محمد الجنّامی نشانه ای از شکل گیری هویت تمدنی شیعه

محمد الجنامی، جوان دهه هفتادی ایرانی اهل شایگان خوزستان است. این جوان دهه هفتادی ایرانی که مدتی است مداحی های خاصی را درهیئات ایرانی و عراقی اجرا می کند، امسال به مناسبت اربعین حسینی، قطعه ای را تحت عنوان «درب العشک» منتشر کرد که این مداحی دربین مواکب اربعینی بسیار دیده و شنیده شد.

این کار آن قدر مورد استقبال زوارحسینی در کاروانهای پیاده اربعین قرار گرفت که موجب شد محمد الجنامی در بین بسیاری از شیعیان از ملیت های متفاوت شناخته و مورد تقدیر قرار بگیرد.

شاید بتوان در رثای این کار ساعت ها حرف زد و نوشت؛ اما آنچه که به نظر می آید شاید کمتر به آن اشاره شده است، ظاهر شدن نشانه هایی از شکل گیری یک هویت تمدنی شیعی است. وقتی یک شیعه می تواند تشخیص دهد که چه اثر هنری مورد استقبال «هویت شیعی» بدون هیچ قید ملیتی و قومیتی قرار میگیرد یعنی توانسته است به ذائقه خالص شیعی دست پیدا کرده و یک هویت شیعی که سابقه ای 14 قرنی دارد را اثاره کند و همه را با خود همراه کند. به گونه ای که شاهدیم در زمان اربعین به عنوان یکی از نشانه های شیعیان در روایات همه‌پسند شود.

محمد الجنامی نشانه ای از یک نسل شیعه تمدن ساز است، و اتفاقا دهه هفتادی بودن ایشان شاهد خوبی است که بتوان پی برد، نسل جوان شیعه امروز توقعات بسیار عمیق و بلندی از دارایی هویتی خود دارد و گام های بلندی را در حال برداشتن است.

اگر بخواهم تعبیر تیز و دقیقی را برای این کار استفاده کنم، قیام یک جوان برای اثاره هویت شیعی است. محمد الجنامی نشان داده است که اگر کسی بتواند روی هویت عمیق شیعی بایستد، پرمخاطب ترین اثر هنری را برای تاریخ، تولید خواهد کرد و این اثر هنری با اینکه با یک زبان خاص اجرا شده است اما تمام شیعیان را به سمت خود کشیده است.

هویت تمدنی شیعه در هر عرصه‌ای که ظهور پیدا کند قابلیت رقم زدن چنین پدیده و اعجازی را در خود دارد زیرا هویت تمدنی شیعه اساسا گره خورده به یک عقبه سنگینی است که می توان اینگونه از آن نام برد: «شیعه هویتی برای فرادی جهان».

ترس‌ها اندیشه را هل می دهند!

بسم الله الرحمن الرحیم

آزاداندیشی دنبال آن است که قیود نامطلوب اندیشه را از آن جدا کند. قیودی مثل ترس، تعلقات قلبی، تقلید، گرایش ها ، و…

در وهله اول عجیب به نظر می رسد که مگر اینها بر روی اندیشه اثر می گذارند؟ یعنی اگر ما از یک چیز بترسیم، یک جور فکر و استدلال می کنیم، و اگر نترسیم جور دیگر؟!

آنچه که در علم منطق بررسی می شود، صغرا کبرا چیدن ها است. یعنی اینکه چه کنیم در استدلال هایمان به اشتباه نرویم. بنابراین علم منطق اشکال همه استدلال های خراب را نیز، مشکلاتی در صغرا یا کبرا می داند. می گوید اگر ذهنمان سعی کند قوی شود، و صغرا یا کبرا را طبق قاعده بچیند، دیگر برای تفکر صحیح و سالم، نیازی به هیچ چیز دیگر نداریم . اما، ای کاش به این هم اشاره می کرد که چرا افراد سراغ صغرا یا کبرای خراب می روند.

علم منطق، راه حل را در قوی کردن ذهن و مهارت استدلال صحیح آوردن می داند. اصلا نگاهی به گرایش ها یا ترس های انسان ندارد. اما وقتی این گزاره را در ابتدا پذیرفتیم که ترس ها یا تقلید ها، موجب می شود که نوع دیگری فکر کنیم، و نوع دیگری استدلال بیاوریم، متوجه می شویم که ساحت های دیگری نیز هست که گویا در علم منطق بررسی نشده.

