نسبت نوع روایت با احساس آزادی
بسم الله الرحمن الرحیم
در فهم هر مطلب، می توان چندین تقریر از آن داشت. از بین این همه، دو مدل از آن را می خواهیم بررسی کنیم. یکی تقریر در حالت قید، یکی تقریر کمک دهنده.
طبق نگاه فلسفی، همه چیز وجودش واجب است، یا بالذات یا بالعرض. یا به خدای سبحان نگاه می کند که وجودش واجب است بالذات. و یا به من انسان مخلوق نگاه می کند که باز هم وجودم واجب است، اما بالعرض. من هم واجب است که الان موجود باشم، اما به خاطر اینکه علتم محقق شده، و موجود شدن من پس از علتم، ناگزیر است؛ قانونی تخلف ناپذیر است.
از این مطلب که فلسفه به حق به آن رسیده، می توان تقریری داشت که بوی اجبار و قید و بند و عدم اختیار، مشام انسان را پر کند. شاید به همین نحوه تقریر ها بوده که امثال استاد فیاضی و یا فرهنگستان، نقد وارد می کنند. اما در مقابل می توان از همین مطلب به ظاهر حق و پذیرفتنی، تقریری متفاوت هم ارائه نمود. تقریری که نه تنها بوی قید نمی دهد، بلکه حس طراوت و پشتیبانی و حتی آزادی ایجاد می کند. به جای اینکه احساس کنی تو در دام علت ها گرفتار آمده ای، این علت ها هستند که به پشتیبانی تو آمده اند و همه حامی تو بوده اند تا از بین این همه احتمالات عدمی، تو در این باغ جهان حاضر شوی و گوی گرانبهای وجود را به تو اختصاص داده اند. در این تقریر، انسان حس قید ندارد. (یا لااقل به آن میزان نیست.)
پس ما در بحث آزادی، باید از حس آزادی بحث کنیم. و یکی از عوامل مؤثر در حس آزادی داشتن نسبت به عوامل مختلف، نحوه تقریر ما از آن مطلب است.
برای این عنوان، مثال های متنوعی می توان بیان کرد. مثلا یک پرتقال اینجا است. یکبار نگاه می کنیم که چقدر بد است که من هیچ گزینه ای ندارم جز اینکه این پرتقال را بخورم. و من مجبورم که این پرتقال را بخورم، چون به کالری آن نیاز دارم، اگر نخورم از گرسنگی اذیت می شوم، اصلا این پرتقال را آورده اند و از من توقع دارند که این را بخورم. اگر نخورم … اینها همه حس اجبار، توقع، بی اختیاری و بی ارادگی، عدم احترام، … را به ما القا می کند. و یکبار هم می توان اینطور برداشت کرد که چه خوب! این پرتقال نصیب من شد. این پرتقال از کدام شهر، توسط کدام باغبان چقدر به انتظار کشیده شده تا به بلوغ برسد، از خامی درآید، او زحمت کشیده، آن را چیده، بسته بندی کرده، به کامیون دار سپرده، تا به مغازه دار رسیده، دیگری برای من زحمت تهیه و خرید را کشیده، و دیگری آن را شسته و تزئین کرده و در بشقاب قرار داده، تا من استفاده کنم.
تقریر اول قطعا درگیر یک شبهه است. این تقریر دوم، شاید نتواند به شبهه تقریر اول پاسخ دهد، اما با نگاه دیگری که از یک چیز ارائه می دهد، اصلا به گونه ای روایت می کند که هیچ آن شبهه انسان را درگیر نمی کند.
بسیاری مواقع که ما در برخی امور حس آزادی را سلب شده تلقی می کنیم، ناشی از عدم آزادی واقعی نیست، بلکه ناشی از نوع روایت و تلقی ما است. ما با بهره گیری از تقریر های تقییدی، جهان خود را پر از قید تلقی می کنیم. حس آزادی را برای خود محدودتر و کمرنگ تر جلوه می دهیم.
و در آخر، این سؤال خوبی است که ما نهایتا از رهگذر این تلقی ها است که شیء را می شناسیم. به چه گونه ای می توان گفت که واقعا آزادی در یک مورد سلب شده، یا ناشی از تلقی خاص ما است که احساس تقیید و سلب آزادی در یک مورد داریم؟