نوشته‌ها

ضرورت مطالعه “شورای عالی انقلاب فرهنگی” + فهرست منابع

وَ لَا يَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ [بِمَوَاقِعِ] بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ، فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ وَ لَا تَعْجَلُوا فِي أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَيَّنُوا، فَإِنَّ لَنَا مَعَ كُلِّ أَمْرٍ تُنْكِرُونَهُ غِيَراً

به حکم این بخش از خطبه 173 نهج البلاغه و اساس تشیع و انقلابی گری که ولایت است ، علاوه بر آن که هر صاحب ولایتی در شکل گیری روند فعالیت مومن انقلابی موثر است، این اثر در مراتب بالای خیط ولایت پررنگ تر به چشم می آید.

از همین باب کلام و فعل الهی محور میشود و در درجه بعدی و برای تکمیل فهم آن، کلام و فعل رسول خدا (ص) و سپس کلام و فعل اولیای امر از معصومین (ع) اهمیت پیدا میکند.

قول و فعل ولی امر غیر معصوم و نائب عام نیز از همین باب برای شیعه انقلابی محوریت پیدا میکند.

یکی از لایه هایی که جایی بین قول و فعل قرار میگیرد، مخاطب است. اینکه ولی امر چه کسانی را مخاطب قرار میدهد و چقدر مورد خطاب قرار میدهد و در این خطاب چه میگوید، میتواند بیانگر نسبت او با آن مخاطب، جهت مخاطب قرار گرفتن او و مختصات این جهت در میان جهات کثیره ایست که گفتگوهای متعدد را شکل میدهد.

نویسنده این سطور یک دو بار تلاش نمود تا تک تک اقشاری که مخاطب امام خامنه ای قرار میگیرند را دسته بندی کند. یکی از اقشاری که مخاطب ایشان قرار میگیرد و ایشان نسبت بالایی با آن میگیرد و سعی دارد نسبت بالایی نیز بین آن و قوای سه گانه برقرار کند و این بخاطر جهت این مخاطب است که نقش رهبری فرهنگی را بر عهده دارد، شورای عالی انقلاب فرهنگی است !

شروای عالی انقلاب فرهنگی بعد از سالها، اکنون باید کانونی باشد از تجربه های موفق  و ناموفق از پویشی در مسیر رهبری فرهنگی جامعه ایران . این طمع دغدغه مندان این مسئله را برای مطالعه این شورا بر می انگیزاند.

فایل زیر گردآوری فهرستی از مقالات و کتاب هاییست که درباره شورای عالی انقلاب فرهنگی تولید شده است. البته این لیست قابلیت تکمیل و توسعه را نیز داراست.

منبع شناسی شورای عالی انقلاب فرهنگی

چرا نظام مشاوره و روانشناسی حوزوی از نظام مشاوره و روانشناسی غربی خطرناک تر است ؟

چرا نظام مشاوره و روانشناسی حوزوی از نظام مشاوره و روانشناسی غربی خطرناک تر است ؟

نکته اول :
علوم انسانی و روانشناسی مدرن، فارغ از پیشفرض های متافیزیکی که از اخذ آنها ناگزیر هستند و پس از طی دوره های متعدد، امروز خود را ذیل رویکرد تجربی معرفی میکند. به این معنا که هر گزاره ای در روانشناسی موجود را قابل رد میدانند. البته برای این اتفاق پروتکل و نظام خاصی نیز طراحی شده است.
ادعای این علوم، ادعایی مرکب از اقتدار و تواضع است. از طرفی قائل است که میتوان همه گزاره هایی که تا کنون کشف شده را زیر سوال برد کما اینکه بارها و بارها در تاریخ علم این اتفاق افتاده است. اما از طرفی دیگر قائل است که تا اطلاع ثانوی همین است و غیر این علمیت ندارد.
این مبنا را در باب پیشفرض ها و قضاوت های کلی نسبت به جهان و جایی که میتوان گزاره های برهانی را جایگزین گزاره های متزلزل تجربی نمود نمی پذیریم. اما در باب یافته های واقعا تجربی و بدون پیشفرض حرف درستی است.
اگر یک فیزیکدان مقدار انرژی موجود در یک ضربه را اندازه گیری کند و تخمین بزند که اگر این ضربه به جسم دیگری میخورد چقدر آن را حرکت میکرد، اگر چه قابل رد است، اما تا وقتی رد نشده مقبول است !

نکته دوم :
حوزه علمیه شیعه بعد از قرن ها ، تبدیل به مرجع متشرعین و متدینین شده است. به طوری که حتی اگر عملکرد مراجع تقلید را نتوان به دین نسبت داد، در نگاه عموم مردم و همچینین عموم طلاب، عملکرد کل حوزه علمیه را حتما میتوان امری دینی دانست. همچنین زنده بودن اندیشه مهدویت در شیعه موجب شده تا مدیریت و زعامت حوزه های علمیه به ایشان نسبت داده شود و این امر نیز بر تقدس حوزه علمیه افزوده است. همه اینها باعث شده تا حوزه علمیه در هاله ای از معصومیت قرار بگیرد و هر عملکرد او عملکردی دینی ( لااقل برای عموم متشرعین جامعه ) تلقی شود.

نکته سوم :
نظام مشاوره و روانشناسی در غرب ، هنوز در همان رویکرد تجربی تنفس میکند و نو به نو ، تغییراتی در آن پدید می آید.
نظام مشاوره و روانشناسی را اگر مساوی با کفر هم بگیریم، شاید بتوانیم آن جمله معروف مرحوم صفائی را روی آن پیاده کنیم که کفر متحرک به اسلام میرسد.
نظام روانشناسی و مشاوره غربی در بدترین حالت کفر متحرک است، حال آن که وقتی به جامعه ما ترجمه میشود ، همین کفر تحرک خودش را هم از دست میدهد و میشود کفر ساکن ! در حالی که ما فکر میکنیم با گرفتن تحرک و تطبیق آن با روایات ، آن را بصورت مصنوعی به اسلام مشرف نموده ایم !
حوزه عملیه به سبب همان تقدس ( که البته واقعا هم مقدس هست ) یک حال ثابت دارد و طبعش ثباتی با طعم عصمت دارد. نظام مشاوره و روانشناسی غربی که دائما در حال کشف و شدن است و در حال حاضر حتی از نگاه روانشناسان غربی اصلا در سطح مطلوبی نیست و هزاران نقد به آن وارد است، در فضای حوزه علمیه شیعه ، تقدس می یابد و حال ثبات پیدا میکند.
این وضعیت مثل این است که آتشی که همسایه در اجاقش میگذاشت را بیاوریم و روی فرش خانه خودمان بیندازیم !

مهم است چه کسی تجربه کند ؟

حجم قابل توجهی از علوم امروز در جامعه ای غیر از جامعه اسلامی تولید میشود.

رویکرد صحیح مسلمین نسبت به این دانش ها چیست ؟

در باب دانش های بنیادین مانند فلسفه نقاط چالش برانگیز مشخص است.

علوم انسانی را اما باید به دو قسم تقسیم نمود : مباحث تحلیلی و مباحث تجربی

مباحث تحلیلی علوم انسانی تقربیا مانند فلسفه هستند و نقاط چالش برانگیز آن تا حد زیادی قبال تشخیص است.

اما علوم تجربی و همچنین بخش تجربی علوم انسانی، نقطه ای برای چالش با عقاید اسلامی نشان نمیدهند. چه اینکه تجربه یکی از راههای کسب معرفت و دانش است که مورد تایید منابع اسلامی بوده و در هیمن راستا پیشرفت های علمی زیادی برای جوامع اسلامی پدید آمده است.

سوالی که در عنوان آمده را همینجا مطرح میکنیم : مکتب فکری و تحلیل های انسان در تجربه او حاضر است یا نه ؟

برای دریافت پاسخ این سوال میتوانیم از دو روش تجربی و تحلیلی استفاده کنیم.

در روش تجربی یک آزمایش ترتیب میدهیم و از افرادی با دو مکتب فکری متفاوت میخواهیم تا یک تجربه علمی داشته باشند و نتیجه ها را با هم مقایسه میکنیم. اما این روش اینجا غلط است زیرا هنوز جهت دار نبودن تجربه اثبات نشده و لذا همین آزمایش ما هم ممکن است تحت تاثیر مکتب فکری ما نتیجه بدهد.

فارغ از اینکه تجربه خالص خصوصا در علوم انسانی بسیار کمیاب است و مکتب فکری آزمایش کننده از انتخاب افراد مورد آزمایش تا دسته بندی نتایج در همه عرصه ها اثرگذار است و با فرض در نر گرفتن تجارب خالص میخواهیم به پرسش این نوشته پاسخ بدهیم.

ما اینجا ناچار به تحلیل عقلی در  باب تجربه هستیم.

تجربه به عنوان یکی از مراتب شهود عقلی باید مورد بررسی عقلی قرار بگیرد و مشخص شود که در این فرایند انسان منفعل است یا فعال؟ همچنین هویت انسان در این فرایند موثر هست یا خیر ؟

کتاب فلسفه فلسفه اثر آیت الله یزدان پناه بررسی های خوبی در این زمینه ارائه داده است.

رابطه فقه با واقعیت ( 1 – حجیت چیست ؟ )

فقیه به دنبال کشف حکم الله است یا کشف تعذر ؟

پاسخ این سوال وابسته به تصوری است که از تعریف فقیه در ذهن داریم.

واژه فقیه به لحاظ لغوی هر دو فهم را شامل میشود :

فهم اینکه مولا به چه چیزی امر کرده و چگونه میشود آن چیزی که مد نظر است محقق کرد

فهم اینکه مولا چه گفته است و چگونه میتوان از بازخواست او جان سالم به در برد و یا به پاداش اخروی دست پیدا کرد.

 

تقریر اول فقاهت را در فضای فهم رابطه بنده و خداوند و فهم جامع اوامر خداوند و  ارج نهادن به مقاصد خداوند تعریف میکند.

اما تقریر دوم از وظیفه فقیه، اهداف مولا را دارای هیچ ارزش و اهمیتی نمی داند و فقاهت در محدوده متن است که تعریف میشود و حتی نسبت به برقراری ارتباط میان متون شریعت هم وظیفه ای نمیبیند.

 

به عبارت دیگر حجیت که محور کار فقاهی قرار دارد را لااقل دو نوع میتوان فهمید.

اگر معنای حجیت نزد ما این باشد که در یک مکالمه فرضی مولا را خصم محسوب کنیم (نعوذبالله) و به فهم لفظی خشک و دور از عقلانیت خود از امر وی  رجوع نموده، احتجاج کنیم، و به ظن خود موفق به اسکات او شویم؛ در مسیر فقاهت با چیزی جز متن مجرد از بستر متن سر و کار نداریم و تنها نسبتی که با واقعیت داریم همین نسبت ما با متنی است که در واقع به دست ما رسیده است.

اما اگر حجیت نزد ما این باشد که در یک مکالمه واقعی مولا را حقیقتا مولا محسوب کنیم و در مواجهه با امر او به عقل خود رجوع نموده، به همین فهم احتجاج نموده، اقدام به تامین خواسته مولا کنیم؛ آنگاه دایره فقاهت گشترده خواهد شد. ما اگر بخوایهیم با عقل مقصود مولا را بفهمیم و واقعا برایمان مهم باشد که مقصود او را درک کنیم و اصلا همین را حجیت بدانیم، ابزارهای متنوعی به کمک ما خواهند آمد که در فرض اول نیازی به حضور آنها نبود. هر ابزاری که بتواند سهمی از واقع حکم الله را فهم کند اینجا کاربرد دارد.

با توجه به دو فرض بالا، میتوان دریافت که این دو نگاه به وظیفه فقیه که از دو نگاه به مسئله حجیت سرچشمه میگیرد، در واقع حاصل قضاوت کلامی ما در باب نسبت عبد و مولا و ماهیت شریعت است.

مبتنی بر همین روند است که : هر گاه کلام رو به رکود برود، فقه گرفتار جمود خواهد شد.

قلمرو تجربه در معرفت دینی

اگر قرار است نظام اندیشه و مکتب فکری در لایه علوم انسانی آمیخته‌ی با تجربه بشود و انضمام به عینیت بشود، لازم است مقوله تجربه و معرفت تجربی به خوبی کنکاش شود و مرز و محدودیت‌های قلمرو آن مشخص شود. در این یادداشت تلاش شده است روی تجربه و معرفت تجربی تاملی شود.

نخستین مسئله و سوالی که در بحث تجربه باید به آن پرداخت، حجیت تجربه است. آیا تجربه متکی بر حس هنگامی به اطمینان عقلایی برسد حجت شرعی است؟ و آیا می‌تواند در معارضه با ادله نقلی برآید و ادله نقلی را تخصیص و یا تقیید بزند؟ و اگر پاسخ مثبت است، آیا تجربه در قلمرو معارف دینی آزادی مطلق دارد و یا اینکه اجازه‌ی ورود به همه‌ی اقسام معارف دینی را ندارد؟

برخی امور هستند که در معارف دینی بر تاثیر آن‌ها تصریح شده است؛ مانند صدقه، صله‌ی رحم و یا دعا که تاثیر این امور به صورت معمول و غالب خارج از محدوده‌ی حس و تجربه مادی است، در این گونه موارد تکلیف تجربه چیست؟ آیا در این گونه موارد تجربه حق ورود ندارد؟ و یا اینکه در حد تردید‌های سائلانه و یا به عنوان یک سنجه برای برداشت‌های دینی می‌تواند دخل و تصرف داشته باشد؟ مثلا به عنوان یک پژوهشگر جایی را که به تجربه دیده است صدقه دفع بلا نکرده است و یا مثلا دعا برآورده نشده است، این تجربه‌ها می‌تواند نشانه‌ای برای اشتباه یا ناقص فهمیدن صدقه و دعا باشد؟ مثلا دعا برای استجابت و یا صدقه برای دفع بلا، شرایطی نیاز دارد و به تجربه فهمیدیم که متوجه این شرایط در متن دینی نبوده ایم و یا حتی این شرایط در متن دینی به ما نرسیده است و ما خود به تجربه این را کشف کردیم؟

آیا ما به تجربه در این حد از کشف دین اجازه ورود می‌دهیم؟