نوشته‌ها

✅جایگاه عقلانیت فردی؛ خرد جمعی و شورای فکری در اندیشه اسلامی کجاست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

?با توجه به آموزه های اسلامی به نظر میاید هر کدام از این موارد جایگاه و اهمیت مخصوص به خود دارند و اثبات هرکدام دلیل بر نفی دیگری نمیباشد

?به عبارت دیگر در برخی آیات و روایات به عقلانیت فردی و توجه به تفکر و عقلانیت افراد در تعیین سرنوشت خود و جامعه تاکید شده است تا جایی که یک لحظه تفکر ورزیدن که ناشی از عقلانیت است را معادل 70 سال عبادت دانستند که خود نوعی نخبگی اصیل محسوب میشود

?از سویی دیگر در برخی مطالب دیگر به استفاده از خرد جمعی توصیه شده است که لازمه ماندن در صراط حق میباشد و با صیغه جمع همچون افلا تعقلون به دنبال احیای حرکت جمعی عقلانی مییباشد

?در برخی آیات و روایات دیگر نیز به مسئله شورا و مشورت توصیه اکید شده است

⬅️نتیجه اینکه در ساحت فردی هرکدام از این موارد وزن مخصوص به خود دارند اما در ساحت اجتماعی و شیوه حکمرانی قاعدتا توجه به سمت استفاده حداکثری از عقول بشری میباشد که به نوعی منجر به خرد جمعی و مردم سالاری دینی در عرصه اجتماعی میشود

@mojtaba_amiri

توضیحی در باب نسبت ولایت فکری و پایگاه فکری

همواره یکی از مباحث پر دامنه بحث ولایت، گستره ولایت بوده است. ولایت که مشتمل بر معانی مودت، معیت و اطاعت می باشد در حیطه عمل و فعل معنای آن واضح می باشد. به عبارت دیگر اطاعت در عمل معنای واضحی دارد اما اطاعت فکری آیا معقول و وجیه است؟ آیا اطاعت فکری به تعطیل عقل و اشعری گری منجر نمی شود؟

جهت توضیح بیشتر این چالش به دو نمونه یادداشت در این باب از دو بزرگوار اشاره میکنم:

یادداشت اول:

⬅️سیاهه‌ای در نقد ولایت‌بسندگی➡️

◀️مشکل دوستانی که هر بحثی پیرامون انقلاب یا حتی غیر آن را به سخنی از حضرت آقا منتهی می‌کنند پدیده‌ای ست به نام «ولایت‌بسندگی». حتی یادم هست در مباحثات حوزوی‌مان برخی فراماسونر بودن یا نبودن سیدجمال‌الدین اسدآبادی را منتهی کردند به بیانی از حضرت آقا و همان را فصل الخطاب خویش گرفتند! ولایت‌بسندگی امروز پرده‌ای ست که میان چشمان بسیاری از دلسوزان انقلاب اسلامی و حقایق انقلاب و جهان حائل شده است.

?وقتی با این دوستان بحث می‌کنیم که وضعیت انقلاب بسیار نگران‌کننده است و باید فکری اساسی برای آن کرد، سریعا جمله‌ای از آقا می‌آورند که وضعیت بسیار خوب است و شما خلاف آقا حرف می‌زنید. به آن‌ها می‌گوییم نظام اسلامی از حقیقت انقلابی خویش تهی شده‌است و این بزرگترین خطر است برای او، می‌گویند آقا چنین نظری ندارند، شما بیشتر می‌فهمید یا آقا؟
?وقتی با آن‌ها بحث می‌کنیم که فلان نهاد و فلان زیرمجموعه، فساد‌های فراوان دارد و خود به عینه این فسادها را دیده‌ایم، پاسخ می‌دهند یا حرفتان این است که آقا این فسادها را نمی‌دانند پس یعنی ایشان را به عدم کفایت متهم می‌کنید، و یا حرفتان این است که آقا این فسادها را می‌دانند که در این صورت یا ایشان مصلحتی در عدم رسیدگی به آن می‌بینند که جایگاه شما تشخیص چنین مصلحتی نیست و یا ایشان فاسد هستند که در این صورت شما ولی فقیه عادل را به فساد متهم کرده‌اید و از دایره ایمان خارج شده‌اید!
?وقتی به آن‌ها می‌گوییم شورای نگهبان و بسیاری نهادهای مقدس دیگر نظام اشکالات اساسی دارند و باید راهی برای اصلاح اشکالات آن‌ها در یک فرایند عقلانیت جمعی وجود داشته باشد، برآشفته می‌شوند و می‌گویند آقا این‌همه از شورای نگهبان دفاع کرده است و منتقدین آن‌ را ضدانقلاب معرفی کرده است پس شما هم اگر نگوییم چنین هستید دست کم در پازل ضدانقلاب بازی می‌کنید.
?وقتی به آن‌ها می‌گوییم حضرت آقا نیز با همه‌ی عظمتی که دارند، بالاخره یک انسان‌اند و نمی‌توانند به همه‌ی مسائل فکر کنند و به همه‌ی امور رسیدگی کنند؛ پس باید دست کم در حیطه بیانات غیرالزامی ایشان فضا را برای اندیشه و عمل اشخاص باز گذاشت. سریعا گاردی بسته به خود می‌گیرند و می‌گویند اینطور که نمی‌شود جامعه را اداره کرد و کسی که حرفی حتی روی بیانات غیرالزامی آقا داشته باشد از دایره‌ی حزب الله خارج است.

◀️خلاصه با این جماعت محترم بر سر هیچ «حقیقتی» نمی‌توان گفتگو کرد چراکه چنان ایدئولوژی زده هستند که ارزش حقیقت‌جویی -که یک ارزش بنیادین انسانی ست- برایشان رنگ باخته است.
◀️متاسفانه ما همان‌طور که روی دیگر آرمان‌های انقلاب ۵۷ به درستی اندیشه نکرده‌ایم، بر همین مقوله ولایت فقیه و حدود و ثغور اجتماعی آن نیز -به بهانه‌ی اینکه حضرت امام و حضرت آقا بیاناتی داشته‌اند- نیاندیشیده‌ایم. این عدم اندیشه و کمبود بیانات قوی، باعث شده‌است عده‌ای برای تثبیت قدرت خویش، پدیده‌ی ولایت‌بسندگی را در جامعه‌ی ایمانی و انقلابی ترویج کنند تا به واسطه این حقیقت‌گریزی و اخباری‌گریِ جدید، حقیقت کارهای آن‌ها مشخص نشود!

?ولایت‌بسندگی یعنی تمام آن حقایقی که انقلاب اسلامی مبتنی بر آن‌ها پدید آمد را فراموش کن و خود را به نفهمی آن‌ها بزن. چراکه در هرصورت این تو نیستی که مُدرِک حقایق انقلابی بلکه تنها مُدرک حقیقی، ولی‌فقیه است و این ادراک از بالا به پایین جریان پیدا می‌کند. پس گوشت را به این نظامِ هرمیِ فهم بسپار.
?ولایت‌بسندگی یعنی ولایت فقیه -که در حقیقت خویش پدیده‌ای برای تنظیم امورات عملی عندالتعارض است- را تبدیل کن به آن ولایتی که الله تبارک و تعالی به واسطه‌ی آن، حقایق را به بندگان خویش می‌رساند.
?ولایت‌بسندگی یعنی عقلانیت جمعی -که رکن اساسی حرکت سلیم جامعه‌ی ایمانی در عصر غیبت است- را کنار بگذار و همه‌ی امور را به عقل یک نفر احاله بده! یعنی برای عقول تمامی انسان‌ها در بهترین حالت، شأن تذییل تحت عقل فقیه قائل شو! و چه بد کفران نعمتی ست این کار.
?ولایت‌بسندگی یعنی پدیده ولایت که برای تحقق غرض اصلی شریعت -یعنی رشد و تکامل عقول انسان‌ها- جعل شده است را تبدیل کن به اصلی‌ترین مانع تحقق این غرض!
?ولایت‌بسندگی یعنی خویش را از نعمت رجوع و تلاش برای فهم آزادانه‌ی قرآن و منظومه‌ی روایات محروم کردن. یعنی بر خلاف مشی قطعی اسلام و تمسکا به سبیل احبار و رهبان، فاصله‌ی علما را بین خویش و فهم راستین قائل شدن. یعنی شأن علما را از شأن متعمق در دین به شأن منحصرکننده‌ی فهم دین تغییر دادن.

یادداشت دوم:

?سوالاتی از جریان ولایت‌گرا و یک هشدار

فایل مناظره بین آقای دخانچی و مهدیان درمورد تقابل عدالت‌گرایی و ولایت‌گرایی را شنیدم و به نظرم حاوی نکات خوبی بود. اما من به دو دلیل بحث فکری و نظری با جریان ولایت‌گرا را بی‌ثمر می‌دانم:
قبل از ورود به بحث بگویم که من ولایت‌گرایی را در این نظام یک جریان کوچک و محدود با امکانات نامحدود می‌شناسم. پس منظور از این جریان، هرکس که معتقد به نظام و ولایت فقیه باشد، نیست. در انتهای مطلب بهتر مشخص می‌شود منظور چه کسانی هستند.

1️⃣ دلیل اولم این است که مبنای معرفت‌شناختی این جریان، “شرعی” (در مقابل عقلی) است. در فضای اسلامی به جریانی در اهل سنت نزدیک هستند که حسن و قبح را شرعی می‌دانند؛ و در معرفت‌شناسی غربی به جریانی نزدیک‌اند که بنای معرفت و معیار صدق را بر گزاره‌های پایه اثبات‌ناپذیرِ غیرقابل خدشه می‌گذارند.
در عالم اسلام جریان شیعه را که مقابل این جریان است، “عدلیه” می‌نامند. “عدل” در اینجا بیش از اینکه یک مفهوم اقتصادی باشد، یک مفهوم معرفت‌شناسی است. به معنای این است که شیعه باور دارد حسن و قبح ذاتی و عقلی است. به همین دلیل “عقل” جز منابع اجتهادی شیعه است و به همین دلیل “عدل” جز اصول دین و اعتقادات در شیعه است.
برخی متفکران نواندیش اهل سنت مثل فضل الرحمن وقتی که درمورد دلایل افول علم در اسلام بحث می‌کنند، می‌گویند جریان عقل‌گرایی بعد از شافعی و حنفی و حنبلی، در بخش عمده‌ای از عالم اسلام از بین رفت و فقط در میان شیعیان ادامه پیدا کرد.
حسن و قبح ذاتی و “عدل” به شیعه اجازه می‌دهد در مورد همه چیز عقلانی فکر کند، در آن تردید کند، زیرسوال ببرد و بعد بنای مجددی را بسازد. و البته لازمه آن مطالعه گسترده و عمیق در منابع مختلف است.
آقای مهدیان در این مناظره مضمون مثال معروف “تخت پروکروستس” که مربوط به افسانه‌های یونان است را به عنوان مثالی از کلام “مقام معظم رهبری” نقل می‌کند. مهم این نیست که ایشان با این مثال در منابع ادبیات و فلسفه آشنا نیست. مهم این است که هر اندیشه و تفکری اگر از مجرای کلام مقام معظم رهبری نگذرد، نه تنها صادق نیست، که شایسته مطالعه نیست. مثل عضو کمیسیون فرهنگی مجلس نهم که از او پرسیده بودند فیلم خوب از نظر شما چه ویژگی دارد؟ و او گفته بود فیلمی که مقام معظم رهبری می‌پسندند!

جوهره هر کدام از متون تقابل عقلانیت و رشد عقلانیت و ولایت می باشد. این چالش از آن رو صورتی بغرنج می گیرد که عده ای عافیت طلبی و سهل اندیشی خویش را می خواهد پشت ولایت پنهان کنند؛ به دیگر بیان نمیخواهند زحمت مضاعف کسب آگاهی و اندیشیدن را بر خود هموار ساخته و خود را به گرداب تعب و تحیر تفکر بیندازند از آن رو بدون آنکه به پرسشی رسیده باشند و مسئله ای داشته باشند پشت خروار خروار جملات رهبری پنهان می گردند.

اما مهم آنست که باید بدانیم در هر جمعی رهبر و امیری لازم است که سخن او فصل الخطاب باشد تا امکان حرکت منتفی نگردد. فهم رهبر و ولی جامعه فهم معیار است اما بدین معنا نیست که دیگر افهام محترم نیست.

همچنین اگر یک فهمی از همان پایگاه فکری فهم رهبر و ولی جامعه برخاسته باشد معتبر خواهد بود و می بایست به رهبر و ولی جامعه عرضه گردد تا او نیز در معرض تضارب آرای معتبر نیز قرار گرفته و برترین سخن و فهم را برگزیند.

ولایت در فکر بدین معناست که جامعه ایمانی نیازمند پایگاه فکری می باشد. جامعه ایمانی نباید بدون سرپرست و قیّم فکری در میان گردباد و تندباد و امواج دهشتناک افکار و افهام مسموم قرار بگیرد. ما قرآن و سنت را پایگاه فکری خویش میدانیم که تمسک بدیشان ما را از گرداب ضلالت می رهاند.

امروز مکتب امام برترین تقریر از قرآن و سنت است که ما را ما کرد و ما را حیات بخشید و حیات ما را به قیام علیه شرق و غرب مرصع گردانید.

کسی که پایگاه فکری خویش را رها سازد هر چند گمان کند که آزادی اندیشه را یافته اما باید بداند که گرفتار ارباب متفرق فکری خواهد شد.

رابطه فقه و واقعیت ( 3- خطرات )

گفته شد که رابطه میان انسان مکلف و خداوند متعال همانند رابطه عبد و مولای عرفی است و در این فضا ما موظفیم از تصلب روی لفظ مولا دست برداشته و با هر ابزاری به سمت فهم غرض مولا و حکم واقعی او حرکت کنیم.

اما این ایده علی رغم وسعتی که در فقاهت ایجاد میکند و تقربی که به حکم واقعی مولا و سعادت حقیقی تابع آن پدید می آورد، خطرهایی نیز دارد !

  1. قیاس !

برخی فقهای اصلی اهل سنت مانند ابوحنیفه بخاطر محدودیت متون نسبت به افعال مکلف و بعضی مسائل دیگر به رای و قیاس و استحسان  ومانند اینها روی می آورند و تصلب روی متون مقدس را کنار میگذارند. مقصود و مصلحت مد نظر شارع در یک حکم را تشخیص داده و آن را محور قرار میدهند نه خود لفظ را ! همچنین خود را مختار میدانند احکامی که در مسیر نیل به مصلحت مقصود شارع یا دوری از مفسده مقصود شارع است جعل کنند.

ایده ای که در یادداشت اول مطرح شد از جهاتی به نظرات اهل قیاس شباهت دارد و میدانیم که این رویکرد مورد نهی جدی اهل بیت (ع) قرار گرفته است.

  1. رها کردن شریعت

در امتداد همان رویکرد اهل قیاس، ممکن است کار به جایی برسد که اساسا متون مقدس ار اعتبار و ظاهر اولیه خود  ساقط شوند و صرفا مصالح و مفاسدی که شناسایی شده است محور قرار بگیرند. مثلا مصلحت نماز در ایجاد توجه به خداوند تصویر شود و در نتیجه هر نوع توجهی به خداوند ولو بدون ساختار نماز و طهارت و … در اوقات نماز صحیح

شمرده شود. این مثال اصطلاحا کاریکاتوری بود اما نشانه هایی از همین خطر را امروز واقعا میتوان مشاهده نمود.

ایده مذکور به این حالت نیز شباهت هایی دارد !

چیزی که میان نتیجه آن نوع برداشت از فقه با اهل قیاس و منکرین شریعت، تفاوت جدی ایجاد میکند. بستر فهم حکم الله است. ایده تاثیر جهان بینی و عقل در فقاهت، قصد کنار گذاشتن لفظ مولا را بخلاف اهل قیاس ندارد. بلکه پایه و بستر همان فهم متن محور از احکام است اما زیر سایه جهان بینی و با نصب ابزار عقلانیت بر روی روند استنباط …