ایده های مصلحان اجتماعی بر اساس دیدگاهی که در باره انسان و تحول انسان دارند تنوعات و گونه های متفاوتی می یابد. یک مصلح اجتماعی می بایست یک تحول اجتماعی را سررشته داری کند و سررشته داری یک تحول اجتماعی بنا بر اینکه چه چیز جوهره و بنیاد تحول اجتماعیست مقتضی سبد اقدام راهبردی مختص به خود می باشد.
هر چند جریان های منتقد فلسفه صدرایی به نظر برسد که ایشان قرابت جدی با تلقی شان از جوهره تحول انسانی نداشته باشند اما این تلقی به نظر می رسد که اینگونه نیست چرا که ایشان نیز به نظر می رسد هویت معرفتی و عقیدتی انسان را جوهره تغییر و تحولات انسان قلمداد میکنند.
مباحث (و تقریبا طرح ذهنی) ایشان را میتوان در چهار بخش خلاصه کرد:
1- چرا لایهی معرفتی «الهیات/کلام» برجسته و پرداخته شده؟
الهیات به ساخت و پرداخت ساحت بینشی، که بنیان هویتی انسان است، میپردازد.
بازگشت بسیاری از چالشهای معرفتی و میدانی جامعهی اسلامی و خصوصا شیعی در مواجهه با مدرنیته و مدنیت، به لایهی اندیشههای کلامی و الهیاتی
تمام کسانی که در جهان اسلام و تشیع، نگاه اصلاحی به چارچوب فکری-معرفتی ما داشته، رویکردهای مختلفی داشتهاند: سیاسی و تغییرات مناسبات قدرت، اجتماعی، اخلاقی-معنوی و تربیت انسان، اسلامیسازی علوم و علوم کاربردی، تغییر در متدولوژی. ما معتقدیم اصلاح و تکامل و توسعهی معرفتی و عملی جامعه اسلامی، در گرو تغییر در بنیادهای نگرش اسلامی است و این از طریق الهیات با تعریفی که میگوییم، رخ میدهد.
2- چرا بهجای عنوان کلام، از الهیات استفاده شده؟
پرهیز از ذهنیتهای منفی یا تقلیلگرای تاریخی شکلگرفته در مورد کلام
توسعه در تنگناهای مفهومی کلام برای ورود ابعاد و مسائل مورد نظر
3- چرا سخن از الهیات «نوین» رفته؟
در عصر خيزش نهضت فكري فرهنگي اجتماعي شيعي، ضرورت يك فلسفه و الهيات جديد به شدت احساس ميشود. بدون چنين فلسفه و الهياتي، پروژهی نوسازي تمدني مكتب تشيع به سرانجام نخواهد رسيد.
در یک مرحلهی خیزش و انحنای تاریخی هستیم که رسالات خاصی را بر عالمان دین تحمیل میکند » بازسازی اجتهادی تفکر عقلانی اسلامی شیعی است.
عرض بنده » الهیات اسلامی-شیعی، نیازمند بازنگری و نوسازی است وگرنه الهیات سنتی در هیچیک از عرصههای انسانسازی، معنویت، دانشسازی، جامعهسازی و مدیریت اجتماعی، کارآمدی نخواهد داشت. بسیاری از معضلات مدیریت اجتماعی ما، ریشه در نوع نگاه الهیاتی ما دارد. بین این الهیات و آن رشتههای دانشی، خیلی پیوستگی هست.
آیا، نقطهضعف بزرگ ما این نیست که در حوزههای علمیه، نتوانستیم از یک اتفاق بزرگی که انسانهای میدان – یعنی مردم – رقم زدند، تفسیری درست ارائه بدهیم و در پی آن، نتوانستیم تجویز و برنامهی مناسب جلو ایشان بگذاریم؟! درک درستی از این میدان نداشتیم، یعنی عقلانیت و دانش ما کش نمیداد که با مردم جلو برویم.
شکلدهی به مدنیت جدید اسلامی بر پایهی معارف شیعی، انسان شیعی مدرن و نو در این زمان، آیا مدنیت اسلامی شیعی معاصر دچار آسیب هست یا نه؟ ریشهی این آسیب کجاست؟ آیا نداشتن دستگاه فلسفی-الهیاتی نیست؟ چگونه میتوان از یک میراث الهیاتی تاریخی، به یک الهیات نوینی پل زد که دو ویژگی داشته باشد: از هویتی معرفتی خود نبُرد و میدان را هم رها نکند!
