منطق گزینش اقدام راهبردی
#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#گفتمان_سازی_مکتب_امام
#علی_اکبرنژاد
#یادداشت_21
#جلسه_200 و #جلسه_201
#اقدام_راهبردی
#طرح_یک_گفتمان
?منطق گزینش اقدام راهبردی⁉️
?در نگاه مرسوم این گونه تلقی میشود که در یک مکتب فکری راقی، پس از صورت بندی چارچوبه اندیشههای بنیادین و تبیین سازواری و نظاممندی گزارههای آن، در دومین گام یک رویکرد راهبردی از دل آن استخراج شده، و سپس با گفتمانسازی بستر مناسب اجتماعی را برای آن فراهم میکند؛ و پس از تامین امکانات لازم،
اولا با گفتمان مکتب رقیب میستیزد؛
ثانیا با واکاوی مسئلههای جامعهی خویش، عقل عملی مجاهدین صحنه را به کار گرفته و با مواجهه با واقعیتهای میدان اقدام و کنش، مجددا به مکتب بازتاب داده و پاسخ درخور را نسبت به آن مسائل ارائه میدهد.
?در اینجا یک دوگانه هویتی در میان طلایه داران مکتب شکل میگیرد؛ که در نگاهی بسیط، مکتب به هر دو گروه آنها نیازمند است:
۱. مجموعه نخبگان نظری
۲. مجموعه مجاهدین میدانی
به این صورت که #اندیشمند ، فارغ از الزامات و اقتضائات میدان، تولید محتوا میکند و #مجاهد آن محتوا را به صحنه میدان کشانده، در یک لایه بسط گفتمانی میدهد، و در لایهای دیگر تعینات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن محتوا را بر زیرساختهای جامعه مسلط میسازد.
اما مسئله اینجاست که…
?مرز این دوگانگی کجاست؟
?آیا اساسا میتوان میان اندیشه و عمل مرزی تعیین کرد که هیچ یک را به ساحت دیگری راه نباشد؟
?اگر فرضا بگوییم که مرز نیست، بلکه طیف است، ضامن اینکه اقتضائات میدان چارچوب اندیشه را به هم نریزد و یا استحکام اندیشه در صحنه عمل فاقد ملاک کارآمدی نگردد، چیست؟
?گمان بنده آن است که اساسا آن هنگام که یک مکتب در مقام #اقامه قرار میگیرد، اولین دغدغهای که پیدا میکند، دستیابی به یک #کلانْ_راهبرد_مادر برای تعیّن بخشیدن به آرمانها و مطلوبات خود است.
?اما اشتباه هنگامی رخ میدهد که به جای قیام و اقامه، به پستوی علمی خزیده و با استبداد انگارههای دانشی و فاصله گرفتن از فضای کنشگری، بخواهیم دست به خلق راهبرد مادر برای اقدام موثر بزنیم.
?شعارهای مکتب آنگاه جدی شده و به بلوغ میرسد که خود را با میدان اقامه درگیر سازد.
چه بسا تنها در کارزار مواجهه با دشمنان و رهزنان طریق جامعهسازی باشد که ذات مکتب به خودآگاهی رسیده و تشخص پیدا میکند. و تفصیل و توسعه خود را از رهگذر همین مواجهه تند اجتماعی و سیاسی میبایست دنبال کند. وگرنه گرفتار فضای مریض و فرهنگ سخیف روشنفکری مدرن شده و تنها ژست اصلاحات به خود میگیرد، اما به غایت میان تهی است…
?باید از خود پرسید که تلقیمان از توسعه علم و تمدن غرب، چه میزان واقعیت دارد؟!
?چه بسا اینگونه گمان کنیم (یا خواستهاند گمان کنیم!!!) که توسعه تمدنی غرب نیز از کافههای فرانسه یا تاریک خانههای روشنفکری برخاسته، و ثمرهاش را در کف خیابانهای فرانسه و شوروی و الجزایر و کوبا چیده است!
اما هیهات از این فهم نادقیق‼️
?در حالی که غرب مدرن توسعه نیافت مگر با فتح گلوگاههای استراتژیک جهان و تامین روزافزون سلاح و امکانات و رشد سریع اقتصادی با محوریت تولید ثروت و توسعه تجارت آزاد. به شکلی که از طرفی فرهنگ طمعورزی را در میان متقاضیان بازار بسط داد و از طرف دیگر طرق تجارت آزاد را میان سرمایه داران تسهیل نمود.
و در حالیکه پایههای صنعتش را بر سیلاب خون صدها هزار بردهی سیاه آفریقا بنا نهاده بود و طبعا باید پاسخی بس کوبنده برای قیامهای مردمی شکل گرفته علیه سرمایه داری کثیفش میداشت، پس رسانهاش متورم شد و لجنزاری از سخافت و ابتذال را لقمه گرفته و در کام مخاطب بدبختش نهاد. و آنگاه که گرگینههای برکهی لیبرال سرمایه داری به جان هم افتادند، ساختار حقوق بینالمللی را شکل داد تا بربریت و وحشیگری را صورتبندی قانونی کرده و در زیر سایه سنگین حق وتو نفس ملتهای آزادیخواه را ببرد… واین تازه اول ماجراست…!
?کوته سخن آنکه برای رسیدن به راهبرد مادر از کجا باید آغاز نمود؟
فلسفه غرب اولا یک اتمسفر فکری و فرهنگی پدید میآورد تا در آن حال و هوا انسانهایی تنفس کرده و رشد و نمو کنند. سپس آنها را در میدان جامعهسازی رها میسازد تا در کنش و واکنش با مسائل و اقتضائات جامعه و سیاست، مولد آن چیزی باشند که ما دستاورد غرب مدرن میانگاریم. تازه نکته وقتی جالب میشود که همان اندیشهی فلسفی را نیز برونداد ذهن و ارادهی انسانهایی بیابیم که خود فرسنگها از حیات طیبه الهی دور افتادهاند!
?الحاصل، قطعا تجویز تام و تمام الگوی توسعهی غرب، برای الگوی پیشرفت اسلامی امکان پذیر نیست؛ اما الهامی است برخاسته از عینیت که مبادا دچار نسخههای رهزن جامعهسازی شده و عمر و هزینه، بیفایده بکاهیم.
?بیشک دستیابی به مهمترین کلانراهبرد کنون انقلاب اسلامی، فهم عمیقی از واقعیت حال حاضر جهان میطلبد؛ اما آن فهمی که از رهگذر حیات الهی یک انسان یا جامعهی توحیدی و به دور از شوائب و اوهام جهان مادی برخاسته باشد.
?اما اینکه آن واقعیت چیست؟
?چه گزینههای راهبردیای را در مقابل ما قرار میدهد و کدام یک منتخب ما خواهد بود؟
?چه گفتمانی قابلیت پشتیبانی از آن کلان راهبرد را دارد؟ و…
مسائلی است که انشاءالله جلوتر بدان خواهم پرداخت…