نوشته‌ها

استخفاف قوم

استخفاف قوم !

در آیه شریفه 54 سوره زخرف میخوانیم : فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ

بعضی مفسرین و مترجمین استخفاف قوم توسط فرعون را بمعنی ساده لوح و سبک مغز یافتن ایشان گرفته اند. اما به نظر میرسد اینطور نباشد .

خداوند متعال در نتیجه اطاعت قوم استخفاف یافته از فرعون، عذاب الهی را بر آنان نازل نموده است. این اتفاق نشان از آن دارد که قوم فرعون مرتکب یک گناه اجتماعی شده اند، آن گناه نمیتواند خود استخفاف باشد چرا که در این مرحله انها اختیاری نداشته اند بلکه گناه ایشان در مرحله بعد و در اطاعت نمودن از کسی است که آنها را خوار شمرده ( یا خوار نموده ) است.

قرآن کریم در ضمن بیان ماجرای قوم فرعون دو نکته را گوشزد میکند :

1. مسلمانان نباید از کسی که آنها را خوار و سبک میکند اطاعت نمایند، این فسق است ! این بمعنای وجوب عصیان در برابر چنین فرد یا دستگاهی است.

2. حاکم اسلامی حق استخفاف قوم را ندارد و اگر هم این کار را بکند، باید منتظر طغیان مردم مسلمان باشد. مگر اینکه مردم واقعا به این آموزه قرآنی پایبند نباشند که انگاه سرنوشت قوم فرعون در انتظار ایشان خواهد بود.

اما استخفاف واقعا به چه معناست ؟ مثلا صرف توهین نمودن استخفاف است ؟

باید ببینیم فرعون چه کرده است که قران آن را استخفاف نامیده ؟

طبق ایات قبلی، فرعون به مردم گفت :

آیا پادشاهی مصر برای من نیست ؟ من بهترم یا این فرد بی مقدار که نمیتواند درست صبت کند ؟ اگر حق با او بود باید دستنبند طلایی داشت یا فرشتگانی با او همراه بودند !

در نگاه اول به نظر می آید فرعون دارد به حضرت موسی (ع) توهین میکند و او را خوار میشمارد ، اما قرآن این کلام فرعون را بمعنای خوار نمودن مخاطب میشمارد !

شاید بتوان مصداق استخفاف را نه توهین کلامی بلکه دروغ گفتن و محروم نمودن از حقیقت دانست.

با این ملاک، حجم قابل توجهی از تولیدات رسانه ای مصداق استخفاف هستند و اطاعت از منبع استخفاف فسق مردم مطیع را نشان میدهد.

در مقابل استخفاف، تکریم قرار دارد و اگر بخواهیم همین مطلب را انجا نیز امتداد بدهیم، صداقت مصداق تکریم خواهد بود.

تحلیل عملکرد راهبردی رهبری در موضع‌گیری درباره جنگ اوکراین-روسیه

استاد فلاح در یکی از گعده ها، با حضور یکی از مهمانان دعوت شده به گعده، ناظر به موضوع واکسن زدن رهبری مباحثی را بیان کردند؛ این بحث در مثلث شناخت آگاهی، ذیل ضلع فرمان و تحلیل عملکرد راهبردی رهبری قرار می گیرد.
در آن‌جا این موضوع مطرح شد که برای اینکه بتوان عملکرد های راهبردی رهبری را تحلیل کرد نیازمند متغیرهای زیادی هستیم:

ازجمله این متغیرها، دیدن درست صحنه با تمام عوامل اثرگذارش است؛ از دیگر عواملی که در این تحلیل ها موثر است، دانستن طرح راهبردی رهبری است؛ یکی دیگر از نکاتی که باید بر آن مسلط بود، اصولی است که رهبری در مواجه با دشمن و درگیری هایش از آن تخطی نمی کند مانند اینکه اگر در یک موضوع درگیری پیش بیاید ایشان با فروعات و عوامل درجه دو و سه درگیر نشده و مستقیما با ریشه و مرجع، درگیریِ خودش را آغاز کرده و یا جلو می برد.
در موضوع جنگ اوکراین-روسیه نیز باید دقت کرد که مخالفت با یک کنش، محکوم کردن یا رد کردن نیازمند دانستن و آگاهی به همه این امورات است و هم چنین اینکه باید لحاظ کرد، «استراتژی شطرنج باز» مطرح می گردد به این معنا که در مواجه با دشمن باید مانند یک شطرنج باز حرفه ای تا هفت حرکت بعد او را پیش بینی کرد و سپس دست به مهره شد.

رهبر انقلاب در بیانات روز عید مبعث فرمودند:

«بنظر من اوکراین هم قربانی سیاست بحران‌سازی آمریکاست. آمریکا اوکراین را به این نقطه کشاند. آمریکا با ورود در مسائل داخلی آن کشور، راه انداختن اجتماعات علیه دولت‌ها، حرکت مخملی به وجود آوردن، کودتای رنگی درست کردن، حضور سناتورهای آمریکایی در داخل اجتماعات معارضه، این دولت را برداشتن آن دولت را گذاشتن طبعاً به همین جاها منتهی می‌شود.

ما البته با جنگ و تخریب در هر جای دنیا مخالفیم. این حرف ثابت ماست. ما با کشته شدن مردم، با تخریب زیربناهای ملتها تایید نمی‌کنیم در هر جای دنیا که اتفاق بیفتد. ما مثل غربیها نیستیم که چنانچه بمب را سر کاروان عروسی در افغانستان بیندازند و عروسی را به عزا تبدیل کنند این را مبارزه با تروریسم بدانیم و جنایت نیست. اینها منطق‌شان این شکلی است. در افغانستان در عراق آمریکا در شرق سوریه چه می‌کند. چرا نفت سوریه و پول ثروت ملی افغانستان را می‌دزدند و غصب می‌کنند؟!

ما در اوکراین طرفدار توقف جنگ هستیم و می‌خواهیم جنگ در آنجا تمام شود منتها علاج هر بحرانی صرفا در صورتی ممکن است که ریشه بحران شناخته شود. ریشه بحران در اوکراین سیاست‌‎های آمریکا و غربیهاست. اینها ریشه بحران است. اینها را باید شناخت و بر اساس اینها قضاوت و داوری کرد و اگر اهل اقدام بودیم، اقدام کرد.»

در کنار این موضع گیری در نظر گرفتن چند موضوع حائز اهمیت است:

1- آمریکا و دولت های غربی با سیاست هایی که از طریق سازمان پیمان ناتو دنبال می کنند، اینگونه شرایطی را برای اوکراین و کشورهای تجزیه شده بعد از فروپاشی شوروی رقم زده اند. عملا بعد از فروپاشی شوری، ادامه حیات پیمان ناتو بی معنا بود تا اینکه آمریکا برای تداوم حضور در منطقه با مطرح کردن اهداف مبارزه با تروریسم، سلاح های کشتار جمعی و تامین امنیت انرژی در ادامه حیات ناتو، مسیر خود را برای پیشروی در اروپای شرقی شروع کرد و ناتو امروزه خود را به مرز اوکراین رسانده است.

2- یک جمعیت 200 هزار نفری از مردم اوکراین را افرادی تشکیل داده اند که واجد شرایط مهاجرت به سرزمین اشغالی بر اساس قانون بازگشت یهودیان و بستگان آن‌ها از سوی رژیم صهیونیستی هستند و با توجه به ناامنی اوکراین در شرایط پیش آمده موجب شده که اسرائیل برای تقویت پروژه «بهشت سرزمین موعود» به آنها پیشنهاد مهاجرت به این سرزمین را دهد که البته به نظر می آید از سمت یهودیان اوکراین رد شده است.(این نشان از این مطلب دارد که یهودیان ساکن در اوکراین به خوبی شرایط بی ثبات اسرائیل را درک کرده اند و عملا این پروژه بهشت سرزمین موعود رو به افول است.)

3- تئوری شکل گیری نظم نوین جهانی، یک تئوری کاملا صهوینستی است که امروزه به اقرار یکی از نمایندگان دپارتمان اوکراین، جنگ اوکراین و روسیه یکی از اضلاع این پازل را کامل می کند.(وی گفته بود: الان زمان بسیار مهمی است چرا که ما می‌دانیم نه فقط برای اوکراین بلکه برای نظم نوین جهانی می‌جنگیم)

4- زلنسکی یک یهودی صهیونیست است که در مدت سر کار بودنش موجب شده پای تجار صهیونیست زیادی به منطقه باز شود و در راستای پروژه عادی سازی روابط با اسرائیل، و تثبیت قدرت آن ها در منطقه تلاش کنند.

5- روسیه و اوکراین و درگیری بین آنها تحت طراحی شبکه هایی بیرون از آنها است و آنچه موجب می شود که یک طرف از این نزاع بیشتر مورد صدمه قرار بگیرد آن طرفی است که بیشترین وابستگی برای خودش تحت سلطه طراحان صهیونیستی تعریف کرده است.

با توجه به نکات فوق روشن میشود که از نگاه رهبری، اصل دشمنی و محکوم کردن، از آن آمریکا و دولت های اروپایی عضو ناتو هستند که با یک طراحی صهوینیستی از این درگیری بیشترین منفعت را کاسب خواهند بود، لذا اصل جنگ بین این دو کشور مردود است و قطعا ایران خواهان پایان درگیری بر خلاف نظر طراحان خواهد بود. اما از طرفی نیز ریشه بحران را نیز که خود را به اوکراین رسانده نباید مورد غفلت قرار داد.

