نوشته‌ها

کنشگران عرصه گفتمان سازی از نظر شما چه طیف هایی هستند؟

بنا شد وقت یادداشت امروز را به آزمونک اختصاص دهیم و به این سوال پاسخ دهیم :
کنشگران عرصه گفتمان سازی از نظر شما چه طیف هایی هستند؟ هر طیف را تعریف کنید.

مسلما همه انسان ها به عنوان واحدهای شکل دهنده جامعه، کنشگران عرصه گفتمانسازی هستند. اگر بنا باشد واقعا گفتمانی در جامعه ساخته شود، از هیچ یک از این واحدها نباید غفلت کرد.

– یک قول این است که بعضی از افراد نقش ویژه تری در گفتمانسازی دارند. همانطور که در عرصه سیاست بین کنش یک فرد عادی و کنش یک چهره سیاسی تفاوت هست، در عرصه گفتمانسازی هم بین کنش یک فرد عادی با یک نخبه فرهنگی تفاوت وجود دارد.
در نتیجه همین قول است که طیف ها از بالا به پایین یا از پایین به بالا چیده میشوند.
نخبگان علمی در رأس هرم مینشنیند. اساتید حوزه و دانشگاه را اینجا جا میدهیم.
در رتبه بعد نخبگان فکری هستند. حلقه های واسط میان علمی ها و عملی ها را اینجا میگذاریم. افرادی که دو بعدی هستند.
بعد از آنها نخبگان فرهنگی و سپس نخبگان تبلیغی قرار میگیرند. سخنرانان مطرح و مداحان معروف را هم اینجا میگذاریم.
لابد در رده اخر هم سفله گان، عوام الناس و رعیت قرار دارند !!! این دسته آخر دیگر نقش خاصی در گفتمانسازی ندارند. عمده نقش برای اساتید حوزه و مداحان و سخنرانان است. اینها بیشتر مخاطب گفتمانسازی هستند. باید بنشینند پای منبر تا برایشان گفتمان بسازیم !

– قول مقابل این است که نه ! رهبر من آن طفل سیزده ساله است !
رهبری گفتمانسازی لااقل در ادبیات شیعی و مردمسالارانه اینگونه نیست !
چه کسی گفته که گفتمان از نخبگان علمی سرچشمه میگیرد ؟
یادم هست زمانی به دنبال منشأ شکل گیری شخصیت شهید مجاهد سید مجتبی نواب صفوی میگشتم.
میخواستم بفهمم ایشان بعنوان یک نخبه عملیاتی، ذیل کدام نخبه فکری و تبعا نخبه علمی تلمذ کرده است که توانسته با کلامش و رفتارش یک طوفان روحی در رهبر امروز انقلاب اسلامی امام سید علی خامنه ای (حفطه الله ) و افراد دیگری مانند یاسر عرفات و نخست وزیر اندونزی و جماع اخوان المسلمین و … ایجاد کند ؟
در عین ناباوری به چیزی جز فضای عمومی مردم ایران نرسیدم !
البته شکی نیست که در شکل گیری این فضای عمومی، یکسری نخبگان علمی و فکری و … دخیل بوده اند. اما خب پدرانی که نان حلال آوردند و ذلت را نخواستند و مادرانی که با عفت شیر دادند هم تاثیرشان کمتر نبوده !

جریان های فتوت در طول تاریخ، دقیقا همین کار گفتمانسازی را از وسط جامعه و در اصناف پیشه وری در بازار و محلات پی میگرفتند. اتفاقا این جریان گفتمانی، در بسیاری از موارد ، گفتمان رقیب را که توسط سخنرانان مشهور و مثلا نخبگان پشتیبانی میشد زمین میزد !

“اگر” بشود کنشگران عرصه گفتمانسازی را طیف بندی کرد ( که البته مشکل است و اصلا انقدر منظم نیست که انقدر ساده طیف بندی شود ) ،
و “اگر” بشود بین این طیف ها یکی را بر دیگری برتری داد و قضاوت کرد که این طیف اثرگذار تر است، ( که این هم سخت است )
آن وقت میشود این طیف ها را مرتب معرفی کرد.

اما پیشنهاد دیگری که میشود مطرح نمود این است که در مسیر گفتمانسازی از سیره رسول خدا (ص) بهره بگیریم و برای فهم اینکه روی کدام اقشار باید کار کرد و از کجا باید شروع کرد، کار استنباطی کنیم.

برای آغاز این ماجرا چند گزاره به ذهنم میرسد :
– در زمان پیامبر داستان سرایان و شاعران بیشترین کنشگری را در گفتمانسازی روی مردم داشتند. اتفاقا کفار هم بعدا از همین ها برای گفتمانسازی علیه اسلام استفاده میکردند. پیامبر (ص) به اینها هیچ اعتنایی نکرد و آنها را مانند بقیه مردم مورد خطاب قرار داد. بلکه دعوتش این بود که از اینها دوری کنید.
– پیامبر دعوت را بجای افراد دارای بیشترین تاثیر از افرادی شروع کرد که یتوقع منهم القبول ! یعنی خویشاوندان که او را میشناختند و احتمال قبولشان بود.
– پیامبر برای گفتمانسازی یک مجموعه کارهای عینی انجام میداد مانند نماز خواندن رو به کعبه
– پیامبر برای گفتمانسازی افرادی را تربیت نموده ( که از اقشار متنوعی بودند ) و به نقاط متعددی فرستادند. این افراد اولین بار توسط پیامبر به مردمان آن منطقه معرفی شدند و از قبل میان انها محبوبیتی نداشتند.

این گزاره ها قابلیت این را دارد که صدها برابر بیشتر بشود و دلالت های بیشتری از سیره اهل بیت (ع) و سیره امام خمینی (ره) ردیف شده و از آنها استفاده شود.

نکته :
ممکن است نتیجه این پویش همان باشد که نخبگان علمی را در صدر و مردمان عادی را در ذیل بگذاریم. اما انگاه این چینش یک چینش مستحکم خواهد بود و قدم های عاملان به آن را استوار میسازد.
نکته :
رعایت زمان و مکان ، البته جزء مهم همین فرایند پیشنهادی است.
.

نقش و وظیفه نخبگان در هدایت فکری جامعه

حضرت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) می فرمایند:
«لا تصلح عوامّ امّتی إلّا بخواصّها.» قيل:«ما خواصّ امّتك يا رسول اللّه؟» فقال:«خواصّ امّتی أربعة: الملوك، و العلماء، و العبّاد، و التجّار.»
عوام امت مرا جز خواص اصلاح نكند، پرسيدند: خواص چه كسانى هستند؟ فرمود: چهار دسته: سلاطين، علما، عبادت كنندگان، و تجار. (تحریر المواعظ العددیه ، على مشكينى‏ ۳۳۶)
همانگونه که در روایت فوق حضرت ۴ داشته از اقشار جامعه را به عنوان خواص ذکر می کنند و می فرمایند عوام امت به اصلاح این ۴ گروه اصلاح می شوند. این ۴ گروه، دارای ۴ عنصر قدرت، علم، معنویت و ثروت هستند و از طریق جایگاهی که به وسیله این ۴ دارایی کسب کرده اند، در جامعه تأثیر می گذارند.
«نخبگان یک ملّت تأثیر خودشان را در سرنوشت کشورشان آن وقتی میتوانند نشان دهند که آزمایشهای دشوار پیش بیاید.» ۱۳۸۵/۰۸/۱۸
«در آن شرایطی که مردم تحلیل ندارند و به سردرگمی مبتلا می شوند، نخبگان و خواص جامعه هستند، که مردم را از آن شرایط سخت عبور می دهند.»
همچنین «ایجاد یك فكر، یك گفتمان، یك جریان فكری در جامعه، به دست خواص جوامع است؛ به دست اندیشمندان جامعه است؛ آنها هستند كه میتوانند فكر ملتها را به یك سمتی هدایت كنند كه مایه ی نجات ملتها شود؛ همچنان كه خدای نخواسته میتوانند به سمتی ببرند كه مایه ی بدبختی و اسارت و تیره روزی ملتها شود. این دومی متأسفانه در طول هفتاد هشتاد سال اخیر در برخی از كشورها، از جمله در كشور خود ما اتفاق افتاد.» ۱۳۹۱/۰۹/۲۱
اما «بر طبق فرمایش مولای متقیان، آن جایی که بین خواست نخبگان و خواست مردم – عامهی مردم – تعارض وجود دارد، خواست عامه ی مردم مقدم است؛ این همانی است که در نامه ی معروف حضرت و فرمان معروف حضرت به مالک اشتر، به این معنا تصریح شده؛ اما همیشه از این قبیل نیست. گاهی نخبگان نظرات اصلاحیای دارند که بایستی از اینها استفاده کرد.» ۱۳۸۷/۰۶/۰۲
به دلیل این نقش بی بدیل خواص، «هدف و آماج توطئه های دشمن، خواص است.» ۱۳۸۸/۰۷/۰۲
چرا که «شک خواص، پایه ی حرکت صحیح جامعه ی اسلامی را مثل موریانه از بین می برد.» ۱۳۸۸/۰۹/۲۲

