تقریر فلسفی مبارزه حق و باطل

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_64
#جلسه_211

تقریر فلسفی مبارزه حق و باطل
بحث تمدن سازی یا مبارزه را بخواهیم پی بگیریم. باید برگردیم یک دید کلان داشته باشیم نگاه فلسفه تاریخی. دو جریان حق و باطل هستند در طول تاریخ مدام با هم درگیر بودند،
ما باید ابتدائا تکلیف ما را مشخص بکنیم که شرور یا باطل چه نحوه وجودی در عالم دارند، آیا از جنس وجود و هستی است یا اساساً موجود نیست؟
در ادبیات فلسفه اسلامی شرور را یا عدم می دانند و یا منتهی به عدم. عدم می دانند به این معنا که جهل عدم العلم است، ضعف عدم القدره است و … یا منتهی به عدم می دانند به این معنا که شما به امثال جانوران موذی و سیل و زلزله و … به صورت نسبی متصف به شر می شوند به واسطه اینکه یک فقدانی را در موجودات دیگر رقم می زند. زلزله عدم حیات را رقم می زند لذا متصف به شر می شود. شهید مطهری مفصلاً اینجا بحث کرده است.
نهایتا می شود گفت که وجود از آن جهت که وجود است خیر مطلق است و عدم از آن جهت که عدم است از جهت عدم و ملکه؛ شر مطلق است.
اگر ما بر این اساس بخواهیم نبرد جبهه حق و باطل را، نبرد جنود عقل و جهل را تحلیل بکنیم؛ نبرد وجود و عدم است. به این معنا که
.. إِنَّ اَلْبٰاطِلَ كٰانَ زَهُوقاً ﴿الإسراء، 81﴾
اساساً باطل چیزی نبوده است، پوچ و بطلان محض است.
تقریر عرفانی مبارزه حق و باطل
این تعبیر فلسفی اش هست، تعبیری که ابن عربی شیخ اکبر دارد، این است که هیچ صورتی از احدی از خلایق نمی توانید پیدا بکنید مگر اینکه روحی به همراه او در این صورت هست، و خداوند در اسماء و آیاتش تجلی کرده و چیزی جز حق نیست؛ پس هر آن چیزی که هست جلوه حق است. آن چیزی که مد نظر ما است مصادره این مظاهر و آیات و جلوه ها به نحو و سود جریان حق است.
در همه هستی جوهره حق و حقانیت وجود دارد، ما باید آن جوهره را به نفع خودمان مصادره بکنیم.
اولین گام مبارزه؛ نبرد واژگانی و ادبیاتی است
اولین مرتبه مقابله این دو جریان در ساحت ادبیاتی و واژگانی و معنا بخشی و روایت کردن عالم است. یعنی ما یک روایتی از انسان، هستی و خداوند داریم، جریان باطل هم یک روایتی دارد. انسان را مثلا در حد یک حیوانی که قدرت خلاقیت دارد تعریف بکند، معرفت شناسی انسان را ببرد ذیل عنوان تخیل خلاق مطرح بکند. و …. مفهوم علم در طول تاریخ یک صیرورتی در جریان باطل داشته است و در جریان حق هم یک تعبیر و صیرورت دیگری داشته است.
در این نبرد اولاً الفاظ را به سود جریان حق مصادره بکنیم.
ذیل این می خواهم به مصادره لفظ تمدن و تمدن سازی به سود جریان حق برسم. عبارتی که می خواهم بگویم این است که ربوبیت واژگانی و ادبیاتی جریان حق باید به حد اعلی برسد.
یک حدیثی یکی از دوستان گذاشتند که اولین چیزی که خداوند خلق کرد حروف بود، چنین تعبیری داشت. ما الفاظ حروف و واژگان را خیلی باید جدی بگیریم.
به طور کلی تحت عنوان
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ …﴿الأنفال‏، 60﴾
مصادیق این قوه، فرهنگ پارادایم، گفتمان های سیاسی اجتماعی و علمی؛ سبک زندگی و … همه این ها قوت ها و قدرت هایی است که جریان حق باید در مشت بگیرد برای اینکه در این نبرد تاریخی دست برتر را داشته باشد.