2) الهیات سنتی، آسیبها و چالشها
- آشفتگی و چندگانگی در مبانی و محتویات الهیاتی
- عدم پاسخگویی به پرسشهای بنیادین بشر
- عدم پاسخگویی به نیازهای دانشهای دیگر
- عدم پردازش انسان واقعی در صحنهی حیات
- دوری از منابع وحیانی
- جدلی و دفاعی بودن
- انتزاعی و ذهنی شدن
- خلط میان معارف دینی و الهیات، میان فلسفه و الهیات، میان تعقّل و عقلانیت
- عدم پاسخگویی به سؤالات جدّی دوران مدرن از انسان
- انسان انضمامی
- ماهیت، سازوکارهای روانی و رفتاری انسان
- معرفت
- دانش و تکنولوژی
- ارزش و اخلاق و معنویت
- اصلاح و تحول اجتماعی
- طبیعت، واقعیت پیرامون
- جامعه و هویت نهادهای اجتماعی
- هویت
- آینده
3) الهیات نوین، کارکردها
- بازیابی و نوسازی و نوآرایی میراث بزرگ معرفتی
- تمرکز محوری بر حیات انضمامی انسان
- ارائهی پایهی اساسی تفکر انسانی، هویت و جامعه دینی
- نقطهی التقای معرفتی تاریخی
- دارای جایگاه کانونی و هستهای نسبت به دانشهای دیگر
- توجه به نسبت میان عقیده و عمل، نظر و کاربرد (بین النظریة و التطبیق)
- مرتبط با مصادر حجیت و مشروعیت
- افقگشایی و راهنمای آینده انسان مؤمن و جامعهی دینی
- جامعیت
4) الهیات نوین، الگوی تولید
1- تفکیک میان معرفت اسلامی و الهیات اسلامی
بازکردن راه بازبینی، باز(نو)اندیشی و باز(نو)سازی
معارف یعنی آنچه در متون اصیل اسلامی، بنیاد عقل انسانی، و قواعد عقلی و احکام خرد موجود است.
الهیات، یک دانش برساختهی مسلمین است بهمنظور تبیین روزآمد و توسعهی معارف اعتقادی و بنیانهای دینی
2- تفکیک میان پارادایم(چارچوب نظری-فلسفی)، گفتمان و الهیات
اصل الهیات را یک دانش میدانیم، ولی دانشی که تحت یک گفتمان شکل میگیرد و در درون خود یک گفتمان را ارائه میدهد، و آن گفتمان هم مبتنی بر یک پارادایمی است.
سه پارادایم (معتزلی، مشائی، اشراقی-عرفانی) و چهار گفتمان (معتزلی، اشعری، شیعی، سلفی)
3- گام اول عملیاتی: نقد گفتمان مسلط و پاسخ به مسائل جدید بر اساس گفتمان بدیل
کار ما فعلا ایجاد تکانه و هشدار نخبگانی نسبت به الهیات سنتی است.
ما معتقدیم تحول الهیاتی، از سطح گفتمانی شروع میشود. مادامی که تسلط یک گفتمان الهیاتی وجود دارد و جامعه گمان میکند که میتواند با آن، مسائلش را حل میکند، مسائل همهاش به گفتمان مسلط تحویل برده میشود. حتی ارائهی مسائل جدید و تراکم دانش هم به بسط گفتمان الهیاتی موجود میانجامد.
ما از طریق مدلهای انتقادی میخواهیم گفتمان مسلط الهیاتی را نقد کنیم، این اولین وظیفه است، وگرنه در گفتمان و پارادایم مسلط کسی به سمت مسائل شما نمیآید.
ما با طرح مسائل جدید باید به چالش در گفتمان الهیاتی موجود بپردازیم: از طریق تبارشناسی و تاریخ تفکر، از طریق مطالعات انتقادی و مقایسهای، مطالعات تطبیقی. باید نشان دهیم آنچه را ما به عنوان پاسخ ارائه میکنیم، در کنار ده پاسخ دیگر است، الگوی پاسخ ما هم نظیر و بدیل دارد، این فرصت را به محققان خود بدهیم که روی مدلهای پاسخ به مسئله فکر کنند و ببینند که لزوما راه تفکر آن نیست که آنها فکر میکنند.
اگر ما یتوانم – ولو بهصورت موردی – نشان دهیم که با شیفت پارادایمی در الهیات، میتوانیم به این سؤالات پاسخهایی بدهیم که هم تناسب بیشتری با منابع وحیانی دارد و هم قدرت نفوذ بیشتر در مخاطب، این منطق تغییر در حوزه دانش است.
4- گام دوم عملیاتی: پارادایمسازی و شیفت فلسفی
باید شیفت فلسفی را فراهم کنیم، میدان را برای تجربه فراهم کنیم، و قدرت بازخوانی تجربه داشته باشیم، اما بدون دستگاه بازخوانی تجربی، تجربه ما را به دانش نمیرساند.
باید نشان دهیم پذیرفتن این گفتمان بدیل، نیازمند پارادایمهای فلسفی دیگری است و اگر تغییر پارادایم فلسفی اتفاق نیفتد، امکان تأسیس یک الگوی تفکر در الهیات نیست.
پس الهیات قابل مهندسی هست و نیست: قابل مهندسی نیست، چون نمیتوانیم در یک مؤسسه تولید و منتشر کنیم. اصلا یکی از علل شکست اسلامیسازی علوم در ایران، همین نگاه مهندسی به حوزه دانش است. اما به معنای پویا، قابل مهندسی است و تجربهی دانیاست، یعنی تغییر در زیرساختهای بینشی جامعهی علمی میدهید، پارادایمهای مسلط را نقد و گفتمان جدید ایجاد میکنید. دیگر مسائل و پاسخها را پژوهشگر باید بدهد، به میزانی که جامعهی علمی با پارادایم و گفتمان ما همراه شود، محقق و گروه علمی و مسائل و تولید علمی میشود و تراکم آن، دانش الهیات جدید میشود. به این معنا، قابل مهندسی است. از طریق تغییر در بنیادها، و تربیت نخبگان بر اساس الگوها و گفتمانهای جدید.