اما آخرین نکته ای که در این یادداشت به آن می پردازیم، این است که نخبه باید نخبگی خود را، در خدمت تاریخ، آینده و ملّت خود قرار دهد. «وقتى فهمیدیم که این استعداد نخبگی یا این همّت مطالعه و تحقیق از کجا آمده است، میفهمیم که کجا باید خرج شود، در کجا باید هزینه شود. خداى متعال معیّن فرموده است: هُدًى لِلمُتَّقین. اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ وَ یُقیمونَ الصَّلوةَ وَ مِمّا رَزَقنهُم یُنفِقون؛ باید انفاق کنید؛ این رزق الهى است به شما، این رزق را باید انفاق کنید. انفاق رزق فقط این نیست که انسان پولى از جیبش در بیاورد و به یک مستمندى بدهد. این رزق بالاترى است، رزق باارزشترى است، انفاق آن هم باارزشتر است، باید این را انفاق کنید. انفاق رزقِ دانش این است که آن را در خدمت جامعه قرار بدهید؛ در خدمت تاریختان، در خدمت آیندهتان، در خدمت ملّتتان قرار بدهید. اینها تکلیف نخبگى را روشن میکند. انفاق این رزق به این است که آن را در راه خدا خرج کنید؛ براى خیر بندگان خدا مصرف کنید. منّتى هم نباید داشت – این را هم به شما عرض بکنیم – درست است که شما این رزقى را که خداى متعال به شما داده، صرف کسانى میکنید که عامّهى مردمند امّا خود شما هم از محصول کار و خدمت عامّه ى مردم به طور دائم برخوردارید دیگر؛ این بده بستان است. همین نانى که شما می خورید، این لباسى که شما می پوشید، این وسیله اى که از آن استفاده می کنید و با آن رفت و آمد می کنید، اینها محصول دست کیست؟ محصول دست همین کسانى است که اسم نخبه روى آنها نیست؛ آنها دارند به شما خدمت می کنند به نوعى؛ شما هم باید به آنها خدمت کنید به نوعى؛ نخبه این است. اگر چنانچه این انفاق انجام گرفت، آنوقت هدایت الهى و کمک الهى هم دنبال آن است. ببینید، در همین آیهى شریفه: هُدًى لِلمُتَّقین؛ این کتاب، به متّقین هدایت اهدا میکند. متّقین چه کسانى هستند؟ همان الَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ وَ یُقیمونَ الصَّلوةَ وَ مِمّا رَزَقنهُم یُنفِقون. وقتى شما این انفاق را انجام دادید، جزو کسانى هستید که مشمول هدایت الهى خواهید شد؛ این هدایت، هم در زمینهى افزایش نخبگى است، هم در زمینه ى توفیق در نوع هزینه کردن این نخبگى است؛ هدایت می کند خداى متعال. هدایت موجب می شود در هرجایى که خلأیى وجود دارد که شما می توانید آن خلأ را پر کنید، آنجا حضور پیدا خواهید کرد؛ میدان فرق نمی کند.» ۱۳۹۳/۰۷/۳۰

جهت مطالعه بیانات رهبری در مورد نخبگان به این لینک مراجعه کنید :
https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1429

آزاداندیشی، یک فرهنگ عمومی یا یک ملاحظه نخبگانی ؟

بعد از مطالعه گزارشی از “نظام نامه هیئت حمایت از کرسی های آزاداندیشی” که در کتاب “آزاداندیشی در ساخت تفکر” ذکر شده بود، نکاتی به نظر رسید که در زیر ذکر میشود :
1- یک نکته قوت آن است که دقت های فوق العاده ای در تنظیم متن آئین نامه ها صورت گرفته و سعی شده تا تمام ریزه کاری های مطلوب به نوعی در آئین نامه ها بگنجند. معنا و مفهوم آزاداندیشی و جایگاه آن نیز به خوبی در بند های آئین نامه ها گنجانده شده است.
2- یک نکته دیگر فضای علمی و نخبگانی متن است. این مطلب از آن جهت که نگاه را روی نخبگان متمرکز میکند هوشمندانه و شایسته است، زیرا تا نخبگان یا لااقل بخشی از نخبگان یک جامعه پای کار یک گفتمان نباشند، عملیاتی نخواهد شد.
اما با ملاحظه دو نکته این مطلب نقطه ضعف بشمار خواهد رفت :
نخست آن که هیچ مرکزی عهده دار نشر آزاداندیشی بین عامه مردم نیست. وزارت علوم مخاطب مخصوص خودش را دارد و حوزه های علمیه نیز به همین ترتیب. هیئت حمایت نیز همان دو قشر نخبگان و اساتید و نظریه پردازان حوزوی و دانشگاهی را مخاطب آزاداندیشی قرار داده و برای ایشان آئین نامه طرح نموده است.
البته شاید گفته شود که این از آن باب است که اگر نخبگان قوم پای در عرصه آزاداندیشی بگذارند عموم جامعه نیز متاثر از ایشان، آرام آرام اینگونه خواهد شد.
نکته دوم : تبعیت مردم از نخبگان خود به خود اتفاق نمی افتد. باید عزم و اراده ای در نخبگان نباشد، عزم و اراده نیز پس از شناخت و معرفت پدید می آید. شاید لازم بود تا بجای اینکه نخبگان را مجری ایده آزاداندیشی در نظر بگیریم، لااقل گروهی از آنان را گفتمان ساز و به نوعی مبلغ آزاداندیشی بدانیم و همچنین فحوای آزاداندیشی را برای آنها واضح کنیم. فرهنگ جامعه ممکن است در حوزه و دانشگاه تولید شود، اما آنچه توسط گروهی فهم شده و فقط در حوزه و دانشگاه مصرف میشود هرگز فرهنگ جامعه نیست و نخواهد بود.

ضرورت تبیین رابطه مردم، نخبگان، ولی فقیه و امام معصوم

آنچه به نظر می رسد، اینست که جایگاه ۴ عنصر مردم، نخبگان، ولی فقیه و امام معصوم نیاز به تبیین دقیق دارد و باید نوع ارتباط این ۴ عنصر به صورت کاملا دقیق بررسی شود.
چرا که از طرفی معتقد هستیم سعادت بشریت فقط تحت ولایت امام معصوم حاصل می شود و سعادت تامه فقط با حضور و حاکمیت امام معصوم حاصل می شود. از طرف دیگر در زمان غیبت ولی فقیه ولایت مطلقه دارد و تمام شؤون حاکمیت امام معصوم را داراست.
همچنین معتقدیم نخبگان گروه پیش برنده جامعه هستند و در شرایط خاص و بزنگاه ها، نخبگان هستند که عوام و توده مردم را آگاه کرده و قدرت تشخیص برتری نسبت به مردم دارند ‌و در کنار همه اینها مردم سالاری از ارکان نهضت انقلاب و حکومت جمهوری اسلامی ایران می باشد و مراد از مردم سالاری اینست که مردم پیشران حکومت هستند و در تصمیم گیری های کشور تعیین کننده هستند.
اینکه نحوه ارتباط مردم و نخبگان چگونه است و چگونه باید باشد؟ اگر مردم پیشران و سالار هستند، جایگاه نخبگان چه می شود و اگر نخبگان در پیشبرد کشور نقش ویژه ای دارند، مردم سالاری چه می شود؟ اینکه نخبه ترین افراد و افراد جاهل در انتخابات، هرکدام فقط یک رای دارند، برخاسته از مردم سالاری است ، یا به اقتضای شرایط و زمانه، انتخابات به این سبک برگزار می شود؟ مردم سالاری با حکومت مطلقه ولایت فقیه چگونه قابل جمع است؟ اگر ما می توانیم سعادت دنیوی و اخروی مردم را بدون حضور و حاکمیت امام معصوم (علیهم السلام) تأمین کنیم، چه نیازی به ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) داریم؟

و سوالاتی از این قبیل ، که نشان دهنده لزوم تبیین رابطه این ۴ مورد است.

ید واحده

«همه در مقابله با دست دشمن آتش‌افروز و عوامل خائن یا جاهل و غافل او وظائفی برعهده داریم؛ از دستگاههای حافظ امنیت و قوه‌ی قضائیه تا فعالان عرصه‌ی فکر و تبلیغ و تا آحاد مردم عزیز باید ید واحده‌ئی باشند.» ۵ آبان1401

با طولانی شدن اغتشاشات و درگیری ها در سطح جامعه خیلی ها به فکر این افتادند که چه کار باید بکنیم و چه نقشی را ایفا کنیم. حضرت آقا راه حل مقابله با تحرکات دشمن و آشوب های داخلی را «ید واحده» شدن همه افراد، از دستگاه های امنیتی تا عموم مردم دانسته اند. این ید واحده یک پیوستار است که از دستگاه های مسئول، نخبگان فرهنگی، روحانیت و مبلغین و عموم مردم را در بر می گیرد.
دستگاههای امنیتی متناسب با وظایفشان تقریبا دارند مطلوب عمل میکنند لکن فعالان عرصه فکر و تبلیغ عملا نقش ویژه ای در صحنه ایفا نمیکنند. بار گفتمان صحنه و حرفی که باید از طرف جبهه خودی بالا بیاید عملا فقط بر دوش حضرت آقاست و نخبگان، به ویژه نخبگان حوزوی به شدت منفعل یا ساکتند. طبیعتا وقتی فکر و ادبیات تولید نشود، نهضت تبلیغی هم شکل نمی گیرد. چون مبلغین زبان مان بسته می شود و حرفی برای گفتن ندارند. حوزه امروز در واقع ساکت نیست، حرف میزند، لکن چون حرف ویژه ای ندارد. حرفش کلیشه ای است و نیاز صحنه نیست. نهایتا تکرار فرمایشات رهبری است. لذا نهضت تبلیغی شکل نمی گیرد و تا زمانی که نهضت تبلیغی شکل نگیرد مردم هم نمی توانند به صحنه بیایند لذا این پیوستار ید واحده که مشت محکمی بر سینه دشمن است شکل نخواهد گرفت. در فضایی که نخبگان اینگونه ساکتند ( البته برخی فعالند لکن بسیار کم تعدادند) و نقش تولید فکر و ادبیات فقط بر عهده رهبری است، باید همین فرمایشات رهبری به جد دنبال شود، مباحثه شود، فکر شود و در نهایت همان ها سر دست گرفته شود و به گوش مردم رسانده شود.
لکن یادمان باشد این چرخه معیوب است. یک حلقه کم است. جبهه انقلاب از فقدان عاقله رنج میبرد. نخبگان در جایگاه خود حاضر نیستند و فرمایشات ولی را به ذهن مردم نمی رسانند.

مخاطب گفتمان پایه

گفتمان آن ذهنیت فراگیری است که زمزمه و واگویه می‌شود و منجر به مطالبه‌هایی متناسب با این گفتمان می‌شود و این ذهنیت و خواسته به یک پدیده‌ی اجتماعی تبدیل شود؛ با توجه به این تعریف مخاطب گفتمان جامعه هستند و این جامعه هستند که این گفتمان باید در بین ایشان برقرار شود. و به خاطر اقتدارات زیادی که گفتمان دارد، گفتمان‌سازی بهترین مسلک هدایت جامعه است و برای اراده‌ی فراگیر مردمی چاره‌ای جز گفتمان‌سازی نیست.

در گفتمان پایه، هر چند مخاطب جامعه و عموم مردم قرار داده شده است، لکن جامعه هدف نخبگان هستند. در واقع با گفتمان‌سازی عمومی یک جامعه هدف خاص‌تر هدف گرفته شده است؛ با گفتمان پایه قرار است در جامعه‌ی نخبگانی اصلاح و شاید تحول صورت گیرد و اگر هم از راه فراگیر و عمومی کردن گفتمان پایه حتی بین مردم هم پیش می‌رویم، برای این جامعه هدف؛ یعنی جامعه نخبگانی است.

گفتمان پایه هرچند شخصیت جامعه را می‌سازد ولی بیش از مردم و در درجه‌ی اول اهداف گفتمان پایه، «ذهن نخبگان» است؛ این ذهن نخبگان است که هدف قرار گرفته است تا در مسیر‌های متناسب با حیات اسلامی حرکت کنند.

نخبه کیست ؟ نخبگی چیست ؟ (4)

ابتدا گزاره ای مطرح شد که نخبه ها ناامیدترین قشر جامعه اند.
سپس مسئله ای پیدا شد که میگفت : چرا نخبگان ناامید هستند ؟ چطور میشود نخبگان را امیدوار ساخت ؟
برای وصول به پاسخ، بعد از تعریف متداول از نخبه، تحلیلی از چرایی این پدیده طرح شد. گفته شد که نخبگان کسانی هستند که درک بالاتری از عموم جامعه خود دارند و طبیعی ست که این افراد لایه های عمیق تری از مشکلات و موانع اجتماعی را مشاهده کنند و به همین مناسبت درد های عمیق تری را تجربه کنند و ناامید شوند.
اما قبل از اینکه به راه حل توجه شود، یکی از دوستان نکته ای را مطرح کردند که فهم از مسئله و طبعا پیشنهادی که برای حل ان ارائه خواهد شد مبتنی بر تعریف “نخبه” است.
لذا سعی شد تا ابتدا کمی دقیق تر معنای نخبه و نخبگی مورد بررسی قرار بگیرد و سپس مجددا سوال مطرح شود.
چرا نخبگان ناامید هستند ؟
اکنون میتوانیم پرسش را به شکل غنی تر مطرح کنیم و به حکم “حسن السوال نصف الجواب” به پاسخ نزدیک تر شویم.
میتوانیم بگوییم : چرا “کسانی که بیشترین و موثرترین خدمت را به طیف حاکمیتی الهی ارائه میدهند” نا امید هستند ؟
قبلا گفته شد که نخبه را مانند هر فضل دیگری میتوان مجازا به کسی که ظرفیت آن امر را دارد و از او توقع میرود نیز اطلاق کرد. لذا سوال بالا را میتوان اینگونه نیز مطرح نمود :
چرا “کسانی که میتوانند بیشترین و موثرترین خدمت را به طیف حاکمیتی الهی ارائه بدهند” ناامید هستند ؟
اتفاقا اولین مفهومی که به ذهن خطور میکند نیز همین اطلاق مجازی نخبه است. یعنی فردی امکان و استعداد خدمت شایان و موثر را دارد اما اینها بالفعل نشده است. طبیعتا یکی از علل ناامیدی او میتواند همین عدم فعلیت ها باشد.
اما بر فرض حقیق دانستن لفظ نخبه، پیشفرض سوال ما این خواهد بود که بخشی از کسانی که بالفعل در حال نخبگی یا همان ارائه خدمات موثر و ویژه به طیف حاکمیت الهی هستند نیز دچار ناامیدی میشوند. آیا این اتفاق ممکن است ؟ آیا میشود بدون امید، خدماتی را ارائه داد ؟ مگر فعل، آن هم چنین فعل ویژه و موثری بدون اراده و اراده بدون عزم و عزم بدون امید رخ میدهد ؟

نخبه کیست؟ مروری بر بیانات رهبری در دیدار اخیر با نخبگان

در این یادداشت قصد داریم با مرور بر بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با نخبگان جوان و استعدادهای برتر علمی کشور، مروری بر ویژگی های نخبگان داشته باشیم :
ایشان در ابتدا «نخبه» را، «یکی از مهم‌ترین ثروتهای انسانی کشور» و «جزو ارکان پیشرفت کشور» دانستند؛
سپس به بیان عناصر شکل گیری نخبه پرداختند و «استعداد طبیعی او» ، «زمینه» و «هدایت و توفیق الهی» را، سه عامل تولید نخبه بیان کردند و در توضیح عامل سوم افزودند: «بدون تردید برای اینکه شما نخبه بشوید و نخبه شمرده بشوید، احتیاج دارید به توفیق الهی و به هدایت الهی. صِرف اینکه کسی استعداد داشته باشد و این استعداد را به کار ببرد، آدم را نخبه نمی کند. ممکن است یک کسی، آدم بسیار باهوشی و زرنگی [باشد]، این زرنگی را، این هوش را برای اختلاس به کار ببرد! … این اختلاس گر است؛ این نخبه نیست. نخبه آن کسی است که به معنای واقعی کلمه برگزیده باشد؛ نخبه یعنی منتخب؛ نخبه یعنی برگزیده و ممتاز. خب، پس نخبه به‌ عنوان یک توصیف ارزشی شامل اینها نمی شود.» و همچنین در ادامه نخبه را، به عنوان یک توصیف ارزشی، اینگونه توصیف کردند: «آن انسانِ صاحب استعدادِ پُرکارِ پُرتلاشی است که از هدایت الهی بهره گرفته باشد؛ گاهی هم خودش نمی داند که این هدایت الهی است امّا هدایت الهی است. این آنات و لحظات شگفت‌ آوری که مکتشفین بزرگ عالم در آن لحظات به یک حقیقتی دست پیدا کردند، کار خدا است؛ اینها همان هدایت الهی است … شما جوانان عزیز خوشبختانه دلهایتان آلوده نیست … پس [باید] بتوانید نخبه‌ی به معنای واقعی کلمه بشوید.»
همچنین انتظاراتی که از نخبگان بیان کردند، عبارت بود از اینکه: «ظرفیّت برتری را که خدای متعال به شما داده، تبدیل کنید به ظرفیّت ملّی؛ یعنی این توانایی را در خدمت حلّ مسائل کشور قرار بدهد.» و همچنین، «از توانایی‌های خود» ، از «ظرفیّتهای کشور» و «از دشمن» غفلت نکنید.
امّا انتظاراتی هم که از دستگاه‌ها برای نخبه بیان می کنند، «در یک کلمه، حمایت» است.
نکته مهم دیگری که بیان می کنند، این است که باید «شاخص ارزیابی نخبه را اصلاح کنیم.» و شاخص ارزیابی را، از نمره، به «حلّ مسئله» تغییر دهیم و حل مسائل کشور، «شاخصِ ارتقا» و «پذیرش به عنوان رتبه‌ی برتر باشد»؛ همچنین، اینکه «به نخبگان ما افق روشن نشان داده بشود.»
ادامه دارد …

توجه به نخبه قهری است

توجه به نخبه یک امر طبیعی و متین است و حتی می‌توان گفت تا حدی هم این توجه قهری است. امّا اینکه در عمل تا چه اندازه نخبه‌گرایی به خرج داده شود این از اهمیت بالایی برخوردارد است؛ اینکه جایگاه نخبه در هندسه نظام سیاسی مشخص باشد و اینکه نقش نخبه واضح باشد و میزان تاثیر و آزادی و محدودیتی که برای نخبه قائل هستی، این از امور مهمی است که با صرفا احترام به نخبه گذاشتن و در حرف نخبه‌گرایی نشان دادن کار را حل نمی‌کند.

در میدان عمل ناچار هستید به نخبه‌گرایی؛ اگر نخبگان در صحنه نباشند، کل این صحنه برچیده خواهد شد و نمی‌توانی طرح و پروژه را پیش ببری، به طور کل سفره جمع خواهد شد. نخبه‌گرایی مسئله‌ی مهمی است که الحمدلله در اندیشه‌ی حضرت آقا به عنوان رهبر این انقلاب در کنار مردم سالاری به صورت جدی جایگاه ویژه‌ای دارد؛  که در نگاه اولیه احساس می‌شود مردم سالاری در تناقض با نخبه‌گرایی است، امّا در نگاه حضرت آقا این دو عنصر کلیدی بدون تناقض در کنار هم جای گرفته‌‌اند.

از باب نمونه برای هنگامی که نخبگان در صحنه نباشند و کل سفره برچیده خواهد شد؛ یک نمونه صحنه‌ی دفاع مقدس بود؛ وقتی نخبگان در صحنه نباشند این چنین می‌شود که حضرت امام ناچار می‌شوند جام زهر قطع نامه ۵۹۸ را بنوشند!

نمونه‌ی دیگر در بحث آزاداندیشی است؛ وقتی نخبگان در صحنه نباشند؛ یعنی آزاداندیشی را نمیشناسند، وزن آن را نمی‌بینند، لذا حرارتی نسبت به آن ندارند؛ در عمل می‌بینیم که از سال ۸۱ که حضرت آقا به صورت علنی این مسئله را پی‌گرفتند و مطرح کردند، می بینیم که الان بعد از گذشت ۲۰ سال هنوز هم که هنوز است اتفاقی رقم نخورده است.

و یا نمونه‌ی دیگر جام زهر برجام است؛ وقتی نخبگان در عرصه اقتصاد در صحنه نیستند و اقتصاد مقاومتی فهم نمی‌شود، در سال ۹۲ گفتمان مذاکره بالا می‌آید و یک دولتی بر سرکار می‌آید که برجام را بر کشور تحمیل می‌کند.

تأملاتی پیرامون کتاب پسااسلامیسم میلاد دخانچی – (1) دغدغه‌ی خواستنی کتاب

آقای دخانچی دغدغه‌ی پیشبرد انقلاب اسلامی و اصلاح کاستی‌های آن را دارند، پاسخ این دغدغه را هم در سطح واقعی و عمیق تئوریک جستجو می‌کنند! مبتنی بر یک آسیب‌شناسی از وضع موجود انقلاب اسلامی و راهی که آمدیم، به یک پیشنهاد که این آسیب را برطرف می‌کند رسیده‌اند، و این بسیار ارزشمند است.

اساساً تأمل در این افق کمتر توسط اندیشمندان معاصر اتفاق می‌افتد. اینکه به کل مسیری که آمدیم نگاه بیندازند و یک آسیب‌شناسی از کل مسیر داشته باشند و پیشنهادی نیز برای برطرف کردن آن آسیب داشته باشند. این افق اندیشدن به یک ایده اصلاحی است.

ایده اصلاحی خیلی از مبانی فکری و شخصیت فرد ارائه دهنده‌ی ایده تغذیه می‌کند.

اندیشیدن انسان‌های فکور جامعه در این افق خود یک پیشرفت جدی محسوب می‌شود. اساساً دامن زدن به اینکه جوانان اهل فکر ما به کل صحنه انقلاب بنگرند و برای پیشبرد و پیش رفتن در ادامه مسیر پیشنهادات خودشان را ارائه بدهند، خود پیشرفت است.

حضرت آقا نگاه بسیار مثبتی به حضور نخبگان در این افق دارند. این افق اساساً یک افق نخبگانی است و آقا حضور نخبگان در این افق را فتح الفتوح انقلاب اسلامی تصویر می کنند.

«فتح ‏الفتوح انقلاب اسلامى اين‌هاست. پيشرفت واقعى اين است كه جوان‌هاى ما، نخبگان ما نسبت به آينده احساس مسئوليت كنند؛ براى خودشان ديدگاه تعريف كنند؛ براى كشور آينده‏اى را تصوير كنند، مجسم كنند، احساس كنند و اين احساس را اظهار كنند؛ كه آماده ‏اند براى رسيدن به اين آينده تلاش كنند. اين چيزى است كه امروز وجود دارد؛ اين را بايد تقويت كرد».[1]

آسیبی که ایشان رصد کرده‌اند، عدم توازن بین سیاست و مذهب است و پرسش اصلی جهان معرفتی اثر خودشان را به این شکل بیان می‌کنند:

«تجربه معاصر رابطه سیاست و مذهب در ایران، وضعیتی را رقم زده است که در آن نه سیاستمداران از دستاورد خود راضی اند و نه شریعتمداران. به عبارتی دیگر نه بدنِ سیاست احساس سلامت و نشاط می کند و نه روح مذهب احساس پویایی و الهام بخشی. آیا می توان با ایجاد توازن بين شریعت و سیاست، روحی الهام بخش بر بدن سالم سیاست دمید؟»[2]

با اینکه رویکرد اصلی اثر ایشان رویکردی در زمره‌ی نظریه سیاسی محسوب می‌شود، اما سعی کردند که در فصل اول کتاب به نگاه‌های مبنایی که ایشان را به این تحلیل رسانده است نیز بپردازند و این خود یک کار ارزشمند دیگری است.

فهمی که ایشان از این عدم توازن دارند این است که نداشتن درک از اهمیت چگونگی اداره جامعه و یکی انگاری سیاست و مذهب باعث این عدم توازن شده است، ما در چگونگی اداره با دو شکل مواجه هستیم. 1. استیت‌فرم 2. قبلیه‌فرم. شکل اداره استیتی که همان دولت-ملت مدرن است، در تعارض با شکل اداره قبلیه‌‌ای است و اینکه اسلام‌گراهایی که این حیات نوین انقلابی را در پیش روی ما گذاشتند تصور کردند که می‌توانند یک استیتِ اسلامی یا اسلامِ استیتی داشته باشیم، یک تصور اشتباه بوده است که عامل گیر کردن ما در وضع فعلی است و چالش‌های در حکمرانی پساانقلابی ما ایجاد کرده است. این فهم را اسلامیسم می‌نامند و پیشنهادشان این است که از این یگانه انگاری مذهب و سیاست دست برداریم و این عدم توازن ناشی از این یگانه انگاری را ببینیم و به فکر ایجاد توازن بین مذهب و سیاست باشیم و تکنیک‌هایی برای این ایجاد توازن نیز پیشنهاد می‌دهند؛ و این پیشنهاد خودشان را پسااسلامیسم یا پُست‌اسلامیسم می‌نامند.

 

[1]. بيانات در ديدار شركت‏ كنندگان در ششمين همايش ملى نخبگان جوان (12/ 07/ 1391).

[2] پسااسلامیسم – مقدمه – ص 12

 

#یادداشت_295