یک احتمال آن است که انسان ابتدا مشخص می کند که چه می خواهد، و بعد شروع می کند برای آن استدلال آوردن. نه آنکه انسان با استدلال در حال تفکر و شدن باشد، و از ابتدای استدلال آوردن نداند که در آخر به کجا می خواهد برسد. اگر اینطور باشد، گرایش ها و ترس ها، در انتخاب آن ذهنیت اولیه مؤثر است. و بعد که نوبت به استدلال آوردن می شود، تازه آنجا علم منطق به کار می آید.

تعلقات قلبی، نمی گذارد که ما خیلی از امور را نسبت به یک چیز، ببینیم.

عَينُ المُحِبِّ عَمِيَّةٌ عَن مَعايِبِ المَحبُوبِ ، وَ أُذُنُهُ صَمّاءُ عَن قُبحِ مَساويهِ (غرر الحکم، ح6314)

قلب ما یک چیز را می خواهد. اگر قبول کند که آن چیز بدی هم دارد، دیگر قلب نمی تواند آن را بخواهد. قلب دنبال یک چیز بی عیب و نقص است. پس بدی‌هایش را انکار می کند. اصلا عیب ها را نمی بیند. فقط حُسن می بیند، و واضح است که چنین پیکره بی عیبی خواستنی است!

برای روشن شدن این مطلب، به نظرم باید این نکته را بیشتر روشن کنیم که بالاخره عقل یا قلب؟ توضیح آنکه ابتدا قلب می خواهد و بعد از آن عقل با تفکرش سعی می کند آن را تثبیت کند؟ یعنی ابتدا در باور و نگاه قلب، یک مطلب، خوش جلوه می کند، آن وقت عقل می خواهد آن را تقریر عقلانی کند تا به دیگران بفهماند که دلیل داشته که سراغ آن رفته و دلخواهش شده. اما در مقابل می توان گفت که عقل است که یک چیز را می فهمد. تا شناخت عقلی پیدا نکند، نمی تواند بگوید آن را می خواهم. پس شناخت و تفکر عقل، مقدم بر قلب است.

اگر دومی را بپذیریم، باید تقریر خوبی داشته باشیم که چطور تعلقات قلبی، می تواند در نوع نگاه ما مؤثر واقع شود. همه آنچه در این نوشته مکتوب شد، به نظر می رسد بر این مبنا سوار است که ابتدا قلب انسان یک چیز را طلب می کند، و سپس عقل به دنبال بیان عقلانی و استدلالی برای پذیرش آن است.

چون کوچک است، توجه کن!

بسم الله الرحمن الرحیم

این رسم به ظاهر کوچک و البته عمیق، یادداشت نویسی، که تقریبا نزدیک به سه سال است که در حلقه جا افتاده، و مرحله هایی را طی کرده، نیاز به رسیدگی هایی پیدا کرده است.

بنده با رصد هایی که در حول و حوش این عادت داشتم، نمی دانم چقدر اعضای حلقه بر آن واقف هستند، ولی متوجه می شوم که می توان مرحله هایی را بیان نمود که حلقه، در زمینه یادداشت نویسی، از آن عبور کرده است. واقعا حرکت و پیشرفت در این زمینه، قابل مشاهده است. در فرصتی دیگر حتما باید در مورد شاخص های پیشرفتی که داشته است، و هویت های نوبه‌نویی که به خود گرفته، بیان هایی داشت.

اما این نوشته را می خواستم در مورد اصل این عادت ها بپردازم. عادت هایی کوچک، که به همراه استمرارها، پیشرفت هایی را بین ما رقم می زند. شیرین آن است که برخی از این رشدها، نه فقط برای تک فرد ها، حتی می توان چند نمونه بیان کرد از رشدهایی که برای کل جمع (اعضای حلقه کلامی)، به صورت جمعی، حاصل شده است.

عادت هایی گاه کوچک، که غالبا در حد 5 دقیقه و یا کمتر، از ما وقت می گیرد، اما سرمایه سازی می کند. جا افتادن این مدل کارها، آرزوی استاد است که با یک نگاه به ساختار حلقه کلامی، گوشه گوشه آن را می توان مشاهده کرد که ایشان به زحمت، هر جا که توانسته، یک رسم متناسب گنجانده است.

و نکته مهم آن است که بعد از مدتی، چون با یک الگوی بسیار نرم، صاحب یک سرمایه شده ایم، کار سختی است که بتوان به شخص قبولاند که با این کار کوچک، دارایی ارزشمندی کسب کرده است.

کسانی که به دید مربی به جمع می نگرند و قصد رسیدگی های متفاوتی را به جمع دارند، دغدغه شان در این موقف این است که بچه ها به این درک از پیشرفت خودشان برسند. که برای این مهم، نیاز به روایت داریم. روایت از اینکه قبل از همین کار کوچک، چه بودیم، و بعد از آن، چه شدیم! و این حرکت، فقط و فقط با قطار کردن همین عادت کوچک در روزهای سختی و راحتی محقق شده است.

دوستی دارم، اهل تلاش و تجربه. او گفت که من نیز عادتی دیگر دارم که به درد ما کم کتابخوان ها می خورد. من تصمیم گرفته ام برخی کتاب ها را در وقت مرده قبل خواب بخوانم. آن کتاب هایی که تحلیل نمی خواهد و فقط پای دل لازم دارد تا تو را با خود همراه کند. تنها 10 دقیقه، کمتر یا بیشتر، قبل از خواب. هر کتاب را که تمام کردم، تقریظی هم می نویسم. بعد سالنامه ای آورد که در آن از سال 97 تقریظ های مختلفی هنگام به پایان رساندن کتاب هایش نوشته بود. و این مدت، با همین کار کوچک، مطالعه کتاب هایی که برای من و امثال من، خواندنش آرزو شده را به اتمام رسانده. بعد از این همه تجربه که نگاه می کرد، احساس می کرد با این وقت گذاری اش، یک ضلع به فضیلت های وجودی اش اضافه شده. با همین 10 دقیقه هایی که با چک کردن گروه و کانال های ایتا و تلگرام، برای ماها به راحتی تمام می شود.

یادداشت نویسی، فراز ها و فرود ها

علمای منطق میگویند در یک بُرش، ما 4 نحوه وجود داریم : وجود خارجی، وجود ذهنی، وجود لفظی و وجود کتبی
سه تا از این چهار نحوه وجود، بیرون از ذهن ما هستند. یکی منبع تغذیه ذهن و دو تای آخر هم، معمولا مولود ذهن ما انسان ها هستند.
همانطور که میدانید وجود کتبی تابع وجود لفظی و وجود لفظی تابع وجود ذهنی است.
این تبعیت بسیار وثیق است. تا آنجا که بسیاری از اندیشمندان پل دسترسی به ذهن انسان را زبان دانسته اند و در دوره های متأخر نسبت جدی بین فلسفه و زبان شکل گرفته و حتی در برخی موارد دیده شده که زبان شناسان، بعنوان افراد دارای صلاحیت تحلیل اجتماعی شمرده میشوند و البته تولیدات ایشان در این زمینه تا حدودی این تلقی را تایید میکند.
خلاصه این که لفظ و کتابت ارتباط تنگاتنگی با ذهن دارد. به همین خاطر متکلم یا هر فردی که دغدغه آگاهی از ذهن جامعه را دارد ناچار است که هم در مقام دریافت و تغذیه و رصد و هم در مقام تولید و تبیین، به وجود لفظی و کتبی اندیشه ها توجه ویژه داشته باشد.
این توجه در این دو مقام را میتوان به دو پدیده “خواندن” و “نوشتن” ترجمه عملی نمود و برای هر کدام پیشنهادهایی ارائه کرد.
یکی از گزینه هایی که برای جای گرفتن “نوشتن” در سبک زندگی فرد میتوان پیشنهاد کرد، یادداشت روزانه است.
نویسنده این سطور اولین یادداشت خود در عرصه حلقه اندیشه کلامی را در 8 تیر 1399 ذیل موضوع “توحید از دیدگاه انسان شناختی” نوشته است و از آن روز تا کنون تعداد زیادی یادداشت به یادداشت های کلامی افزوده است.
یکی از آسیب هایی که گریبانگیر این جانب بوده است این است که گاهی به سبب ارتباط گرفتن با موضوع حلقه کلامی، سه یادداشت در روز نوشته است و گاهی به سبب بی موضوع بودن حلقه کلامی یا ارتباط نگرفتن با موضوع موجود، مدت ها یادداشت ننوشته است!
حال آنکه اگر مقدمات فوق را پذیرفته باشیم، نوشتن را نباید بند به یک جلسه دانست. نوشتن میتواند بند به اتفاقات روزانه با رنگ اندیشه باشد، میتواند بند به مطالعات روزانه باشد، میتواند بند به گرایش تخصصی فرد باشد و …. البته ممکن است یک جلسه و محفل مانند حلقه کلامی را در این زمینه محور قرار داد.
البته عوامل دیگری نیز در “فرود” های یادداشت نویسی موثر بوده اند و احتمالا عواملی را هم برای “فراز” ها میشود شمرد.