فلذا الان مسئله تمدن را بخواهم مطرح بکنم، تمدن در فضای غرب به معنای مرسومش وجود دارد، اما اگر ما بخواهیم یک چیزی را مطرح بکنیم که مطابق با آن جهان بینی و هستی شناسی ما باشد باید یک سری مطالبی را بیان بکنم.
من جمله اینکه در فضای دریافتی که ما داریم، دین اسلام را چه می دانیم و هستی را چه می دانیم. آن چیزی که حکما و عرفا مطرح می کنند که عالم تکوین بر عالم تشریع کاملا منطبق است، و هیچ فعلی از افعال انبیاء و انسان کامل نیست که خالی از دستور و تشریع باشد؛ اما انسان هایی که در مرتبه پایین هستند منطقه الفراغ دارند، ولی جهان به سمت کوچک تر شدن منطقه الفراغ پیش می رود، هر چقدر پیش می رود زندگی انسان ها و حیات بشری دارای دستورها و تدبیرها و قوانین بر اساس شریعت می شود.
تعریف تمدن
نکته این است که هر جایی که حیات بشری دویده است، آیا آنجا محل حضور دین و شریعت و علم الهی هست یا نه؟ اگر اینطوری تعبیر بکنیم که کلی ترین نگاه به حیات بشری را تمدن بنامیم، و افق تمدنی بنامیم. حیات بشری را بخواهم یک کاسه با همه عناصری که دارد نگاه بکنم و بر اساس شریعت این را مهندسی و معماری بکنم، یعنی حاکمیت الله را در آن صحنه حاکم بکنم. در پارادایم علمی معنای ربوبیت و حاکمیت حضرت حق چه می شود؟ در فضای گفتمان های سیاسی اجتماعی معنای ربوبیت و حاکمیت حضرت حق، در فضای سبک زندگی و …
به عبارتی همه عناصری که در حیات بشر هستند را بخواهیم یک جا نگاه بکنیم به این می گویند زاویه نگاه تمدنی،به اين معنا، دنيا ميدان اساسىِ وظيفه و مسئوليت و رسالت دين است. دين آمده است تا در اين صحنه‏ى عظيم و در اين عرصه‏ى متنوع، به مجموعه‏ى تلاش انسان شكل و جهت بدهد و آن را هدايت كند. دين و دنيا در اين تعبير و به اين معناى از دنيا، از يكديگر تفكيك‏ناپذيرند. دين‏ نمى‏تواند غير از دنيا عرصه‏ى ديگرى براى اداى رسالت خود پيدا كند. دنيا هم بدون مهندسىِ دين و بدون دست خلاق و سازنده‏ى دين، دنيايى خواهد بود تهى از معنويت، تهى از حقيقت، تهى از محبت و تهى از روح. دنيا- يعنى محيط زندگى انسان- بدون دين، تبديل مى‏شود به قانون جنگل و محيط جنگلى و زندگى جنگلى. انسان در اين صحنه‏ى عظيم بايد بتواند احساس امنيت و آرامش كند و ميدان را به سوى تعالى و تكامل معنوى باز نمايد. در صحنه‏ى زندگى بايد قدرت و زور مادى ملاك حقانيت به حساب نيايد. در چنين صحنه‏يى، آنچه مى‏تواند حاكميت صحيح را بر عهده بگيرد، جز دين چيز ديگرى نيست. تفكيك دين از دنيا به اين معنى، يعنى خالى كردن زندگى و سياست و اقتصاد از معنويت؛ يعنى نابود كردن عدالت و معنويت. دنيا به معناى فرصت‏هاى زندگى انسان، به معناى نعمت‏هاى پراكنده‏ى در عرصه‏ى جهان، به معناى زيبايى‏ها و شيرينى‏ها، تلخى‏ها و مصيبت‏ها، وسيله‏ى رشد و تكامل انسان است. اين‏ها هم از نظر دين ابزارهايى هستند براى اينكه انسان بتواند راه خود را به سوى تعالى و تكامل و بروز استعدادهايى كه خدا در وجود او گذاشته است، ادامه دهد. دنياى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. سياست و اقتصاد و حكومت و حقوق و اخلاق و روابط فردى و اجتماعى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. لذا دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمل و آميخته و درهم‏تنيده‏ى با يكديگر است و قابل تفكيك نيست. اين، درست همان نقطه‏يى است كه از آغاز حركت امام تا امروز، بيشترين مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنياداران و مستكبران برانگيخته است؛ كسانى كه زندگى و حكومت و تلاش و ثروت آن‏ها مبتنى بر حذف دين و اخلاق و معنويت از جامعه است.
