همه جوانهای جامعه را به پیش ببرد. این کارِ چه کسی است؟ این تمرکز، این ایجاد برنامه‌ی کار، پیدا کردن راهکار، ارائه‌ی راهکار، برنامه‌ریزی، به عهده‌ی چه کسی است؟ این به عهده‌ی جریانهای #حلقه‌های_میانی است. این، نه به عهده‌ی رهبری است، نه به عهده‌ی دولت است، نه به عهده‌ی دستگاه‌های دیگر است؛ [بلکه] به عهده‌ی مجموعه‌هایی از خود ملّت است که خوشبختانه امروز ما این را کم هم نداریم. ما نخبه‌های فکری در زمینه‌های گوناگونِ مورد نیاز در میان جوانان، در میان مسئولین خودمان داریم. اینها میتوانند بنشینند برنامه‌ریزی کنند و هدایت کنند. تشکّلهای دانشجویی از این قبیلند، مجموعه‌های باتجربه و فعّال در زمینه‌های فرهنگی و فکری و مانند اینها از این قبیلند و هر که هم در این زمینه‌ها #فعّال‌تر باشد، #مؤثّرتر است؛ یعنی #زمام کار دست کسانی است که #فعّالیّت کنند؛ تنبلی و بی‌حالی و کسالت و مانند اینها به درد نمیخورد.

رهبری در این بخش بیان میکنند در واقعیت کسانی می آیند و هدایت این مسیر و طرح عملیاتی را رقم خواهند زد که در عمل فعالترند و اهل تنبلی نیستند….

پس تعیین عاقله ی فرهنگی در گرو این است که پیدا کنیم کسانی را که الآن دارند سرصحنه ی مشکلات کشور عموم جوانان را رهبری میکنند و طرح عملیاتی میدهند…

یادداشت نویسی

همانگونه که در فضای دانش مقاله های پژوهشی راه خوبی برای گسترش و رشد دانش است، یادداشت نیز، راه بسیار خوبی برای نشر و انتشار اندیشه می باشد. پس یادداشت یک اتفاق ویژه و اقدامی حرفه ای است و نه صرفا کاری سطحی و ساده! همانگونه که صحبت کردن یک هنر است و کسی که هنر سخنوری داشته باشد، به مراتب بهتر و مؤثرتر از دیگران صحبت می کند، در زمینه یادداشت نویسی نیز، همینگونه است.
به خصوص که بتوان یادداشت را چابک و غنی نوشت. هرچقدر یادداشت چگال باشد و نویسنده یادداشت بتواند طی چند خط نکات مهم و مؤثری را به مخاطب خود منتقل کند، آثار به مراتب بهتر و بیشتری خواهد داشت.
برای بهتر نوشتن، باید بیشتر نوشت و بیشتر خواند! هرچه بیشتر بخوانیم و بیشتر بنویسیم، به مرور قلم قوی تری خواهیم داشت.
از لایه ای دیگر، یادداشت نویسی راهی برای گفتمان سازی است. از آنجا یادداشت سریعتر نوشته می شود و بیشتر دست به دست می شود، به راحتی می توان با یادداشت های متعدد، در موضوعی خاص گفتمان سازی کرد.
یادداشت نویسی نیز، مثل سایر کارها، وقتی گروهی انجام شود و افراد متعددی با محاسن و معایب شخصی خودشان به صورت جمعی در موضوع واحد و با بیان های متعدد یادداشت بنویسند، هرکدام مخاطب خودشان را پیدا می کنند و جذابیت های خاص خودشان را پیدا می کنند.

یک بام و دو هوا در ملاک های جمهوری اسلامی

اگر معیار ها و ملاک های تدین و همراهی مردم با نظام مقدس جمهوری اسلامی حضور مردم است. که البته معیاری بسیار صحیح و درستی هم هست. اما باید این ملاک، ما را به نتایجی غیر از این که ما می پسندیم برساند.
اگر ما همخوانی سرود «سلام فرمانده» را در جای جای کشور عزیزمان ملاکی برای پایبندی مردم به نظام جمهوری اسلامی می دانیم، پس همه‌گیری ترانه «دکتر جون دکتر» ساسی مانکن در مدارس ایران را نشانه بدانیم. شما کافی است فقط یک روز محل تجمع های هر شهر مثل استادیوم آزادی در تهران را در اختیار ترانه شروین (زن، زندگی،آزادی) قرار دهید تا جمعیت‌شان را در چشم ما فرو کنند.
اگر ما رفتن چند میلیون نفر به «مهمانی اربعین» و زیارت سیدالشهدا علیه السلام با پای پیاده را نشانه تدین مردم میدانیم، پس باید رفتن چندمیلیون نفر به کنسرت «تتلو» در ترکیه که بلیط آن طبق اعلام برخی از خبرگزاری ها حدود 7 میلیون تومان بوده (40 میلیون دلار خارج کردن ارز از کشور) را باید نشانه عدم پایبندی جدی ارزش های اسلامی بدانیم.
اگر ما سرازیر شدن جوانان به سمت «اعتکاف» را نشانه متدین تر شدن جوانان مان میدانیم باید خالی شدن مساجد از جوانان را نشانه کمرنگ شدن باورهای دینی بدانیم.
ای کاش جمهوری اسلامی #اجازه_اعتراض تمیز در محیط های امن را میداد و خودش امنیتش را تامین می کرد، آن وقت تکلیفش با خودش بهتر روشن میشد.

استاد موسوی یا استاد فلاح

در طرح راهبردی حضرت آقا یعنی در نظام اولویت راهبردی، جامعه سازی بعد از دولت سازی قرار دارد این ترتیب اولویت معانی بسیاری دارد، یک از معانیش این است که تا افرادی مومن و باعُرضه پای کار برای اصلاح امور پیدا نشوند هیچ وقت جامعه ای فرهیخته ساخته نمی شود. این تقریبا همان نظر استاد موسوی است که بالاخره یک فئی قلیله باید مانند کوه استوار باشند تا مسولین اصلاح و سپس مردم در پی آن اصلاح شوند.
این یعنی مردمِ با فرهنگ نیستند که مسئولینِ با فرهنگی تربیت می کنند بلکه این مسئولین با فرهنگ هستند که مردم با فرهنگ تربیت می کنند.
از طرفی این نیز با روایت الناس علی دین ملوکهم همخوانی دارد.
ایده گفتمان سازی برای نجات ایر ان
گفتمان سازی ادعای ذهنیت سازی در بین مردم را دارد تا اینکه این ذهنیت ها موجب هنجار شود و این هنجارهای اجتماعی موجب فشار گفتمانی بر دولتمردان شود تا درست عمل کنند. در واقع ادعا این است که مردمِ با فرهنگ مسئولین را ادب می کنند.
با اینکه این پیشنهاد بسیار متین است و ما در همین دروه 43 ساله انقلاب چندین بار شاهد صحت این قضیه هم بوده ایم اما باید بگویم به لحاظ اولویت این طرح با نظام اولویت آقا سازگار نیست و اختلاف دارد.
مگر اینکه بین دولت سازی و جامعه سازی رابطه ای دوطرفه ترسیم کنیم و بگوییم که هر دو از هم تاثیر پذیرند اما حد تام و اعلای جامعه سازی اتفاق نمی افتد مگر اینکه آن جامعه، دولت مردانی پاک دست و با عرضه داشته باشند.

جهاد در چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی

چرا ما در چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی، تقابل با دشمن را احساس نمی‌کنیم؟

چنانچه در یادداشت قبل (+) اشاره شد، اگر ما در تقابل و چالشی که با جهان استکبار داریم به صورت کلان بنگریم، خواهیم یافت که «پیشرفت» نقطه تلاقی و چالشی است؛ نقطه درگیری‌ساز است. پیشرفت ایران اسلامی، همان میدان مبارزه و جهاد.

اگر ما جهاد را هر تلاشی نمی‌بینیم و به تلاشی که در مقابله و در میدان درگیری با دشمن باشد، جهاد می‌نامیم؛ در میدان پیشرفت هم کاملا مقابله با دشمن وجود دارد؛ هر چند در نگاه‌های ابتدایی تنها در تحقق پیشرفت جمهوری اسلامی و ایران قوی تلاش می‌کنیم ولی در واقع این پیشرفت یعنی زمین زدن منطق «لیبرال‌دمکراسی» غربی؛ و این همان مبارزه است.

لذا بنده نمی‌دانم چرا از چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی، مبارزه و جهاد فهمیده نمی‌شود!؟ بنده هرجایی که تنها فقط نام پیشرفت هم بیاید حساس می‌شوم که اینجا در تقابل با دشمن هستیم. چه برسد در این چرخه که «پیشرفت» تماما حضور دارد؛ در واقع روح حاکم در این چرخه جهاد و مبارزه است؛ چرا در مبارزه و درگیری، همیشه باید «مدافع» باشیم؟ با این چرخه ما در واقع حمله می‌کنیم.