در پاسخ به یادداشت «کلام انقلابی دانش جدید یا بازگشت به اصل1»

✨در پاسخ به یادداشت «کلام انقلابی دانش جدید یا بازگشت به اصل1» https://andishekalami.ir/1862/ برادر انصاری

اصل ادعا در یادداشت برادر انصاری این است که دانش کلام اصیل همین کلام ناظر به ذهن جامعه است لکن در گذر زمان تغییر موضوع داده و دغدغه اصلی آن تغییر کرده است. لذا اکنون باید همان دانش کلام اصیل را زنده کرد.
با این ادعا همراه هستم.

لکن به نظر می رسد خلطی صورت گرفته است. درست است که دانش کلام اصیل برای رسیدگی به ذهن جامعه بوده است. لکن در گذر زمان تغییر ماهیت داده و تبدیل به علمی شده است که وظیفه خود را دفاع از گزاره های دینی قرار داده است و چون این هدف را دنبال میکرده نهایت تلاشش برای اسکات خصم بوده است لذا روشش منحصر شده است در برهان و جدل.

لذا اکنون برای اینکه هدف «رسیدگی به ذهن جامعه» محقق شود نیازمند تاسیس علم جدیدی هستیم که نه هدفش با هدف کلام موجود یکی است و نه روشش منحصر در آن روش است.

هدف کلام موجود دفاع از گزاره های دینی است در حالی که هدف کلام انقلابی رسیدگی به ذهن جامعه است. روش کلام موجود منحصر در برهان و جدل است لکن روش کلام انقلابی به هیچ وجه منحصر در این دو گونه نیست و میتواند از انواع روش های دیگر بهره ببرد.

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
با این ذهنیت همراهی شده است که اصل دانش کلام برای جهت دادن به ذهنیت دینی مردم بوده است و به تدریج به یک رشتۀ علمی فاصله دار با مردم تبدیل شده است.

در واقع نیز باید با این سخن همراهی کرد.
حتی به نظر می رسد سرّ نامگذاری این پویش علمی به «کلام» همین باشد که مردم با دغدغۀ صورتبندی ذهنیت دینی به «گفتگوی دینی» و «کلام» و «مکالمه» با هم می پرداختند.

ب.
نگارنده می گوید این رویۀ درست آنچنان مغفول افتاده که دیگر باید سخن از تأسیس علمی جدید به میان آورد.

ابتدائاً چیزی که مهم است این است که ما چنین علمی را نیاز داریم. نیاز آن را احساس می کنیم و این طور هم نیست که در گوشۀ حوزه نشسته ایم و دربارۀ این نیاز صحبت می کنیم. الآن فضای مجازی زندگی مردم است و ما هم «کما بیش» در این فضا هستیم نه در گوشۀ حوزه.
ولی بیش از اینها ارتباطاتی نیز داریم که توسط آن به نیازهای نظری افسران جبهه انقلاب پی می بریم.

باید این پویش، «به صورت تخصصی» شروع شود و به بهترین نتایج برسد؛ زیرا در بهترین مقاطع عمر شیعیان اهل بیت علیهم السلام هستیم و نباید آن را از دست بدهیم.
این پویش اکنون به این صورت حرفه ای که گفتیم نیست.
این مسألۀ اصلی است.

ولی علاوه بر آن این نکته نیز خیلی مهم است که «کلام در بدو امر تولدی طبیعی داشته است و در ادامه از آن نیاز طبیعی غفلت شده است»
در اینجا چیزی که مهم است دخالت جدی «گفتگوی دینی» در هویت اجتماعی پویش تخصصی ای به نام «کلام انقلابی» است.

تعین‌بخشی آزاداندیشی به خود!