بعد در ادامه یک معنای دیگری برای دنیا هم ذکر می کنند که این معنا را ادبیات دینی ما نفی کرده است:
اما دنيا مفهوم ديگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنيا به معناى نفسانيت و خودخواهى و اسير هوى و هوس خود بودن و ديگران را هم اسير هوى و هوس خود كردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احاديث و كلمات بزرگان دين در طعن و طرد چنين دنيايى است‏
یعنی اگر شما بر اساس امیال و هوی و هوس به رفاه مشغول بشوی مذموم است اما اگر این نباشد مذموم نیست.
يك انسان معمولى هم مى‏تواند در دل و درون خود يك فرعون داشته باشد و به قدر توان و امكانات خود، فرعونى و قارونى و قيصرى و امپراتورانه عمل كند. اگر امكاناتش بيشتر شد، او هم مثل فرعون و قارون و بقيه‏ى گردنكشان و طواغيت تاريخ خواهد بود. اين دين با دنيا قابل جمع نيست؛ اين همان دنيايى است كه در لسان روايات، هووى دين ناميده شده است؛ نمى‏توانند باهم جمع شوند.
دین را با چنین دنیای نمی شود آباد کرد. دین را در خدمت چنین دنیایی قرار دادن خیانت به دین است.
یک تعبیری هم حضرت امام دارند، می فرمایند:
در يك روايتى هست- من نمى‏دانم وارد است يا نه- هست؛ مى‏گويند، نقل مى‏كنند كه قضيه‏ مغضوب‏ عليهم‏- به حَسَب قول مفسرين- عبارت از يهود است و ضالين عبارت از نصارا. در يك روايتى نقل مى‏كنند- من نمى‏توانم تصديق كنم، من نقل مى‏كنم از آنهايى كه نقل كرده‏اند- كه رسول اللَّه- مثلًا فرموده است: كانَ أخى مُوسى‏ عَيْنُهُ الْيُمْنى‏ عَمْياء و أخى عيسى‏ عَيْنُهُ الْيُسْرى‏ عَمْياء وَ أنَا ذُو العَيْنَيْن‏
در ادبیات عرفانی کسی که چپ کور است یعنی رفته در عالم فضای فنا و دچار صقع شده و به بقای بعد از فنا نرسیده است، بعد حضرت امام می فرمایند:
آنهايى كه مى‏خواهند تأويل كنند، مى‏گويند:
چون تورات بيشتر توجه به ماديات و امور سياسى و دنيوى داشته است- يهود هم كه مى‏بينيد دو دستى چسبيده‏اند و دارند مى‏خورند دنيا را و باز هم بسشان نيست، امريكا هم آنها دارند مى‏خورند، ايران هم الآن آنها دارند [مى‏خورند] باز هم بسشان نيست، همه جا و همه را مى‏خواهند- و در كتاب حضرت عيسى [عليه السلام‏] توجه به معنويات و روحانيت بيشتر بوده است؛ از اين جهت «عين يسرا» يش كه عبارت از طرف طبيعتش است عمياء بوده است- البته من نمى‏توانم بگويم اين از پيغمبر صادر شده لكن گفته‏اند اين را- يعنى توجه به اين جهت «يسار» كه عبارت از «طبيعت» است نداشته و كم داشته است؛ و او هم به حَسَب شريعتش توجهش به ماديات زياده بوده. «و انا ذو العينين»، هم جهات معنوى، هم جهات مادى. شما احكامش را كه ببينيد شهادت بر اين مطلب است.
انحرافی که در دین مسیحیت ایجاد شده الان تبدیل به رهبانیت شده است. انا ذوالعینین هم این است که اسلام آمده جهات مادی و معنوی را با هم جمع بکند و مهندسی و معماری دنیا را بر اساس دین رقم بزند.

تمدن کل حیات بشر را می خواهد یک کاسه ببیند و برای آن یک مهندسی و تدبیر و معماری ای را رقم بزند.
