نوشته‌ها

تفاوت موضع گیری های رهبری با ما

در مقاطع مختلف و شرایط مختلف همواره شاهد بیانات امیدوارکننده حضرت آقا بوده ایم؛ در بدترین شرایط نیز، ایشان به گونه ای شرایط را روایت می کرده و می کنند، که همواره از نوع نگاه عجیب ایشان شگفت زده می شویم. توجه به نکات مثبت و نقاط امیدوار کننده در بیانات ایشان واقعا مثال زدنی است.
اما سوالی که مطرح می شود، اینست که ما چقدر باید این نگاه را داشته باشیم؟ چقدر اشتباه است این نگاه امیدوارانه را، نداشتن؟ آیا ما هم باید مثل رهبری همینقدر امیدوارانه مسائل را نگاه کنیم و در بدترین اتفاقات هم، کاملا امیدوار باشیم و خم به ابرو نیاوریم؟
نکته ای که به نظر می رسد، اینست که رهبری در جایگاهی که دارند، باید در شرایط مختلف امید مردم را حفظ کنند؛ نه اینکه مطلب غیر واقعی را بیان کنند، ولی در بسیاری موارد مجبورند روایت جدیدی از صحنه و واقعیت جامعه خلق کنند و وقتی روایت های منفی بسیاری موجود باشد، ولی روایت مثبتی وجود نداشته باشد، خلق چنین روایتی اهمیت بیشتری پیدا می کند.
به عنوان مثال، وقتی آقا بر دستاوردهایی که در زمینه فرهنگ داشتیم، تأکید می کنند و جنگ فرهنگی دشمن را شکست خورده می دانند، آیا به این معناست که ما در زمینه فرهنگ کاملا موفق بوده ایم و هیچگونه شکستی نداشته ایم؟ یا اینکه باید علاوه بر اینکه واقعیت را به صورتی که از دست رفته است همه چیز و ما شکست خورده ایم و … روایت نمی کنیم، به گونه ای هم روایت نکنیم، که برداشت شود همه چیز گل و بلبل است و هیچ مشکلی نداریم و همه چیز آرومه و من چقدر خوشحالم و … .

مراد از تهاجم فرهنگی

وقتی سخن از تهاجم و شبیخون فرهنگی می‌شود؛ منظور این نیست که با فرهنگ به فرهنگ ما حمله شده است، درست است نبرد در عرصه فرهنگ رخ داده است و صحنه مبارزه تغییر کرده است، لکن این به معنای این نیست که دشمن فقط از فرهنگ برای ضربه زدن به ما استفاده می‌کند بلکه منظور این است که دشمن تمام عرصه‌ها را به هجمه و حمله‌ی بر فرهنگ ما متمرکز کرده است. به عبارت دیگر هنگامی که دشمن میدان نبرد را به عرصه‌ی فرهنگی تغییر داد، نه تنها با خود فرهنگ بلکه دیگر عرصه‌ها را هم برای این میدان نبرد به خدمت گرفت؛ نمونه‌ی آن مبارزات اقتصادی بر علیه فرهنگ کشور ما است و حتی مبارزات نظامی.

شاید اینکه گفته شود میدان نبرد تغییر کرده است و به عرصه‌ی فرهنگ روی آورده شده است، کمی تسامح داشته باشد؛ نبرد فرهنگی پس از انقلاب شروع نشده است که بگوییم دشمن بر فرهنگ ما حمله کرده است، بلکه از آغاز استعمار و شاید از دوران صفویه با نفوذ‌هایی که در دربار ایران داشتند و دانشجویانی که به غرب فرستاده می‌شدند، آغاز این حمله‌ها و هجمه‌های فرهنگی باشد و با جریان روشنفکری دوره‌ی قاجار و پس از آن پهلوی، این هجمه‌ها اوج گرفت. و اینکه گفته می‌شود پس از انقلاب عرصه‌ی نبرد تغییر کرده است؛ در واقع چون دشمن از عرصه‌ی نظامی و جنگ‌های سخت ناامید شده است، تمام تمرکز خود را بر روی عرصه‌ی فرهنگ و جنگ نرم گذاشته است؛ حتی هنگامی که دست به یک عملیات نظامی هم می‌زند، در میدان نبرد فرهنگی دست به این عملیات می‌زند؛ و همچنین نبرد‌ اقتصادی و هجمه‌های اقتصادی که دشمن بر ایران وارد می‌کند، در میدان و عرصه‌ی فرهنگ است.