نوشته‌ها

تحول سازوکار فرهنگی

در یادداشت «معنای فرهنگ در سخنرانی ۰۶_۰۶_۱۴۰۰ رهبری» عرض شد که به نظر می رسد فرهنگ در این بیان رهبری، فرهنگ خاص باشد و لذا منظور از تحول ساختار فرهنگ، تحول دستگاه های متولی فرهنگ به معنای خاص است.
لکن اگر به صورت عام به فرمایشات ایشان رجوع شود و بحث فرهنگ را به صورت کلان در نظر ایشان مشاهده کنیم متوجه می شویم که احتمالا منظور ایشان اولا فرهنگ به صورت عام است و ثانیا منظور از تحول ساختار فرهنگی، تحول سازوکار فرهنگ و مهندسی فرهنگی است.
اگر به فرض منظورشان تحول سازمان های فرهنگی باشد نیز تحول سازمان های فرهنگی به شکل مطلوب بدون تحول سازوکار فرهنگی کشور و تحول تراز بروزات فرهنگی و نخبگانی در عرصه فرهنگ و آوردن تراز کنش های فرهنگی از سطح فرهنگ خاص به فرهنگ عام و سرانجام مهندسی فرهنگی کشور، امکان پذیر نیست. بدون اینکه تراز فعالیت فرهنگی مان را تغییر دهیم بر چه اساسی و به چه هدفی میخواهیم سازمان های فرهنگی را متحول کنیم؟ اصلا اشکال چیست که میخواهیم برای رفع آن سازمان ها را متحول کنیم؟ به چه سبکی متحول کنیم؟ چرا ادغام کنیم؟ چرا ادغام نکنیم؟ اساسا این تغییر ساختار ها تحول فرهنگی را رقم می زند یا صرفا تغییراتی را رقم میزند؟

در خود این بیانات نیز می توان شواهدی یافت که منظور صرف بازسازی سازمان های فرهنگی نیست. از جمله اینکه در ابتدا میفرمایند: «بنیانی باید حرکت بشود در عین حال برخاسته ی از اندیشه و حکمت باشد» و بعد مثال هایی میزنند از جمله: (اسراف – تقلید کورکورانه – سبک زندگی – زندگی تقلیدی، تجملاتی و اشرافیگری ) و بعد هم از «فرهنگِ حاکم بر ذهنها» به عنوان نقطه ای که این مشکلات را ایجاد می کند، سخن می گویند. بعد از آن دعوت به مقابله و مبارزه بی رودربایستی با فساد اخلاقی می کنند. و راه درست مبارزه را حمایت از حرکت های صحیح و ایستادن در مقابل حرکتهای غلط می دانند.

لذا میتوان نتیجه گرفت که منظورشان اعم از تحول سازمان های فرهنگی است و منظور تحول سازکار فرهنگی است که تحول سازمان ها را نیز شامل میشود.

معنای فرهنگ در سخنرانی 06-06-1400 رهبری

در یادداشت قبل عرض کردم که فرهنگ در دو معنا استعمال می شود، فرهنگ عام و فرهنگ خاص. توضیح دادم که فرهنگ به معنای خاص است که قسیم سیاست و اقتصاد است. در این معنا فرهنگ جنس قسمتی از فعالیت های اجتماعی را مشخص میکند لذا در اینجا بیشتر از ترکیب «کار فرهنگی» استفاده میشود لکن فرهنگ عام فرهنگی است که به عنوان یک رویکرد در نظر گرفته میشود، نه جنس فعالیت های خاصی که قسیم اقتصاد و سیاست باشد. بلکه رویکردی است که در میتواند بر بسیاری از فعالیت ها حاکم باشد.

لذا در سخنرانی 06-06-1400 با توجه به قرائن متصل در کلمات مقام معظم رهبری، به نظر می رسد منظور ایشان از «فرهنگ» در «تحول ساختار فرهنگ»، فرهنگ به معنای خاص است. زیرا ایشان ابتدائا مسائل کشور را اولویت بندی میکنند و اولویت اول را اقتصاد و اولویت دوم را فرهنگ معرفی می کنند و بعد به توضیح هریک از این اولویت ها و کاری که باید در رابطه با آن انجام شود می پردازند.
می فرمایند: « اولویّتهایی هم در کار کشور هست که من یک اشاره‌ای میکنم که این اولویّتها را بایستی به اولویّت بودنش توجّه داشت و دنبال کرد، که شاید مهم‌ترینش مسئله‌ی اقتصاد است و بعد مسئله‌ی فرهنگ و رسانه و علم است که اینها اولویّتهای اساسی کشور است.»
و بعد در توضیح اولویت فرهنگ می فرمایند: « در مسئله‌ی فرهنگ و رسانه، به گمان بنده، ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد.»

