#امتداد_هویت_بسوی_اویی
#یادداشت_مشخصات_اسلام
#امتداد_هویت_بسوی_اویی
#محمد_صحرایی
#یادداشت_67
#جلسه_307
در یادداشت قبل بیان شد که ماهیت بسوی اویی داشتن انسان همان وجود ربطی داشتن و همان فقر ذاتی داشتن یا به عبارت دقیقتر ذات فقری داشتن انسان است.
این سوداشتنِ ماهیت همان سوکردن وجود سراسر نیاز به سمت رافع نیازِ سراسر کمال است.
در یادداشت قبل بیان شد که بهترین راه برای درک ماهیت بسوی اویی داشتن انسان شهود است.
اما نه از ان شهودهایی که عرفا دارند بلکه همین شهودات دم دستی که همه داریم.
چه شهودی؟
توجه بی اختیار درونی به وجودی سراسر کمال و مشگل گشا در گرفتاری هایی که از تاثیر اسباب ظاهری ناامید شده ایم. این همان شهودی است که درک آن و توجه به این ادراک به ما بهترین فهم را از ماهیت بسوی اویی داشتنمان میدهد. در این ادراک فرق هم نیست که شخص کافر باشد یا مسلمان.
خب سوالی که دائما از سوی برخی دوستان مطرح میشود این است که آیا این تعمّقات میتواند در ساحت تربیت و ساختمان سازی و شهرسازی و سایر عرصه های زندگی نمود پیدا کند؟
در این یادداشت بعنوان مثال برخی از نتایج مبنای ماهیت بسوی اویی داشتن انسان را اشاره میکنم تا با آوردن مشت نمونه خروار اصل انکار زیر سوال برود، تا معلوم شود اگر تا حالا این مفاهیم امتداد نداشته مشکل از ما بوده نه از این مفاهیم ناب.
مثال اول:
در تحلیلی که در یادداشت قبل آوردم حال نیاز و توجه بی اختیار به رافع نیاز ماورایی، آنجا که از اسباب ظاهری ناامید شده ایم که همه ی ما در گرفتاری ها این حال را شهود کرده ایم عبارت دیگر یا بهترین أماره فهم هویت به سوی اویی داشتن مان است.
گفتیم در کودکان چون هنوز اسباب ظاهری شناخته نشده همین توجه به رافع نیاز میشود شهادت بر توحید.
در انسان مضطرّی که از اسباب ظاهری ناامید شده هم همان حال توجه به منجی قدرتمند میشود شهادت بر توحید.
نتیجه ی تربیتی این فهم از گریه ی کودک این میشود که اگر والدین هنگام گریه ی کودک به سرعت به خواسته و گریه ی او پاسخ ندهند و کودک گرسنگی بکشد و حاجتش را از خدای خودش دیر بگیرد این تاخیرها به توحید کودک و باورپذیری او نسبت به وعده های الهی در بزرگسالی آسیب خواهد زد.
لذا یک توصیه برای تربیت توحیدی فرزند میشود پاسخ دادن سریع به حوائج کودک در دوران شیرخوارگی.
مثال دوم:
ملاحظه نکردن اسباب ظاهری برای سنین کودکی بالاتر از شیرخوارگی هم بصورت مشکک وجود دارد و نتیجه ی تربیتی اش برای سنین بالاتر این میشود که حتما به وعده هایی که به فرزندتان میدهید وفا کنید و الا به توحید او صدمه میزنید.
مثال سوم:
کودکی دارم 3ونیم ساله، چندی قبل داخل خیابان از من چیزی مطالبه کرد، من اشتباه کردم و به او گفتم گران است.
و او در جوابم گفت خب گران باشد!!! و با این پاسخ توحیدی اش سیلی محکمی به نگاه اسباب بینِ غیرموحدانه ی من زد.
وقتی ذات انسان را نیاز و توجه به رافع حقیقی نیاز دانستیم و توجه به اسباب و وسائط را حجاب این سوگیری فطری دانستیم و گفتیم در کودکان هنوز این حجاب شکل نگرفته،
نتیجه اش این میشود که در تربیت کودک باید تلاشمان بر این باشد که کودکان را از مسیر ادراک توحیدی شان خارج نکنیم.
یعنی تا خودش به بلوغ درک اسباب ظاهری نرسیده ما او را درگیر توجه به اسباب ظاهری نکنیم و اجازه دهیم در این حیات طیّبه اش رشد کند و دیرتر اسیر نگاه وسائط بین شود تا بعدا راحتتر بتواند بر خداوند توکل نماید.
مثال چهارم:
وقتی هویت انسان میشود نقص و حاجت و روبسوی رافع نیاز داشتن
راه رفتن متناسب با این ذات میشود راه رفتن خاشعانه(و عبادالرحمن الذین یمشون علی الارض هونا). این راه رفتن راه رفتنی است که با این ذائقه سازگار است و این ذات را از هستی نمی اندازد و او را به کتم عدم نمیبرد.
با چنین شناختی از ذات انسان،برای پوشش این ذات هم حرفها خواهیم داشت
مثال پنجم:
چنین شناختی در عرصه ی ساختمان سازی اگر بخواهد ترجمه شود به قول استاد فروغی که نماد گنبد را سر و نماد گلدسته را دو دست روبه آسمان میدانستند، هیات گنبد و دو گلدسته ی آن، تجلی ذات روبه سوی اویی انسان و بلکه همه ی این عالمست
در این عرصه چه بسا از آیه شریفه ی “و تنحتون من الجبال بیوتا فارهین” که تجلّی استغناورزی آن تمدن در ساحت خانه سازی شان بوده درسهای زیادی بتوان گرفت.
مثال ششم:
این ذات اگر بخواهد در جوارح خودش را بیشتر نشان بدهد میشود دست به دعا و قنوت شدن و یا بالاتر از آن به سجده افتادن.
نتیجه:
چه کسی میتواند ادعا کند معنای ذات و هویت سراسر نقص و نیاز داشتن انسان، در هدفگذاری اقتصادی و فرهنگی و سبک زندگی قابلیت تاثیر گذاری و ترجمه شدن ندارد؟!!
آیا در تعامل با سختی ها و مشکلات،که بسترساز رجعت انسان به هستی واقعی انسان است موثر نیست؟
آیا با چنین نگاهی به انسان و فهم نقش سختی ها در حرکت توحیدی اش، مشاوره های ازدواج و قبل از طلاق و مشاوره های شغلی متفاوت نخواهد شد؟