وقتی سخن از آزادی اندیشه به میان می‌‌آید، یک برداشت غلط خود را نمایان می‌کند، آن هم اینکه اگر همیشه باید آزاداندیش بود، پس نباید ما را ملزم به هیچ اندیشه‌ای کرد، حتی اندیشه‌ی خودمان!
این برداشت غلط ناشی از نگاه غلطی است که فکر می‌کند آزادی هم ابتدائاً و هم استدامتاً نباید هیچگونه قیدی داشته باشد. در حالی که آزادی ابتدائاً محدود به واقعیات عالم است، واقعیات و سننی که غیر قابل تغییر هستند، و خود این آزاد بودن انسان و اختیار داشتن او نیز یکی از این واقعیات و سنن است. البته واژه محدود برای این نوع از قیود واژه صحیحی نیست، چون این‌ سنن هستند که خود آزادی و آزاداندیشی را ممکن می‌کند. مثلاً من آزاد نیستم که در آن واحد هم در این مکانی که هستم باشم و هم نباشم و … در لایه اندیشه آزاد نیز آزادی محدود به اندیشه بودن اندیشه است و باید قیود و قوانین منطقی که اندیشه را اندیشه می‌کند مراعات شود و این ها جزو تکوینیات عالم هستند، مثلاً نمی‌توانم بگویم «در باز است / باز پرنده است = پس در پرنده است» و اگر کسی به این اندیشه‌ی من اعتراض کند بگویم تو ضد آزاداندیشی هستی.
آزادی و آزاداندیشی استدامتاً نیز محدودیت‌هایی دارد که ناشی از انتخاب‌های آزاد و اندیشه‌های آزاد قبلی شخص است. نمی‌شود فرد آزادانه دست به انتخابی بزند که عواقف و لوازمی داشته باشد بعد بگوید اینکه من بخواهم به لوازم این آزادی اعمال شده ملتزم باشم خلاف آزادی من است. این آزادی است که خود به خود تعین می‌بخشد، بستگی دارد که این آزادی به چه شکلی و در چه قالب‌هایی و با چه انتخاب‌هایی روی زمین بیاید. آزاداندیشی نیز به همین شکل است، نمی‌توانم هیچ تعهدی به اندیشه‌های آزادانه‌ی قبلی خودم نداشته باشم و بگویم اگر الزامات اندیشه‌ی آزاد قبلی من، مسیری برای اندیشه‌ی من تعیین کند، این به معنای محدود کردن آزاداندیشی من است. آزاداندیشی خود به خود تعین می‌بخشد و بستگی دارد که من آزادانه چه اندیشه‌هایی را برای خودم بسازم، آن اندیشه‌ها برای اندیشیدن من مسیر درست خواهند کرد. حتی می‌شود گفت چه بخواهم و چه نخواهم اندیشه‌های من که خود ناشی از انتخاب یک سری منابع تغذیه‌ی اندیشه‌ای است به اندیشدن‌های بعدی من تعین خاص می‌دهد. پس باید مراقب منابع تغذیه‌ی اندیشه‌ای و مراقب اندیشه‌هایی که برای خود می‌سازیم باشیم، تا نکند خود این‌ها به دلیل انتخاب‌های غلط قفسی بشود برای پروازهای بعدی اندیشه‌ی ما!

مناظره دو متکلم (2) پاسخ‌های کلام انقلابی به پاسخ‌های کلام مرسوم

نقد محوری کلام انقلابی به کلام مرسوم این بود که محصول تو یک محصول توصیفی است، و باید کلام مرسوم را علم معارف در کنار اخلاق و فقه قرار داد، نه علمی که بناست از زیست دینی جامعه پشتیبانی اعتقادی کند.
در یادداشتی با عنوان «پاسخ‌های کلام مرسوم به ادعاهای کلام انقلابی» تلاش شد که پاسخ‌های کلام مرسوم برای دور کردن این اتهام از خود تبیین شود، در این یادداشت به پاسخ‌هایی که کلام انقلابی به این پاسخ‌ها دارد می پردازیم.
بله توصیف عقاید صحیح یک کار لازم و ضروری است، و به یک معنا پشتیبانی از حیات دینی هم هست؛ ولی آن چیزی که مد نظر ما در کلام است، یک حضور فعال و پرشور و پشتیبانی کننده در صحنه صحنه‌های مختلف حیات دینی جامعه است، این معنا است که وظیفه ذاتی کلام است و الا آن معنا را که وظیفه دانش معارف (در عداد فقه و اخلاق) است، هم مورد نیاز است و هم من متکلم کلام انقلابی آن را منکر نشدم.
کلام کاربردی هم که فرمودید، بله کلام کاربردی می‌آید و از حیات دینی جامعه پشتیبانی می‌کند، ولی اینکه کلام در طول قرون به این کلام کاربردی اعتنا داشته است، ادعایی بیش نیست. متکلمین ما بیشتر درگیر مجادلاتی بودند که بیشتر روح جامعه دینی را می‌آزرد و هر جا هم جامعه درگیر این مجادلات میشد به جز نزاع و درگیری و تکفیر ثمره‌ای نداشت.
اینکه شما قبول کردید که مأموریت و هویت کلام همین پشتیبانی اعتقادی ازحیات دینی جامعه است یک اتفاق بزرگ است، و تاریخ کلام خالی از این واقعیت است. کلام مرسوم درست است که خود را به علم دفاع از اعتقادات و دفع شبهات تعریف کرده است، اما بخش عمده‌ی همّ و وجهه عزم خودش را به اموری پرداخته است که هم مربوط به لایه بنیادین و توصیفی معارف اسلامی بوده است، و هم اموری محصور در نهایت مدارس علمیه بودند و دردی را از زندگی دینی جامعه دوا نمی‌کرد.
بعلاوه کلام با هویت سلبی که برای خودش تعریف کرد، اساساً وارد مجادله‌های فرسایشی شد که در نهایت آن چیزی که سرش بی کلاه می‌ماند زندگی دینی جامعه بود که نیاز به پشتیبانی اعتقادی داشت.
بله متلکم تا جایی درگیر این رویکرد سلبی شد و آنقدر وارد مجادله‌های فرسایشی شد که حق و حقیقت هم دیگر برایش معیاریت نداشت و اینکه صرفاً بتواند با تبکیت‌های جدلی و ابتنای بر مشهورات خصم را اسکات کند برایش موضوعیت پیدا کرد و همین نقطه ضعف متکلمین را به خادمین دستگاه‌های حاکمیتی جور کشاند و جاده صاف کن، ساختن اعتقادات مردمی شدند که پذیرای حکومت جائران باشند.
کلام پشتیبانی کننده از زیست دینی جامعه کجا بود خدا خیر دیده؟!
تاریخ کلام پر است از شواهد خلاف این ادعای کذب!
واقع این است که کلام هیچ وقت این مأموریت خود را به درستی انجام نداده است.

حیات دینی نیازمند اندیشه دینی

حیات و زیست آدمی بر اساس صرف دانش نیست؛ یعنی این دانش نیست که زیست بشری را رقم می‌زند هرچند ممکن است که در بعضی از قسمت‌ها هم حضور پررنگی داشته باشد ولی در همان قسمت‌ها هم در نهایت این دانش نیست که زیست را رقم می‌زند بلکه چیز دیگری است که در خیلی از موارد از دانش‌های موجود هم چند گام جلو‌تر است. آنچه زیست را رقم می‌زند، اندیشه است. در بسیاری از موارد، دانش به صورت بالفعل توان پشتیبانی از یک اقدام را ندارد ولی یک اندیشه می‌تواند با ایفای یک نقش فعال، باعث پیش‌برد آن اقدام و حرکت شود. البته در اینجا جای تامل روی این هم هست که آیا اساسا دانش می‌تواند پشتیبان زندگی و زیست باشد یا اینکه به خاطر جنس سخت و سرد دانش، این تنها اندیشه است که توان پشتیبانی از زیست را دارد؛ به عبارت دیگر دانش هر آنقدر هم که پیشرفته باشد در نهایت نمی‌تواند خود را به زندگی مردم برساند، بلکه باید از جنس اندیشه باشد تا در متن زیست حضور داشته باشد؟

یک اقدام دینی و به صورت عام‌تر یک زیست و زندگی دینی هم نیازمند یک پشتیبانی از جنس اندیشه است؛ اندیشه‌ی دینی. این اندیشه دینی قطعا با دانش‌های دینی متفاوت است و این پشتیبانی را دانش‌های دینی نمی‌توانند رقم بزنند، هیچ کدام از دانش‌های حوزوی و دینی اعم از معارف،‌ اخلاق و فقه و زیرمجموعه‌های این‌ها نمی‌تواند نقش این پشتیبانی از حیات دینی را ایفا کند حال چه در لایه بنیادین و چه در لایه کاربردی؛ با صرف نظر از اینکه اصلا جنس دانش نمی‌تواند پشتیبان یک زیست باشد و یا اینکه دانش موجود این توان را ندارد، به هر حال دانش‌های موجود ما توان این پشتیبانی را ندارند؛ لذا به یک اندیشه‌دینی برای پشتیبانی از حیات دینی حاجتمندیم.

اندیشه‌ای که برخواسته از متن دانش دینی باشد و تکیه آن بر دانش دینی باشد، نه خرافه‌ها و اوهام. اندیشه‌ای که پشتیبانی محکمی از جانب دانش‌های دینی داشته باشد. اندیشه‌ای که آبشخور آن، دانش‌های دینی باشد.

البته برای آنکه این اندیشه به صورت واقعی پشتیبان زندگی دینی باشد، مهیا شدن آن باید بر اساس رصد جامعه باشد. نیاز‌های جامعه و زیست امروزین جامعه باید رصد شود، خلا‌ها باید دیده شود، دردها و مسئله‌ها باید شناخته شوند؛ نمی‌توان براساس یک نیاز به دور از صحنه و تخیلی اندیشه‌ای فراهم آورد و توقع پشتیبانی از آن داشت.

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

در ابتدای این یادداشت یک ادعا مطرح می شود :
“آنچه زیست را رقم می‌زند، اندیشه است.” یعنی ایشان اندیشه را بر دانش نیز مقدم می کند.
طبعاً این یک گزارۀ زیربنایی است که باید حقش ادا شود.
در کنار دانش امور دیگری نیز قرار می گیرند، مثل هنر و تخیل، یا اخلاق و تهذیب نفس یا …، اینها در نگاه نویسنده چه جایگاهی دارد؟

سؤالی را مطرح می نمایند :
“آیا دانش هر آنقدر هم که پیشرفته باشد در نهایت نمی‌تواند خود را به زندگی مردم برساند، بلکه باید از جنس اندیشه باشد تا در متن زیست حضور داشته باشد؟”

این سؤال هنوز تیز نیست، ولی بالاخره باید پاسخ بیابد.

یادداشت در ادامه به نیاز زندگی دینی به اندیشۀ دینی می پردازد و در قالب یک جملۀ ارزشمند نسبت دانش و اندیشۀ دینی را با هم متذکر می شود :
“اندیشه‌ای که پشتیبانی محکمی از جانب دانش‌های دینی داشته باشد. اندیشه‌ای که آبشخور آن، دانش‌های دینی باشد.”

در باب تبیین جایگاه هر یک از این دو باید بیشتر نگاشت.

پی‌نوشت: این یادداشت را باید در ادامه‌ی یادداشت قبل دید.

حفاظت شده: آیا ذهنیت عمومی جامعه، مدیریت پذیر است؟

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید: