تأملاتی پیرامون کتاب پسااسلامیسم میلاد دخانچی – (2) – نقد مباحث کتاب در مورد شیوه‌های اداره جامعه

در بخش تعلیم و تربیت مؤسسه فتوت در گروه کلام انقلابی آخر هفته‌ها (پنج‌شنبه‌ها) نشست‌هایی با موضوعات «شناخت اندیشه‌ی، اندیشمندان معاصر» برگزار می‌شود، در این نشست‌ها یکی از طلاب دبیر علمی می‌شود و یکی دو ماه روی اندیشه‌های آن اندیشمند کار می‌کند، و سپس از افرادی که بیشترین آشنایی را با آن اندیشمند دارند دعوت می‌شود و نشست‌ها با حضور آنان برگزار می شود. علاوه بر نشست‌های مربوط به اندیشمندان معاصری که یا در قید حیات نیستند و یا جزو بزرگان محسوب می‌شوند، سراغ اندیشمندان جوانی رفتند که در زمینه الهیات سیاسی قلم زدند، حالا چه کسانی که جزو روشنفکران و شبه روشنفکران محسوب می‌شوند و چه شخصیت‌های جوان فاضل حوزوی؛ یکی از کتاب‌هایی که انتخاب شد کتاب «پسااسلامیسم» نوشته‌ی آقای میلاد دخانچی بود؛ در ایام نوروز امسال (1401) این کتاب را با جمعی از دوستان خواندیم و چند جلسه‌ای هم مباحثه کردیم، و در 18 فروردین یک نشستی با حضور مؤلف داشتیم که در آن به گفتگو در مورد این کتاب پرداختیم.

در یادداشت زیر و یک یادداشت دیگر سعی می‌شود که نقدهای محوری که به این اثر وارد دانسته شده، عرضه شود.

 

کتاب را در دو لایه می شود نقد کرد یکی لایه‌ی بحث‌‌هایی که در زمینه الگوی شیوه‌های اداره دارد و قائل به دو شیوه اداره استیت‌فرم و قبیله‌فرم می‌شود. یک لایه هم بحث‌های نظری است که تلاش می‌کند بنیان‌هایی که بر اساس آن به این نتیجه رسیده است را توضیح بدهد.

در این یادداشت به لایه‌ی اول یعنی شیوه‌های اداره جامعه می‌پردازیم.

در دوگانه‌‌ای که بین استیت فرم و قبیله‌فرم صورت گرفته، و فرم اصیل را قبیله‌فرم می‌نامد، ابتدا آدم احساس می کند می خواهد ما را به سمت فرم اصیل خودمان حرکت بدهد؛ ولی جلو که می روی می بینی که توصیه‌ی کتاب به استیت است. یعنی پسااسلامیسم توصیه‌اش به این است که استیت به صورت کامل اجرا شود. ابتدا استیت را می‌زند که ما عمری شدیم و ای داد که همه چیز استیتی شد و از فرم خالص اسلامی دور شدیم، بعد توصیه‌ای که می‌کند این است که ما باید یک استیت خفن بشویم. اگر فرم ما این نیست چرا توصیه ات این است که همانی که فرم ما نیست را به صورت کامل بشویم؟!

بعد دوباره فرم را که می خواهد توصیف کند، فرم قبیله‌ای را که توضیح می‌دهد می‌بینی که این فرم قابلیت گسترش و توسعه ندارد، یعنی یک فرمی است که شما همین که توسعه‌اش بدهی، استیت می شوید. چون کلا حکمرانی و قدرت که مسئله‌ات شد می‌افتی در استیت، یک تصویری می‌دهد که انگار این قبیله‌فرم نه هیچ وقتی محقق شده بود و نه قابل محقق شدن است. به محض اینکه یک کسی پیدا بشود که قدرت طلبی کند نظام قبیله‌فرم به هم می ریزد، در حالی که نظام قبیله ای همیشه نماد این بوده که کد خدا بوده و دار دو دسته اش و زور دست این ها بوده و همیشه نزاع قدرت هم بین این ها بوده است، ولی در آن تصویر گوگولی از قبیله فرم به محض اینکه یکی دنبال قدرت می‌رود دیگر تصویر به هم می‌خورد، به محض اینکه یک مقدار توسعه پیدا می‌کند و می خواهد گستره‌ی خودش را زیاد کند قبیله‌فرم به هم می‌خورد. حتی اگر بگوییم موضوعش هدایت انسان است، همین که می خواهد همه بشریت را هدایت کند، همین که می‌خواهد «لیظهره علی الدین کله» بشود، می خواهد بسط پیدا کند، با آرمان قبلیه‌فرم باید خداحافظی کند.

تصویر تاریخی هم که داده می شود تصویر دقیقی نیست، اگر تصویر واقعی از دوران رسول الله ص هم بدهیم، و یکی به مولف بگوید که همین رسول الله ص که دارید قبیله‌فرم تصویرش می‌کنید، بین 53 تا 97 جنگ داشته! آن هم در طول ده دوازده سال! کدام حاکمیت استیتی اینقدر درگیری و نزاع داشته است؟!

لذا اسلام لزوما یکی از این دو فرم نیست. همانطور که در لایه نظری الگوی مفهومی ضعیف است و باید الگوی مفهومی دیگری داده شود و یکی بیاید از این الگوی مفهومی تضاد ذهن نویسنده را نجات بدهد، اینجا هم باید بگوییم که الگوی مفهومی سومی هم هست. چرا نظام امت و امام، نظام مبتنی بر اخوت را می بری در یک نظام قبیله‌فرمی که اینقدر بدبخت است و قابلیت ندارد که توسعه پیدا کند و قابلیت ندارد که بتواند جهانگیر بشود، محدود می‌‌کنی؟!

اتفاق خطرناک دیگر که همه جریان های خلوص گرای شیعی مثل مکتب تفکیکی ها و انجمن حجتیه ای ها و … فرم مطلوب را حواله می‌دهند به یک ظهوری که او خواهد آمد و اصلا قواعد آنجا یک چیز دیگری است و اینجا شما یک چیز دیگری هستید، نه می توانی به سمتش حرکت کنی و نمی توانی شبیهش بشوی، هیچ ربطی به او نداری، او هم یک چیزی است که نمی دانیم وقتی بیاید چه می شود!

قبیله فرم دارد به یک گذشته ای که رفته و یک دوره خیلی کوتاه شیرین شبیه دوران نامزدی بوده در حدود ده سال مدینه النبی! و یک دوره ای که خواهد آمد در دوران ظهور احاله داده می شود و ما این وسط نمی توانیم شبیه هیچ کدام از این دو تا بشویم، دیگر تمام شد! الان هم توصیه مان این است که باید خیلی استیت بشویم، باید یک استیت خفن بشویم.

در حالی که الگوی سومی می توانیم داشته باشیم، الگوی اسلامی را نمی توانیم محدود به این دو تا بکنیم. اگر شما نظام امت و امامت، نظام اخوت را بخواهی توصیف کنی، می بینی که خود این متن مقدس اسلامی یعنی قرآن، اینطوری نیست که یا فضای قبیله فرم دارد توصیف می کند یا استیت فرم! نه! هم فضای فقه و احکام و تشریعات بسیار جزئی دارد، می زند می کشد، دست می برد، گردن می زند! و هم فضای نرم و عناصر اخوتی و ایمانی دارد. یعنی فقه الان دچار انحراف نشده، همین بحث هایی است که از اهل بیت ع به ما رسیده است و خود قرآن همینطور است. قرآن این همه بروزات حاکمیتی دارد، باید رسول الله ص اطاعت بشود، بعد هم که خلیفه تعیین می کند، خود امام هم که فرصت می کند خلیفه بشود از این تجربه ی بشری کامل بیرون نمی زند، باید با این تعامل بکند، اگر تعامل بکند به معنای بیرون زدن از الگو و ساختار خودش نیست، الگویش همین است! الگویش همین است که این تجربه بشری مورد استفاده قرار بگیرد. چون هم قدرت مهم است هم اخوت مهم است؛ هم مولفه های محتوایی قبیله‌ای که شما فرم قبلیه‌ای را برایش توصیه کردید مهم است و هم محتواهای قدرتی و حکمرانی و حاکمیتی و قهر و زور برای پیشبرد کار مهم است، که کتاب عنوان استیت را گذاشته است. لذا آن عدم امکان جمع شدن که کتاب ادعا می کند را نمی شود پذیرفت. چرا ما باید خودمان را در این دو الگو مفهومی اسیر کنیم، الگوی مفهومی امامت  و اخوت یک الگویی است که هم محتواهای اخوتی، محتواهای وحدتی مهم است و هم محتواهای حاکمیتی.

در جلسه گفتگوی ما با مؤلف کتاب، با الگوی مفهومی نکاح اسمائی عرفانی که در تعین ثانی است می‌خواستند این تضاد را درست کنند، تعین اول را نماد وحدت و قبیله‌فرم بدانند و تعین ثانی را نماد کثرت و استیت‌فرم! در حالی که تعین اول و ثانی که می گویی این ها مال عوالم حقی است و در صقع ربوبی است و هنوز عالم خلقی نداریم. ولی این ها بالاخره با هم رابطه ای دارند، تعین ثانی تجلی تعین اول است، اگر در تعین اول علم اجمالی است در تعین ثانی علم تفصیلی است، شما یک فرم قبلیه ای و استیتی درست می کنید و به تعین اول و ثانی هم نسبت می دهید و بعد می گویید این دو فرم هیچ وقت نمی توانند با هم جمع بشوند، در حالی که تعین ثانی امتداد وجودی تعین اول است، تجلی تعین اول است.

یک الگوی مفهومی سومی وجود دارد که می تواند هر دوی این ها را در خود جمع کند. انقلاب اسلامی هم این توصیفی که در کتاب شده نیست، انقلاب اسلامی عاقل است، هر دوی این دو ظرفیت را دارد می بیند، می خواهد تعامل کند، سیطره و تسلط غرب را می بیند، آن جوهره ی حقی که در غرب هست را می بیند بله می خواهد تسخیر کند، ولی به محضی که وارد تعامل برای تسخیر شد اینطوری نیست که از الگوی مفهومی خودش دست برداشته و وارد الگوی مفهومی استیت شده و دیگر وای الگوی مفهومی قبلیه فرم اسلامی از بین رفته است.

ظرف استیت واقعی است چون اسلام در کنار آن عناصر نرم و وحدت بخش؛ حکومت را می خواهد، حکمرانی را می خواهد، عناصر قدرت را می خواهد؛ اینطوری نیست که هر کسی که از حکومت اسلامی دم زد می افتد در استیت، نه آن حقایق اخوتی ایمانیِ اصیل بخواهد روی زمین بیاید به عناصر حکمرانی نیازمند است، خود قرآن این همه درگیری و جنگ و نزاع می کند، قاتلوا ائمه الکفر؛ از این به بعد هر جایی دیدی گردنش را بزن و … از آن طرف هم دارد که شما اخوان هستید، تغییرات اجتماعی با ارده شماست و … همه این ها را دارد.

اینکه جدا می کنیم و در این الگوی جدا کردن تباین ایجاد می کنیم و این دو امر متباین حالا می خواهند با هم معامله کنند، نه! واقعا این ها در یک ترابط با یکدیگر هستند.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_307

کلام معارف است یا دفاع از دین

کلام در ذهن ما یک دانشی است برای دفاع از دین و وظیفه‌ی مرزبانی دینی را برعهده دارد. در تصور اولیه ما کلام برای اسکات خصم تلاش می‌کند. کلام در تلاش است که شبهات دینی را رفع کند.

امّا هنگامی که به تعاریف کلام نگاهی داشته باشیم، کمی از این تصور دور است. در زیر تعدادی از این تعاریف آمده است:

علم الكلام‏:

      1. هو العلم الّذي يبحث فيه عن ذات اللّه تعالى و صفاته، و المبدأ و المعاد على قانون الشّرع. (شرح العبارات المصطلحة/237)
      2. هو بيان المسائل الّتي هي اصول الدّين الّتي تعلّمها فرض عين. (اصول الدّين للبزدويّ/3)
      3. صناعة علميّة بها ينظر صاحبها في تحقيق العلم بالصّنع و الصّانع، و ما يجوز عليها و ما لا يجوز. (الحدود و الحقائق للبريديّ/228)
      4. إنّه العلم بالقواعد الشّرعيّة الاعتقاديّة المكتسبة عن الأدّلة اليقينيّة. (شرح العقائد النّسفيّة1/6)
      5. سمّوا ما يفيد معرفة العقائد عن أدلّتها، بالكلام. ما يفيد معرفة العقائد من الملكة الحاصلة من ضبط المقدّمات الصّحيحة العقليّة و النّقليّة …. (المصدر1/12)
      6. الملكة الّتي لها اختصاص بإفادة العقائد الدّينيّة عن أدلّتها اليقينيّة (عند القدماء). (المصدر1/16)

البته نباید به همین تعاریف بسنده کرد و باید تعاریف دیگری را هم دید ولی در همین حد از تعاریفی که آمده است، در هیچ کدام به جنبه‌ی دفاعی کلام و یا اسکات خصم و یا دفع شبهه نپرداخته است. چنانچه در تعاریف مذکور می‌بینید کلام به معارف گفته می‌شده است. معارف دینی که ما معمولا آن را دانشی در کنار فقه و اخلاق می‌بینیم و بیشتر جنبه‌ی توصیفی و هستی‌شناسی دارد تا جنبه دفاعی.

