نوشته‌ها

نکاتی درباره‌ی طرح تحول فرهنگی مدیر کل سازمان تبلیغات استان قم (حجت الاسلام شعبان‌زاده)

یکی از ایده‌هایی که در تعلیم و تربیت فتوت برای طلاب دوره کلام انقلابی دنبال می‌کنیم، شنیدن طرح‌ها و ایده‌های اصلاحی افرادی است که مسئولیت‌های فرهنگی در کشور دارند؛ در ایام ماه مبارک رمضان امسال در قالب یک جلسه افطار تا سحر، در خدمت مدیر کل سازمان تبلیغات اسلامی استان قم جناب حجت الاسلام و المسلمین شعبان زاده بودیم، و ایشان طرح بحثی که با عنوان «طرح تحول اداره کل تبلیغات اسلامی استان قم» آماده کرده‌اند و بنا دارند در یک بازه دو ساله از دی ماه 1400 تا دی ماه 1401 اجرا بکنند را استماع و با ایشان مباحثه کردیم.

اگر بخواهیم به صورت خیلی خلاصه طرح ایشان را توضیح بدهیم تا نقطه تأکیدی که در ارائه بود را مقداری کنکاش کنیم باید بگوییم، ابتدا از نقطه تحول فرهنگی شروع فرمودند و با تقسیم تحول در نگرش، تحول در فرایند‌ها و تحول در ساختار، بزرگ‌ترین مانع در تحول فرهنگی را مشکل نگرشی دانستند، فرمودند که بحثی که می‌خواهند ارائه بدهند، می‌‌خواهد تحول در نگرش نسبت به تحول فرهنگی را توضیح بدهد؛ (البته واقعاً در ادامه طرحی که ارائه دادند معلوم نشد که چطور طرحی برای تحول در نگرش‌هاست که حالا بعد بخواهد تحول فرهنگی را رقم بزند!)

اگر هدف تحول فرهنگی تحقق دین است، برای تحقق باید هم نظریه فرهنگی داشت، هم ساختار فرهنگی و هم اجرای مبتنی بر این نظریه و ساختار؛ در وضعیتی که نظریه فرهنگی روشنی وجود ندارد، ساختارهای فرهنگی باید بتوانند کنشگری متناسبی برای تحول فرهنگی داشته باشند. اگر سازمان تبلیغات اسلام بخواهد به مأموریت خود در قبال تحول فرهنگی جامعه عمل کند، باید بداند که برای راهبری زیست بوم فرهنگی چهار لایه کنشگر داریم، 1. سیاستگذار 2. تسهیل‌گر 3. پشتیبانی‌کننده 4. عملیات کننده؛ و نوع کنشگری سازمان در این زیست بوم در لایه تسهیل‌گری قرار می‌گیرد، تسهیل‌گران بین سیاست‌گذاران و دو لایه بعد واسطه می‌شود و روابط را تنظیم می‌کنند.

سازمان تبلیغات قم در راستای همین وظیفه تسهیل‌گری تصمیم به بازآرایی ظرفیت‌های خود گرفته است، در این بازآرایی هم تلاش می‌کند ظرفیت‌های استانی پشتیبانی کننده را بسیج کند، هم در حوزه خود سازمان به بازآرایی ظرفیت‌های صیانتی و رسانه‌ای و تعاملات برون سازمان و اندیشکده‌ای خود بپردازد؛ و هم با دو بازوی پشتیبانی و سازمانی خود وارد حوزه‌های مأموریتی مرتبط با خود می‌شود، این حوزه‌ها عبارتند از: «زیست بوم حکمرانی (اعم شبکه راهیاری، امام جماعت‌ها، حلقه‌های میانی و …) زیست بوم سبک زندگی (مثل مسئله جمعیت)، زیست بوم تربیت (مثل مدارس صدرا)، زیست بوم زن و خانواده، زیست بوم اتباع و فرق و مذاهب؛ زیست بوم قرآن و عترت»

برای راهبری حوزه فرهنگ باید در دو حوزه مفهوم‌سازی و جبهه‌سازی قدم‌هایی برداشته شود، علت اهمیت مفهوم‌سازی این است که نقطه عزیمت یک دستگاه گفتمان‌ساز، مفهوم سازی است، ابعاد مفهوم سازی را نیز در شش بعد «تولید محتوا، الگوسازی، تدوین پیوست‌های فرهنگی اجتماعی، طراحی ساختار، شاخص‌سازی، و استانداردسازی»؛ در اینجا به خوبی توضیح داده نشد که سازمان تبلیغات در راستای وظیفه گفتمان‌سازی خودش، چطور با این ابعاد شش‌گانه به مفهوم‌سازی خواهد پرداخت.

برای جبهه‌سازی نیز سازمان چهار حوزه «ظرفیت‌های حاکمیتی، ظرفیت‌های خود اداره کل سازمان تبلیغات قم، صاحب‌نظران و اندیشمندان و فعالان و مجموعه های فرهنگی اجتماعی استان را به کار خواهد گرفت.

به صورت مصداقی اگر سازمان بخواهد در شبکه امامان جماعت خود این اقدمات را شخصی سازی کند، باید بعد از پایش وضعیت امامان جماعت مساجد 550 گانه شهر قم، به ارتقا انسجام در صورت بدون مشکل بودن، رفع اختلال در صورت وجود اختلال، حل اختلاف در صورت وجود اختلاف و حذف انحراف در صورت وجود انحراف دست بزند.

یا در راستای جهاد تبیین با پیش فرض گفتن اینکه اینجا مشکل مفهومی نداریم و خود رهبری تبیین مفهومی کاملی از این پدیده انجام داده‌اند، سازمان تبلیغات استان قم در پنج رکن مسئله جهاد تبیین را دنبال می‌کند: 1. سازمان رزم  2. تربیت کنشگران تبیین‌گر (برگزاری جلسات توجیهی برای مؤثرین استان) 3. بکارگیری ساختارهای تبیین‌گر 4. تأمین محتوای مناسب 5. الگوها و شبکه‌های تبیین

همچنین برای گفتمان سازی نیز چها لایه‌ی 1. اندیشکده‌ای (برای تولید محتوای گفتمانی) 2. ستاد تولید و ترویج (که کار رسانه‌ای می‌کند) 3. ستاد شبکه‌های عملیاتی (با صحنه‌های عملیاتی مثل شهرک شکوهیه ارتباط می‌گیرد) 4. ستاد ارتباطات مردمی (برای استفاده از ظرفیت مردمی)؛ کنشگری می‌کند.

نکاتی راجع به کل طرح

  1. از نقطه تحول در نگرش برای تحول فرهنگی شروع کردند ولی در ادامه معلوم نشد این طرحی که دارند به چه شکل تحول در نگرش را رقم خواهد زد تا بتوان امید به تحول فرهنگی داشت.
  2. در بیانی که داشتند بیشترین نقطه تأکیدشان بر روی استفاده از ظرفیت‌های حاکمیتی بود و مدام این نکته را مورد تأکید قرار می‌دادند که ما نیروهای انقلابی حتی کسانی که مسئول هستیم، از اینکه ظرفیت‌های زیاد حاکمیتی که ساختارهای فعلی جمهوری اسلامی در اختیار ما قرار داده‌اند را مورد استفاده صحیح قرار بدهیم و آن‌ها را در جهت استفاده صحیح راهبردی کنیم؛ غافل هستیم. واقع این است که این بیان با آن چیزی که در ابتدا با عنوان تحول نگرشی با هدف تحول فرهنگی بیان فرمودند ناسازگار است؛ در یادداشت دیگری به نقد نگاهی که در همین قسمت ظرفیت‌های حاکمیتی داشتند خواهم پرداخت.
  3. در قسمت عملیات هم انگار به جز اضافه کردن واژه مبهم «زیست‌بوم» به همه کارهایی که قبل از این سازمان داشت انجام می‌داد، عملیات جدیدی تعریف نشده بود. بله ممکن است در نقطه عملیات در همان ساختارهای قبلی با اخلاص و پر کاری که دارند، حجم عملیات بیشتری را انجام بدهند. ولی اینجا خبری از ایده تحولی برای تحول ساختار سازمان تبلیغات وجود نداشت.
  4. در کل احساس اینکه با یک طرح تحول فرهنگی رو به رو بودیم، در مواجهه با ارائه‌ی این طرح وجود نداشت. فارغ از اینکه حالا اگر یک طرح تحول فرهنگی هم بود آیا این طرح را عملیاتی بدانیم یا نه!

انتقاد و نقض غرض

مدت اندکی است که به فتوت به چشم یک ماموریت نگاه میکنم و ضعف هایی که بسیار به چشمم بزرگ آمده از تناسب هدف و طرفیت انتقاد کردم و به نحوه ی کار تیمی اشکال وارد کردم

برایم شفافیت دغدغه بود و نحوه ی اطلاع رسانی ها را ضعیف می دانستم

به تصمیمات عده ای از رفقا نقد جدی داشتم و از بی عملی فتوت نسبت به وقایع روز خسته شده بودم

همه و همه ی اینها برایم گران تمام شده بود  چون خودم را  داخل در ماموریتی میدیم که پیشرفتش را کند و گاها حتی امید به رسیدن به هدف را در آن نمیدیدم

اما…

هدف را درست می‌دانم، دغدغه و تلاش دوستانی که مسولیتی را به عهده گرفتند می‌بینم، راه حلی جایگزین برایش سراغ ندارم و فعالیت های دیگر را برای تمدن سازی سطحی میبینم

در طول این سال‌ها تجربیات زیادی در زمینه همکاری با مراکز به اصطلاح انقلابی داشته ام و برنامه های فرهنگی شان را چیزی جز بیلان کاری دادن و شو اف های بروکراتیک نیافتم

تجربه ی جلسات تهران و قم سازمان تبلیغات هم بر این باورم بیش از پیش افزود که منطق فتوت منطقی متفاوت هست و نقطه ی درستی را نشانه گرفته

اینجاست که سوالات و ابهاماتی بزرگ جلوی روی من قرار گرفته؟

انتقاداتی که مدام بگوش می رسد در زمینه رشد و تعالی است یا مانعی برای پویایی؟

برایم قابل درک نیست

گاهی به اهداف موسسه نقد وارد می‌شود گاهی به افراد مسئول

اگر به هدف نقد هست باید جایگزین ارائه شود و اگر به افراد نقد هست بسم الله

راه برای کمک باز هست

اینکه اردوی تهران عده ای را دلسرد می‌کند از راه فتوت قابل درک نیست؟ و از آن بد تر اینکه حتی حاضر به بیان دغدغه خود هم نیستند

انتقاد یعنی پیدا کردن مشکل و فکر کردن به آن و آوردن راه جایگزین در غیر اینصورت فقط غر زدن است ولا غیر

پیوست فرهنگی یا ساختار فرهنگی

ساختار فرهنگی یا پیوست فرهنگی

 

یکی دیگر از چالش های بحث اقتصاد فرهنگ این است که پس از اینکه در اقتصاد توجه جدی به مقوله فرهنگ نشد و آثار مخربی را به بار آورد متولیان امر به این نتیجه رسیدند که پروژه های اقتصادی باید پیوست فرهنگی داشته باشند این درحالی هست که این نگاه نیز نتیجه های مطلوبی را به دنبال نخواهد آورد

 

به طور مثال حکومت وقتی برای مشکلی مثل مسکن به دنبال راه حل می گردد در حالت نخست(بدون توجه به فرهنگ) یک مکانی را پیدا کرده شروع به آپارتمان سازی می‌کند و تنها دغدغه اش برای اینکار علاوه بر تامین مسکن بردن امکانات رفاهی و دسترسی های مناسب برای کاربران هست

 

در نگاه دوم(با پیوست فرهنگی) دولت علاوه بر تامین مسکن با شهرک سازی  و ایجاد امکانات رفاهی اهتمام به تاسیس مساجد، فرهنگ سرا ها، سینما و… نیز دارد تا ملزومات فرهنگی برای زندگی افراد رعایت شود

 

اما در نگاه سوم(ساختار فرهنگی) توجه جدی به این مساله می شود که آیا تناسبی بین آپارتمان نشینی و هویت اسلامی وجود دارد

 

آیا آپارتمان که در نظام سرمایه داری بعنوان خوابگاهی برای تمرکز نیروی کار در شهرها و با فاصله زمانی کم نسبت به کارگاه ها و کمپانی ها طراحی شد می‌تواند سبک زندگی اسلامی یا حتی نیاز های انسانی را بر آورده کند

 

یا اینکه نقش آپارتمان در مسئله جمعیت چه گونه است؟ و ساختاری این چنین آیا مانعی برای تحقق رشد جمعیت نیست؟

 

نقش حیاط در خانه های قدیمی چه بود و آیا جایگزین کردن آن با پارک باعث ایجاد خطرات فرهنگی بسیاری نشده است؟

 

اینجاست که پاسخ به سوالات بالا  و سوالاتی از این دست تفاوت بنیادین پیوست فرهنگی و ساختار فرهنگی  را به طور واضح مشخص می‌کند

کارفرهنگی چاه یا معدن

 

شرکت PEPSI (Pay each penny save Isreal) یک نمونه جالب در اقتصاد فرهنگ هست شرکتی که با شعار کمک به بقای اسرائیل تاسیس شد.

 

این شرکت با استفاده از #سلاح_فرهنگ به یکی از پرنفوذترین و پرفروش‌ترین کمپانی های تولید نوشابه(بخوانید توزیع فرهنگ نجات اسرائیل ) شده است به طوری که در جلسه سازمان تبلیغات اسلامی که برای هم اندیشی پیرامون طرح تحول فرهنگی در استان برگزار شد هم جایگاه خودش را داشت.

 

این یک نمونه موفق و بارز اقتصاد فرهنگ است و تحقق آن به خاطر تغییر دیدگاه به فرهنگ از یک چاه ویل و سیری ناپذیری که برای هر نوع کنش گری در آن نیاز به بودجه های هنگفت هست به یک معدن طلایی است که با هر مقدار فعالیت در آن تولید ثروت اتفاق می افتد و زمینه را برای گام های بعدی نیز مهیا می‌شود.

 

بدین ترتیب یک بازی مثل PEPSI MAN که در عین خلاقیت در تبلیغ دارای زوایای فرهنگی مختلف نیز هست از یک کار فرهنگی هزینه بر تبدیل به یک فعالیت ثروت ساز می شود. به طوری که مخاطب علاوه بر تاثیری که در خلال بازی از فرهنگ غالب بر آن و المان های محیطی آن می‌ گیرید و باعث ثروت آفرینی  و ترویج فرهنگ  مورد هدف کمپانی می شود برای خرید آن نیز باید هزینه کند و رایگان بدستش نخواهد رسید

 

به نظر بنده این مدل کار فرهنگی در ایران به جرات می‌توان گفت که نیست

 

تا زمانی که نگاه ما این است که فرهنگ نیازمند تزریق پول هست رقابت را از پیش بازنده شدیم و در بهترین حالت مجبوریم بنشینیم و نابودی فرهنگ خود را نظاره کنیم

 

پ ن: یک رویداد تاریخی:

 

در خلال جنگ سرد بین شوروی و آمریکا شرکت پپسی با تولید کنندگان #ویسکی قرارداد مبادله پایا پای مشروبات الکلی و نوشابه می‌بندد و تا مدتها این شرکت نوشابه می‌فرستد و ویسکی وارد می‌کند تا جایی که مردم شوروی به حدی به این محصول وابسته می شوند که وقتی آمریکا ورود مشروبات الکلی از روسیه را تحریم می‌کند حکومت شوروی برای بر طرف شدن تقاضای مردم در رابطه ی با آن اقدام به فروش ناوگان دریایی حاصل از جنگ جهانی دوم خود به این شرکت می‌کند و این مسئله تا آنجا پیش می‌رود که کمپانی پپسی به تنهایی به ششمین ارتش دنیا به لحاظ امکانات تبدیل می شود

مخدری به نام میدان

تجربه چند سال کار اجرایی و ارتباط با سازمان ها و نهاد های متولی امر فرهنگ مرا به این نتیجه رسانده که #مخدر_میدان چنان اثری در اندیشه گرفتاران آن ایجاد کرده که در عین وحدت رویه – متاسفانه- غلط، امکان تزریق اندیشه را نیز بسیار پایین آورده

به نظر بنده باید آسیب شناسی اتفاق بی افتد  که چرا کسانی که تا همین دیروز خارج از صحنه تفکری بنیادین و تمدنی داشتند خاک صحنه تا این حد تحلیل هایشان را سطحی می‌کند؟ چه عاملی سبب می شود که به جای تفکر بر کارهای زیر بنایی به ارائه گزارش کار یا کارهایی با قابلیت گزارش دهی روی بیاورند؟

کجای این ساختار سبب می شود که افراد به جای تمرکز بر آسیب شناسی هویتی به اسی شناسی های آماری بسنده کنند؟

چرا مسئله‌ بروکراسی و بودجه در نظر آنها پر رنگ است؟

مگر نه این است که امام خمینی (ره) برخلاف باور فوکویامایی موجود و در زمان استیلای ساختارهای پهلوی و فشار رسانه ای غرب و در دوران ابر قدرتی تک قطبی آمریکایی بدون هیچ نوع هزینه کرد شخصی انقلابی باور نکردنی را ایجاد کرد پس چرا #بودجه و #بروکراسی تا این اندازه دست و پای متولیان بخش فرهنگ را بسته است؟

تنها راهکار برون رفت از این مسئله یک چیز چیز است و لاغیر و آن اینکه:

چشم ها را باید شست

جور دیگر باید دید