کدام دین و کدام دنیا؟
در این فضا یک دیدگاه وجود داشته و دارد در حوزه های علمیه که دین را به این صورت حداکثری و کل نگرانه نمی دیدند، دین حداقلی که حضرت امام خیلی با آن مبارزه می کردند، یکی از تعابیری که حضرت امام در باب اسلام آمریکایی دارند همین دین حداقلی است. حتی سکولاریسم را هم حضرت امام ناشی از همین می داند که شما در مواجهه با دنیا دین را تقلیل دادید. حالا یک عده می گفتند دین را کنج خانه ببرید و یک سری عبادیات و فردیات، حضرت امام می گفت که کل شئون حیات بشری را دین در می نوردد. اگر جایی حیات بشری حاضر است دین هم باید آنجا حاضر باشد.
تعابیر زیادی در این باب وجود دارد. حضرت آقا بر همین اساس جوهره اصلی مکتب امام را رابطه دین و دنیا بیان می کنند، و می گویند که نقشه اصلی امام و کار اصلی امام بنای یک نظم مدنی سیاسی بر اساس عقلانیت اسلامی بوده است.
جوهر اصلى در مكتب امام بزرگوار ما، رابطه‏ى دين و دنياست؛ يعنى همان چيزى كه از آن به مسأله‏ى دين و سياست و دين و زندگى هم تعبير مى‏كنند. امام در بيان ارتباط دين و دنيا، نظر اسلام و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس كار خود قرار داده‏
بود. اسلام، دنيا را وسيله‏اى در دست انسان براى رسيدن به كمال مى‏داند. از نظر اسلام، دنيا مزرعه‏ى آخرت است. دنيا چيست؟ در اين نگاه و با اين تعبير، دنيا عبارت است از انسان و جهان. زندگى انسان‏ها، تلاش انسان‏ها، خرد و دانايى انسان‏ها، حقوق انسان‏ها، وظايف و تكاليف انسان‏ها، صحنه‏ى سياست انسان‏ها، اقتصاد جوامع انسانى، صحنه‏ى تربيت، صحنه‏ى عدالت؛ اين‏ها همه ميدان‏هاى زندگى است.
كتاب حسين بن سعيد و النوادر عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ عَنِ ابْنِ طَرِيفٍ عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَجَاءَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَشَكَا إِلَيْهِ الدُّنْيَا وَ ذَمَّهَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَ‏ الدُّنْيَا مَنْزِلُ‏ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ عَاقِبَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَتِهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَائِهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الْجَنَّةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ فَلِمَا ذَا تَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَيْنِهَا وَ نَادَتْ بِانْقِطَاعِهَا وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا فَمَثَّلَتْ بِبَلَائِهَا إِلَى الْبَلَاءِ وَ شَوَّقَتْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ رَاحَتْ بِفَجِيعَةٍ وَ ابْتَكَرَتْ بِعَافِيَةٍ تَحْذِيراً وَ تَرْغِيباً وَ تَخْوِيفاً فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ذَكَرَتْهُمْ فَذَكَرُوا وَ حَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا فَيَا أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا الْمُعْتَلُّ بِتَغْرِيرِهَا مَتَى اسْتَذَمَّتْ إِلَيْكَ الدُّنْيَا وَ غَرَّتْكَ أَ بِمَنَازِلِ آبَائِكَ مِنَ الثَّرَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِكَ مِنَ الْبِلَى كَمْ مَرَّضْتَ بِكَفَّيْكَ وَ كَمْ عَلَّلْتَ بِيَدَيْكَ تَبْتَغِي لَهُ الشِّفَاءَ وَ تَسْتَوْصِفُ لَهُ الْأَطِبَّاءَ لَمْ يَنْفَعْهُ إِشْفَاقُكَ وَ لَمْ تَعُقْهُ طَلِبَتُكَ مَثَّلَتْ لَكَ بِهِ الدُّنْيَا نَفْسَكَ وَ بِمَصْرَعِهِ مَصْرَعُكَ فَجَدِيرٌ بِكَ أَنْ لَا يَفْنَى بِهِ بُكَاؤُكَ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّهُ لَا يَنْفَعُكَ أَحِبَّاؤُك‏
یک نفری آمد پیش حضرت امیر و از دنیا شکایت کرد حضرت می گوید
إِنَ‏ الدُّنْيَا مَنْزِلُ‏ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ عَاقِبَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَتِهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَائِه‏
یک تعبیر دیگری هم هست که جابر بن عبدالله انصاری می فرماید که ما نزد حضرت امیر بودیم در باب ذم دنیا صحبت شد و حضرت توضیحاتی مید هند.
اینکه ما دنیا را وسیله ای در دست انسان برای رسیدن به کمال می دانیم هم در فضای روایی ما هست هم در ادبیات قرآنی هست و هم تقریری که حضرت آقا از مکتب امام دارند این را نشان می دهد.

بحث حضرت امام این تکه که خواندم در نجف است، ایشان این بحث سکولایسم و جدایی دین از سیاست و اینکه دین همه شئون حیات بشری را باید در نوردد خیلی در این سخنرانی و دیگر سخنرانی های حضرت امام پر رنگ است.
یک تعبیر دیگری هم از دین داریم که در قرآن می فرماید:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَيْهٰا لاٰ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اَللّٰهِ ذٰلِكَ اَلدِّينُ اَلْقَيِّمُ … ﴿الروم‏، 30﴾
فطرت الهی همان دین است. یعنی دین چیزی جدای از ساخت اساسی بشر نبوده است و بر اساس ارزش های فطری انسانی است که اسلام می خواهد دنیا را سامان دهی و مهندسی بکند. ارزش فطری انسان به قیام است.
در منازل السائرین اولین منزلی که خواجه عبدالله انصاری بیان می کند برای سلوک و مقامات سلوک منزل یقظه است. آیه ای که برای یقظه هست
قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُكُمْ بِوٰاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنىٰ وَ فُرٰادىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا … ﴿سبإ، 46﴾
که آیه ای کلیدی در بیانات حضرت امام است. فلذا بحث قیام لله و اینکه مردم به پا بخیزند و در یک مرتبت قیام قرار بگیرند شروع سلوک الی الله و شروع تحقق حاکمیت الله است.
مبارزه مصادیق متعددی دارد
در اینجا هم یک عده می گویند قیام مردم مر قسط را، هست؛ قیام مردم یعنی مبارزه.
با این تعابیری که ما از دین کردیم، رابطه دین و دنیا؛ این معنا پیدا می شود که درست است که قیام و مبارزه و به پا خواستن؛ اما اساس دین و مسئله دین چه بوده است؟ برای حاکمیت الله بوده، برای مهندسی دنیا توسط دین بوده است.
جریان حق هر آنچه که از قدرت هست در ساحت های گوناگون را پدید بیاورد، یک مرتبه اش جنگ سخت است، ولی نبردهای متنوع دیگری هم در می نوردد.
توحید هم تشبیه است هم تنزیه (تشبیه = تمدن سازی؛ تنزیه = مبارزه)
از اینجا به اینجا می رسیم که وقتی می گوییم توحید، هم تشبیه است و هم تنزیه است. هم جنبه نفی ای دارد و هم جنبه اثباتی و ایجابی. رویکرد تمدنی با این بیان که ما مطرح بکنیم که یک الگویی از ایران بسازیم و سر دست بگیریم، برون داد جنبه تشبیهی توحید هست.
مسجدی: چرا بحث تمدنی را جنبه تشبیهی توحید می گیرید؟
مدرس: الان می گویم.
نکته اش این است که شما جنبه نفی ای و سلبی توحید را به این بیان می گویند که نفی عبودیت هر آنچه غیر خدا است؛ نفی عبودیت غیر خدا به این معنا که به چالش بکشیم؛ جنبه های عدمی جریان باطل را به چالش بکشیم.
شرور و جریان باطل را عدمی تصویر کردیم، غرب مطرح می کند انسان گرایی و اومانسیم، این اومانسیم یک جوهره الهی و اصلی دارد که ذات و فطرت انسانی دارد که این مقبول ما هست، ما هم می گوییم انسان محوری، ولی یک جنبه عدمی و فقدانی و خلائی دارد که رهزن شده و سبب یک شری در عالم شده است. آن جنبه اش این است که انسان را صرفا حیوان می بینند. زور می زند انسان را یک طوری تقریری بکند که نهایتا می شود یک حیوان خلاق.
اصلش خوب است وا نسان عزیز و کریم است، ولی ته انسانی که شما ترسیم کردید این است.
