نوشته‌ها

نسبت بین “عمومی شدن” دانش و ارتقای آن

امتداد دانش معانی متعددی دارد که یکی از آن ها عمومی شدن، همه گیر شدن و زمزمه شدن سطور دانش رد میان افواه مردم است.
پزشکی مدرن یکی از دانش هایی است که از عمومی شدن و امتداد یافتن به این معنا شدیدا ابا دارد. برای جلوگیری از عمومی شدن، به راه های متفاوتی تمسک میکند. یکی از این راه ها که البته درباره برخی دانش های دیگر هم کاربرد دارد، استفاده از اصطلاحاتی است که کمتر توسط عموم مردم فهم میشود. خاطرم هست که در ایام موسوم به ایام کرونا، یکی از پرستارانی که میخواست نکات بهداشتی را آموزش بدهد، به جای اینکه بگوید دستکش خود را در بیاورید، میگفت دستکش ها را out کنید ! طبیعتا معنای این کلمه را تقریبا همه جمع میفهمیدند اما این رفتار نشان از یک خُلق علمی جاافتاده در میان اصحاب پزشکی مدرن دارد. یکی دیگر از راه های جلوگیری از عمومی شدن دانش این است که هنگام مواجهه با دیگران از تحلیل ها و پشت پرده ها چیزی گفته نشود. مثلا اگر مقاله ای درباره داروهای مفید برای سردرد نوشته میشود به هیچ وجه توضیح داده نشود که این دارو از چه سازوکاری برای درمان سردرد استفاده میکند. بلکه به جایش در انتهای مقاله توصیه کنید که به پزشک مراجعه شود !
در مقابل، دانش طب سنتی معمولا خُلقی متفاوت دارد. هم تمام پشت پرده تخصصی را تا جایی که میتواند برای مخاطب توضیح میدهد. هم مخاطب را دخیل در ساختن دارو میکند. هم سعی میکند از اصطلاحات فوق العاده ساده استفاده کند.
در میان علوم رایج حوزوی هم میشود مثال هایی ذکر کرد :
علم فقه معمولا اصطلاحات ویژه ای دارد که حتی در عمومی ترین لایه ان یعنی رساله توضیح المسائل هم ، مانع فهم عموم مردم است ! انتظاری هم که از فقها می رود ارائه نسخه است نه توصیح روند اجتهادشان !
در مقابل علم عرفان، مفاهیمی را مطرح میکند که حتی نوجوان یا حتی غیر مسلمان هم با آن ارتباط میگیرد. همچنین قصد دارد مخاطب را تا اعلی علیین بالا ببرد و اصلا نمیخواهد او را در یک لایه متوقف کند.
( البته این مقایسه ها دقیق نیست و در مواردی میتوان خلاف اینها را هم نشان داد )
به نظر می رسد این مسئله، یعنی مسئله ” جلوگیری از عمومی شدن دانش ” یکی از عوامل مهم توسری خوردن خود دانش و توقف و درجا زدن آن دانش است.
چرا که اگر اصحاب دانش دائما با نسخه دادن و انتقال فتوا خوش باشند و کارویژه خود را همین بپندارند، دائما از عالم شدن عموم مردم ترس دارند. چرا که ان وقت همه میتوانند همین کار را بکنند. اگر پزشکی به کوچه و بازار بکشد دیگر کسی نسخه آقای دکتر را نمی خرد. اگر فهم فتاوای علما کوچه و بازاری بشود کسی به عالم اصطلاحات فقهی مراجعه نمیکند.
نباید از این اتفاق ترسید. این اولین نقطه رشد علم است. اینجاست که ان دکتر و آن فقیه به جای نقل فتوا و کتابت نسخه مجبور خواهند بود بروند سراغ کارویژه اصلی خودشان ! یعنی ارتقای آن دانش، پیش بردن آن دانش و بالتبع بهبود و تعالی زندگی مادی و معنوی انسان . همان چیزی که این دانش ها برای آن وضع شده بودند.
البته بین این دو حالت ( عمومی شدن دانش و ارتقای کیفی + خصوصی ماندن دانش و درجا زدن کیفی ) یک حالت دیگری هم وجود دارد که در آن میتوان ترکیب نسخه نویسی و ارتقای طب یا ترکیب رساله گویی و ارتقای فقه را مشاهده کرد. این حالت اقدام پژوهی نام دارد. به نطر میرسد این حالت متعادل از دو طرف بهینه تر و ممکن تر باشد.

رویای پرواز – در نسبت گیری انسان با قواعد طبیعت

میلیون ها نفر روی زمین زندگی کرده اند که نه اسم جاذبه را شنیده اند و نه حتی ۱۰ دقیقه درباره آن مطالعه کرده یا مطلب شنیده اند. اما هیچکدام از آنها انتظار نداشته که بتواند بعد از پریدن روی هوا بماند یا پرواز کند !

اما همواره هوس پرواز یا روی هوا معلق ماندن در میان همه انسان ها وجود داشته است. پرواز پرندگان همیشه برای انسان حسرت برانگیز بوده است. کیست که از چنین اتفاق رویایی استقبال نکند ؟
تلقی اول آن است که :
مردم بعد از استقبال از این رویا دو دسته میشوند : آنها که خود را مقهور قواعد طبیعت میدانند و بخاطر سنگینی و پر نداشتن، تن به بی پروازی میدهند. و آنها که انسان را قادر به غلبه بر قوانین طبیعت میدانند. این دسته دوم هستند که هواپیما را اختراع میکنند !

این تلقی غلط است. پذیرفتن این تلقی انسان را به وادی بی اعتمادی به قواعد طبیعت و سنت های الهی میکشاند. یک عزت نفس واهی و ی غرور پوچ برای انسان درست میکند. سرکشی بی هدف را نتیجه میدهد.
کسی که چنین تلقی را بپذیرد وارد دریای حماقت شده و حتی ممکن است هزاران بار اراده کند که بپرد و روی هوا بماند و سپس از اینکه بر طبیعت غلبه نکرده متعجب هم بشود !

تلقی صحیح احتمالا این است که مردم بعد از رویارویی با رویای پرواز سه دسته میشوند :
دسته اول خود را بدون بال و پر و سنگین و زمینی می بینند و معتقدند قواعد طبیعت حکم میکند که من پرواز نکنم.
اینها قواعد طبیعت را درست نشناخته اند و در بستر آن عمل نکرده اند.

دسته دوم کسانی اند که معتقدند میتوانند بر قواعد طبیعت غلبه کنند و سپس راهکاری برای پرواز پیدا میکنند و هواپیما اختراع میکنند.
اینها قواعد طبیعت را کامل نفهمیده اند اما در بستر آن حرکت نموده و از آن استفاده های زیاد برده اند.

دسته سوم اما کسانی اند که همین توان اختراع هواپیما که در دست انسان است را بخشی از قواعد طبیعت و بلکه یکی از اساسی ترین سنت های الهی میداند و برای آن تحلیل دارد و اگر نسبت به همه قواعد و سنن طبیعت آگاهی داشته باشد، میتواند برای اصل استفاده از آن و کیفیت استفاده از آن تصمیم متناسب بگیرد.

از منظومه فکری تا چرخه عملی !

مقام معظم رهبری در 14 مهر 1389 در دیدار با نخبگان ، در جهت پیشرفت علمی کشور و در ضمن نکات متعدد ، نکته ای را به شرح زیر باین نموده اند :

آنچه در کشور لازم است و میتواند موقع و جایگاه علمی کشور را به طور شایسته و افتخارانگیز به ما نشان دهد که بالا رفته، وجود یک چرخه‌ی علمىِ کامل است.
در همه‌ی بخشها یک چرخه‌ی به‌هم‌پیوسته‌ی مهمی از انواع دانشهائی که مورد نیاز کشور است، باید وجود داشته باشد تا اینها هم‌افزائی کنند و به کمکِ هم بیایند.
یک مجموعه‌ی کامل علمی در کشور بایستی به وجود بیاید؛ این هنوز نشده. این جزیره‌ها بایستی به طور کامل به هم متصل شوند، یک مجموعه‌ی واحد تشکیل شود؛ به هم کمک کنند، همدیگر را پیش ببرند، هم‌افزائی کنند، راه را برای جستجو و یافتن منطقه‌های تازه‌ی علمی در این آفرینش وسیع الهی باز کنند؛

به نظر میرسد این اندیشه که سعی در همساز نمودن تکه های متفرق از یک کل دارد، همان اندیشه ایست که به دنبال فهم و ارائه طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن است. بلکه همان اندیشه ایست که در پی فهم و ارائه وحدت قرآن و برهان و عرفان است.
اما تفاوتی که در دو مثال اخیر ( طرح کلی و قرآن برهان عرفان ) با بیان ایشان در باب پیشرفت علمی وجود دارد ، ساحت طرح این اندیشه است.
اندیشه انسجام گرا و منظومه گرا ، در ساحت نظر ، به واژه هایی مانند منظومه و طرح و مجموعه ترجمه میشود.
حال آنکه همین اندیشه در ساحت عمل عنوان چرخه را به خود میگیرد.

منظومه فکری ( که این هم اتفاقا مورد تاکید آقا هست ) همه تکه های فکر را جمع آوری میکند و همه را در یک نسبت دو طرفه با همدیگر نشان میدهد.

چرخه نیز اولا همه اعضا را به رسمت میشناسد و سعی میکند هرآنچه در مسیر هدف چرخه ( که در مثال پیشرفت علمی است) مطرح است را در بر بگیرد.
ثانیا برای تمامی این اجزا فعل و انفعال تعریف کند. به گونه ای که هم تغذیه بشود و هم تغذیه بکند، هم اثر بگذارد و هم اثر بپذیرد. به عبارتی تمام اجزا را در کار همدیگر تعریف میکند.

همان گونه که منظومه نظری موجب توفیق نظری میشود، یا چرخه عملی توفیق عملی یا پیشرفت حاصل میشود.