نوشته‌ها

نسبت دین با اختیار

نسبت دین با اختیار
اگر شریعت اسلامی را به جای پدیده ای خارجی که نسبتی با تکوین انسان ندارد و قصد درگیر شدن با سازکار اجتماعی طبیعی بشر را دارد، پدیده ای همگام و همساز با انسان بدانیم و آن را عباره اخری و نحوه ای دیگر از فطرت او بدانیم ، آنگاه شاید این انتظار بیراه نباشد که به موازات هر میلی در انسان حکمی شرعی بیابیم که آن میل را هدایت کند، محدود کند، رشد بدهد و به ظور خلاصه آن را تنظیم نماید.
اما پدیده ای نیز در بشر وجود دارد که نه تنها اقتضای حکم ندارد، بلکه مقتضی عدم حکم است. آن پدیده اختیار است !
میلاد دخانچی در کتاب پسااسلامیسم آنارشیسم را لازمه تحقق استیت مدرن میدانست و قائل بود چون انسان نیاز دارد تا قوه اختیار خود را ابراز کند، باید برای او فضایی را تهیه کرد تا این کار را بکند. به همین خاطر دولت باید از سر حکمرانی، گاهی حکمرانی نکند و عرصه هایی را به عنوان عرصه بدون حکمرانی برای ارضای نیاز به مختار بودن معرفی کند. ( البته جای بحث دارد که نیاز به اختیار با این تعریف یک نیاز فطری اصیل است یا یک نیاز روانی که در اثر شدت حکمرانی در عرصه های متعدد در افراد ایجاد میشود ؟! )
آیا شریعت الهی نیز این نیاز را به رسمیت میشناسد و برای آن برنامه ای دارد ؟ برنامه شریعت از باب عدم الحکم است یا حکم به اباحه ؟
آیا شریعت قرار است یک حوزه خاص را منطقه فراغ اعلام کند یا اینکه در تمامی شریعت میتوان رویکردی را مشاهده کرد که این نیاز را تامین میکند ؟
و آیا اساسا همانطور که قوانین دولتی و حکومتی بشری محدود کننده اهتیار هستند ، شریعت نیز اینطور هست یا باید طور دیگری به شریعت نگاه کرد ؟
به نظر میرسد آن نقاطی از تراث که ما را در روشن شدن این مبحث یاری میکند منطقه الفراغ اصول و دین عندالخلق عرفا باشد.

رابطه فقه و واقعیت ( 3- خطرات )

گفته شد که رابطه میان انسان مکلف و خداوند متعال همانند رابطه عبد و مولای عرفی است و در این فضا ما موظفیم از تصلب روی لفظ مولا دست برداشته و با هر ابزاری به سمت فهم غرض مولا و حکم واقعی او حرکت کنیم.

اما این ایده علی رغم وسعتی که در فقاهت ایجاد میکند و تقربی که به حکم واقعی مولا و سعادت حقیقی تابع آن پدید می آورد، خطرهایی نیز دارد !

  1. قیاس !

برخی فقهای اصلی اهل سنت مانند ابوحنیفه بخاطر محدودیت متون نسبت به افعال مکلف و بعضی مسائل دیگر به رای و قیاس و استحسان  ومانند اینها روی می آورند و تصلب روی متون مقدس را کنار میگذارند. مقصود و مصلحت مد نظر شارع در یک حکم را تشخیص داده و آن را محور قرار میدهند نه خود لفظ را ! همچنین خود را مختار میدانند احکامی که در مسیر نیل به مصلحت مقصود شارع یا دوری از مفسده مقصود شارع است جعل کنند.

ایده ای که در یادداشت اول مطرح شد از جهاتی به نظرات اهل قیاس شباهت دارد و میدانیم که این رویکرد مورد نهی جدی اهل بیت (ع) قرار گرفته است.

  1. رها کردن شریعت

در امتداد همان رویکرد اهل قیاس، ممکن است کار به جایی برسد که اساسا متون مقدس ار اعتبار و ظاهر اولیه خود  ساقط شوند و صرفا مصالح و مفاسدی که شناسایی شده است محور قرار بگیرند. مثلا مصلحت نماز در ایجاد توجه به خداوند تصویر شود و در نتیجه هر نوع توجهی به خداوند ولو بدون ساختار نماز و طهارت و … در اوقات نماز صحیح

شمرده شود. این مثال اصطلاحا کاریکاتوری بود اما نشانه هایی از همین خطر را امروز واقعا میتوان مشاهده نمود.

ایده مذکور به این حالت نیز شباهت هایی دارد !

چیزی که میان نتیجه آن نوع برداشت از فقه با اهل قیاس و منکرین شریعت، تفاوت جدی ایجاد میکند. بستر فهم حکم الله است. ایده تاثیر جهان بینی و عقل در فقاهت، قصد کنار گذاشتن لفظ مولا را بخلاف اهل قیاس ندارد. بلکه پایه و بستر همان فهم متن محور از احکام است اما زیر سایه جهان بینی و با نصب ابزار عقلانیت بر روی روند استنباط …