نحوه توجه به ظرفیتهای حاکمیتی برای تحولات فرهنگی (ناظر به ارائه طرح تحول اداره کل تبلیغات اسلامی قم توسط مدیر کل سازمان تبلیغات قم)
یکی از ایدههایی که در تعلیم و تربیت فتوت برای طلاب دوره کلام انقلابی دنبال میکنیم، شنیدن طرحها و ایدههای اصلاحی افرادی است که مسئولیتهای فرهنگی در کشور دارند؛ در ایام ماه مبارک رمضان امسال در قالب یک جلسه افطار تا سحر، در خدمت مدیر کل سازمان تبلیغات اسلامی استان قم جناب حجت الاسلام و المسلمین شعبان زاده بودیم، و ایشان طرح بحثی که با عنوان «طرح تحول اداره کل تبلیغات اسلامی استان قم» آماده کردهاند و بنا دارند در یک بازه دو ساله از دی ماه 1400 تا دی ماه 1401 اجرا بکنند را استماع و با ایشان مباحثه کردیم.
در یادداشت قبل به تقریر طرح تحول فرهنگی مدیرکل سازمان تبلیغات استان قم و نکاتی در مورد آن پرداختم، در این یادداشت به نقطه تأکید اصلی ایشان و نکاتی در این موضوع خواهم پرداخت.
در مجموع نقطه تأکید اصلی ایشان در ارائهای که با عنوان طرح تحول فرهنگی داشتند، روی یک غفلت مهم که نیروهای انقلاب دچار هستند رفته بود، آن غفلت مهم هم ندیدن ظرفیتهای حاکمیتی برای پیشبرد اهداف فرهنگی است.
ما با وجود اینکه صاحب حکومت اسلامی هستیم، ایدههایی که برای پیشبرد امور فرهنگی در کشور دنبال میکنیم، انگار مال حالتی است که حکومت اسلامی وجود ندارد. طوری کنش میکنیم که انگار نه انگار که حکومت اسلامی این همه ظرفیت برای پیشبرد اهداف فرهنگی درست کرده است.
این همه ظرفیتهای مالی و لجستیک در کشور برای امور فرهنگی تعریف شده است، همه در یک روال اداری قرار گرفته است و به نقاطی که باید برسد نمیرشد، یعنی عملاً با وجود این همه بودجه فرهنگی که در نهادهای مختلف داریم، نیروهای فرهنگیکار! کف صحنه از این بودجهها کمبهره هستند.
حتی بودجههای کلانی که برای اداره کشور دارد خرج میشود فاید پیوستهای فرهنگی مشخصی است، و این پروژههای شهری بدون پیوست فرهنگی عملاً دارد بخش عمده فرهنگ شهرهای ما را تعیین میکند، آن وقت ما از این اثرات بزرگ غافل هستیم و فکر میکنیم میتوانیم با منبر و خطابه فضای فرهنگی شهر را حفظ کنیم!
اما با وجود چشم تیز مدیر کل سازمان تبلیغات استان قم و تمرکزی که بر به میدان کشیدن همه ظرفیتهای فرهنگی قم دارند، نقطه تأکیدی که در بیانشان بود و گزارشاتی که از کارهایی که کردند میدادند، بیشتر به سمت اینکه چه مقدار بودجه را توانستند از ظرفیتهای متنوع فرهنگی که در شهر تعریف شده از اوقاف گرفته تا سازمان فرهنگی شهرداری و … به سمت جریان یافتن در امور فرهنگی هدایت کنند؛ کشیده میشد.
باید پرسید که آیا ورودهای حاکمیتی و چشم دیدن ظرفیتهای حاکمیت برای پیشبرد اهداف فرهنگی صرفاً از زاویه اصلاح ساختاری و تنظیمات مربوط به امور بودجهای رخ میدهد؟ اساساً اگر امروز کل بودجه فرهنگی کشور را به یک نهاد تبلیغی مثل سازمان تبلیغات بدهند، چه کار خواهد کرد؟ آیا مشکل اساسی در عدم استفاده از ظرفیتهای حاکمیتی عدم توازن بودجههای حاکمیتی برای امور فرهنگی است؟ اگر کل کارهای مربوط به امور فرهنگی حاکمیتی را به دست نیروهای انقلابی بدهند، ظرفیتهای حاکمیت به استخدام اهداف فرهنگی انقلابی در خواهد آمد؟ همین ساختارها و ادارات عریض و طویلی که ساخته شد هم سازندهها و هم گردانندهها نیروهای انقلابی اوایل انقلاب بودند؛ چه تضمینی هست که مثلاً با کنار زدن این افراد که البته هنوز خیلیهایشان انقلابی هستند، ظرفیت ساختاری حاکمیتی در جهت مثبت امور فرهنگی قرار خواهد گرفت؟ اساساً سوال مهمتر این است که آیا ساختارهای موجود میتوانند تحول فرهنگی ایجاد کنند که حالا بخواهیم با هدایت کردن بخشی از بودجههای آنها تحول فرهنگی ایجاد کنیم؟ ساختارها و اساساً حاکمیت هیچ وقت از درون خود اصلاح نمیشود، همیشه حفظ وضع موجود جزو منافع کسانی است که در ساختار دارای جایگاهی هستند؛ شما اگر بخواهید همین ساختارهای موجود را در جهت انقلابی شدن حرکت بدهید باید بتوانید یک هویت انقلابی که ابتدا یک هویت نخبگانی است و سپس یک دامنه مردمی پیدا میکند در بیرون از این ساختارها درست بکنید که آن هویت انقلابی و آن اراده عمومی انقلابی بتواند فشار بیاورد تا این ساختارها از بیرون اصلاح شوند. به عبارت بهتر ساختار حامل یک اراده است، تا آن اراده تغییر نکند ساختار تحول اساسی پیدا نخواهد کرد، برایند ارادههای درون ساختار هم همیشه در جهت حفظ وضع موجود هستند؛ پس باید شما بتوانید یک اراده متفاوتی بیرون ساختارها پدید بیاورید و بعد آن اراده متفاوت مثل سیلی بیاید ساختارها را متناسب با جهت میل و اراده خود متحول کند.
به عبارت بهتر برای اصلاح ساختارهای حاکمیتی و بهرهمند شدن از ظرفیتهای حاکمیتی برای تحول فرهنگی راهحل تمرکز بر خود این ظرفیتهای حاکمیتی نیست، شما باید بتوانید با گفتمان سازی یک فکر و هویت و اراده متفاوتی را در بیرون ابتدا در لایهی نخبگانی و سپس عمومی شکل بدهی، تا این امت وسط و دامنه مردمیِ آن بیاید و چون سیلی این ارادههای منجمد ساختاری را با خود ببرد.
همچنین خیلی از نرسیدن حرفهای انقلابی در لایه ظرفیتهای حاکمیتی ناشی از سیطره و تسلطی است که تمدن غرب بر جهان دارد، و پارادایم حاکم آن به واسطه تربیت شدن مدیران ما در علوم انسانی غربی بر همه ساختارهای ما سایه افکنده است. اگر بخواهیم ساختارهایی که در کشورهای تحت استعمار در دوران استعمار غرب، دارای یک دولت مدرن فشل و مسموم و استعمار زده شدهاند و همچنان ما گرفتار این نکته هستیم، را به سمت ساختارهایی که حامل ارادههای انقلابی هستند سوق بدهیم باید توجه کنیم که این مشکل تمدنی را چطور میخواهیم حل کنیم؟ صرفاً با یک نگاه ساده سازی شده که برویم و ظرفیتهای حاکمیتی را برای تحول فرهنگی ببینیم و به استخدام در بیاوریم، و نگاهمان هم در جهتدهی به بودجهها و نهایتاً تدوین برخی پیوستهای فرهنگی برای عملیاتهای حاکمیتی تأثیر گذار در سرنوشت فرهنگی شهرها و روستا باشد، که در کلان خود نمیتواند اثر پایداری داشته باشد و تحولی در عرصه فرهنگ را رقم بزند. باید به فکر مبارزه با این حاکمیت و سیطره تمدنی رقیب باشیم و این نیز عرصههای پیچیده و متنوعی دارد که یکی از مهمترین آنها توجه به همین شکل دادن به یک اراده متفاوت که هویت متفاوتی را رقم خواهد زد، و انسانهای جامعه تو دیگر با یک ذهن استعمارزده طرح و نقشه نمیریزند و یک انفعال تمدنی در مقابل غرب در خود احساس نمیکنند، که هر چه فضای فرهنگی رقیب تو گفتمان کرد همان را در پیش بگیرد.
عقیل رضانسب
#یادداشت_313