متکلم در موقف حلقه ی واسط بین میدان و علم
یکی از سوالاتی که همواره ذهن دلسوزان انقلاب را آزار میدهد این است که چرا نهاد حوزه بعنوان مادر انقلاب،علارقم همه ی دغدغه های مسئولان انقلابی اش در جزیره ی اختصاصی خودش و در همان وادی ماقبل انقلاب ادامه ی حیات میدهد و در طرف دیگر حاکمیت و نهادهای مدیریتی و فرهنگی و هنرمندان و اصحاب رسانه هم در حیات خودشانند و ایندو هیچ گاه بهم پیوند نمیخورند.
گاهگاهی هم اگر مثلا اثری ارزشی ساخته شود محصول دغدغه ها و فعالیتهای فردی دینداران عرصه ی هنر یا حاکمیت است و نه محصول ارتباط حوزه با این نهادها.
این سوال وقتی آزار دهنده تر میشود که نه حوزویان را آنقدر تنبل یا اهل جمود ببینی که بخواهند این ارتباط بسته بماند و نه حاکمیت و سینما و رسانه را آنقدر لاأُبالی و لامذهب که از مفاهیم دینی فرار کنند.
پس مشکل کجاست؟ چرا کسی برای دیگری فکری نمیکند؟
شبیه همین مساله را در فضای مابین دانشگاه و صنعت اما با دوز خیلی خیلی ضعیفتر شاهد هستیم که البته با تاسیس نهادها و حلقه های واسط و واصل مثل پارکهای علم و فناوری و یا مراکز رشد در دانشگاه ها و همچنین توسعه ی شرکتهای دانش بنیان در حدّ زیادی این خلأ از بین میرود. بماند که خود این دانشجویان هم در نهایت با همه ی هویت دانشی شان وارد صنعت میشوند و نیازهای آنجا را با تغذیه های سابق و تکمیلی شان پاسخ میدهند.
با الهام از تبیینی که حضرت استاد از متکلم دارند بنظر میرسد این انفصال نتیجه ی جایِ خالیِ یک حلقه ی میانی ست.
حلقه ای که نیاز صحنه و میدان و ادبیات ایشان را بشناسد و از طرفی با ادبیات حوزه هم توان ارتباط داشته باشد و بتواند از طرف میدان که همان عرصه ی اندیشه و فرهنگ عمومی و اختصاصی و ذهن جامعه است برای حوزه ثبت سفارش و مسئولیت و سوال کند.
این حلقه ی واسط از همه ی دانش های حوزوی و دانشگاهی و میدانی و زیست واقعی جامعه تغذیه و در خود قدرت تحلیل و فرآوری این دانش ها به اندیشه ی رهبرانه را ایجاد کرده و با شناخت صحیح از میدان، نیازهای جامعه را به درستی میشناسد و دقیقا میداند درخواست و ثبت سفارشش را چگونه و از کدام بخش حوزوی داشته باشد و بدین ترتیب حوزه را پای کار انقلاب می آورد.