یوند مسئله #جبر_و_اختیار به بحث نحوه ارتباط حق و خلق
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_217
#جلسه_307
💠 پیوند مسئله #جبر_و_اختیار به بحث نحوه ارتباط حق و خلق
چون اراده ما یکی از ابعاد وجودی ماست، اگر سؤال از نسبت اراده ما با اراده خالق ما (خدا) به میان بیاید، و کسی بخواهد ادعا کند که ما اراده ای نداریم و هر چه هست جبر است، یا کسی بخواهد بگوید که خدا هیچ تسلطی بر اراده ما ندارد و هر چه اراده می کنیم کاملا به خودمان واگذار کرده؛ باید قبل از آن تکلیف اینکه چه تصویری از نسبت من با خدا دارد که بر اساس آن تصویر به این قضاوت رسیده است؟
تصویر ما از نحوه وجود خدا و نحوه وجود ما کاملاً مؤثر است در تصویر ما از جبر و اختیار؛ اگر خدا را کمال مطلق و بی نهایت بدانیم به نحوی که دیگر جا برای غیر باقی نمی گذارد، دچار جبر مطلق خواهیم شد کما اینکه برخی جهله صوفیه شدند؛ اگر خدا را همچین هم بی نهایت ندانیم و بگوییم خدا نمی تواند در موقف من حاضر باشد و الا منیت من به هم می خورد، می توان کاملا خدا را به عقب راند و عنان کار را به دست خودمان بگیریم و این تصویر در کار متکلمین کاملاً حضور دارد و خدا یک موجودی است در کنار بقیه موجودات منتها خیلی بزرگ تر و با مقام بالاتر.
واقع قضیه این است که هر تصویری از رابطه حق و خلق ارائه بدهی که در آن خلق دارای وجود مستقل باشد که یک ربطی هم به خدا پیدا کرده است، نمی تواند مشکله جبر و اختیار را حل کند؛ شاید عجیب به نظر برسد و گفته شود اگر شما مسئله را اینقدر بیخ دار کردید که وجود شیء #عین_ربط به خدا شد و اصلاً این شیء چیزی جز ربط به خدا نشد، این که دیگر پدرجد جبر است! اما حقیقت این است که فقط با همین دیدگاه می شود بحث جبر و اختیار را حل کرد.
فقط نگاه فقری و ربطی به مخلوقات است که اجازه حضور خدا در موقف او را می دهد، اگر نتوانیم حضور خدا در موقف مخلوق را تصویر کنیم قاعدتاً باید معتقد به تفویض شویم؛ و عجیب این است که کله خراب ترین متکلمین تاریخ یعنی اشعریون قائل به جبر شدند و همین عمق کله خرابی شان را می رساند!
متون متعدد دینی ما را به این وا می دارد که خدا را در موطن وجودی و افعالی خود بپذیریم،
أَنَّ اَللّهَ يَحُولُ بَيْنَ اَلْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ ﴿الأنفال، 24﴾
وَ اَللّٰهُ خَلَقَكُمْ وَ مٰا تَعْمَلُونَ ﴿الصافات، 96﴾
سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: بِمَ عَرَفْتَ رَبَّكَ؟ بِمَا عَرَّفَنِي نَفْسَه؛ قَرِيبٌ فِي بُعْدِهِ، بَعِيدٌ فِي قُرْبِه، فَوْقَ كُلِّ شَيْءٍ، وَ لَا يُقَالُ: شَيْءٌ فَوْقَه؛ أَمَامَ كُلِّ شَيْءٍ، وَ لَا يُقَالُ: لَهُ أَمَام؛ دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَاكَشَيْءٍ دَاخِلٍ فِي شَيْء؛ وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْءٍ خَارِجٍ مِنْ شَيْءٍ الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 86
از طرف دیگر سراسر فضای دین مشحون است از تکلیف و حشر و حساب و کتاب و عقاب و جزاء و واضح است که اگر جبر باشد همه این امور بی معنا می شود.
باید بتوان ایده ای داد که این ایده بتواند از مخلوق بودن فعل من در آن واحد برای خودم و خدا پشتیبانی کند، و این ایده همان ایده #وجود_فقری یا #عین_ربط بودن همه مخلوقات است.
در این ایده ما دو اراده نداریم بلکه یک اراده داریم که هم مستند به من است و هم به خدا! به عبارتی چون وجود من عین ربط به حق است، اراده من و همه چیزهای دیگر من هم عین ربط به حق است.