سوالی که پیش می‌آید این است که از کدام مقطعی تاریخی این تصورِ دفاع از دین از دانش کلام شکل گرفته است؟ و اینکه چه شد که کلام به‌جای پرداختن به معارف به دفاع دین و دفع شبهه مشغول شد؟

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
وقتی به تعاریف علم کلام می پردازیم و جملاتی که دقتهایی عالمانه نگاشته شده بررسی می کنیم، توقع داریم حقیقت آنچه که کلام بوده را ببینیم.
پس از آن می خواهیم به واقعیت تاریخی کلام نیز نگاهی بیاندازیم.
پس از آن نیز می خواهیم به نیازهای زمانه نگاهی بیاندازیم و ببینیم آیا باید به این تعاریف و به آن تاریخ پایبند ماند یا خیر(؟).

ب.
چند تعریف در این یادداشت آمده است. البته این تعاریف امر فاخری را به ما نشان می دهد،
ولی به سرعت چند سؤال برایمان ایجاد می شود :

ـ آیا همۀ تعاریف اینها است؟ یعنی همه این طور تعریف کرده اند؟
ـ آیا همین کلام تاریخی را تعریف کرده اند؟
ـ آیا حق داریم به بررسی تاریخی کلام و تعریف پسینی آن بپردازیم؟
ـ این تعریف به دردی هم خواهد خورد؟
ـ آیا حق داریم به تعریف جدیدی بپردازیم؟
ـ آیا این تعریف به دردی خواهد خورد(از منظر جامعه شناسی معرفت)؟

پیوستار نیروی انسانی، توضیح و تکمله

ما کجا هستیم ؟ نسبت ما با متن جامعه چیست ؟ نظام ارتباطات ما چه شکلی دارد ؟

این ها سوالاتی است که برای هر جمعی ممکن است پیش بیاید.

یکی از ملزومات هر نهاد، قشر، گروه اجتماعی، یا حتی هر شرکت اقتصادی این است که مختصات خود و پیرامون خود را رسم کند. از این دریچه میتوان به طیفی از پرسش های اساسی درباره آن نهاد یا گروه پاسخ داد.

در راستای این مهم میتوان مدل های متعددی پیشنهاد داد، بلکه میتوان برای هر نهاد و گروه و موسسه، یک مدل اختصاصی در نظر گرفت.

کلام انقلابی هم از این امر مستثنی نبوده و دارای پیوستار انسانی مختض به خود میباشد.

در باب این پیوستار انسانی خاص و با توجه به نمونه های دیگری که قبلا کمابیش مشاهده کرده ایم، یک نکته مهم به نظر میرسد .

آن نکته این است که نباید عاقله گفتمانی را محصور بازوان خودش نمود، بلکه باید انتهای طیف را به نوعی به ابتدای طیف مرتبط ساخت. زیرا یکی از بازیگران مهم در پدیدآیی گفتمان جامع و ایده های اجتماعی، زمانه و زمینه و مخاطب امروز است.

در مقام تمثیل، آشپزی که با مشتری های رستوران آشناست و ذائقه و هاضمه آنها را خوب میشناسد، موفق تر از آشپزی خواهد بود که دلسوزانه تمام تلاش خودش را برای پختن یک طعام عالی برای مشتری میکند اما مشتری را درک نمیکند.

به نظر میرسد این یادداشت از برادر حسن زاده نیز همین دغدغه را در ضمن یک پیشنهاد عملیاتی پیگیری میکند.

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
“نسبت ما با متن جامعه چیست ؟”

هر مجموعه ای باید “مختصات خود و پیرامون خود را رسم کند” تا بتواند نسبتها را به خوبی بیان کند.

این نکته کلاً امر فاخری است و توجه خوبی داده شده است.

ب.
“پیوستار نیروی انسای”
حتماً یکی از سرفصلهای مهم مهندسی کلام انقلابی به عنوان یک «رشتۀ تخصصی مسؤول حوزوی» است.
با ترسیم «پیوستار نیروی انسانی» از عمیقترین پویشهای ناظر به حل مسأله تا سطحی ترین و مباشرترین آنها دست به دست هم می دهند و اقتدار بزرگی را فراهم می نمایند.

امروز صبح آقای محبعلی می گفت، وقتی که آقای رئیسی می گفت اطلاعات را از درگاههای ما دریافت کنید، می بایست سریع زیرنویس می رفت که آدرسهای درگاههای دولت این موارد است.

این یعنی همۀ اقشار با هم هماهنگ عمل می کنند.

ج.
“نباید عاقله گفتمانی را محصور بازوان خودش نمود”
درست است.

د.
به یادداشت برادر حسن زاده هم ناظر بوده است که خود ارزش جداگانه ای در این یادداشت محسوب می شود.
ب

حفاظت شده: ✨توهم نزدن

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

رییس جمهور تنها مدیرنیست!

رییس جمهور تنها مدیر نیست!

اولین مواجه ام با شعارهای انقلاب در دوران ابتدایی و راهنمایی رقم خورد. آن سال ها وقتی با خانواده د 22 بهمن و یا روز قدس شرکت می کردم، در کنار شعارهای مرگ برآمریکا، مرگ بر اسرائیل ،شعاری جذاب بود که فریاد می زدم: انرژی هسته ای حق مسلم ماست. وقتی این شعار را در کودکی فریاد می زدم، حس کوبیدن آمریکا به من دست می داد، این شعار تمام حس انقلابی ما در آن دوران بود، حتی وقتی مسولین دبستان وراهنمامیی می خواستند حس استکبار ستیزی مرا برانگیزند، ما را به تکرار این شعار وا می داشتند.این احساسات  نتیجه قدرت گفتمان سازی دولت احمدی نژاد وشخص خودش در تبدیل مسائل انقلاب به نقطه ثقل استکبار ستیزی بود.

 

دولت آقای رییسی همان طور که انتظار می رفت، مملو از اهتمام به مسائل مردم و رسیدگی جدی به وضعیت معیشت آن ها بوده است. و با حضور در حوزه های مختلف اجتماع توانسته است بخشی ازامید از دسته رفته مردم، برای بهبود وضعیت را ترمیم کند. اما از حرکت کلانی که در پیش گرفته است، تصویری از یک دولت راهبردی که به دنبال تشکیل یک بافت وحدت بخش از اراده های مردمی باشد ندارد. دولت آقای رییسی علاوه بر این که نتوانسته از عناصر گفتمانی مد نظرشان جبهه یک پارچه و وحدت بخش رقم بزند، عناصر گفتمانی مرکزی را نیز در افکار عمومی از خود به جا نگذاشته است .به تعبیر دیگر دولت آٍقای رییسی همان طور که انتظار می رفت، دولت اندیشکده هاست و شخص ایشان ها به گونه یک راهبر دست گاه حاکمیت کنش نمی کند.  این مهم اگر اصلاح نیابد، ما فرصت تاریخی را برای پیوند امت با طرح ولی را از دست داده ایم.

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
چون یادداشت بدون عنوان بود گمان کردم مربوط به «فلسفه کلام انقلابی» است.

ب.
در عین حال در این نوشته به گفتمانسازی دولت نهم در باب «انرژی هسته ای» و قدرت گفتمانسازی دکتر احمدی نژاد اشاره شده است. این خوب است.

ج.
“دولت آقای رییسی علاوه بر این که نتوانسته از عناصر گفتمانی مد نظرشان جبهه یک پارچه و وحدت بخش رقم بزند، عناصر گفتمانی مرکزی را نیز در افکار عمومی از خود به جا نگذاشته است”

این ریشه در انفعال جامعۀ انقلابی دارد یا ریشه در شخص ایشان و تیمهای همکار و همراه ایشان؟

د.
دولت سیزدهم دولت اندیشکده ها است” یعنی آقای رئیسی رهبری اجتماعی ظرفیت اجتماعی موجود را برعهده نگرفته است.
این باعث از دست رفتن این فرصت تاریخی می شود.

ه.
بحث مهمی است. داغ بزرگی است.
ولی به نظرم باید دقیقتر تحلیل شود.

آیا ما وظیفه ای نداریم؟
آیا ما هیچ تأثیری بر این صحنه نمی توانیم بگذاریم؟
آیا ما نباید تغییری در روندهای کاریمان ایجاد کنیم؟ ما چگونه می توانیم همان طور که امروز حضرت آقا فرمودند، به داد دولت برسیم؟

حفاظت شده: انقلابیون محتاج دانش و دانشمندان معطل انقلاب!

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید: