عدالت فعال یا عدالت منفعل⁉️

#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#حق_برابر_انسان‌ها_در_رابطه_با_نعیم_جهان
#علی_اکبرنژاد
#یادداشت_12 (بخش۱)
#جلسه_149
#جلسه_151

✅عدالت فعال یا عدالت منفعل⁉️

عدالت‌خواهی اگر با عقلانیت همآوا نشود، درکی از موضع و چگونگی اقامه عدالت نخواهد داشت و اگر با معنویت همسو نگردد، ملتزم به راهبرد کسب عدالت نخواهد شد و اصلا انسانی در قد و قواره عدالت اسلامی ارائه نخواهد داد ؛ چرا که یا رادیکالیسم در پیش می‌گیرد و شریعت را در بند انگاره‌های ذهنی خود تعریف می‌کند، و یا غیر اولویت‌ها را مقدم داشته و ظلم آشکار و موثر را کان لم یکن می‌انگارد.

در این جاست که می‌توان یک دوگانه‌ی مفهومی را انتزاع کرد: عدالت فعالانه یا منفعلانه؟

#عدالت_منفعلانه هر گونه برابری در بهره‌مندی را مصداق عدالت می‌پندارد، و بدون نگرش به ظرفیت‌ها و استعدادهای گونه‌گون انسان‌ها هر امکاناتی را بی‌حد و حصر و منطق مشخص برای همه به طور یکسان می‌خواهد. هرچند در عمل چنین امری قابل تحقق یا اصلا منطقی نباشد، اما برخورداری یکسان به هر قیمتی را، آرمانی عدالتخواهانه برای قشر مستضعف می‌پسندد.
چنین عدالتی کاملا این امکان را دارد که در منطق لیبرال جانمایی کند. اما نه در لباس یک عنصر هم‌سو و هم‌راه، بلکه در قامت یک مفهوم معارض با انگاره‌های لیبرالیسم؛ که با نمایش یک آلترناتیو مطلوب و امیدبخش، معترضان و قربانیان تمدن مدرن را که دلزده و خسته از خصوصی‌سازی امکانات، منفعت‌ها و توانمندی‌ها هستند، ارضا کند.
چه بسا رویکردهای فمینیستی که توهم برابری زن و مرد در احکام و حقوق را دارند، نیز نشأت گرفته از یک نوع عدالت منفعلانه باشد.
حتی در برخی تجمعات آزادی‌خواهانه در جوامع مدرن، که تجلی‌گاه شخصیت جامعه تراز لیبرالیسم است، نیز دغدغه‌ی نوعی عدالتخواهی پررنگ است.
اعتراض به تبعیض نژادی، فساد سیتمی، جنگ ‌طلبی سردمداران، ظلم به زنان، ثروت یک درصدی‌ها و… هرچند ریشه‌هایی در فطرت الهی جوامع دارد، اما به زعم بنده، این فهم از عدالت‌خواهی در منطق لیبرال، قبلا پیش‌بینی و طراحی شده است.

عدالت‌خواهی منفعلانه برخوردار از صورتی عدالت‌خواه است، اما نه از رهگذر اراده و اندیشه انسانی، بلکه صرفا گونه‌ای برابری‌جویی است که مصلحان را به لایه‌ی نازکی از عدالت بسنده می‌سازد.

?فبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً ۖ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ ۙ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ ۚ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ [مائدة: ۱۳]

?وإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِنْ لَا يَشْعُرُونَ [بقرة: ۱۱ و ۱۲]

در مقابل این معنا، مفهوم #عدالت_فعالانه را می‌توان تعریف کرد که اراده‌ی فطرت، فعالانه موضع آن را مشخص می‌کند؛ تا اینکه به تعبیر مرحوم شاه‌آبادی، در دایره‌ی ارکان سه‌گانه و جهت‌گیری‌های کلان دین قرار گیرد؛ یعنی #معرفت ، #معنویت و #عدالت.
عدالتی که خودآگاهانه و با اراده، اعطا می‌کند کل ذی حق حقه را! یعنی واگذاری حکمفرمایی به عقلانیت و اندیشه نظام‌مند که مزین به معنویت و اخلاق باشد، ثمره‌ای جز عدالت نخواهد داشت. حال چه عدالت فردی و چه عدالت اجتماعی.
ثمره انسانِ عاقلِ با ایمان، #عدالت_فردی است و ثمره‌ی جامعه‌ای که زمام امور را در ید عاقله‌ی نخبگانی خود قرار داده و از بهشت ایمان و التزام و اخلاق جمعی برخوردار است، #عدالت_اجتماعی خواهد بود.

?معرفه [۱۹۹] :
چون مطالعه کتاب ذات خود [بنماییم] که اوضح و افصح کتب [است] و محتاج به معلم نیست به قسمی که همه کس می‌تواند بخواند و فقط محتاج است به گشودن کتاب و نظر کردن در آن، پس بیابیم که سه مطلب در آن مسطور است:
اول: لزوم معرفت اصل و مبدأ و معاد هر چیزی، و شاهدش عشق علم و کمال است.
دوم: لزوم خضوع و عبودیت برای کامل، که از لوازم همان فطرت است.
سوم: لزوم عدل و “اعطاء کلّ ذی حقّ حقّه” و بغض ظالم و تعدی است.
پس دین فطری و الهی عبارت است از:
#معرفت و
#عبودیت و
#عدالت در حقوق و حدود،
و از اینجا ظاهر می شود وجه تفسیر فطرت و تعبیر از دین به #توحید.

?معرفه [۳۳] :
اما حاجت به #دین الهی، که آن عبارت است از “تفصیل مقتضیات اجمالیه فطرت انسانی”، که عشق کمال و خضوع برای کامل و #عدالتخواهی بوده
باشد، و تشریع بر طبق تکوین می‌باشد و #دین_الهی همان #تفصیل_دین_فطری است.
(شذره دوم از کتاب شذرات المعارف)

به گمان بنده عدالت‌خواهی متعارف امروز، یا در سطح فسادستیزی تعریف می‌شود و یا در حد برابری‌خواهی؛ یعنی عدالت‌خواهی‌ای که در برابر بسیاری از الزامات آن منفعل بوده و به آزادی همه‌گیر اکتفا می‌نماید؛ فلذا به راحتی در منطق لیبرال هم قابل بازتعریف است.

هرچند از این گفتمان موجود هم می‌توان پلی زد به ژرفای مفهوم عدالت که در یک معنا از منظر مرحوم شاه آبادی یکی از ارکان دین است. اما باید کنکاش عمیقی داشت که در واقع چه سطحی از عدالت‌جویی مراد مبلغین و متظاهرین به این گفتمان است.

فساد ستیزی هم که تکلیفش مشخص است. به نظر می‌رسد باید این مفهوم را ذیل گفتمان سلبی اسلام ناب تعریف کرد که از اندیشه‌ی حماسی “لا اله الا الله” تغذیه کرده و رویکرد نفی طاغوت و رمی شیطان اتخاذ می‌نماید که وجهه‌ای پیرایشی و تهذیبی به خود دارد.

اما نباید این سطح از دغدغه‌مندی را عینا به پای دغدغه‌ی عدالت‌خواهی گذاشت.

?يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ [مائدة: ۸]

?قلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ ۖ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ۚ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ [اعراف: ۲۹]

0 0 رای ها
امتیازدهی به یادداشت
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها