ادبیات نظام اندیشه
#یادداشت
#حمیدرضاشب_بویی
#جلسه_290
#یادداشت_79
#روش_شناسی_فهم 1
با توجه به اینکه در سیر دریافت مشخصات اسلام شهید مطهری تا حدودی وارد وادی تولید ادبیات نظام اندیشه از باب اینکه تقریبا وادی رها شده ای است، شدیم لذا به نظر می آید باید در این مسیر دقت هایی به خرج داد تا به تحیر این صحنه افزوده نشود و رفع این آشفتگی را تا حدودی نتیجه دهد.
از این رو سعی بر این داشتم قدری به مباحث روش شناسی تولید ادبیات تخصصی سری زده و مباحث این نگاه را تا حد ممکن تقریر کنم.
با نگاه به مباحث موجود آنچه که به نظرم از همه دقیق تر و کارآمد تر آمد مباحثی است که «حسن عباسی» ذیل موضوع دیرینشناسی فهم مطرح می کند.
در این جلسه دو ساعته که سعی شد کامل استماع گردد، ایشان قائل است وقتی یک مفهوم فراگیر می شود چهار پروسه را طی کرده و به فراگیری رسیده است لذا برای قرائت این مفهوم و به ادبیات کشاندن آن گزاره ها باید به هر چهار وادی دقت ویژه داشت:
1. اتیمولوژی | ریشهشناسی | Etymology
2. ترمینولوژی | مفهومشناسی | Terminology
3. متدولوژی | روششناسی | Methodology
4. اپیدمیولوژی | فراگیرسازیشناسی | Epidemiology
فرآیند چهارگانهی 1 فراگیرسازیشناسی، 2 روششناسی، 3 مفهومشناسی و 4 ریشهشناسی فهم ما را شکل و سازمان میدهد.
در حوزه علوم انسانی در سازو کارهای معرفتی خصوصا برای فهم باید ریشه و مفهوم یک واژه را بشناسیم و ببینیم در طول بازه تاریخی اش چه فراز و فرودهایی داشته است و به روش امروزش اشراف داشته باشیم و چگونگی فراگیر کردن ان هم بشناسیم
مطلق آنچه که عموما در دانشگاهها تدریس می شود، پزشکی، علوم طبیعی، علوم پایه، فنی مهندسی و علوم انسانی چه در دنیا و خصوصا در ایران در لایه سوم است یعنی متدولوژی است.
بعد مثلا در اقتصاد وقتی Economy را بررسی می کنید می بینید اساسا معنای اقتصاد نمیدهد که وقتی امام سجاد اقتصاد را به کار می برد در ترجمه اعتدال برایش یاد می کنند. این تطبیق زمانی شکل می گیرد که چهار لایه طی نمی شود.
همچنین بایولوژی را ترجمه کردهاند زیست شناسی، در صورتی که بایولوژی دعوای روشهای داروینی را دارد و این تطبیقها در تمامی فهم ها اثر گذار بوده است.
در فلسفه علم غرب، 110 ساله که گفته می شود که علم چیزی نیست جز روش شناسی.
کسی خوب می فهمد که در دامنه مفهومی و زبانی حوزه معرفتی خودش از ریشه مفهوم شروع کند و یا حداقل از ترمینولوژی شروع کند(اتیمولوژی قدری دشوار است و کار هرکسی نیست)، یعنی در سطح علمی متوسط می بایست اهل ترمینولوژی بود تا کار به انحراف کشیده نشود(یک اصل است)
عملا در انحراف این مسیر ممکن است یک سنت غلط معرفتی به سنت فهم یک قوم در بیاید که در این صورت امتناع تفکر شکل می گیرد(مردم دچار انحطاط تفکر می شود)
و مثلا ممکن است چند صد سال بگذرد و این قوم هیچ فکر بلند و افق گسترده ای از آنها سر نزند
در ادامه یادداشت های قبل می خواهم عرض کنم که ورود به فهم مفاهیمی چون منظومه، نظام، مشخصات و مختصات، می بایست از یک مسیر دقیق و درست حرکت کنیم و سعی کنیم در آن انحطاط فکری که اشاره شد قرار نگیریم.
چه بسا اکنون اگر بتوانیم این مسیر را به دقت طی کنیم یک گشایش معرفتی برای قومی ایجاد شود که تا قبل از ما همه در یک امتناع فکری افتاده و نتوانسته بودند افق گشایی جدی داشته باشند.
به فرض مثال در بحث شناخت معنای منظومه، به کتاب معجم مقاییس اللغة رجوع کردم تا متوجه شوم این منظومه و نظام چه ریشه ی مفهومی در عرب زبانان دارد:
النون و الظاء و الميم: أصلٌ يدلُّ على تأليف شيءٍ و تأليفه، در علم لغت به اشاره به اینگونه معنای حرفی و هجایب، گوهر معنا می گویند، کارکرد گوهر معنا این است که در تمامی اشتقاقاتی که از این سه حرف به وجود می اید یک لایه ای از این معنا که اشاره شد، وجود دارد لذا هم نظام و هم منظومه این گوهر معنا را دارند.
حتی درباره منظومه نیز گفته اند:
• و النَّظْمُ من الأرْضِ: ما كانَ من غُدْرَانٍ صِغَارٍ وَصَلَ بَعْضُها إلى بَعْضٍ فصارتْ مَنْظُوْمَة
این معنا اینگونه نشان می دهد که منظومه عملا به معنای رسیدن چند آبگیر به هم و تبدیل به رودخانه شدن است.
به نظر می آید منظومه شمسی هم وقتی مطرح می شود قاعدتا اینگونه معنا در دل آن نهفته است یعنی اینکه یک حرکت هماهنگ و یک دست با اینکه همان حرکت در جزء جزء آن هم دیده می شود و شاید این حرکت را به سوگیری تعبیر کنیم
لذا در منظومه ما به دنبال این هستیم که در تک تک جزءهای منظومه سوگیری را کشف کنیم و این سوگیری را به صورت یک دست و هماهنگ در حدی که یک واحد تشکیل شود نشان دهیم.