بررسی مرزهای آزاداندیشی

بررسی مرزهای آزاداندیشی در پاسخ حضرت آقا به نامه برخی از پژوهشگران حوزوی

اولین نکته ای که آقا می فرمایند، اینست که «این‌ ایده‌ها را تا لحظه‌ عملی‌ شدن‌ و ثمر دادن‌، هر چند دراز مدت‌، تعقیب‌ کنید.» و در ادامه می فرمایند در راه عملی شدن و ثمر دادن ایده های خودتان در موضوع آزاداندیشی، «نه‌ مأیوس‌ و نه‌ شتابزده» عمل کنید. یأس و شتابزدگی‌، دو آفتی است که باید در راه تحقق آزاداندیشی مدّ نظر داشت. سختی مسأله هم، در اینست، که از طرفی نباید مأیوسانه به صحنه بنگریم و أصلا در راستای نهادینه شدن آزاداندیشی حرکتی نکنیم و نه اینکه شتابزده بخواهیم بدون در نظر گرفتن واقعیت ها و موانع موجود، در زمانی کوتاه، بر منویات رهبری در این زمینه، جامه عمل بپوشانیم. «اما باید این‌ راه‌ را که‌ راه‌ شکوفائی‌ و خلاقیت‌ است‌ به‌ هر قیمت‌ پیمود.»
معظم له در ادامه می خواهند مرزهای آزاداندیشی را تبیین کنند و لذا، آنچه را که آزاداندیشی نیست، بیان می کنند:
«جمود و تحجر» و «خودباختگی‌ و تقلید»، دوگانه اولی است، که بیان می کنند، که هیچکدام راه صحیحی نیست؛ بلکه راه حل را،‌ «در نشاط اجتهادی‌ و تولید فکر علمی‌ و دینی‌» می‌دانند. پس از آن دوگانه هرج و مرج و دیکتاتوری را مطرح کرده و می فرمایند:«و آنگاه‌ که‌ نخبگان‌ ما نقطه‌ تعادل‌ میان‌ «هرج‌ و مرج‌» و «دیکتاتوری‌» را شناسائی‌ و تثبیت‌ کنند، دوران‌ جدید آغاز شده‌ است‌.»
در سومین بیان خود، می فرمایند:«آری‌، نباید از آزادی‌ ترسید و از مناظره‌ گریخت‌ و نقد و انتقاد را به‌ کالای‌ قاچاق‌ و یا امری‌ تشریفاتی‌، تبدیل‌ کرد چنانچه‌ نباید بجای‌ مناظره‌، به‌ جدال‌ و مراء، گرفتار آمد و بجای‌ آزادی‌، به‌ دام‌ هتاکی‌ و مسئولیت‌ گریزی‌ لغزید.»
به نظر می رسد کلیدی ترین جمله در این متن، بیانی باشد که می فرمایند:«آزادی‌ تفکر، قلم‌ و بیان‌»، نه‌ یک‌ شعار تبلیغاتی‌ بلکه‌ از اهداف‌ اصلی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ است‌.» و این بیان نشان می دهد که دعوت به آزادی و آزاداندیشی، صرفا یک دعوت تبلیغاتی و یک تاکتیک نیست؛ بلکه بالأصاله مطلوب ایشان هستند.
دوگانه بعدی، «مرداب‌ سکوت‌ و جمود» و «گرداب‌ هرزه‌گوئی‌ و کفرگوئی» است و تأسّف می خورند که برخی میان این دو طریق، «طریق‌ سومی‌ نمی‌شناسند و گمان‌ می‌کنند که‌ برای‌ پرهیز از هر یک‌ از این‌ دو، باید به‌ دام‌ دیگری‌ افتاد. حال‌ آنکه‌ انقلاب‌ اسلامی‌ آمد تا هم‌ فرهنگ‌ خفقان‌ و سرجنبانیدن‌ و جمود و هم‌ فرهنگ‌ آزادی‌ بی‌مهار و خودخواهانه‌ غربی‌ را نقد و اصلاح‌ کند و فضائی‌ بسازد که‌ در آن‌، آزادی‌ بیان‌، مقید به‌ منطق‌ و اخلاق‌ و حقوق‌ معنوی‌ و مادی‌ دیگران‌ و نه‌ به‌ هیچ‌ چیز دیگری‌ ، تبدیل‌ به‌ فرهنگ‌ اجتماعی‌ و حکومتی‌ گردد.»
در ادامه نیز، به بیان نکات و توصیه هایی ناظر به ایده مطرح شده در نامه می پردازند، که در این یادداشت، قصد بررسی آن نکات را نداریم.