تفاوت کلام انقلابی و علوم انسانی 3 ( از حیث اندیشه دینی و غیر دینی )

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در راستای بررسی کلام انقلابی با علوم انسانی غربی دیگر تفاوتی که می توان بیان کرد، تفاوت از زاویه اندیشه دینی و غیر دینی بودن است.
  • مسئله شناسی و تحلیل ها و پاسخ های این دو علم به پایگاه های معرفتی شان برمی گردد.
  • کلام انقلابی در مسئله شناسی و تحلیل هایش، دائما سعی می کند خود در مقام یک اندیشمند مسلمان و مومن قرار دهد و از زاویه نگاه توحیدی و الهی پدیده ها را مورد بررسی قرار دهد. این که اندیشمند کلام انقلابی خود را مسلمان می داند فراتر از یک مسئله ظاهری می باشد. این یعنی آن که اندیشمند مسلمان با تمام اندیشه دینی و توحیدی خویش در پشت تحلیل آن مسائل بایستد.
  • اما در علوم انسانی ، این پایگاه فکری دیگر اندیشه ناب توحیدی و اسلامی نمی باشد. بلکه حتی اندیشمند علوم انسانی دائما در صدد آن است که خود را از تحلیل ها و پاسخ های دینی و اسلامی رها کند و به صورت خنثی به پدیده ها نگاه کند. چیزی که از حیث معرفت شناسی شاید غیر ممکن باشد. این همان بلایی است که علوم انسانی که ساخته غرب مدرن است با تحلیل ها و پاسخ های بشر امروز کرده است.
  • با تعبیر دقیق، تفاوت در الیهات سبب تفاوت در تحلیل ها می شود. علوم انسانی برساخته یک الهیاتی می باشد که در ضدیت و غیریت با دین تنفس می کند اما کلام انقلابی، کاملا در اتمسفر دینی حضور دارد و خود را ساخته الیهاتی توحیدی می داند و دائما در صدد کشاندن الهیات توحیدی بر عرصه حکمرانی و اجتماعی می باشد.

تفاوت کلام انقلابی و علوم انسانی 2 ( از حیث پیامبری و فیلسوفی )

بسم الله الرحمن الرحیم

  • کلام انقلابی و علوم انسانی تفاوت های زیادی دارند، یکی از تفاوت هایی که می توان در میان برشمرد، تفاوت در عالمان این دو علم می باشد.
  • عالمان علوم انسانی در نقش فیلسوفانی می باشند که دائما در صدد تحلیل های ذهنی و انتزاعی می باشند و واقعیت های عینی و ناب میدان را نمی بینند لذا هیچگاه نمی توانند کاری برای هدایت جامعه انجام دهند. حتی به بیان دقیق تر ، دغدغه هدایت و اصلاح جامعه را ندارند.
  • اما متکلمین کلام انقلابی مانند پیامبرانی بوده که دائما مسئله اصلی شان قیام و اصلاح اجتماعی بوده است. فلذا همیشه در جامعه به هدایت گری پرداخته اند و گارد آن ها در مواجه با مسائل و مردم یک گارد رهبری و مصلح گری بوده است.
  • اما این تفاوت در میان عالمان این دو علم به افراد و اشخاص و خصوصیات آن ها بر نمی گردد. بلکه به طبع آن دو علم مرتبط می شود.
  • علوم انسانی به سبب دغدغه ای که دارد مصلح گری اجتماعی را از دست می دهد. آن دغدغه سکولاریزه کردن جامعه می باشد. اصلاح گری اجتماعی اساسا با سکولاریسم همخوانی ندارد.
  • اما کلام انقلابی به دلیل آن که دغدغه اصلی اش، کشاندن دین در عرصه اجتماعی می باشد، فلذا در نقش یک مصلح اجتماعی، وارد صحنه جامعه می شود.

تفاوت کلام انقلابی و علوم انسانی 1 ( از حیث اقناع و هدایت )

بسم الله الرحمن الرحیم

  • در تعریف کلام انقلابی بیان شد که کلام انقلابی یعنی اندیشه دینی مردم، این تعریف بیان گر یک نکته ویژه می باشد. و آن که کلام انقلابی دغدغه اصلی اش پرورش ذهن مردم و جامعه می باشد.
  • از طرف دیگر علوم انسانی بالاخص علم جامعه شناسی، دغدغه ذهن جامعه را دارد. و در صدد آن است که ذهن جامعه را بررسی کرده و آن را سامان دهد.
  • حال سوال اصلی این است که چه تفاوتی میان این دو علم وجود دارد؟
  • یکی از تفاوت هایی که می توان در این میان بررسی کرد، تفاوت در مواجه این دو علم با ذهن مردم است. در علوم انسانی ، مردم چیزی جز افکار عمومی نمی باشند و دائما در صدد اقناع آن ها می باشد.
  • اما در کلام انقلابی ، مردم هسته اصلی و حیات جامعه می باشند فلذا دغدغه متکلم اقناع افکار عمومی نمی باشد. متکلم در صدد هدایت ذهن جامعه برای قیام و اصلاح اجتماعی است.
  • در علوم انسانی مدرن، جایگاه مردم چیزی جز ابژگی محض نمی باشد. اما کلام انقلابی درصدد آن است که مردم را در جایگاه سوبژگی قرار دهد.
  • علوم انسانی مدرن مسئله اصلی اش سکوت و یا عدم نارضایتی مردم است. اما در کلام انقلابی ما به دنبال تایید و همراهی مردم می باشیم.

دوران ظهور و ابرپروژه مهدوی

حاکمیت معنویت و دین بر سراسر زندگی انسانها
آن چیزی که مهدویت مبشر آن هست، همان چیزی است که همه‌ی انبیاء، همه‌ی بعثتها برای خاطر آن آمدند و آن ایجاد یک جهان توحیدی و ساخته و پرداخته‌ی بر اساس عدالت و با استفاده‌ی از همه‌ی ظرفیتهائی است که خدای متعال در انسان به وجود آورده و قرار داده؛ یک چنین دورانی است دیگر، دوران ظهور حضرت مهدی (سلام اللَّه علیه و عجّل اللَّه تعالی فرجه). دوران جامعه‌ی توحیدی است، دوران حاکمیت توحید است، دوران حاکمیت حقیقی معنویت و دین بر سراسر زندگی انسانهاست و دوران استقرار عدل به معنای کامل و جامع این کلمه است. خب، انبیاء برای این آمدند. ۱۳۹۰/۰۴/۱۸

در ادبیات دینی و موعودگرایی دوتعبیر وجود دارد که هرکدام لوازم و پیوست های خاص خود را دارد و تبعات آن نیز بسیار متفاوت است
اولی تعبیر زمان ظهور است یعنی ظهور منجی وقتی که محقق شود ما وارد دوران مهدویت ،مسیحایی و ماشیح می شویم و تمام توصیف های که برای جامعه مهدوی شده تازه شروع می شود اقامه عدل و قسط و استقرار توحید طبیعتا قائلین به این تقریر از ظهور  باید به آماده سازی شررایط ظهور همت کنند شرایطی که در روایات ما در توصیف زمان ظهور بیان شده است مثل نیاز مردم به منجی و پر شدن جامعه از فساد و ظلم . طبیعتا در این تفکر هیچ تلاشی برای استقرار حاکمیت توحید انجام نمی شود و تمام توان برای تبلیغ منجی باوری و استغاثه برای ظهور منجی خرج می شود.
اما تقریر دوم ظهور را یک ظهور آنی تصویر نمی کند و ادبیات خود را به دوران ظهور تغییر می دهد چیزی که در یهودیت ارتدوکس به دوران ماشیحای تعبیر می شود یعنی ما باید برای اقامه حاکمیت توحید که وظیفه و ثمره حاکمیت منجی است تلاش کنیم در این دوران و تلاش برای این امر است که منجی ظهور می کند و انقلاب اسلامی امتداد عملی این خوانش از ظهور است اینکه برای رسیدن به آن هدف نهایی که تمدن اسلامی است 5 گام باید برداشته شود انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی، تمدن اسلامی
ما باید این پروژه منجی را محقق کنیم ومنجی در طول این مسیر ظهور می کند یعنی دیگر نباید منتظر بود تا منجی از گام اول این پروژه شروع کند بلکه ما با کلید زدن این ابر پروژه مهدوی دوران ظهور را شروع کردیم وقتی خود را به پروژه ای که کار اصلی منجی است و تا او نیاید این پروژه تکمیل نمی شود مشغول کردیم یعنی وارد دوران مهدوی شدیم .

اوّلین درس عملی موضوع [مهدویت] این است که نابود کردن بنای ظلم در سطح جهان، نه فقط ممکن است، بلکه حتمی است. این، مطلب بسیار مهمّی است که نسلهای بشری امروز معتقد نباشند که در مقابل ظلم جهانی، نمیشود کاری کرد…  انسانهای مأیوس نمیتوانند هیچ حرکتی در راه اصلاح انجام دهند. آن چیزی که انسانها را وادار به کار و حرکت میکند، نور و نیروی امید است. اعتقاد به مهدی موعود، دلها را سرشار از نور امید میکند. برای ما که معتقد به آینده حتمی ظهور مهدی موعود علیه‌السّلام هستیم، این یأسی که گریبانگیر بسیاری از نخبگان دنیاست، بیمعناست. ما میگوییم نخیر، میشود نقشه‌ی سیاسی دنیا را عوض کرد؛ میشود با ظلم و مراکز قدرت ظالمانه درگیر شد و در آینده نه فقط این معنا امکانپذیر است، بلکه حتمی است. ۱۳۸۱/۰۷/۳۰
ما که انتظار فرج داریم، انتظار ظهور حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) را داریم، باید در این راه تلاش کنیم؛ باید تلاش کنیم در راه ایجاد جامعهی مهدوی؛ هم خودسازی کنیم، هم به قدر توانمان، به قدر امکانمان، دگرسازی کنیم و بتوانیم محیط پیرامونی خود را به هر اندازه‌ای که در وسع و قدرت ما است، به جامعه‌ی مهدوی نزدیک کنیم که جامعه‌ی مهدوی، جامعه‌ی قسط است، جامعه‌ی معنویّت است، جامعه‌ی معرفت است، جامعه‌ی برادری و اخوّت است، جامعه‌ی علم است، جامعه‌ی عزّت است. ۱۳۹۹/۰۱/۲۱

 

اکنون جمهوری اسلامی در حال تحقق گام سوم این ابر پروژه یعنی دولت سازی است و با پشتوانه دینی خود تمام تلاش خود را به کار بسته تا بتواند مدل دولت اسلامی در تراز جامعه مهدوی را طراحی کند قطعا در این طراحی فقه ستون فقرات این طرح و اخلاق ظاهر این بدن و معارف اسلامی روح این کالبد هستند

تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه

💠 تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه💠

 

در مورد بحث از مکتب، علم و نظام و …، تقریری در مورد نظام از جناب استاد خسروپناه در نشستی در مورد چیستی فقه نظام ذکر میکنم:

 

🔶معنای نظام:

نظام یعنی اموری که مناسبات زندگی بر آن توقف دارد. حتی امروزه نیازهای ارتباطات جمعی مثل اینترنت و ماهواره از نیازهای زندگی است. اگر این نظام ها در یک نظام جمع بندی شود، به آنها نظام نظامها می گویند. این مطالب در کتب فقهی علمای سه چهار قرن اخیر هم ذکر شده است.

 

🔶این فقه نظام بر اساس ساحت های مختلف به فقه نظام معرفتی و فقه نظام عینی تقسیم می شود.

🔹 نظام معرفتی (فقه ایدوئولوژی)

مراد از فقه نظام در ساحت معرفتی، فقه نظام معرفتی است یعنی فقه ایدئولوژی های اجتماعی.

ایدئولوژی به معنای اصول و مرامنامه حاکم بر زندگی. تفاوت نظامات اجتماعی در دنیا بخاطر تفاوت در این اصول حاکم بر زندگی یعنی ایدئولوژی است. بنابراین مراد از فقه نظام، فقه اصول حاکم بر نظامات مختلف مانند سیاست، فرهنگ، تربیت، اقتصاد، سلامت، امنیت و غیره است. مثلا در سلامت، اصل پیشگیری است یا درمان؟ این یک اصل کلی است که نوع طراحی ساختارها به آن بستگی دارد.

اقتصادنا شهید صدر، بیان فقه ایدئولوژی اقتصادی است.

نکته: ایدئولوژی های اجتماعی (اصول و اهداف حاکم بر زندگی) مبتنی بر مبانی فلسفه های مضاف است. به عنوان مثال فقه ایدئولوژی اقتصادی اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه اقتصادی است. فقه ایدئولوژی سیاست اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه سیاست است و دیگر فقه های مضاف… . و فلسفه های مضاف هم مبتنی بر فلسفه محض (یعنی هستی شناسی، علم معرفت نفس، علم معرفت شناسی و الهیات به معنای اخص) است.

 

🔹 فقه نظام عینی (حکمرانی نه حکومت)

مراد از فقه نظام در ساحت عینی، فقه نظام عینی است یعنی فقه حکمرانی نه فقه حکومت.

فقه حکمرانی شامل سه نوع فعالیت می شود:

  • سیاست گذاری: یعنی خط مشی گزاری یعنی باید و نباید ها
  • تنظیم گری: 8 مرحله است مانند قانون گذاری، ساختار سازی و …
  • خدمات عمومی

هر کدام از فقه های مضاف به این سه نوع حکمرانی تقسیم می شوند. یعنی فقه اقتصادی سیاست گذاری، فقه اقتصادی تنظیم گری و فقه اقتصادی خدمات عمومی.

نکته: یکی دیگر از چیزهایی که برای تولید فقه های مضاف مورد نیاز است، علوم انسانی تجربی است مثلا فقیه اقتصاد باید علم اقتصاد بداند و الا فقه ایدولوژی اقتصاد را هم نمی تواند بفهمد. چه رسد به فقه اقتصادی در سه نوع فقه حکمرانی.

جستاری در الگوی خلق دانش

دانش همواره به دنبال تکرار پذیری و قاعده مند کردن است،همواره دانشمند به دنبال نظم بخشیدن و نظام مند کردن دانسته ها برای نوع بشر است. ثبات بخشی برای دانشمند دغدغه همیشگی اوست. به همین خاطر به دنبال الگویی برای خلق دانش است، الگویی که بتواند تولید قاعده و اصل در زندگی بکند.

الگوی خلق دانش در دربستر  فهم ما از نقش ها، نظام ها، و اصول شریعت اسلامی و کشاکش با عالم انسانی است. عالم انسانی عالم خلاقیت و نوآوری انسانی با اعتبار خود، قدرت خلق و سنجه گذاری به بشریت می دهد. و ازطرف دیگر به دانشمند ادراکی متفاوت از آن چه می پنداشته و فهمی گستره یافته از آن چه می دانسته به تحفه می آورد.و آن جا نقطه عطف خلق دانش است. دانش ما حصل ثبوت و عالم انسانی است .

 

تصور کنید 100 نفر از زنان مسلمان با تنوعات فرهنگی، مزاج های متفاوت؛ امکانات مختلف را توصیه به حسن تبعل در بازه شش ماهه کنیم. و تنها آن ها از حسن تبعل این را می دانند که باید همسر خود را رسیدگی کنند. پس از شش ماه دوباره آن ها را جمع کنیم، و به تجاربشان گوش بدهیم. تجاربی که ثمره تفاوت های آن ها در عالم انسانی است.

فردی با مزاج سودایی و با فرهنگ سنتی درکی در زندگی اش در باب حسن تبعل دارد، فرد دیگری با مزاج صفرایی اما با فرهنگ متجدد آورده ای متفاوت از آن شش ماه دارد.حال میتوانیم هم درکمان را از حسن تبعل تفصیل بدهیم و هم قاعده هایی براساس اختلافات بشری تولید نماییم.

 

این درک از دانش علاوه برامتداد دانش،  دانشمند را نیز سر صحنه می آورد، و وتنها به عقلانیت خود تکیه نمیکند بلکه سعی بر این دارد در نسبت با عقل های بشری دانش تولید نماید.

تکمیل می شود…

تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه

💠 تقریری از معنای نظام در کلام استاد خسروپناه💠

 

در مورد بحث از مکتب، علم و نظام و …، تقریری در مورد نظام از جناب استاد خسروپناه در نشستی در مورد چیستی فقه نظام ذکر میکنم:

 

🔶معنای نظام:

نظام یعنی اموری که مناسبات زندگی بر آن توقف دارد. حتی امروزه نیازهای ارتباطات جمعی مثل اینترنت و ماهواره از نیازهای زندگی است. اگر این نظام ها در یک نظام جمع بندی شود، به آنها نظام نظامها می گویند. این مطالب در کتب فقهی علمای سه چهار قرن اخیر هم ذکر شده است.

 

🔶این فقه نظام بر اساس ساحت های مختلف به فقه نظام معرفتی و فقه نظام عینی تقسیم می شود.

🔹 نظام معرفتی (فقه ایدوئولوژی)

مراد از فقه نظام در ساحت معرفتی، فقه نظام معرفتی است یعنی فقه ایدئولوژی های اجتماعی.

ایدئولوژی به معنای اصول و مرامنامه حاکم بر زندگی. تفاوت نظامات اجتماعی در دنیا بخاطر تفاوت در این اصول حاکم بر زندگی یعنی ایدئولوژی است. بنابراین مراد از فقه نظام، فقه اصول حاکم بر نظامات مختلف مانند سیاست، فرهنگ، تربیت، اقتصاد، سلامت، امنیت و غیره است. مثلا در سلامت، اصل پیشگیری است یا درمان؟ این یک اصل کلی است که نوع طراحی ساختارها به آن بستگی دارد.

اقتصادنا شهید صدر، بیان فقه ایدئولوژی اقتصادی است.

نکته: ایدئولوژی های اجتماعی (اصول و اهداف حاکم بر زندگی) مبتنی بر مبانی فلسفه های مضاف است. به عنوان مثال فقه ایدئولوژی اقتصادی اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه اقتصادی است. فقه ایدئولوژی سیاست اسلامی مبتنی بر مبانی فلسفه سیاست است و دیگر فقه های مضاف… . و فلسفه های مضاف هم مبتنی بر فلسفه محض (یعنی هستی شناسی، علم معرفت نفس، علم معرفت شناسی و الهیات به معنای اخص) است.

 

🔹 فقه نظام عینی (حکمرانی نه حکومت)

مراد از فقه نظام در ساحت عینی، فقه نظام عینی است یعنی فقه حکمرانی نه فقه حکومت.

فقه حکمرانی شامل سه نوع فعالیت می شود:

  • سیاست گذاری: یعنی خط مشی گزاری یعنی باید و نباید ها
  • تنظیم گری: 8 مرحله است مانند قانون گذاری، ساختار سازی و …
  • خدمات عمومی

هر کدام از فقه های مضاف به این سه نوع حکمرانی تقسیم می شوند. یعنی فقه اقتصادی سیاست گذاری، فقه اقتصادی تنظیم گری و فقه اقتصادی خدمات عمومی.

نکته: یکی دیگر از چیزهایی که برای تولید فقه های مضاف مورد نیاز است، علوم انسانی تجربی است مثلا فقیه اقتصاد باید علم اقتصاد بداند و الا فقه ایدولوژی اقتصاد را هم نمی تواند بفهمد. چه رسد به فقه اقتصادی در سه نوع فقه حکمرانی.

رابطه فقه با واقعیت ( 1 – حجیت چیست ؟ )

فقیه به دنبال کشف حکم الله است یا کشف تعذر ؟

پاسخ این سوال وابسته به تصوری است که از تعریف فقیه در ذهن داریم.

واژه فقیه به لحاظ لغوی هر دو فهم را شامل میشود :

فهم اینکه مولا به چه چیزی امر کرده و چگونه میشود آن چیزی که مد نظر است محقق کرد

فهم اینکه مولا چه گفته است و چگونه میتوان از بازخواست او جان سالم به در برد و یا به پاداش اخروی دست پیدا کرد.

 

تقریر اول فقاهت را در فضای فهم رابطه بنده و خداوند و فهم جامع اوامر خداوند و  ارج نهادن به مقاصد خداوند تعریف میکند.

اما تقریر دوم از وظیفه فقیه، اهداف مولا را دارای هیچ ارزش و اهمیتی نمی داند و فقاهت در محدوده متن است که تعریف میشود و حتی نسبت به برقراری ارتباط میان متون شریعت هم وظیفه ای نمیبیند.

 

به عبارت دیگر حجیت که محور کار فقاهی قرار دارد را لااقل دو نوع میتوان فهمید.

اگر معنای حجیت نزد ما این باشد که در یک مکالمه فرضی مولا را خصم محسوب کنیم (نعوذبالله) و به فهم لفظی خشک و دور از عقلانیت خود از امر وی  رجوع نموده، احتجاج کنیم، و به ظن خود موفق به اسکات او شویم؛ در مسیر فقاهت با چیزی جز متن مجرد از بستر متن سر و کار نداریم و تنها نسبتی که با واقعیت داریم همین نسبت ما با متنی است که در واقع به دست ما رسیده است.

اما اگر حجیت نزد ما این باشد که در یک مکالمه واقعی مولا را حقیقتا مولا محسوب کنیم و در مواجهه با امر او به عقل خود رجوع نموده، به همین فهم احتجاج نموده، اقدام به تامین خواسته مولا کنیم؛ آنگاه دایره فقاهت گشترده خواهد شد. ما اگر بخوایهیم با عقل مقصود مولا را بفهمیم و واقعا برایمان مهم باشد که مقصود او را درک کنیم و اصلا همین را حجیت بدانیم، ابزارهای متنوعی به کمک ما خواهند آمد که در فرض اول نیازی به حضور آنها نبود. هر ابزاری که بتواند سهمی از واقع حکم الله را فهم کند اینجا کاربرد دارد.

با توجه به دو فرض بالا، میتوان دریافت که این دو نگاه به وظیفه فقیه که از دو نگاه به مسئله حجیت سرچشمه میگیرد، در واقع حاصل قضاوت کلامی ما در باب نسبت عبد و مولا و ماهیت شریعت است.

مبتنی بر همین روند است که : هر گاه کلام رو به رکود برود، فقه گرفتار جمود خواهد شد.

مقایسه سرود سلام فرمانده و دهه هشتادی ها از منظر هستی شناختی فطری

تحلیل سرود سلام فرمانده میتواند برای ما فرصتی ایجاد کند تا به نقطه ای حیاتی فکر کنیم؛ نقطه ای که مانند ضامن چتر با فشردنش به یکباره یک چتر عظیم گفتمانیِ هویت بخش و پر از معنویت در جامعه باز شود.

همه ی جریان در این سرود از پرده برداشتن و دعوت عاشقانه ی وجودات سراسر فقر و ربط و نیاز و عشق به واسطهی هستی، خلیفه ی الهی در زمین در یک فضای متعلّق به امام زمان(عج) یعنی مسجد جمکران آغاز میشود.

و داستان عشق در انسان هم در واقع همان پرده برداشتن از میل وجودی در یک وجود دانی و سراسر فقر و نیاز به سرمنشأ کمال و هستی یعنی خداوند و به تبعش امام معصوم است.

این دعوت عاشقانه ی هویت بخش اما مثل خیلی از سرودهای مشابه در ادامه با طرح بیچارگی و درماندگی و احتیاج به یک منجی برای رفع گرفتاری هایش، نازل و کم ارزش نمیشود بلکه با طرح انگیزه ی یاری و هواداری و بلکه گرفتار شدن به عشق او اوج میگیرد و با نادیده گرفتن مانعهای ذهنی همچون کم بودن سن و کوچک بودن قد برای تمام کردن کار عاشقی، تغذیه ی هویتی را در این وجودات فقری که استعداد عاشقی همه ی هستی شان را تشکیل میدهد به نهایت خودش میرساند.

در سرود دهه هشتادی ها اما کار از تحقیر یک نسل و در فضایی دور از فضایی که منشأ هویت بخشی حقیقی به این وجودات فقری است یعنی در فضای گیم نت شروع میشود. این تحقیر وجودی وقتی اوج می گیرد که این وجودات فقیر الی الله، عزت و هویت را در منشأی فقیرتر از خودشان یعنی سلبریتی ها میجویند. این تحقیر سراسری و وجودی بخوبی در ادبیات کاملا منفعلانه از فضای مجازی، و در فضای بدور از هویت دینی، بخوبی نمایش داده میشود.

با این وجود در ادامه سعی میشود در پیوند و ارادت قلبی و وجودی که با امام حسین علیه السلام در سطح لایک کردن دوستان امام و بلاک کردن دشمنان امام و مقداری اشک و علاقه به این دستگاه برای این نسل کسب هویت وجودی شود اما این سطح و این حدّ و این نوع از ارتباط، علارقم هویت بخشی ای که دارد اما نمیتواند عطش و نقص بوجود آمده را پوشش دهد.

در نهایت می بینیم وسط شعر خوانی و اظهار ارادت به دستگاه امام حسین ع هم باز ورود یک سلبریتی کانون توجهات میشود و در ادامه این شخصیت سلبریتی است که اصل و محور است و در ظلّ توجه اوست که توجه به دستگاه امام حسین ع باقی می ماند.

اینگونه است که سرود سلام فرمانده با هویت بخشی حقیقی یعنی ندیدن خود حتی در سطح مطرح کردن نیازهای خود و با تعریف خود بعنوان سرباز جانسپار ولیّ الهی به ندای فطرت کودکانی که هنوز فطرتشان در پرده نرفته پاسخی درخور میدهد بطوریکه کودکان با اشک همراه میشوند اینگونه فراگیر شده و فراگیرتر خواهد شد.

اما سرود دهه هشتادی ها به سرعت تمام میشود و تمام بردش باندازه ی ربطی است که با امام برقرار میکند.