هاتوا!

بسم الله الرحمن الرحیم

در مساله ی نسبت گفتگو و آزاد اندیشی سخنان خوبی را از برادرانمان میشنویم که البته قابل تامل اند؛ اما این سخنان تا جایی که بنده دیده ام دایره شان از بیان مدعی و احتمالا بیان خروجی یک سری تاملات فراتر نمیرود، به عبارت دیگر ما در میان گزاره های مطرح شده تقریبا به استدلال خاصی برنمیخوریم و نسبت ها پردازش و اثبات نمیشوند.

مثلا اینکه گفتگو قوی ترین ابزار برای تحقق بخشی به آزاد اندیشی در جامعه است؛ و یا اینکه گفتگو محور بودن جامعه معیار اصلی آزاد اندیشی در آن جامعه است.

این دو گزاره نیازمند اثبات هستند و بار کمی را بر دوش نمیکشند تا بتوان به سهولت و یا با مسامحه آنها را پذیرفت.
.

سه جهت تأثیر گفتگو بر توسعه فرهنگ آزاداندیشی

جوهره آزاداندیشی حق گرایی و حق پذیری در لایه‌ی اندیشه است، و زمانی فرد یا جامعه آزاداندیش داریم که بنای فرد و فرهنگ عمومی بر حق گرایی و حق پذیری باشد، یکی از ابزارهای مهم در تحقق این مهم دامن زدن به گفتگو در جامعه است، اگر فرهنگ گفتگو در مورد مباحث اندیشه‌ای در جامعه رواج پیدا کند به سه جهت می‌تواند مؤکد آزاداندیشی و باعث بسط آن شود:

الف) گفتگو ابزاری مناسب برای توسعه فرهنگ آزاداندیشی

اگر بخواهیم جامعه اساساً یک لایه فعال اندیشه‌ای داشته باشد تا بعد نوبت به این برسد که تضارب آراء ایجاد شود و به سخن حق برسیم، گفتگوی اندیشه‌ای ابزار بسیار مناسبی است. گفتگو در مورد مباحث اندیشه‌ای ابزاری است که اگر در جامعه رونق پیدا کند، حیات اندیشگانی جامعه را توسعه می‌دهد و وقتی جامعه مشتری اندیشه‌ها شد، امید می‌رود که در این زیست فعال فکری دنبال حق و حقیقت رفتن ظهور و نمود بیشتری پیدا کند.

ب) گفتگو روشی مناسب برای توسعه فرهنگ آزاداندیشی

از زاویه‌ای دیگر گفتگوی اندیشه‌ای باعث می‌شود که افراد خود را مشارک در سخنان بدانند و محصولی که در نهایت بناست در اندیشه‌ی جامعه نوشته شود به راحتی و با طیب خاطر و پذیرش مطلوبی به جان او می نشیند.

با توسعه فرهنگی گفتگو زمینه فعالی در اختیار اندیشمندان جامعه قرار می‌گیرد تا اندیشه‌های صحیح و حق را به جان جامعه بنشنانند.

ج) گفتگو به نیت پیدا کردن حق، بهترین الگو برای آزاداندیشی

در نگاهی دیگر می‌توان گفتگو را بیش از ابزار و روش دید، بلکه آن را تا اندازه‌های کاوشی برای حق‌یابی تعریف کرد. زمانی که معتقد به مردم‌سالاری دینی باشیم و مردم را صرفاً مخاطب دین ندانیم، بلکه اندیشه‌ی دینی مؤمنینی که زیست دینی می‌کنند یک اندیشه مطلوب و مجاز تلقی کنیم که به عنوان یکی از منابع فهم اندیشه دینی در عرصه‌های منضم به حیات اجتماعی معرفی می‌گردد؛ می‌توان به گفتگوی دینی که باعث به اشتراک گذاشتن اندیشه‌های دینی مردم که ناشی از تجربه‌ی زیست مؤمنانه است، به عنوان یک منبع برای رسیدن به حق و حقیقت نگاه کرد.

شاید بتوان حدیث زیر از امیرالمؤمنین علیه السلام را شاهد مناسبی بر این برداشت از نسبت گفتگو و آزاداندیشی دانست، که در آن حضرت تضارب آراء را باعث رسیدن به اندیشه درست می‌دانند:

«اضْرِبُوا بَعْضَ الرَّأْيِ بِبَعْضٍ يَتَوَلَّدُ مِنْهُ‏ الصَّوَابُ‏».[1]

تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ؛ ص442

وحتی شاید برداشتی از آیه 18 سوره مبارکه زمر نیز شاهد خوبی بر این بیان باشد، آنجا که هدایت الهی و به مقام لب و مغز رسیدگان را کسانی توصیف می‌کند که با استماع اقوال مختلف از احسن آنها تبعیت می‌کنند:

اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِكَ اَلَّذِينَ هَدٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ أُولٰئِكَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ  ﴿الزمر، 18﴾

 

#یادداشت_365

عقیل رضانسب 14020712

 

[1] تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم – ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1366ش.

چه بسیارند مکالمه‌ها و چه قلیل‌ند گفتگوها!

بسم الله الرحمن الرحیم

ما به هر پویش ذهنی، فکر و اندیشه نمی گوییم. ما قائل هستیم که آزاداندیشی، نوع خاصی از اندیشه کردن است. اندیشه اگر معیوب باشد، اگر درگیر موانع ترس و تعصب و هوس باشد، از آزاداندیشی دور می شود.

به همین میزان می توان فهمید که هر مکالمه ای گفتگو نیست. گفتگو هویت خاصی دارد. در گفتگو مکالمه صورت می گیرد، کلام رد و بدل می شود، اما یک قید دارد. در گفتگو هر دو طرف صاحب اندیشه هستند.

پس کسی که اندیشه آورده و مخاطب که صرفا می خواهد گوش کند، گاهی سؤال می پرسد، ولی در مقابل گوینده اندیشه ای نیاورده، این گفتگو نمی شود. این تعلیم است، که گاهی مخاطب سؤال هم می پرسد.

گفتگو یک رابطه دو طرفه است. دو طرف با هم فکر می کنند، با هم اندیشه می آورند، هر دو فعالانه حاضرند. کسی در جایگاه آموختن صِرف و یاد گرفتن صِرف نیست. که البته هر دو هم می آموزند (جنبه شنیدن در گفتگو) و هم روی اندیشه خود کار می کنند، فکر می کنند (جنبه گفتن در گفتگو)

حال اگر گفتگو را گسترش دهیم، و تبدیل به فرهنگ جامعه شود. کم کم تعصب و تقلید رنگ می بازد. هر کس به قدر خود فکر می کند. دیگرانی که فکر کرده اند، اندیشه هایشان به افراد دیگر می رسد. آنها نیز به قدر خود روی آن اندیشه ها فکر می کنند، و به میزانی که صحت آن را درک می کنند (و نه بیشتر)، همان مقدار را تأیید می کنند و جزء وجود فکری‌شان می شود. و این بار، خودشان هستند که با فکر خود به آن رسیده اند (که البته ایده اولیه را دیگری فراهم کرده و بستری شده تا فکر اینها نیز راحت تر به آن اندیشه برسد)

بدین صورت جامعه در حال فکر کردن است. جامعه در تک تک جوانب، می تواند این حال را داشته باشد. دائما فکر کند. هیچ گوشه ای از زندگی فردی و اجتماعی را رها نکند. ذره ذره زندگی را زیر ذره بین فکرهایش بیاورد. اینقدر موضوع برای فکر کردن زیاد است که جامعه کم کم به این نتیجه می رسد موضوعی فکر کند. در فلان موضوع، من که کامل کار نکرده ام، روی حرف های فلان اندیشمند اعتماد می کنم. او را بیشتر از دیگران صاحب اندیشه سالم و متعادل می دانم.

در این تصویر، حق طلبی، در اوج خود در حال تحقق است. همه در همه زمینه ها دنبال رسیدن به حقیقت. هیچ فکری کنار گذاشته نمی شود. شاید که آن فکر، راهی نزدیک تر به حق ترسیم نماید.

بدین صورت است که گفتگو بستر و کالبدی است که جامعه به حقیقت می رسد.