تقسیم مسائل کشور به اقتصادی و فرهنگی نشانه این است که ایشان فرهنگ به معنای خاص را در اینجا اراده کرده اند. از طرفی عطف فرهنگ به رسانه و علم نیز نشانه دیگری بر این است که فرهنگ به معنای خاص مراد است. از طرفی به تحول ساختار فرهنگی اشاره دارند که متولی تحول ساختار فرهنگی به معنای خاص می تواند دولت محترم باشد. والا در فرهنگ به معنای عام مجموعه ای از سازمان ها و غیر سازمان ها دخیلند، هرچند که دولت نیز دخیل است. لذا این نیز می تواند مویدی بر این نکته باشد که فرهنگ به معنای خاص مراد است( هرچند قابل خدشه است.)
لذا از مجموعه این قرائن به نظر می رسد که مراد ایشان در این سخنرانی فرهنگ به معنای خاص است.
?

فرهنگ عام و فرهنگ خاص

در عبادت بودن یا نبودن یک عمل و یا رفتار یک الگوی مفهومی می‌توان تصور کرد؛ یکبار عبادت به معنای عام داریم و یک بار عبادت به معنای خاص. در عبادت به معنای عام هر رفتار و فعلی اگر دارای حسن فاعلی و حسن فعلی باشد، با تغییر نیت می‌تواند داخل در عبادات شود؛ از خوردن و نوشیدن و خوابیدن و خرید و فروش گرفته تا اعمالی بالا‌تر چون کمک به هم‌نوع و … این اعمال با وجود آنکه از جانب شارع عبادت شمرده نشده است، با الهی کردن نیت، می‌توان و بلکه باید جزو عبادیات به شمار آورد؛ البته بعضی از این مثال‌ها در برخی مواقع به آن‌ها تکیلف شرعی هم می‌شود، مثل وجوب خوردن غذا برای حفظ جان ولی در این مورد هم برای ساقط شدن این وجوب از گردن مکلف، لازم نیست نیت قرب بکند، هر چند می‌تواند نیت کند، ولی این قبیل از جمله توسلیات است و نیازی به نیت قرب ندارد. این می‌شود عبادت به معنای عام.

ولی برخی امور دیگر هستند که توسط شارع به عنوان عبادت شمرده شدند و عبادت بودن آن‌ها به جعل شارع مقدس است و اساسا بدون نیت قرب این موارد محقق نمی‌شود، مثل نماز و یا روزه که رکن نیت در آن اساسی است و در واقع یک امساکی است که باید همراه با نیت باشد. این قبیل عبادیات، عبادیات خاص هستند که شاید بتوان مناط آن را شرط نیت در آن‌ها دانست.

این الگوی مفهومی که در عبادت عام و خاص تصویر شد را می توان به تعریف فرهنگ تسرّی داد؛ ما یک فرهنگ به معنای عام داریم که حتی بسیاری از امور را می‌توان با نگاه‌های فرهنگی داخل در آن کرد؛ به عنوان نمونه تواضع دخیل در فرهنگ عام می‌شود و یا نمونه‌ی دیگر غرب‌زدگی است. غرب زدگی یک فرهنگی است که در اکثر عرصه‌ها در دوران ما وجود دارد، در عرصه‌‌های اقتصادی، در تعلیم و تربیت، در نظامات و سیستم‌های اداری و … و حتی در خود عرصه‌ی فرهنگ هم فرهنگ غرب زدگی وجود دارد. این فرهنگ به معنای عام است.

در کنار آن فرهنگ به معنای خاص هم داریم که اموری است که بالاصالة فرهنگی هستند و نیازی نیست که نگاه خاصی به آن داشت تا آن را فرهنگی دانست؛ به عنوان نمونه کتابخوانی، فیلم و سینما، موسیقی، ادبیات،‌ نقاشی، مجسمه‌سازی، خطاطی و … را می‌توان جزو فرهنگ به معنای خاص برشمرد.