یا غرب زور می زند آزادی را مطرح بکند، می گوید آزادی برای آزادی، آزادی تا آنجا که به حقوق دیگران تعدی نکنی. این بود؟ ما انسان آزاد می خواستیم که آزاد باشد؟ یا انسان آزاد می خواستیم که استعدادهایش شکوفا بشود و به کمال برسد.
تعابیری که خود غرب به کار می گیرد اساساً یک جوهره الهی دارد که در تقریرش فقدان ها و خلاء ها و عدم هایی دارد، جهل های دارد. ما هر آن چیزی که غرب می گوید اساساً متعلق به ما است، چون که از ذات انسان برخواسته است. ولی نتواسته خوب تقریر بکند و تقریر فاخر و فخیم و قویمی نتوانسته داشته باشد، بر اساس همان جهل هایی که به صورت بنیادین در جریان شکل گیری غرب بود.
الان آن چیزی که در این مباحثه برای ما مطرح است این است که ما باید حق خالص و صراح را در یک مکانی پدید بیاوریم، نحوه زندگی باطل انگلی بوده است. یک چیزی از حق می گرفته است، و سعی می کرده با آن بر عالم حکومت بکند.
چالش با نظام سلطه باید در تمام ابعاد باشد
تقریرم از رویکردی که حضرت آقا اتخاذ کردند این است که سنت تمحیص را ایشان نشانه گرفته است واینکه در ایران اسلامی و در نهایت تمدن اسلامی حق را کاملاً در ساحت های گوناگون زندگی دنیایی از باطل جدا بکند و دین را به صورت خالص و کامل بر زندگی دنیا حاکم بکند. و بگوید حق خالص و حقیقتی که اشاره می کردیم این بود. لذا من تأکید دارم بر اینکه این مسئله راهبردی که مطرح است، که دغدغه اصلی ما به چالش کشیدن نظام سلطه است. ولی تا وقتی که ما در تمام ساحت هایی که حیات بشری مطرح است و نیاز به قدرت دارد، مرز خودمان را با جریان باطل مشخص نکنیم موفق نخواهیم شد.
ما در شرایط جنگ احزاب هستیم
نکته انتهایی این است که، در ماه رجب دو تا سوره مطرح است، سوره توحید و کافرون. سوره توحید جنبه اثباتی و تشبیهی است، سوره کافرون کاملا یک حالا نفی ای دارد.
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ
قُلْ يٰا أَيُّهَا اَلْكٰافِرُونَ ﴿الكافرون‏، 1﴾
لاٰ أَعْبُدُ مٰا تَعْبُدُونَ ﴿الكافرون‏، 2﴾
وَ لاٰ أَنْتُمْ عٰابِدُونَ مٰا أَعْبُدُ ﴿الكافرون‏، 3﴾
وَ لاٰ أَنٰا عٰابِدٌ مٰا عَبَدْتُّمْ ﴿الكافرون‏، 4﴾
وَ لاٰ أَنْتُمْ عٰابِدُونَ مٰا أَعْبُدُ ﴿الكافرون‏، 5﴾
لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ ﴿الكافرون‏، 6﴾
کاملا تمحیص و جدا کردن و میز و تفکیک بکند که من تو نیستم و تو هم نیستی، من تو نستم تو هم من نیستی؛ هر کدام دین خودمان.
می خواهد یک شکاف و خندق عظیمی بین کفر و ایمان ایجاد بکند. یک عده از آن خندقی که در جریان جنگ احزاب ایجاد شد تأویل های عرفانی می برند. این خندق چه بود؟ همه جمع شدند در مدینه و یک خندقی ایجاد شد حالا رفتیم مبارزه، ما جمع هستیم و کاملا فاصله است و بین ما شکاف هست، همه شما با همه ما! من احساس می کنم جنگ احزابی که حضرت آقا گفتند به این معنا بوده است، همه مقاومت توانش اینجا جمع شده است و همه آن ها هم دور این کمربند مقاوت جمع شدند برای ضربه زدند، الان هم دارد روز به روز این خندق و شکاف شدید تر می شود. به نظرم تأکید حضرت آقا مبتنی بر یک فهم بسیار عمیق و داهیانه از جریان تاریخ و سیره حضرت رسول و لسان آیات و روایات است.
.

0 0 رای ها
امتیازدهی به یادداشت
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها